آیا با توافق هستهای ما وارد دوران جدیدی از انقلاب اسلامی شدهایم؟ آیا با این توافق آرمانهای انقلاب شکست خورده است و یا ما تلقی دیگری نسبت به جهان و مناسبات جهانی پیدا کردهایم؟ اگر ما بخواهیم توافق را روایت کنیم باید به اهمیت توافق چشمانمان را بدوزیم، بیش از آنکه در مورد امور فنی صحبت کنیم. درحالحاضر خیلی از افراد وقتی در مورد توافق صحبت میکنند، مدام در مورد امور فنی کنکاش میکنند و بر سر تعداد سانتریفیوژها بحث میشود.
این گونه بحثها ماجرای روایت این توافق را با خلل مواجه میکند و اجازهی مشاهده ماجرای اصلی را نمیدهد. مثل این که انفجاری رخ داده باشد و یک نفر در بادی امر این گونه صحبت کند که دیوار و سقف فرو ریخت و وسایل به بیرون پرتاب شد. درست است که انفجار همین است، اما لحظهی رخداد انفجار یک چیز بیشتر هم هست. جدا از امور فنی و جزئیات توافق، باید دربارهی خود توافق صحبت کرد. اگر فردی بعد از انفجار بگوید سقف و دیوار فروریخته و خانه خراب شده است باید به او گفت که اینها پیامدهای انفجار است؛ باید بیش از همه دربارهی خود انفجار سخن گفت و اتفاق آن را مشاهده کرد. مسئله اساسی این است که ابتدا خود توافق بررسی شود و سپس در رابطه با امور فنی صحبت کنیم. امضای توافق یک کار سیاسی است و کشوری کار سیاسی انجام میدهد که میخواهد همواره در ماجرای واقعیت حضور داشته باشد و با آن واقعیت کار کند. کشوری که میخواهد با واقعیت کار کند، خصوصا اگر جزو اقلیت باشد، خیلی سیاسیکارتر میشود. این سیاسیکاری اصلا به معنای منفی که در ژورنالیسم از آن استفاده میشود، نیست. سیاسیکاری به معنای توجه به «واقعیتِ در جریان» است. واقعیت همواره به اقلیت فشار میآورد و اقلیت در عین این که اقلیت است، میخواهد در جریان واقعیت بماند و حرف خود را بزند. اقلیت مقاومت میکند و برای مقاومت خود همواره به سیاست میافتد.
با این منظر، توافق برای ایران به میدان جدیدی از آزمون تبدیل میشود. یعنی وقتی ایران این توافق را با غرب انجام داد، برای آنها صحنهی دیگری از آزمون باز شده: صحنهی گفتوگو با غرب و آمریکا؛ اکنون ایران در عین اینکه با آمریکا مبارزه میکند اما با او گفتوگو هم میکند. در عین اینکه انقلاب اسلامی هنوز هم بر سر آرمانهای خود است و از حزبالله و مستضعفین عالم حمایت میکند و پشت هر کشور ضد آمریکایی میایستد و آمریکا را استکبار جهانی میخواند، در عین حال با آمریکا گفتوگو نیز میکند. این جا صحنهی جدیدی از آزمون برای جمهوری اسلامی ایران باز میشود. اسم این ابتدائاً نه عقب نشینی، نه استحاله و نه وادادن است، بلکه اسم آن یک آزمون جدید است.
البته شما ممکن است در این آزمون ببازید. یعنی ممکن است استحاله شوید. ممکن است دیگر خودتان نباشید. ممکن است ناگهان از در اقلیتبودن خود ناراضی شوید. الان در ایران عدهای به وضوح از اقلیتبودن ناراضی هستند. به نظر من این مهمترین نکته است. اما ممکن است پیروز هم شوید و در مقاومت، جدیتر شده و بتوانید صدای خود را بلندتر کنید و مقاومت خود را محکمتر و مستحکمتر کنید. هرگاه سخن از مقاومت به میان است، سخن از قدرت هم پیشتر به میان آمده است. وقتی مقاومت صورت میگیرد، همواره باید فشاری را تحمل کنید. کسی که مقاومت میکند در خطر نابودی است و امکان این که بهواسطهی قدرت از بین برود، وجود دارد. توافق برای ما صحنه آزمونی است که یک طرف آن استحاله است. استحاله یعنی این که شما از اقلیتبودن خود ناراضی شوید. اما در عین حال ممکن است بعد از توافق آن چیزی که بودید نباشید، ماندنیتر بشوید، در عین این که در جبهه مقاومت هستید، ماندگاری و بقای خود را تضمین کنید و دیگر به راحتی نتوانند شما را محو کنند. ماندن در جریان مقاومت بسیار مهم است و نفس باقی ماندن در جریان مقاومت، پیروزی محسوب میشود. طبیعتاً اقلیت باید از بین برود، اما همین که اقلیت میماند، نشانه قدرتمندی آن است؛ این ماندن خطر اکثریت است. اقلیت با بودن خود، درحال ضربه وارد کردن و ایجاد اختلال در اکثریت است. اکثریت به اقلیت فشار وارد میکند، اما جبهه اقلیت مقاومت میکند و حرف خود را میزند! با این طرز نگاه به توافق، ایران زمینهی مبارزه را حفظ میکند و صحنهی مبارزه را به پیش میبرد. صحنهی مبارزه کجاست؟ اینکه ایران در صحنهی علم باقی بماند، مسئلهی سیاست دینی خود را حفظ کند، در سیاست خارجی خود باقی بماند و هنوز هم از گروههایی که در منطقه مقابل استکبار میایستند، حمایت کند و در یک کلام نظامی کارآمد باشد.
ترکیه نیز با اسرائیل مخالفت است، اما اردوغان هیچگاه جرأت مذاکره شفاف با اسرائیل را ندارد و هیچگاه این کار را نمیکند. تنها کشوری که در منطقه حافظ منافع اسرائیل است، ترکیه است. ترکیه کشوری است که به ظاهر صریحترین مخالفتها را با اسرائیل داشته، اما هیچکس، حتی خود اسرائیل، این مخالفت را باور نمیکند! حتی آمریکا نیز در مقابل این همه ترشرویی ترکیه به اسرائیل او را مورد شماتت قرار نداده است. اما وقتی ایران با اسرائیل مخالفت میکند، همه این مخالفت را باور دارند و در مقابل آن موضع میگیرند. این مسئله نشاندهندهی جایگاه از بنیاد متفاوت ایران و ترکیه در عرصهی جهانی است و همچنین نشان میدهد که معنی مخالفت ترکیه با اسرائیل تا چه میزان با معنی مخالفت ایران متفاوت است. معنی کارهای کشورها مهم است. این طور نیست که معنی کارها پنهان بماند؛ معنی کارها در نسبت و روابط میان اقدامات و سیاستهای مختلف آشکار میشود. معنی کارها همان لحظه وحدت کارهای شماست. کارها در سیاست خارجی همدیگر را معنی میکنند، مخالفتهای ترکیه با اسرائیل در عرصه جهانی جدی گرفته نمیشود؛ زیرا ترکیه در جای دیگری سیاستهایی در دفاع از اسرائیل دارد و همگان آن را میبینند. سیاستها و اقدامات مختلف همدیگر را معنا میکنند.
ایران از یک طرف با آمریکا توافق میکند اما از طرفی هنوز هم بر سر مواضع انقلاب اسلامی ایستادگی میکند. یعنی قبل از این که توافق امضا شود، اعلام می کند که ما به مرگ بر آمریکا گفتن خود ادامه میدهیم و هنوز هم آمریکا را استکبار جهانی میدانیم. یا اینکه گفته میشود که قرار نیست بعد از توافق، کمکهای ایران به حزبالله، فلسطین و سایر کشورهای مظلوم منطقه قطع شود. به همین خاطر است که جانکری پس از رفتن به آمریکا میگوید: ما هیچ اعتمادی به ایران نداریم، در صورتی که اگر آمریکا همین توافق را مثلاً با لیبی یا ترکیه امضا کرده بود، چنین حرفی نمیزد! کنگرهی آمریکا و جمهوریخواهان نیز مخالف توافق با ایران بودند. همچنین اسرائیل نیز میگوید: پولهای ایران که پس از توافق آزاد شود، هر کدام تیری به سر سربازان ماست. همهی این مخالفتها حاکی از آن است که ایران با توافق، فعلاً، از مواضع انقلاب اسلامی عدول نکرده است و تنها درصدد ایجاد فرصتی جدید و سیاستی تازه برای خود در عرصهی جهانی است. توافق نه تنها سیاستی متضاد با سیاستهای قبلی جمهوری اسلامی نیست، بلکه موافق با آنها است و این توافق قرار نیست، موضع ایران را در مقابل استکبار و اسرائیل عوض کند و علت مخالفت اسرائیل و برخی آمریکاییان نیز همین است.
میگویند که تاکنون آمریکا به تعبیر امام خمینی (رحمهالله علیه) شیطان بزرگ و نماد استکبار جهانی بوده است، چطور مبارزه با آمریکا به صورت مصداق استکبار ادامه پیدا میکند یا چه معنای دیگری از استکبار ستیزی میتوان کرد که همچنان در فضای مذاکره و مصالحه معنادار باشد؟ ممکن است این توافق به سازش ختم شود و هنوز چیزی معلوم نیست. درحالحاضر هنوز نمیتوان از توافق به مثابه مسئلهای در برابر استکبار دفاع کرد، بلکه تنها یک صحنه جدیدی از آزمون باز شده است. اما این صحنهی آزمون خطرات خود را دارد. وقتی دو کشور سر میز مذاکره مینشینند، به مراتب خطر سازش بیشتر از وقتی است که سر میز مذاکره نرفته بودند. در اینجا خطر استحاله بیشتر میشود، اما نه این که حتماً استحاله صورت بگیرد. رفتن بر سر میز مذاکره درجهای از ارتقای کار سیاسی هم است. رسولالله (صلیالله علیهوآله) نیز با کفار که دشمن او بودند، مذاکره کرد که بعدها به فتح مکه منتهی شد. او حاضر شد در توافقی که با کفار داشت، اسم خود را به عنوان رسول خدا پاک کند. معلوم نیست که پس از توافق و مذاکره اوضاع بهتر یا بدتر میشود، یا این که امکان سازش یا صلح وجود دارد یا خیر. البته توافق ایران را میتوان یک گام به جلو درنظر گرفت. درست است که صحنهی مبارزه حساستر میشود، اما گاهی لازم است با دشمن از در مذاکره وارد شد. واقعیت شرایط و اقتضائاتی دارد، باید سعی کرد، تا در این آزمون پیروز شد و مقاومت را نگه داشت. صحنهی آزمون برای جمهوری اسلامی پیچیدهتر شده است و این پیچیدگی لازمه ارتقاء هم هست. اگر استکبار ستیزی از انقلاب اسلامی حذف شود، انقلاب اسلامی قطعاً دچار استحاله شده است. اما فعلاً در مورد آن نمیتوان حرفی زد. نه میتوان گفت، قطعاً از این خطر دور هستیم، نه میتوان گفت ماجرا تمام شده است. تنها میتوان به این اتفاق و صحنهای که در برابرمان باز شده و ما را به آزمون خواهد گرفت، خوب توجه نمود و روایت آن را بازگو کرد.
ایران باید با آمریکا وارد مذاکره میشد، زیرا تمام مسئولین جمهوری اسلامی ایران و تمام کسانی که در کار سیاست بودند، سالها بود که به این نتیجه رسیدند که باید با آمریکا وارد مذاکره شویم. نگهداشتن این قضیه ایران را از وادی مقاومت به وادی لجبازی میرساند، زیرا ایران عملاً موافق مذاکره با آمریکا بود، حتی اگر قبل از آن مذاکره نکرده بود. این اتفاق عجیبی نیست و گاهی سیاست اقتضا میکند، که مذاکره صورت گیرد. ایران قبلاً نیز سر ماجرای طالبان با آمریکا مذاکره کرد و این اقتضای سیاست آن زمان بود. از جمهوری اسلامی بر میآید که این کار را انجام دهد، زیرا جمهوری اسلامی سیاست ورزی میکند، تا بتواند که بماند.
اما برداشت برخی این است که اینگونه سیاستورزی کردن، خلاف آرمانگرایی و اصول سیاست انقلاب اسلامی است. اما آرمانگرایی جدای از سیاستورزی نیست، آرمانگراییای که بیرون از بازی واقعیت و سیاست باشد، اهمیتی ندارد! آرمانگرایی باید در بازی واقعیت باشد و با واقعیت کار کند. در بازی واقعیت بودن یعنی کارکردن با واقعیت و این یعنی سیاست. یعنی اینها جدا از هم نیستند. کسانی که با فراغ بال از انقلاب اسلامی در برابر جمهوری اسلامی حرف میزنند، خود را خلاص کردهاند و مسئولیتی را به دوش نگرفتهاند. انقلاب اسلامی بیرون از جمهوری اسلامی نیست، یعنی همین است. باید در داخل بازی ایستاد: «بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد». کسی که بیرون از بازی ایستاده و می گوید من آرمانگرا هستم، حرف بیهودهای میزند. چراکه در این شرایط آرمانها همیشه برندهاند، زیرا جدای از آزمون واقعیت طرح شدهاند. در سیاست خارجی باید برنامهریزی نمود، بازی سیاسی حریف را در نظر گرفت و به احتمال جنگ فکر کرد. نمیتوان فارغبالانه گفت بگذارید جنگ شود. البته ممکن است جنگ هم کنیم اما این جنگ کردن دوباره ادامه سیاست ورزی است.
«در بازی ایستادن»، یعنی قبول کردن مسئولیت. اصلاً انقلاب اسلامی همین است، فرد انقلابی وارد جمهوری اسلامی شده و مسئولیت میپذیرد. انسان انقلابی باید زیر بار مسئولیت برود. اما کسی که خود را آرمانگرا و طرفدار انقلاب اسلامی میداند و از مسئولیت جمهوری اسلامی طفره میرود، بیهودهگویی میکند. آرمانگراییای که برای شما مسئولیت ندارد، به چه دردی میخورد؟ اگر ماجرا را اینطور ببینید روایت دیگری از توافق پیش روی شما قرار میگیرد.
البته این توافق اتفاق خارقالعادهای نیست، زیرا به نظرم از همان اول هم از جمهوری اسلامی برمیآمد که با آمریکا وارد مذاکره شود. جمهوری اسلامی در جنگ ایران و عراق از کشورهای غربی نیز سلاح می گرفت. اینها همه در صحنهی سیاست رخ میدهد. ایران همیشه در صحنهی سیاست جهانی حضور داشته و گاهی با خصم خود توافق هم کرده است. اما تا به امروز همهی اینها در نهایت منجر به قویتر شدن ایران شده است. جمهوری اسلامی از همان ابتدا بهخوبی در صحنهی سیاست ایستاده بود و مذاکراتی نیز با غرب انجام میداد، ولی این مذاکرات تا این حد آشکار و جدی نبود. تنها میتوان گفت که آشکاری توافق اخیر، خطر آزمون آن را نیز بزرگتر میکند. از این به بعد باید آن را در حضور دنیا روایت کنیم و به همگان توضیح دهیم که امروز در چه صحنهای ایستادهایم. روایت کردن توافق بهمثابه تغییر صحنه آزمون جمهوری اسلامی، بهترین روایت از آن است و ما را نسبت به خطر تازهای که جمهوری اسلامی با آن مواجه شده است، آگاه میکند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.