یکی از سؤالات مهم زندگیم این بود که بفهمم به چه کالاهایی در زندگی نیاز دارم؟ و به چه کالاهایی در آینده نیاز پیدا خواهم کرد؟ هنوز خودم وارد زندگی نشده بودم (یعنی در خانهی پدرم زندگی میکردم، اوایل دههی هشتاد) که ناگهان دیدم، خودمان و دیگر فامیلهایمان تصمیم گرفتند، تلویزیونهای لامپ تصویری خودشان را با السیدی و الایدی عوض کنند. ظرف دو سه سال تمام فامیل با چند اینج افزایش سایز، تلویزیونهای خود را عوض کردند؟ البته سایز تلویزیون ما تغییری نکرد، فقط عوض شد. همواره فکر میکردم، چه طور تلوزیون السیدی نیاز خانهی ما شد.
هرچه بیشتر توجه میکردم، این مثالها بیشتر هم میشد. پیکانهایی که تبدیل به پراید شد، بشقابها و لیوانهای ملامین و استیل که ناگهان جمع شدند و همهجا پر شد از ظرفهای یکبار مصرف و... هر وسیلهی جدیدی که وارد بازار میشد، مرا به تأمل فرو میبرد که نیاز ما هست یا نه؟ اوایل که موبایل آمده بود، میگفتم فقط برای کسانی خوب است که در شغلشان مکان ثابتی ندارند و مدام در حال حرکتند. اما ناگهان دیدم همهی دوستانم موبایل دارند و مدام به من میگویند که یک موبایل برای خودت بخر. چرا باید پول به موبایل بدهم؟ من، ساعت و دفتر تلفن داشتم و تقریباً هرجایی که بودم، تلفن ثابت هم پیدا میشد. بالاخره مجبور شدم و موبایل خریدم! تقریباً خودم هم نفهمیدم که برای چه موبایل خریدم و قطعاً برای موبایل خریدن دیگران هرگز بنیاد و اساسی پیدا نکردم.
در ادامه دوست داشتم بدانم، ویژگیهای یک کالای خوب برای آیندهی من چیست؟ بهترین راه برای تهیهی یک کالای خوب، چیست؟ هروقت که میخواهم نرمافزاری بخرم از یک آفیس و ویندوز ساده گرفته تا مثلاً یک عدد پکِ «کینگ» یا نرمافزار «مطلب»، فروشندهها تأکید فراوان میکنند که هرکدام از آن نرمافزارها مربوط به چه سالی است. روزی رفته بودیم کفش بخریم، دیدم همین استدلال در آنجا هم وجود دارد. یعنی فروشنده تأکید داشت که مدل این کفش جدیدتر است. من با خودم میگفتم که برای خرید هرچیز باید به دوام، قیمت و زیبایی توجه کرد، تقریباً نمیفهمیدم که مدل، این وسط چهکاره است. اگر یک چیز جدید بهتر است، خوب باید بهتری آن را مطرح کرد. اما معنی ندارد که جدیدتر بودن همواره معادل بهتر بودن باشد. در ذهن من مثال نوکیا یازده دو صفر -به دلیل اینکه نسبت به سایر گوشیها خیلی دیر خراب میشد- همواره به عنوان یک مثال محکم برای رد معیار مدل جدید بود.
کمکم پارهای از ملاکها را برای خرید کالاهای مورد نیاز مشخص کردم. تعیین دقیق نیاز خودم، ایجاد تعادل بین دوام و قیمت با نیازی که داشتم و پیدا کردن بهترین شکل از زیبایی مورد پسندم در هر کالایی راهی برای رسیدن به کالای مناسب بود. اما عنصر مرموزی که این وسط وجود داشت، مُد بود. مُد در نظر من مثل سونامی است که بدون هیچ منطقی میآید و نمیشود از تغییر و تحولات ایجادکنندهی آن در امان ماند، فقط میبایست در مقابلش انعطاف نشان داد. به این ترتیب بهترین جایی که میتوانستم کالای مورد نیازم را تهیه کنم، جایی بود که تنوع و تعادل بیشتری در قیمت، کیفیت و زیبایی فراهم آورده باشد. در نتیجه دریافتم که جایی که رقابت بین فروشندهها بیشتر باشد و نیز فروشگاههای بزرگ مثل هایپراستارها، این شرایط را بهتر برای من فراهم میکنند.
اما ته دلم خیلی هم راضی نبود؛ گاهی اوقات میگفتم که زیباشناسی من در مورد مثلاً لباسهایی که میخرم یا لوازم خانگیمان باید مبتنی بر زیباییها و سادگیهای اسلامی باشد. یا اینکه معتقد بودم، باید نیازهای مادی خودم را از کالاها کم کنم تا بتوانم بیشتر به نیازهای معنوی خودم برسم! مثلاًً خیلی از موبایل، تلویزیون و... استفاده نکنم و بیشتر کتاب بخوانم. درواقع به نوعی تلاش میکردم که ملاکهای ارزشی خودم را وارد خرید کالاهای زندگیم کنم.
آیا این راهحلها و ملاکهایی که احصا کرده بودم پاسخ کاملی بود به سؤالهایی که داشتم؟ واقعیت این است که ما مجبوریم برای زندگی کردن چیزیهایی بخریم. تا وقتی بچه هستیم این جبر وجود ندارد، لذا راحت و آزاد میپرسیم که چه کالایی را در آینده لازم داریم و چگونه باید آن را تهیه نماییم. اما وقتی که هر هفته 10ها و 100ها هزار تومان کالا خرید میکنیم، این سؤال میمیرد، بدون اینکه جوابی داشته باشد. علیالقاعده باید سؤال بمیرد، اما سؤال من نمرده بود، هنوز نفس میکشید و گاهی ناگهان سر بر میآورد. من احساس میکردم که جوابهای ممکن به سؤالم را میدانم و باید جواب خوب را انتخاب کنم. اما...
در اوایل سال 91 به جملهای رسیدم که ناگهان احساس کردم، من هییز از جوابهای ممکن در مورد سؤال خودم را درست نفهمیدم، چه برسد به اینکه جواب درست را انتخاب کرده باشم. مقام معظم رهبری در پیام نوروزی خودشان سال 91 را سال «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایهی ایرانی» معرفی کردند. گفتند سهم مردم که به نظر من از همهی اینها مهمتر است، مصرف تولیدات داخلی است. شاید تقریباً همهی مردم ایران این جمله را شنیده باشند، اما خیلیها از کنار آن راحت گذشتهاند. گویی تبلیغات بازرگانی آنقدر از صبح تا شب در گوش ما زمزمه کردهاند که فلان محصول را از ما بخرید و از بهمان محصول ما مصرف کنید که در ناخودآگاه ذهن ما چنین مینماید که رهبری مملکت نیز همارز اینها میگوید که از محصولات کشور من بخرید. اگر اینگونه توهم ایجاد نشود، واقعاً بحران بسیار نمایان است. دو نکتهی ساده وجود دارد. 1) خرید کالای ایرانی با ویژگیها و مؤلفههای اصلی خرید ما تناقض دارد. 2) رهبری کشور درخواست کرده که از کالای ایرانی استفاده کنیم.
واضح است که اجناس ایرانی در خیلی از موارد، گرانتر و بیکیفیتتر است. از قیمت که بگذریم، کیفیت کمتر، زحمات بیشتری را به زندگی تحمیل میکند. رفع خرابی بیشتر، تلاش برای خرید مضاعف، توان کمتر در انجام کارها و... . بسیاری از ما که گرفتار خرید هستیم، گویا کاملاً میدانیم که چگونه باید خرید کنیم. ولی من هنوز به نحوهی خرید و مصرف خودم شک داشتم و لذا با شنیدن این سخنان با نوعی منطق و معیاری که تا به حال مؤثر در خرید نمیدانستم، مواجه شدم. چیزی که عملی کاملاً خلاف نگاه قبلی را میطلبید. گویی یک عمر با منطقی متضاد این معیار خرید میکردم؛ منطقی که در آن مصرف کالای ایرانی یک مشکل محسوب میشود.
البته در نگاه اول به نظر میرسد که این مسئله و تناقض در خرید و مصرف تنها برای کسانی صادق است که صحبتهای رهبری را در همهی موارد لازمالاطاعه میدانند؟ اما مسئله، امکان راهی جدید و طرح منطقی متفاوت برای خرید و مصرف کالاهای زندگی است. حتی کسی که نمیخواهد حرف رهبر را گوش کند، باید بداند که میتواند به گونهای دیگر کالاهای مورد نیاز آیندهی خود را شناسایی و تهیه نماید. راهی که تقریباً تئوریزه نشده و کسی به آن توجه ندارد. برای من مهم بود که بفهمم چگونه چیزی مثل «محل تولید» کالا برای زندگی ما میتواند، مهم باشد؟
اگر قبول نماییم که مصلحت کل جامعهی ایران بر تقویت اقتصاد بومی و تقویت اقتصاد بومی نیز وابسته به خرید کالای ایرانی است، شاید بهتر باشد بپرسم چگونه مصلحت اجتماعی میتواند وارد منطق خرید من بشود و این منطق را متحول کند؟ با کمی تأمل متوجه میشویم که نهفقط نوع کالای مورد نیاز، ویژگیهای آن و نحوهی تهیهی آن، بلکه نحوهی استفاده کردن از این کالا و ساختار کلی قرار گرفتن این کالاها در کلیت زندگی نیز میتواند تحت تأثیر مصلحت اجتماعی قرار گیرد. لذا بلافاصله میتوان سؤال را کلانتر مطرح کرد؛ مصلحت اجتماعی چگونه میتواند وارد زندگی و نحوهی زندگی من بشود؟ اگر این توجه به کلیت شرایط و مشکلات جامعه (در اینجا نیاز به تقویت اقتصاد بومی) بتواند وارد نحوهی زندگی من بشود، اساساً منطق خرید من با وجود معیارهایی چون نیازهای زندگی، قیمت و زیبایی کالاها متحول خواهد شد. به این ترتیب از زمان شنیدن این جمله، چگونگی زیست من با آن درگیر شد و در جایجای نظم و سامانش با تناقض دستوپنجه نرم میکرد.
برخی میگویند که مسئله به این سختی نیست، هر کالایی که معادل ایرانی دارد، ایرانی را بخر و هر کالایی که معادل ندارد، میتوانی جنس خارجی بخری. اما برای کسی که بین مدلهای مختلف از یک کالا مقایسه میکند، هیج جنسی معادل با جنس دیگر نیست. اساساً در بسیاری از موارد، کالاها بعد از تولید شدن و عرضه شدن جای خودشان را در زندگی باز میکنند و نیازشان ایجاد میشود. مثلاً ما نیاز به دمپایی داریم، اما وقتی دمپایی ایوا (eva) از چین وارد میشود، ناگهان همه از این نوع دمپایی استفاده میکنند. ایوا جای خاصی برای خود باز کرده است که شاید این جای خاص بهراحتی با یک دمپایی ایرانی پُر نشود. در این وضعیت هر کالایی باید بتواند بیاید و مطرح شود تا جای خودش را در زندگی ما مشخص کند. مسئله این است که نحوهی ورود یک کالای جدید به زندگی یعنی نحوهی خرید و مصرف ما در زندگی به گونهای است که منطقاً باید همهی کالاها در آن رقابت نمایند. یعنی، منطق خرید و مصرف کالا که دربارهی تلویزیون و دمپایی مثال زدم، با منطقی (منطق خرید کالای داخلی) که بخواهد در رقابت کالاهای متنوع اختلال ایجاد نماید، متضاد است. در بسیاری از موارد ما بر اساس خرید دیگران و یا جستوجو در بازار، کالاهای مورد نیاز خودمان را انتخاب میکنیم و میخریم. برای عمدهی افراد جامعه، مقایسهی بین کالاهای مختلف، امری ضروری است و خرید کالا صرفاً بر اساس نیاز صورت نمیگیرد. لذا خرید کالای ایرانی غالباً زندگی ما را پریشان و آشفته میکند.
مسئله فقط مربوط به خرید نیست، مشکل کمی پیچیده است؛ اساساً مسئله این است که اگر کلیت زندگی ما با امری مخالف باشد و منطقاً نتواند آن را درون خود جای دهد، ارادهی ما نمیتواند آن را در زندگی حفظ کند. چهبسا اگر هم بتواند، اوضاع آشفته خواهد شد. با این آشفتگی چه باید کرد؟ وقتی یک درخواست که به نظر من چون از طرف رهبری داده شده، یک دستور دینی است، بخواهد زندگی ما را آشفته کند، چه باید کرد؟ اگر اراده موفق نبود و قدرت دینی ما پاسخگوی عمل جدید نبود، چه باید کرد؟ وقتی در این مورد نتوانیم به گزارهی دینی عمل کنیم، چهبسا که بهتدریج دربارهی سایر گزارهها هم تردید پیش بیاید و راه امکان عدم عمل به دستورات دینی هموار میشود. چهبسا توصیههای دینی در زندگی فردی و اجتماعی ما قبل از اینکه بخواهد امر و نهی بکند، تذکری باشد به اینکه روال کلی زندگی و منطق رفتاری زندگی ما، توانسته است این اوامر را تحقق بخشد و از این نواهی دوری بجوید. مهم این است که باید در این روال زندگی تأمل کرد و روال کلی زندگی و منطق رفتاری زندگی را با آن دستورات دینی متناسب کرد.
برای اینکه بفهمیم چگونه باید کالای داخلی مصرف کنیم، باید ببینیم که ما چگونه زندگی میکنیم و توصیههای اینچنینی چه نوع زندگیای را میطلبد؟ به عبارتی باید بفهمیم چگونه زندگی کردنی با مصرف کالای داخلی تناقض پیدا کرده و چگونه زندگی کردنی ما را به این امر تشویق میکند؟ در زندگی کنونی ما تقویت اقتصاد داخلی جایگاهی ندارد، در حالی که امر به مصرف کالای ایرانی به عنوان یک دستور دینی و الهی تذکری است به اینکه باید چنان سازوکار زندگی را تنظیم کنیم که تقویت اقتصاد داخلی جایگاه و شأنیت داشته باشد. عدم امکان مصرف کالای ایرانی در زندگی کنونی، یک نشانه است، نحوهی زندگی ما با دین و مصلحتهای اجتماعی جامعهی دینی تعارض دارد. چهبسا حتی برای حفظ دینمان، این زندگی باید تغییر کند و نوع جدیدی از زندگی ایجاد گردد.
مشکل زندگی ما بسیار عمیقتر از عدم امکان خرید کالای ایرانی است. آرمان زندگی ما روالی مشابه زندگی آمریکایی دارد. ما شغل کارمندی را میپسندیم، مسکن آپارتمانی را دوست داریم، شهرهای بزرگ و دسترسی راحت به بازار و نظمو ترتیب در حملونقل و... را طلب میکنیم. سی و چند سال پیش، از همین جایگاه دینی به ما گفته شده بود که آمریکا شیطان بزرگ است، اما ما در این حرف تأمل نکردیم. شاید میخواستیم یا مجبور شدیم که بهسرعت به این حرف گوش دهیم. لذا مشکل آمریکا را به عقاید استعماری و سکولاری بودن آن ارجاع دادیم. نهایتاً از زندگی آمریکایی، دانس، مشروب، سکس و... را حذف کردیم. اما شباهت نحوهی زندگی ما با زندگی آمریکایی و آرمانی که در رسیدن به این زندگی داریم، یعنی اینکه شیطان در خانهی ما پایگاهی دارد.
توصیههای دینی میتوانند تذکری باشند به حرکت کلی ما در زندگی، سیاست، تفکر و... لذا شما میبینید، همزمان با طرح بحث خرید کالای ایرانی و مشکلی که این خرید برای ما ایجاد میکند، مسئلهی اصلاح سبک زندگی هم بهصورت بسیار جدی و مهم مطرح میشود. منطق زندگی آمریکایی و آرمانی که در ایجاد رفاه بیشتر، استفاده از تکنولوژیهای بهروزتر و متناسبتر با آینده و فرمولهای قیمت و کیفیت، اساساً با منطق زندگی دینی متفاوت است. ما باید با این منطق مقابله کنیم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.