X

پول و باز هم پول

پول و باز هم پول -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
پول و باز هم پول
ماهیت جدید پول و تحول غایت عمل
اشــــاره لحظه‌ای تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار شده‌اید و چیزی به اسم پول نمی‌شناسید. «پول» هم به‌لحاظ مفهومش و هم به‌لحاظ ماده‌اش بالکل از ذهن شما حذف شده است. چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌توان چنین حدس زد که اساساً زندگی مختل می‌شود؛ نه صرفاً به این دلیل که دادوستد و برخی روابط اقتصادی مختل می‌شود بلکه به این دلیل که، اغلبِ ارزش‌ها، و معنای غالب چیزهای اطرافمان از بین می‌رود. شاید در این حالت به هنگام بیرون رفتن از منزل -البته اگر خروج از منزل ساعت شش صبح معنایی داشته باشد- از خود می‌پرسید که چرا من باید به سرِ «این» کار بروم؟ چرا من خانه‌ام را در اینجا گرفته‌ام؟ چرا من از روستا به شهر آمده‌ام؟ این تبلیغاتی که از در و دیوار بر سرم می‌ریزد که هر کالا و خدمتی –از لوله‌بازکنی گرفته تا تبلیغ مواد شوینده و ساعت مچی و...- می‌خواهد بگوید از دیگری بهتر است برای چیست؟ این کارها چه نفعی برایشان دارد؟ و هزاران سؤال دیگری که با آن مواجه خواهید شد. این پرسش‌ها نشان می‌دهند که پول در دنیای ما به چیز خاصی تبدیل شده است، چیزی که حذفش را غیرِممکن کرده است. پول خدایگان دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم. چگونگی و چیستی این ماهیت جدید پول را به روایت زیمل می‌خوانیم.

  زوال اهمیت پول به‌مثابه‌ی جوهر

ثبات کامل ارزش پول تنها در صورتی حاصل می‌شود که پول فی‌نفسه هیچ باشد، و تنها بیان نابی از نسبت ارزشی میان کالاهای انضمامی باشد. در این صورت پول به موضعی خنثی خواهد رسید که به هیچ‌روی از نوسانات کالاها متأثر نمی‌شود، همانطور که خط‌کش هیچ تأثیری از طول‌های متفاوتی که اندازه می‌گیرد نمی‌پذیرد.

در نتیجه، هرچند پول بدون هرگونه ارزش ذاتی و درونی بهترین ابزار مبادله در یک نظم اجتماعی ایدئال خواهد بود، اما تا زمانی که به چنین نقطه‌ای نرسیده باشیم، خرسندکننده‌ترین صورت پول آن است که متصل به جوهری مادی باشد. این شرط به معنای انحراف از آن روند مستمر به جانب دگرگون ‌شدن پول و بدل‌ شدنش به بازنمودی سراسر نمادین از عملکرد ذاتی خویش نیست. مرحله‌ی خاصی در روند تفاوت‌گذاری میان ارزش عملکرد و ارزش مادی پول در مواردی مشهود است که پول همچون معیار ارزش به کار می‌رود و نه برای پرداخت‌های بالفعل. پول نمی‌تواند عملکرد مبادله را انجام دهد بی‌آنکه در همین حال ارزش‌ها را بسنجد. اما این عملکرد اخیر از منظری خاص مستقل از عملکرد پیشین است.

پول، به معنای دقیق لفظ، در تضاد است با ارز[1]، که صرفاً «ادعایی» است که به زبان پول بیان می‌شود، هرچند پول خود تنها معیار ایدئالی است که توسط آن ارزش مالکیت سنجیده می‌شود. اینجا پول بدل می‌شود به چیزی ایدئال، صورتی ناب و مفهومی از نسبت و رابطه، چنانکه دیگر همسان با واقعیتی ملموس نیست، بلکه نسبت آن با واقعیت ملموس همچون نسبت قانون انتزاعی است با موردی تجربی. در این نسبت، پول ایدئال در خدمت همان غایتی است که «پول خوب[2]» بدان تعلق دارد، پولی که «خوب» است چون معیاری قابل اتکا برای ارزش‌ها به دست می‌دهد.

هرچقدر که اهمیت پول به‌مثابه‌ی ابزار مبادله، معیار ارزش و روش ذخیره‌ی ارزش در نسبت با ارزش مادی آن افزایش یابد، پول با سهولت بیش‌تری می‌تواند در قالبی غیر از فلز در جهان گردش یابد. همان تحولی که از صلب ‌بودن و تعین‌یافتگی جوهرین پول به جانب بازنمایی پول می‌رود، در خود این بازنمایی‌ها نیز رخ می‌دهد. تسریع عمومی در گردش ارزش‌ها همچنین نسبت میان ماده و عملکرد پول را تعین می‌بخشد. در ضدیت با تفسیر یک‌جانبه از نسبت میان پول و جایگزین‌های پول گفته شده است که جایگزین‌ها -چک‌ها، قبوض مبادله، ضمانت‌ها و انتقالات- جای پول را نمی‌گیرند بلکه صرفاً گردش را تسریع می‌کنند. این عملکرد جانشین‌های پول را به‌خوبی می‌توان در این مسئله مشاهده کرد که چک‌های بانکی به‌صورت منسجمی از ارزش‌های عظیم با گردش آهسته به جانب ارزش‌های خُرد می‌روند. جایگزین‌های پول این امکان را ایجاد کردند که فرد بتواند مقادیر زیادی از پول نقد را کنار بگذارد، اما فایده‌ی اصلی آن این است که پول موجود اکنون می‌تواند به صورت‌های دیگری، مثلاً توسط بانک‌ها به کار رود. آنچه اقتصادی می‌شود نه خود پول بلکه کاربرد آن است به‌مثابه منبع منفعلی از نقدینگی. باید گفت که اعتبار و نقدینگی به‌سادگی جا عوض نمی‌کنند، بلکه هرکدام فعالیت دیگری را بهبود می‌بخشد. این نسبت دوجانبه‌ی میان این دو پدیده، که برخاسته از انگیزه‌ای مشترک است، از یک‌سو تشدید یکدیگر و از سوی دیگر محدودساختن یکدیگر، به‌سهولت قابل مشاهده است و به هیچ‌وجه نادر نیست.

برخی معلول‌های پول معنایی دارند که با طبیعت ماده‌ی پول ناهمخوان است. یکی از عملکردهای پول این است که اهمیت اقتصادی چیزها را به زبان خودش متمرکز کند و نیز بیان کند. وحدت حجم پولی که برای چیزی پرداخت می‌شود، دربردارنده‌ی ارزش‌های تمام عناصر کاربردی آن است که شاید در مدت زمانی طولانی بسط یابد، و نیز ارزش‌های جزئی اجزای مکاناً متمایز آن و ارزش‌های تمام قوا و جوهرهایی که پول را آماده کردند و در نهایت بدل بدان شدند. مبادله‌پذیری تام‌وتمام اجزای پول معنای آن را منحصراً در مجموع کمّی آن محصور می‌کند و اجزا، وحدتی تام را تشکیل می‌دهند که کم‌تر در زندگی عملی قابل مشاهده است. اگر گفته شود که چیزی بسیار ارزشمند و پیچیده، مثلاً قطعه‌ی زمینی، نیم‌میلیون مارک می‌ارزد، در این صورت این مقدار، هرچقدر هم که بر مفروضات و ملاحظات خاصی مبتنی باشد، ارزش مِلک را در قالب مفهومی واحد متمرکز می‌سازد، همانطور که ابژه‌ای ساده و واحد بر اساس مفهوم سکه‌ی واحد ارزش‌گذاری می‌شود؛ مثلاً وقتی می‌گوییم یک ساعت کار، یک مارک ارزش دارد. همین مطلب را می‌توان در مورد وحدت مفهومی گفت که خصائص ذاتی را از روی تعدادی از مصادیق منفرد انتزاع می‌کند. مثلاً وقتی کلمه‌ی عام «درخت» را به کار می‌برم، ویژگی‌هایی که از مصادیق بسیار متفاوت درختان منفرد انتزاع می‌کنم صرفاً کنار هم گذاشته نمی‌شوند، بلکه در وجودی واحد انسجام می‌یابند. این معنای ژرف‌تر یک مفهوم است که صرفاً مجموعه‌ی ویژگی‌های آن نیست بلکه وحدتی ایدئال است که در آن این ویژگی‌ها با یکدیگر مواجه می‌شوند و علی‌رغم تفاوت‌ها‌یشان با یکدیگر می‌آمیزند؛ و به همین نحو است که بهای پولی، معانی اقتصادی متعدد و وسیع ابژه‌ها را در وحدتی متمرکز گرد می‌آورد. شاید به نظر برسد که خصلت سراسر کمّی پول موجب امتناع چنین چیزی است، اما در مواردی که مقدار پول بیانگر ارزش ابژه است چنین نیست.

 

  اهمیت فزاینده‌ی پول به مثابه ارزش

 اینکه عملکردهای پول تا حدی در کنار ماده‌ی آن و تا حدی مستقل از کمیت این ماده، می‌توانند اِعمال شوند و اگر در نتیجه ارزش پول کم شود، بدان معنا نیست که نزولی کلی در ارزش پول وجود دارد، بلکه نزول صرفاً در کمیت‌های متعین آن رخ می‌دهد. این دو یک چیز نیستند، و می‌توان گفت که هرچه کمیت موردنظر پول کم‌ارزش‌تر شود، پول به‌صورت کلی ارزشمندتر می‌شود. چراکه پول تنها زمانی می‌تواند توزیع گسترده، گردش سریع و کاربرد عمومی داشته باشد (یعنی اموری که ضامن نقش کنونی آن هستند) که کم‌ارزش‌تر باشد. همین نسبت میان کمیت خاص پول و پول در کل، در ذهن فرد نیز سیطره دارد. تنها افراد مُسرف هستند (یعنی کسانی که به‌سادگی به منظور خریدن چیزهایی خاص از پول خود جدا می‌شوند) که در عین حال در کل بیش‌ترین وابستگی را به پول دارند. این یکی از معانی این گفته است که تنها آنکس از پول بدش می‌آید که جیبش پرپول باشد. گردش سریع پول موجب ایجاد عادات دخل و خرج می‌شود؛ موجب می‌شود که کمیت خاصی از پول به‌لحاظ روانی اهمیت و ارزش کم‌تری بیابد، در حالی که پول به‌طور عام به‌صورتی فزاینده مهم‌تر شود، چراکه مناسبات پولی اکنون (در قیاس با سبک‌های کم‌سرعت‌تر و آرام‌تر زندگی) به صورتی شدیدتر بر فرد تأثیر می‌گذارند. اینجا با پدیده‌ای بسیار شایع مواجهیم؛ یعنی این پدیده که هرچه ارزش اجزای منفرد یک چیز کاهش یابد، ارزش کلی آن به همان نسبت افزایش می‌یابد. هرچه فرد، هماهنگی خود را به‌عنوان یک موجود بیش‌تر از کف بدهد، کل کامل‌تر و هماهنگ‌تر خواهد شد.

در عرصه‌ی ارزش‌گذاری به هیچ‌وجه بعید نیست که ارزش‌های کل و اجزا، شتابی معکوس داشته باشد. اینکه کمیت مفروضی از پول امروز کم‌ارزش‌تر از آن است که یک قرن پیش بود، پیش‌شرط مستقیمی است برای افزایش فزاینده‌ی اهمیت پول در کل. این وضعیت خود وابسته است به افزایش ارزش کاربردی پول در نسبت با ارزش مادی آن. این نکته نه‌تنها در مورد پول در کل، بلکه همچنین در مورد پدیده‌های متعددی که از آن مشتق می‌شوند مصداق دارد.

از منظری تئوریک خطایی فاحش است اگر تغییر از جوهر به عملکرد را همچون روندی در نظر آوریم که در آن پول «بی‌ارزش» می‌شود، چنانکه گویی این بی‌ارزش‌ شدن، چیزی است شبیه ستاندن روح کسی از وی. این نظرگاه از نکته‌ی اصلی غافل است، یعنی اینکه عملکردهایی که پول در قالب آن‌ها منحل می‌شود فی‌نفسه ارزشمندند و نیز اینکه ارزشی که پول کسب می‌کند، در مورد پول مسکوک، ارزشی است وابسته، اما در مورد پول اعتباری[3] ارزشی است مستقل. درست است که پول در آغاز بدان سبب می‌تواند عمل کند که واجد ارزشی درونی است، اما پس از این مرحله، ارزشمند بودن پول وابسته می‌شود به انجام‌ دادن این عملکردها. برابر نهادن ارزش پول با ارزش ماده‌ی آن همانند برابر نهادن ارزش لوکوموتیو است با آهنی که در آن به کار رفته به‌علاوه‌ی ارزش کاری که در ساختن آن به کار رفته است. به نظر می‌رسد که این مقایسه در واقع نافی این گمان است که ارزش خاصی وجود دارد که ناشی از عملکرد است. قیمت لوکوموتیو درواقع مشتمل است بر ارزش ماده به‌علاوه‌ی ارزش کاری که در آن سرمایه‌گذاری شده است. این واقعیت که لوکوموتیو، همچون پول، منجر به مبادله‌ی اشیا می‌شود می‌تواند دلیلی باشد برای آنکه اساساً بتوان ارزشی بدان نسبت داد؛ اما ارزش واقعی آن وابسته به این مسئله نیست. همچنانکه سودمندی و کاربرد بسیاری از چیزهای دیگر موجب می‌شود که در بازار قیمتی داشته باشند، اما سطح واقعی قیمت‌های بازار توسط عوامل بسیار دیگری تعیین می‌شود.

در روندی که اینجا تشریح شد، پول به جانب نقطه‌ای می‌رود که، در مقام نمادی صرف، یکسره جذبِ عملکردهای مبادله‌ای و مقیاسی خود می‌شود. در تاریخ اندیشه موارد موازی بسیاری می‌توان یافت. علاقه‌ی آغازین ما به پدیده‌ها معمولاً آن‌ها را همچون کل‌های عاری از تمایز فهم می‌کند. پدیده‌ها همچون وحدتی از صورت و ماده در برابر ما قرار می‌گیرند و ارزش‌گذاری‌های ما به‌صورت وابسته است، چون این صورت خاص متعلق به این ماده‌ی خاص است؛ نیز ارزش‌گذاری ما به محتوا وابسته است، چون محتوا یا ماده‌ی این صورت خاص است. در مراحل بالاتر تطور، این عناصر منفک می‌شوند و عملکرد به‌مثابه‌ی صورت محض به شیوه‌های گوناگونی درک می‌شود. محتواهای متعدد این صورت‌ها اغلب نامربوط دانسته می‌شود. در نتیجه فی‌المثل ما حس‌وحال مذهبی را درک می‌کنیم، هرچند نسبت به محتوای جزمی آن بی‌تفاوتیم. مثلاً ما شناخت را همچون عملکرد صوری ذهن ارزش می‌نهیم که بر جهان بیرونی تأمل می‌کند، فارغ از اینکه آیا ابژه‌ها و نتایج شناخت خوشایند هستند یا ناخوشایند، مفید یا صرفاً ایده‌آل. این تفاوت‌گذاری در احساسات ارزشی جنبه‌ی مهم دیگری هم دارد. تحول روح طبیعت‌گرای مدرن مایل به سلب اهمیت از مفاهیم کلی و تأکید بر مصادیق منفرد است، به‌مثابه‌ی تنها محتوای مشروع تصورات. در نظریه و در عمل، امر کلی را چیزی یکسره انتزاعی می‌دانند که تنها در تجسم مادی خود واجد معنا می‌شود، یعنی در مصادیق محسوسش. لکن معنای اهمیت کلیات، که در افلاطون به اوج رسید، هنوز سراسر نابود نشده است. تاریخ‌باوری و جهان‌بینی جامعه‌شناختی تلاش‌هایی هستند برای تأیید کلیت و طرد انتزاعی ‌بودن آن، برای فرا رفتن از مصداق منفرد، برای بیرون ‌کشیدن امر منفرد از امر عام بدون قربانی‌ کردن واقعیت مادی آن. چراکه جامعه کلی است، اما انتزاعی نیست. ارزش‌گذاری عملکردها به‌مثابه‌ی اموری منتزع از محتوا در اینجا جایگاه می‌یابد. عملکرد در نسبت با غایتی که دارد کلی است. احساس دینی امری کلی است در تضاد با محتوای ایمان جزئی. ظاهراً پول هم در این جریان مشارکت دارد، وقتی که ارزش‌گذاری مستقل از پول مادی می‌شود و به عملکرد آن انتقال می‌یابد. عملکردی که کلی است، اما انتزاعی نیست. ار‌زشگذاری، که در آغاز ناظر به یک جوهر عملگر خاص بود، تفاوت‌گذاری می‌شود و هرچند فلز گرانبها همچنان باارزش است، اما عملکرد آن، که فراسوی جوهر خاصی می‌رود که متناظر با آن است، ارزشی خاص خود اکتساب می‌کند. صورت وجود پول نزد ما صورت واسطه‌گری در مبادلات و سنجش ارزش‌هاست. یک قطعه فلز از طریق اکتساب این صورت است که بدل به پول می‌شود، همانطور که تصورات ناظر به امر فراطبیعی زمانی بدل به دین می‌شوند که درون عملکرد احساس دینی جای گیرند.

 

  چیرگی عملکردهای عقلانی بر عملکردهای عاطفی که ناشی از اقتصاد پولی است

در طول این پژوهش‌ها مدام تکرار کرده‌ایم که انرژی عقلانی، انرژی روانی‌ای است که پدیده‌های خاص اقتصاد پولی مولد آن هستند، در ضدیت با انرژی‌هایی که معمولاً عاطفی یا احساسی خوانده می‌شوند که در ادوار و قلمروهای علاقه‌ای چیرگی دارند که تحت نفوذ اقتصاد پولی نیست. این نکته بیش از هرچیز ناشی از خصلت ابزاری پول است. هر ابزاری به‌ماهو اشاره دارد به اینکه شرایط و زنجیره‌های امور در واقعیت، جذب روند خواست و اراده‌ی ما می‌شوند. ابزارها تنها بدان سبب ممکن می‌شوند که ما واجد تصویری ابژکتیو از روابط علّی بالفعل هستیم و نیز بی‌شک ذهنی که تصویری کامل از تمامیت وضعیت به دست می‌دهد، همچنین مناسب‌ترین ابزارها را برای هر غایت و از هر سرآغازی به کار می‌گیرد. لکن این عقل که شناختی تام از ابزارهای مناسب داشت هنوز قادر نیست که آن‌ها را به واقعیت منتقل کند، زیرا کاربرد آن‌ها وابسته است به استقرار نوعی غایت، که تنها در نسبت با آن است که انرژی‌ها و اتصالات بالفعل به مرتبه‌ی ابزارها می‌رسند. خود غایت نیز تنها از طریق کنش اراده، خلق تواند شد. همانطور که هییزی در جهان ابژکتیو غایت‌مند نیست مگر آنکه اراده‌ای وجود داشته باشد [که بدان غایتی نسبت دهد]، در جهان عقلانی نیز وضع به همین منوال است، یعنی جهانی که تنها بازنمودی کم‌وبیش بی‌نقص از محتوای جهان است. به‌درستی گفته شده است که (هرچند معنای آن را درنیافته‌اند) اراده کور است. اراده هییز غیرِعقلانی‌ای را تولید نمی‌کند. بلکه اراده نمی‌تواند هیچ ‌کاری بکند، مگر آنکه نوعی محتوا کسب کند که سراسر نسبت بدان بیرونی است. چراکه اراده، فی‌نفسه، چیزی نیست جز یکی از صورت‌های روانی که محتوای زندگی ما را تشکیل می‌دهند. اراده یکی از آن مقولاتی است که توسط آن محتوای ایده‌آل جهان را درک می‌کنیم تا برای مقاصد خود، بدان اهمیت و معنایی عملی ببخشیم. همانطور که اراده به‌تنهایی هیچ محتوای خاصی را بر نمی‌گزیند، آگاهی صرف از محتوای جهان نیز (یعنی آگاهی از منظری عقلانی) هیچ غایت‌مندی‌ای را ایجاد نمی‌کند. بلکه محتواهای جهان سراسر خنثی و بی‌طرفند، اما در یک لحظه‌ی خاص، اراده بدان‌ها تعلق می‌گیرد و رنگ خود را بدان‌ها می‌زند. وقتی چنین چیزی رخ دهد، در می‌یابیم که اراده به شیوه‌ای سراسر ابژکتیو و منطقی، به دیگر تصوراتی منتقل می‌شود که به صورت علّی به تصورات پیشین مرتبطند و اکنون واجد منزلت «ابزاری» برای «غایت نهایی» گشته‌اند. عقل واسطه‌ای است که اراده از طریق آن خود را با موجود مستقل تنظیم می‌کند.

بدین‌ ترتیب تعداد ابزارها و طول رشته‌های آن‌ها که تشکیل‌دهنده‌ی محتوای فعالیت ماست، در نسبت با عقلانیت به‌مثابه‌ی بازنمود سوبژکتیو نظم ابژکتیو جهان بسط می‌یابد. از آنجا که هر ابزاری، فی‌نفسه، سراسر عاری از تفاوت است، در نتیجه تمام ارزش‌های عاطفی‌ نیز در عمل وابسته به غایاتند؛ به آن نقطه‌ی تعیین‌کننده‌ی کنش. شتاب‌زدگی‌ و شدت عاطفی‌ای که اغلب در میان مردمان بدوی مشاهده می‌شود، احتمالاً مرتبط است به کوتاهی رشته‌ی غایت‌باوری آنان. زندگی کاری آن‌ها واجد آن انسجامی در میان عناصر نیست که در فرهنگ‌های پیشرفته‌تر سیطره دارد، آنجا که یک «شغل» یکسره زندگی را تصرف می‌کند. بلکه فعالیت آن‌ها مشتمل است بر رشته‌ی ساده‌ای از علائق و آن‌ها از طریق ابزارهایی نسبتاً محدود به مقصود می‌رسند. تحت این شرایط، تصور اهداف غایی نسبتاً شایع است؛ آگاهی از نسبت‌های ابژکتیو و واقعیت، یعنی عقلانی ‌بودن، کم‌تر از دلالت‌های عاطفی‌ای عمل می‌کند که هم مشخصه‌ی تصور بی‌واسطه است و هم ظهور واقعی غایات نهایی. اما در زمانه‌ی ما، که راه‌های میانبر و آماده‌سازی برای لحظات خرسندی و رضایت به‌صورتی بی‌پایان افزایش یافته است، غایت یک لحظه معمولاً فراسوی آن لحظه جای دارد، یا حتی فراسوی افق فرد. این بسط رشته‌ها ناشی از پول است، زیرا پول موجب ایجاد علاقه‌ای مرکزی و مشترک می‌شود برای رشته‌هایی که در غیر اینصورت بی‌ارتباط خواهند بود و بدین‌ترتیب رشته‌های متفاوت را چنان متصل می‌سازد که یک رشته می‌تواند بستری برای آماده‌سازی رشته‌ی دیگری باشد که به‌لحاظ ابژکتیو سراسر بدان بی‌ارتباط است (مثلاً، آنجا که برگشت‌های پولی یک رشته و همراه با آن کل رشته، بنیانی است برای سرمایه‌گذاری در رشته‌ی دیگر). لکن اوج مسئله این واقعیت رایج و شایع است که پول همه‌جا همچون غایت درک می‌شود و چیزهای بی‌شماری که در واقع فی‌نفسه غایت هستند، بدین‌ ترتیب به مرتبه‌ی ابزار محض فروکاسته می‌شوند. اما از آنجاکه پول خود ابزاری است که همه‌جا حاضر است، در نتیجه عناصر مختلف وجود ما نیز در شبکه‌ی غایت‌محور فراگیری جای می‌گیرد که در آن هیچ عنصری نخستین یا واپسین نیست. به‌علاوه، از آنجاکه پول همه‌ی ابژه‌ها را با ابژکتیویته‌ای بی‌رحمانه اندازه می‌گیرد و از آنجاکه معیار ارزش آن که بدینصورت سنجیده می‌شود نسبت آن‌ها را تعیین می‌کند، شبکه‌ای از جنبه‌های ابژکتیو و شخصی زندگی سر بر می‌آورد که از منظر انسجام پیوسته‌ی آن و علیت گریزناپذیرش، مشابه جهان طبیعی[4] است. این شبکه توسط ارزش یکسره فراگیر پول انسجام می‌یابد، همانطور که طبیعت توسط انرژی‌ای انسجام می‌یابد که به همه‌چیز زندگی می‌بخشد. انرژی، همچون پول، در صورت‌هایی بی‌شمار ظاهر می‌شود، اما یکپارچگی ماهیت آن و امکان تبدیل هرصورت خاص آن به صورتی دیگر، منجر می‌شود به رابطه‌ی میان تمام این صورت‌ها و هرکدام را مبدل به شرط دیگری می‌کند. همانطور که هرگونه تأکید عاطفی از جریان تفسیر روندهای طبیعی رخت بر بسته است و جای خود را به هوش ابژکتیو داده است، ابژه‌ها و نسبت‌های جهان عملی ما نیز، از این منظر که رشته‌ای پیوسته متصل‌تر شکل می‌دهند، طارد مداخله‌ی عواطفند. این نسبت‌ها نیز بدل به ابژه‌های صِرف هوش می‌شوند و تنها در نقاط نهایی غایتمندی ظاهر می‌شوند. دگرگونی فزاینده‌ی تمام عناصر زندگی و مبدل‌ شدن آن‌ها به ابزار، اتصال متقابل توالی‌هایی که پیش‌ از این در قالب غایات خودآیین و همراه با مجموعه‌ای از عناصر نسبی متوقف می‌شدند، صرفاً وابسته‌ی دانش علّی فزاینده از طبیعت و دگرگونی جنبه‌های مطلق آن به اموری نسبی نیست. بلکه از آنجاکه کل ساختار ابزارها ساختاری است متشکل از اتصال علّی که از روبه‌رو نگریسته شده باشد، جهان عملی نیز هرچه بیش‌تر بدل به معضلی برای هوش می‌شود.

 

  دگردیسی در فاصله‌ی میان خویشتن و ابژه‌ها به‌مثابه‌ی جلوه‌ای از سبک‌های مختلف زندگی

یکی از تصاویر مکرری که برای ترسیم سازمان عناصر زندگی به کار گرفته می‌شود، نظم آن‌هاست در قالب دایره‌ای که فرد در مرکز آن است. نوعی نسبت میان این خویشتن و ابژه‌ها، مردم، تصورات و علائق وجود دارد که آن را تنها می‌توان فاصله‌ی میان آن دو دانست. ما تنها از طریق نماد تصویریِ فاصله‌ای ثابت یا متغیر میان خویشتن و محتوای آن می‌توانیم نسبت میان آن دو را مشخص کنیم.

در اینجا می‌خواهم به بخشی از این پدیده اشاره کنم، یعنی هنر. معنای درونی سبک‌های هنری را می‌توان همچون نتیجه‌ی تفاوت‌های در فاصله تفسیر کرد، یعنی فواصل میان خویشتن ما و ابژه‌ها. هنر از سویی ما را به واقعیت نزدیک‌تر می‌کند. ما را در نسبتی بی‌واسطه‌تر با معنای خاص و درونی آن قرار می‌دهد. اما هنر همچنین موجب فاصله ‌گرفتن ما از بی‌واسطگی چیزها می‌شود. در تاریخ هنر مشاهده می‌کنیم که هرآنچه در یک دوره تصویری وفادارانه از واقعیت تصور می‌شد، در دوره‌های بعد همچون تصویری بسیار تعصب‌آلود و کاذب به نظر می‌رسد.

گستره و شدت نقشی که پول در این روند دوگانه ایفا می‌کند، نخست همچون چیرگی بر فاصله آشکار می‌شود. تنها ترجمه ‌شدن ارزش‌ها به زبان پول است که امکان نوعی نزدیکی منافع را فراهم می‌آورد که طبق آن فاصله‌ی مکانی طرفینی که نفع می‌برند مطلقاً بی‌اهمیت است. سست‌ شدن نسبت‌های خانوادگی، ریشه در منافع اقتصادی خاص اعضای آن دارد، که تنها در اقتصاد پولی ممکن است. پول وضعیتی ایجاد می‌کند که در آن ابزارهای زندگی می‌توانند بر استعدادهای مطلقاً فردی مبتنی شوند. صورت پولی آنچه هم‌ارز استعدادهاست، روابطی فردی با جهان بیرون ایجاد می‌کند و وارد گروه‌هایی می‌شود که تنها به ارزش پولی کارها یا ادای سهم پولی اعضا علاقه‌مندند. خانواده، که ساختار آن مبتنی بر مالکیت جمعی است، یکسره در ضدیت با این است. مالکیت جمعی منجر شد به یکپارچگی منافعی که به‌لحاظ اجتماعی بازنمودی بود از پیوستگی در اتصالات میان اعضای خانواده. در حالی که اقتصاد پولی نه‌تنها فاصله‌ی متقابل میان اعضا را ممکن ساخته، بلکه آن را ایجاب می‌کند. صورت‌های دیگری از وجوه مدرن، علاوه بر زندگی خانوادگی، نیز مبتنی بر فاصله‌ای هستند که مبادلات پولی ایجاد کرده است. مبادلات پولی مرزی میان افراد ایجاد می‌کند که مطابق آن تنها یکی از طرفین معامله چیزی را دریافت می‌کند که واقعاً می‌خواهد، چیزی که متناظر با نیازهای خاص اوست، در حالی که طرف دیگر، که تنها پولی دریافت می‌کند، باید برای ارضای نیاز خویش طرف سومی را بجوید. پول منجر به ابژه ‌شدن سراسر مبادلات می‌شود، چراکه تمام تمایلات شخصی را حذف می‌کند. تعداد روابط مبتنی بر پول به‌صورتی مستمر رو به فزونی است. اهمیت و معنایی که یک شخص برای دیگری دارد را می‌توان (هرچند در صورتی پنهان) به منافع پولی منتسب ساخت. اینگونه، مرزی درونی میان افراد شکل می‌گیرد، مرزی که در عین حال برای صورت مدرن زندگی اجتناب‌ناپذیر است. چراکه ازدحام و بی‌نظمی ارتباط شهری بدون چنین فاصله‌ی روانی‌ای ناممکن خواهد بود. از آنجاکه فرهنگ شهری مدرن، با روابط تجاری، حرفه‌ای و اجتماعی‌اش، ما را به لحاظ فیزیکی به تعداد عظیمی از مردم نزدیک می‌کند، مردمان حساس و عصبی جهان مدرن یکسره دچار یأس خواهند شد اگر ابژکتیو شدن روابط اجتماعی مرزهایی درونی در آن‌ها ایجاد نمی‌کرد. خصلت پولی روابط، فاصله‌ای نامرئی میان انسان‌ها ایجاد می‌کند که نوعی حفاظت و خنثی‌سازی درونی است در برابر نزدیکی و تماس ما در ازدحام زندگی فرهنگی.

همان عملکردی که پول برای سبک زندگی دارد، همچنین به‌صورتی ژرف‌تر به سوژه‌ی انسانی نیز نفوذ می‌کند، نه همچون دور شدن از دیگر اشخاص بلکه در قالب ابژه‌های مادی زندگی. صرف این واقعیت که ثروت امروزه ناشی از ابزارهای تولید است و نه ابزارهای مصرف چنانکه در دوره‌های قبل بود، نشان از شدت عظیم فاصله دارد. همچنان که مراحل متعددی در تولید خود ابژه‌های فرهنگی ایجاد می‌شود –به‌نحوی که محصول نهایی، بسیار از ماده‌ی خام دور است- مالکیت بر اموال نیز مالک را به لحاظ فنی، و نیز شخصی، در فاصله‌ای بیش‌تر نسبت به غایت نهایی کل ثروت قرار می‌دهد (نسبت به زمانی که ثروت صرفاً به معنای انبوهی از امکانات بی‌واسطه برای مصرف بود). تقسیم کار، که تحت ‌تأثیر تعامل با نظام پولی است، منجر به پیامدهای درونی مشابهی در قلمرو تولید می‌شود. هرچه نقش فرد در تولید یک محصول تمام‌شده‌ی نهایی کم‌تر شود، فعالیت او بیش‌تر همچون مرحله‌ای مقدماتی به نظر می‌رسد و خاستگاه فعالیت وی از معنای نهایی و غایت کار وی دورتر می‌شود. پول، همانطور که در رابطه‌ی میان افراد مداخله می‌کند، در رابطه‌ی میان فرد و کالا نیز مداخله می‌کند. از زمان سر برآوردن اقتصاد پولی، ما دیگر به‌صورت مستقیم با ابژه‌های مبادله‌ی اقتصادی مواجه نیستیم. علاقه‌ی ما به این ابژه‌ها توسط واسطه‌ی پول مختل می‌شود، اهمیت عینی خود این ابژه‌ها از آگاهی ما جدا می‌شود چراکه به خاطر ارزش پولی‌اش، دیگر جایگاه مناسبی در منظومه‌ی منافع ما ندارد.

 


[1]-  Currency

 

[2]-  Good money

 

[3]-   Token money: معادل فارسی از فرهنگ علوم اقتصادی؛ نوشتهی دکتر منوچهر فرهنگ؛ انتشارات پیکان: ۱۳۷۹. م.

 

[4]-  Natural cosmos

 

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی