یکی از سؤالات مهم زندگیم این بود که بفهمم به چه کالاهایی در زندگی نیاز دارم؟ و به چه کالاهایی در آینده نیاز پیدا خواهم کرد؟ هنوز خودم وارد زندگی نشده بودم (یعنی در خانهی پدرم زندگی میکردم، اوایل دههی هشتاد) که ناگهان دیدم، خودمان و دیگر فامیلهایمان تصمیم گرفتند، تلویزیونهای لامپ تصویری خودشان را با السیدی و الایدی عوض کنند. ظرف دو سه سال تمام فامیل با چند اینج افزایش سایز، تلویزیونهای خود را عوض کردند؟ البته سایز تلویزیون ما تغییری نکرد، فقط عوض شد. همواره فکر میکردم، چه طور تلوزیون السیدی نیاز خانهی ما شد.
فرهنگ اجتماعی، حلقهی واسط ثروت اقتصادی و اقتدار اجتماعی
وقتی قرار است یک سیستم اجتماعی با همهی پیچیدگیهایش هدایت شود و تغییراتش هدایتشده پیش برود، یک مسیر اساسی وجود دارد و آن هم اینکه در تغییر ابتدا باید پدیده از ثبات اولیه خارج شود، به حالتی از میعان برسد که قابلیت شکلگیری مجدد داشته باشد و سپس شکل جدید به آن داده شود. اینکه پدیده بهنحوی به حالت میعان برسد که برآیند کلی تغییرات منجر به فروپاشی نظام اجتماعی نشود، مهمترین نکتهای است که رهبران جوامع و سازمانها با آن مواجه هستند. همهی رهبران اجتماعی مایل هستند که متناسب با شرایط و اقتضائات جدید، تغییراتی ایجاد کنند، اما چرا تأخیرهایی به وجود میآید؟ چون در مرحلهی میعان و در برخی شرایط، نسبت به توانایی نظام اجتماعی برای انتقال به حالتی تغییریافته تردید پیش میآید.
ابژهها، کالاها و غیرکالاها
شاید قدیمیترین و اثرگذارترین توصیف جامعهشناسانه از خصلت اجتماعی ابژهها را بتوان در بحث مارکس از فتیشیسم یا بتوارگی کالاها یافت، چنانکه در سرآغاز کتاب سرمایه آمده است. مارکس کالاها را بتوارهشده میداند چراکه آنها چنان پدیدار میشوند که گویی منحصراً با یکدیگر مرتبط هستند، و این واقعیت را پنهان میکنند که درواقع کالاها محصولات کار انسانیاند و در نتیجه موجب میشوند که آدمیان وارد نسبتهای خاصی با یکدیگر شوند.
مقدمه
سخن از كموكیف ارتباط میان «فرهنگ» و «سیاستگذاری» در جامعه، یكی از پرسشهای پیشِ روی فعالان حوزهی فرهنگ به شمار میرود. در این یادداشت برآنیم تا با طرح اجمالی پدیدهی «تراكمفروشی» بهمثابهی نوعی سیاستگذاری در مدیریت شهری -كه با شعار كاهش وابستگی مدیریت شهری به منابع دولتی و بالاخص نفت و البته ضرورت نوسازی بافت شهری اجرا گردید- فرآیند ظهور و بروز برخی آثار و پیامدهای فرهنگی-اجتماعی آن را آشكار سازیم.
گرانی دشمن داخلی و شاید دشمن درونی ماست. گرانی مدام تنوره میکشد و زندگیها را میبلعد. اما این دیو از کجا آمده است و چرا از شهر و خانهی ما بیرون نمیرود؟ ما دیگر فهمیدهایم که شعارهای «مبارزه با گرانی» و وعدههای نابود کردن و کشتن آن فریبی بیش نیست. ما دیگر فهمیدهایم که این دیو روی شانههای نظام اقتصادی حاکم درآمده است. پس بهتر است با خُلقیاتش آشنا شویم و ببینیم با چه میتوانیم آرامش کنیم.
در روایات ما حیات طیبه به قناعت تفسیر شده است[1]، آیا قناعت مصداق حیات طیبه است یا مفهوم آن؟ اگر معنای قناعت را توسعه بدهیم و آن را صرفاً در صرفهجویی خلاصه نکنیم، میتوانیم بگوییم این روایتها فقط مصداق نیست، بلکه قناعت در مفهوم اعم را دربرمیگیرد.
مقدمه: ارزش اقتصادی و ارزش فرهنگی مصرف
مصرف در یک نگاه عام، اصل حیاتی یک جامعه است، چراکه حیات انسان در گرو مصرف است. بنابراین سخن از مصرف گرچه آن اهمیت بنیادینش را نیافته و صرفاً در چارچوبهای علمی و مباحث آکادمیک بدان پرداخته میشود، اما همین مباحث آکادمیک چنانچه راه روشن و عملی در پیش داشته باشد، بسیاری از اصول مصرف میتواند همان رهیافتهای اساسی در این حوزه به شمار رود که شاید بتوان گفت راهی آشکار بهسوی مردمی شدن دانش باشد که پیر بوردیو سخت بر آن تأکید دارد.
من معتقد هستم که اندیشههای سیاسی و انتقادی مکتب فرانکفورت نهتنها تأثیر عمیقی بر جریانهای فکری در حوزهی روشنفکری ایران داشته، بلکه بسیاری از سیاستهای اقتصادی و سیاسی در حوزهی دولت را هم تحت تأثیر خود قرار داده است. با این حال نحوهی خوانش روشنفکران و گفتمان رسمی از این رویکرد فلسفی و کاربرد آن در حوزهی فرهنگ بسیار متفاوت بوده است. در همین زمینه ابتدا سعی خواهم کرد تا به صورت مختصری اندیشههای انتقادی این مکتب به حوزهی فرهنگ را مطرح نمایم و در مرحلهی بعد دلالتهای سیاسی و اجتماعی خوانشهای مطرحشده از این مکتب را در دو حوزهی روشنفکری ایرانی و سیاستگذاریهای اجرایی شرح دهم. در حوزهی دوم، سعی خواهم کرد تا دستهکم دلالتها و پیامدهای چنین خوانشی را بهصورت موجز شرح دهم.
امروزه مصرف و تبلیغات، برسازندهی جنبههای محوری زندگی اجتماعی، اقتصاد، فرهنگ و حتی هویتیابی سیاسی به شمار میآیند. پرسشهایی که بارها مورد توجه قرار گرفته این است که چگونه میتوان معنایی برای این هژمونی مصرفگرایی و سبک زندگی متأثر از آن در جهان سرمایهداری متأخر یافت؟ چگونه میتوان محوریت گفتمانهای تبلیغات را در ساخت افق فانتزی افراد اجتماع تبیین کرد؟
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.