«همسایه سپس خانه[1]»؛ شاهبیت سفرهای منطقهای اخیر محمد جواد ظریف برای توسعهی همکاریهای منطقهای با کشورهای خاورمیانه است. وزیر خارجهی کشورمان در دو دور سفر منطقهای خود از کویت و قطر گرفته تا هند و پاکستان، از ضرورت توسعه همکاریهای منطقهای سخن گفته است. انجام این سفرهای فشردهی منطقهای به وضوح نشاندهندهی اعتماد به نفس تازهای است که دستگاه دیپلماسی کشور بعد از توافق هستهای بهدست آورده است.
به نظر میرسد آقای ظریف، تأکید بر توسعهی همکاریهای منطقهای را مبتنی بر این درک از مناسبات بینالمللی دنبال میکند که زمان بازی با حاصل جمع صفر (برد یک طرف و باخت طرف دیگر) به پایان رسیده است. به تعبیر آقای ظریف «باید این واقعیت را درک کنیم و دیگران را هم وادار به درک آن کنیم که سیاست خارجی عرصهی بازی با حاصل جمع مثبت و بازی برد-برد است». حال پس از توافق هستهای آقای ظریف به دنبال پیگیری بازی برد-برد در منطقه است. او تلاش دارد تا بحرانهای منطقهای چون جنگ داخلی در سوریه و خطر تجربه عراق و تشکیل دولت اسلامی عراق و شام را از طریق منطق بازی برد-برد حل و فصل نماید.
اما تا چه میزان میتوان به پیریزی یک بازی برد- برد میان دولتهای خاورمیانه امید داشت؟ آیا در منطقهای که دولتها برای بقا میجنگند، میتوان از بازی با حاصل جمعی مثبت سخن گفت؟ در منطقهای که بیاعتمادی میان دولتها موج میزند، بازی برد- برد به چه میزان توفیق خواهد داشت؟ چه مکانیسمی پایبندی طرفها به بازی برد-برد را تضمین خواهد کرد؟ دولتهای متقلب چگونه تنبیه میشوند و چه کسی هزینه بر هم زدن بازی برد-برد را خواهد پرداخت؟
سؤالات دشوار این چنینی در برابر امید بستن به بازی برد- برد در خاورمیانه، گویای «شرایط امکانی» برای تحقق بازی برد- برد در مناسبات منطقهای است. به عبارت دیگر تحقق بازی با حاصل جمع مثبت نیازمند شرایطی است که امکان تحقق آن را فراهم میآورد و تا زمانی که چنین شرایطی وجود نداشته باشد بازی برد-برد میان دولتها در امتناع قرار خواهد داشت. آیا شرایط آشوبزده و در حال گذار خاورمیانه مهیایبازی برد- برد میان قدرتهای منطقهای است؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است ابتدا کمی پیرامون شرایطی که امکان بازی با حاصل جمع مثبت میان دولتها را ممکن میکند سخن بگوییم.
قواعد حاکم بر روابط بینالملل و تجربهی تاریخی همکاریهای منطقهای شرایط همکاری بلندمدت منطقهای میان دولتها را منوط به ظهور یک دولت هژمون که سازوکارهای همکاری را تضمین کند و یا شکلگیری نهادگرایی منطقهای در قالب نهادها، حکمرانی بین المللی و وابستگی متقابل میکند. مسیر نخست متکی بر درکی رئالیستی از روابط بینالملل است که بیاعتمادی ناشی از شرایط آنارشیک محیط بینالملل، که دولتها را ملزم به اتکا به توانمندیهای خود برای حفظ بقا میکند، را برجسته میکنند. در این قرائت بیاعتمادی ناشی از شرایط آنارشیک نظام بینالملل امکان پیگیری بازی برد- برد و همکارهای بلندمدت میان دولتها را نمیدهد. تنها زمانی میتوان بر این شرایط فائق آمد که یک قدرت منطقهای که به موقعیت هژمونیک دست یافته است قواعد، هنجارها و اصول عملیاتی لازم برای پیگیری بازی برد-برد میان دولتها در یک منطقه را تضمین کند. قدرت هژمون از طریق توانمندیهای مادی و قدرت اجبارگر خود چنین شرایطی را فراهم میآورد. البته هژمونی تنها بر اجبار دیگران استوار نیست، بلکه هژمون منطقهای از طریق قدرت نهادی و ساختاری نیز به نظم منطقهای مورد نظر خود شکل میدهد. قدرت هژمون با شکلدهی به نهادها و ساختارهای منطقهای اولویتها و ترجیحات دیگران را در راستای منافع و اولویتهای خود قرار میدهد. با چنین مکانیسمی قدرتی که به منزلت هژمون منطقهای دست یافته است از طریق طراحی ابزارهایی برای برخورد با موضوعات و دغدغههای امنیتی مشترک، از قدرت حکمرانی خود برای دستیابی به اتفاق نظر و پذیرش منافع مشترک و ابزار دستیابی به این منافع استفاده میکند. بدینترتیب، هژمونی رفتاری «مولد» است؛ چرا که اعمال آن برای شکلگیری بازی با حاصل جمع مثبت میان دولتها یک منطقه ضروری است. میتوان نقش تسهیلکنندهی برزیل به عنوان یک هژمون در حال ظهور در آمریکایی جنوبی برای توسعهی همکاریهای منطقهای و بازی با حاصل جمع مثبت میان دولتهای آمریکایی جنوبی را در همین چهارچوب ارزیابی نمود. تلاش برزیل برای تثبیت «هژمونی خوشخیم» در آمریکایی جنوبی از طریق سازوکارهایی چون سازمان مرکوسل، سبب دوری کشورهای منطقه از آمریکا و تلاش برای همکاری مشترک میان اعضای منطقه شده است.
در سازوکار منطقهای دیگری نیز میتوان از همکاری با حاصل جمع مثبت سخن گفت و آن اینکه بازی برد- برد میان دولتها از طریق وابستگی متقابل دولتها بر اساس مجموعهای از منافع و ارزشهای مشترک ممکن میگردد. شکلگیری ارزشها و منافع مشترک میان دولتهای یک منطقه باعث میشود تا آنها خود را بخشی از یک جامعه بدانند و اختلافات خود را با ابزارهای غیخشونت آمیز حل کنند. این وضعیت منجر به سطح بالایی از صلح یا «صلح مثبت» میشود که امکان همکاریهای بلندمدت با حاصل جمع مثبت را ممکن میکند. در چنین نظم منطقهای، ایجاد و تشکیل پیوندهای فراملی در ابعاد مختلف اجتماعی و سیاسی، منجر به وابستگی متقابل دولتها به یکدیگر و در نتیجه کاهش بیاعتمادی میان آنها میشود. به بیان سیاسی، وابستگی متقابل دولتها در این مناطق به میزانی افزایش مییابد که با شکلگیری سازمانهای بین حکومتی که وظیفهی آنها هماهنگ کردن فعالیتهای دولتهاست، خطر منازعه و ناامنی کاهش یافته و بسترهای همکاریهای مشترک با نتیجه برد- برد افزایش مییابد. اتحادیه اروپا به عنوان نمونهای از چنین «جامعه امنیتی»، نشان میدهد که چگونه شکلگیری ارزشها و منافع مشترک به همراه تأسیس نهادهای بین حکومتی میان اعضای اتحادیه باعث بیمیلی دولتهای اروپایی برای استفاده از ابزارهای خشونت آمیز برای پیگیری منافع یا حل اختلافات شان شده است. البته در اینجا باید به این نکته نیز اشاره نمود که علاوه بر نقش نیروها و روندهای منطقهای که در بالا توضیح داده شد، نقش عوامل ساختاری نظام بین الملل و مداخله قدرتهای جهانی در شکل گیری بازی برد-برد در یک منطقه تاثیر گذار است. از همین جهت است که نقش و مداخله آمریکا در خاورمیانه یکی از عوامل کلیدی شکلگیری یا عدمشکلگیری بازی برد-برد در خاورمیانه است؛ و از همین رهگذر حصول یا عدمحصول توافق هستهای ایران و قدرتهای بزرگ نقش و تاثیر مهمی بر آینده همکاریهای منطقهای در خاورمیانه خواهد داشت.
با توجه به آنچه به عنوان شرایط شکلگیری همکاری بلندمدت با حاصل جمع مثبت میان دولتهای یک منطقه گفته شد حال میتوان امکان بازی برد-برد در خاورمیانه را مورد بررسی قرار داد. تحولات دو دهه گذشته به خصوص بعد از انقلابهای عربی نشان دهنده در حال گذار بودن نظم امنیتی خاورمیانه است. مهمترین ویژگی نظم امنیتی خاورمیانه «قدرت محور» بودن آن است. در چنین نظمی دولتها امنیت خود را از طریق «توزیع با ثبات» قدرت تأمین میکنند. چنین نظمی شبیه موازنه قوای قرن هجدهم در اروپاست که قدرتهای منطقهای در آن تلاش میکنند تا توزیع عوامل قدرت به نفع آنها صورت گیرد؛ بنابراین در خاورمیانه شاهد رقابت دائمی میان قطبهای قدرت (ایران، عربستان و ترکیه) برای حفظ موازنه به نفع خودشان هستیم. در نظم قدرتمحور خاورمیانه سه قطب قدرت، یعنی ایران، ترکیه و عربستان، تلاش دارند تا تحولات منطقه را در راستای منافع و ترجیحات خود مدیریت میکنند.
در چنین نظم امنیتی امکان همکاری برد-برد بسیار دشوار و دور از دسترس دولتهاست؛ چرا که هیچ یک از سه قطب قدرت در منطقه از آنچنان تسلطی بر سایر اعضا برخوردار نیست که هژمون شناخته شود و بتواند با قدرت اجبار گر یا شکلدهی به سازوکارهای نهادی و ساختاری، نظام منطقهای را در جهت منافع و ترجیحات خود مدیریت و هدایت کند و امکانی برای همکاری با حاصل جمع مثبت میان کشورهای منطقه بگشاید. چنانچه گفته شد قدرت هژمون از طریق قدرت اجبارگر یا سازوکارهای نهادی ترجیحات منطقهای خود را پیش میبرند. اما هیچ یک از سه قدرت منطقهای در خاورمیانه که استعداد هژمونیک شدن را دارند نتوانستهاند قدرت اجبارگر فائقه یا نهادهای منطقهای فراگیری را در خاورمیانه شکل بدهند که ترجیحات آن را بر سایر رقبا بقبولاند. به طور مثال رفتار این سه دولت در بحران سوریه به خوبی نشان میدهد که هیچ یک از قدرتهای خاورمیانه بهمثابه یک هژمون منطقهای نتوانستند ترجیحات راهبردی خود در سوریه را از طریق قدرت اجبارگر یا ترتیبات نهادی بر سایر کنشگران منطقهای تحمیل کنند. از طرف دیگر نظم قدرتمحور خاورمیانه مانع از شکلگیری منافع و ارزشهای مشترک و ظهور «جامعه امنیتی» میان دولتهای منطقه شده است. فقدان ارزشها و منافع مشترک میان قطبهای منطقهای در خاورمیانه نیز مانع از شکلگیری پیوندهای فراملی، وابستگی متقابل و تشکیل سازمانهای بین حکومتی که میتوانند تسهیلکنندهی بازی برد-برد میان دولتهای منطقه خاورمیانه باشند، شده است. بحرانهای چون سوریه، عراق و یمن به خوبی نشان میدهد که خلأ تعاملات چندجانبه، نبود رویههای پذیرفته شده و نهادهای مدیریت بحران منطقهای چگونه صحنه خاورمیانه را به میدان رویارویی قدرتهای منطقهای و جنگ نیابتی آنها بدل نموده است.
در نظم قدرتمحور منطقهی خاورمیانه، به دلیل نبود منافع و اولویتهای مشترک میان دولتها، فقدان رویههای پذیرفته شده میان دولتهای خاورمیانه برای پرداختن به منافع و نگرانیهای مشترک و همچنین نبود نهادهای چندجانبه منطقهای برای شکلدادن به همکاریهای بلندمدت میان اعضا، دولتهای منطقه همچنان در حال دستوپنجه نرم کردن با یکدیگر برای بقای خود هستند. در کنار این عوامل منطقهای، بازی قدرتهای بزرگ در منطقه نیز روندهای همکاری در منطقه را تضعیف میکند. صف آرایی روسها و آمریکاییها در خاورمیانه خود بر پیچیدگی شرایط همکاری برد-برد در منطقه میافزاید.
حوادث سوریه، عراق و یمن نشان میدهد که چگونه دولتها در خاورمیانه همچنان دلمشغول حفظ بقای خود هستند و خودیاری و خوداتکایی مطمئنترین شیوه برای حفظ بقا در خاورمیانه است. در چنین شرایطی اعتماد دولتها به یکدیگر و پیوند زدن امنیتشان به دیگران ممکن است به بهای از دست رفتن حاکمیت ملیشان تمام شود. در اولویت قرار دادن همسایه در خاورمیانه چندان سنت مرسومی نیست و دولتهای خاورمیانه در روزهای سخت نمیتوانند به همسایگان خود امید داشته باشند و چه بسا همسایه بلای جانشان شود؛ آن طور که ترکها بلای جان سوریه شدند و عربستان خانه یمنیها را به آتش کشید.
وضعیت فعلی خاورمیانه با ما از دشواریهای پیگیری یک بازی برد-برد در منطقه میگوید. اگر چه تلاش برای توسعهی همکاری منطقهای که همگان از آن سود ببرند ضرورتی انکارناپذیر برای سیاست خارجی ایران در دوران پساتحریم است اما واقعیتهای خاورمیانه نشان میدهد که آقای ظریف و دستگاه دیپلماسی کشور چه راه دشواری در تحقق همکاریهای منطقهای پیش رو دارند.
*دکترای روابط بینالملل از دانشگاه علامه طباطبایی
[1] الجار ثم الدار. عنوان مقالهای است که آقای دکتر ظریف پیش از آغاز سفرهای اخیر منطقهای خود در چهار روزنامه عربزبان منتشر نموده است و در آن بر ضرورت همکاری برد-برد بین کشورهای منطقه و تشکیل مجمع گفتگوی منطقهای تاکید نموده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.