هر چند وقت یکبار در ایستگاههای مترو اعلام میشود که کاسبی عدهای باعث اخلال و نتیجتا اعتراض مردم شده است. گوینده بلافاصله خواهشمند میشود که مردم کمک کنند تا دستفروشان جمعآوری شوند. این ماجرا تقریبا پس از توقف هر بار قطار در هر ایستگاه مترو تکرار میشود. یعنی هر روز به مردم یا همان مسافران اعلام میشود که مترو جای کاسبی نیست؛ جای خرید و فروش نیست؛ جای معامله نیست؛ و کلاً جای تجارت نیست.
اگرچه در برهههایی این هشدارهای تهدیدآمیز با اقدامات تحدیدی مسئولان مترو همراه بوده و کاسبی دستفروشان را از رونق انداخته است، با این حال تأثیر چندانی در کمرونق شدن این بازار غیررسمی و واقعی نداشته است. مدیریت مترو تلاش دارد لکهی بدرنگ و بدقواره دستفروشی در مترو و بهطور کلی کاسبی کردن در مترو را بهطور کامل از سیمای شیک و شکیل مترو بزداید. اما چرا علیرغم درخواستهای مکرر از مردم کسی حاضر به همکاری با مدیریت مترو در پیراستن این زائده از کالبد هماهنگ مترو نیست؟ و چرا درخواست ترک مترو توسط دستفروشان، درخواستی مهمل و بیوجه است؟
اگر از شما خواسته باشند که مترو را به گونهای طراحی و مدیریت کنید که بیشترین و بهینهترین درآمد اقتصادی را داشته باشد، چه میکنید؟ احتمالا برخی از کارهایی را میکردید که هماینک در مترو انجام میشود؛ از جمله تابلوهای تبلیغاتی درون قطارها، استفاده از دستگیرهها جهت تبلیغات تجاری، تعبیه مانیتورها در قطارها باز هم جهت تبلیغات تجاری، نصب استند جهت بنرهای تبلیغاتی، استفاده از گیتهای بلیط جهت تبلیغات، پوشش فضاهای اطراف پلهبرقیها با پیامهای بازرگانی و قس علی هذا. شاید هم کارهایی که به ذهن امثال بنده خطور نمیکرد را انجام میدادید؛ شبیه کاری که اخیرا در ایستگاههای مترو انجام شده است و دو طرف ریل قطار به طول کامل ایستگاه تابلوهای تبلیغاتی نصب کردهاند.
اگر یک روز خواسته باشید اِلِمانهای تبلیغاتی ـ تجاریِ فقط یک ایستگاه مترو را شمارش کنید خواهید دید که تعداد انبوه این موارد زمان قابل توجهی را از شما خواهد گرفت. چینش این پیامهای تبلیغاتی ـ تجاری در مترو بهنحوی است که شما از هر مسیری که بروید یا به هر گوشهای که نگاه کنید و یا حتی چنانچه خواسته باشید نسبت به آنها بیتوجه باشید، نگاه شما را صید کنند و شما را متوجه خود نمایند. لذا تقریبا غیرممکن است همهنگام که بهمثابه مشتری پولی پرداخت مینمایید تا کالایی(استفاده از قطار جهت جابهجایی از یک ایستگاه به ایستگاه دیگر) خرید کنید، مخاطب هیچ پیام تبلیغاتی ـ تجاری قرار نگیرید. شما پولی دادهاید و در مقابل این پول امکان استفاده از قطار جهت جابهجایی را پیدا میکنید؛ اما در این میانه شما مجبور میشوید چشم و گوشتان را در اختیار شبکهی تبلیغاتی ـ تجاری مترو قرار دهید. در واقع شما با ورود به مترو همهنگام وارد یک فضای تبلیغات تجاری میشوید.
وقتی کسی پا به مترو میگذارد، مشتری است. او یک مشتری برای یک کالاست؛ حال چرا نباید او را مشتری بسیاری کالاهای دیگر بکنیم؟! این سؤالی است که بهدرستی طرح شده است و مدیریت فضایی شهری همچون مترو در پاسخ به آن به راهکارهایی برای بهره بیشتر از حضور این مشتری متوسل شده است. راهکارهایی که البته روزبهروز خلاقانهتر[i]نیز میشوند. به محض ورود به مترو شما مشتری هستید. آیا هیچگاه دیدهاید که هنگام خروج از گیت بلیط مترو کسی مسئول چک کردن این باشد که آیا دستگاه گیت کارت شما را خواند یا نه؟( منظور این است که آیا به اندازه همان مسیری که آمدهاید از کارت شما کسر شد، یا هزینهی کل مسیر از شما گرفته شد!) ولی همواره در هنگام ورود کسی مسئول پائیدن شماست که مبادا پول کالا را پرداخت نکنید. بارها اتفاق افتاده که گیت خروجی مشکلدار بوده و از همه مسافران که به هنگام خروج تعداد معتنابهی هم بودهاند، هزینه کل مسیر کسر شده است.
در مترو همه مشتریاند؛ همهی آن موجوداتی که آنجا حاضر میشوند، به چشم مصرفکننده، خریدار، مشتری و حتی کالا دیده میشوند. این همه صحنهآراییهای تبلیغاتی ـ تجاری نیز در امتداد همین نحو نگاه کردن است. همه آنجا مشتری هستند و مشتری را باید قدر دانست و سفره را برای او نیکو آراست.
آنجایی که فروشنده است و نیز خریدار، بازار است؛ یا محتاطانهتر اگر بخواهم بگویم در حال بازارشدن است. ویژگیهای عمومی بازار را دارد و رفتارها نیز رفتارهایی بازاری است. از ورود به مترو تا هنگام خروج از آن در حال تنفس در یک شبهبازار هستیم. در این بازار همه چیز جور است. و از قضا دستفروشان جای واقعیشان قرار دارند. مگر نه این است که باید جنس شغل شما با فضا هماهنگی داشته باشد! مترو اتفاقا جای فروختن و خریدن است؛ و جای معامله است. مترو واقعا جای خرید و فروش است؛ جای کاسبی است.
[i]. حالا که بحث ایده تبلیغاتی تجاری خلاقانه شد، یک ایده به ذهنم رسید. یک محل جدید و بکر و البته خلاقانه برای تبلیغات تجاری، تونلهای بین ایستگاهها هستند. این ایده شاید برای وقتی که ایستگاهها دیگر اشباع شدند، مناسب باشد. ایده آن است که در تونلها یا همان مسیرهای قطار در دو طرف تونل برندهای تبلیغاتی به شکلی کشیده و ممتد و با نورپردازیهای مناسب نصب شوند. در این حالت وقتی که قطار با سرعت از درون تونلها رد میشود، مسافران یا همان مشتریها که اغلب هم بهطور ایستاده مسافرت میکنند، نمایی جالب و جذاب از تبلیغات تجاری خواهند دید. شاید گفته شود این ایده به این صورت در حال حاضر محقق شدنی نیست. با این حال حداقل توجه دادن به یک فضای خالی است که میتواند ثروت هنگفتی را از طریق تبلیغات نصیب مترو نماید.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.