خاطرهگویی از جنگ و اتفاقات آن، از خود جنگ شروع شد؛ در گیر و دار خودِ جنگ، و در متن خود واقعه. این خاطرهگوییها به بعد از جنگ هم کشیده شد؛ در اشکالی متنوعتر و دامنهای وسیعتر. پس از جنگ، نقل و نگارش خاطرات فزونی گرفت؛ هر روز بیشتر از دیروز؛ برخی از این خاطرات روی پرده سینما رفتند، برخی سناریوی نمایشنامه شدند، تعداد زیادی در قالب کتاب خاطرات، تعدادی در شکل داستان و تعدادی هم به شکل رمان منتشر شدند.
تنوع طبیعی زیباییشناسی
زیبایی و زشتی اموری جهانشمول نیستند. البته همهی انسانها زیبایی و زشتی را درک میکنند، اما افراد در دورههای تاریخی، جوامع، مناطق و فرهنگهای مختلف، در اینکه چه چیزی را زیبا و چه چیزی را زشت میدانند، متفاوت هستند. بهعنوان مثال در تاریخ نهچندان دور کشور ایران، چاقی برای زن مایهی زیبایی به حساب میآمد و زن لاغر ازنظر زیبایی پسندیده نبود.
من اهل محلههای دهه شصت و هفتادم. محله ما را فرستاد تا بسیار سفر کنیم و پخته برگردیم. اما وقتی برگشتیم رفته بود. گمشدن محله، مثل گمشدن یک اسباب بازی یا عکسی از کودکی نیست که تنها با سوزی نوستالژیک همراه باشد؛ بلکه ذوبشدن ساختاری است که ماده و هیولی از برای ساختارهایی جدید شده. محله، یک بستهبندی خشک و خالی نبود که ما را چونان اشیایی احاطه کند؛ صرفاً پیادهرویی برای پرسهزنی، میدانی بهر بازی یا گوشهای فراهم برای گردهمآیی همسایهها نبود. محله امکانی بود تا در آن مردم خود را در سایه مردمانی دیگر بازشناخته و بازسازند؛ اما حالا تبدیل به مسیری شده که ما را به خانه میرساند؛ اگر بی محله، از خانه چیزی جز خوابگاه باقی مانده باشد.
سیل آمد، کُشت و رفت. و گویا باز هم اگر بیاید، میکُشد و میرود و هیچکس هم جلودارش نخواهد بود! این را میتوان از تنبّه متولیان امر، بعد از واقعهی دلخراش اخیر مشاهده کرد. واقعهای که تعدادی از خانوادههای ایرانی را داغدار کرد. واقعهای که بیش از آنکه بهانهای برای توجه و تأمل در نارساییهای سازوکارهای مدیریت امور باشد، تبدیل به موضوع مناقشات سیاسی و مجادلات و لفاظیهای مبتذل رسانهای شد.
هر چند وقت یکبار در ایستگاههای مترو اعلام میشود که کاسبی عدهای باعث اخلال و نتیجتا اعتراض مردم شده است. گوینده بلافاصله خواهشمند میشود که مردم کمک کنند تا دستفروشان جمعآوری شوند. این ماجرا تقریبا پس از توقف هر بار قطار در هر ایستگاه مترو تکرار میشود. یعنی هر روز به مردم یا همان مسافران اعلام میشود که مترو جای کاسبی نیست؛ جای خرید و فروش نیست؛ جای معامله نیست؛ و کلاً جای تجارت نیست.
«خدایا ما را ببخش و بیامرز» آیا این عبارت دعایی را میتوان با زبان، گویش یا لهجهای دیگر بیان کرد؟ آیا میتوان به زبانی دیگر دعایی کرد که برگردان آن به فارسیِ معیار مشکل باشد؟ و آیا اساسا دعا و مناجات با خداوند زبان خاصی دارد؟
عبارت دعایی فوق را میتوان به لهجه(مثلا لهجه یزدی) هم خواند و حتی میتوان آن را به گویشهای متفاوت دیگری(مثلا گویش کُردی) بیان کرد و نیز میتوان به زبانهای دیگری(برای مثال زبان آذری) ترجمه کرد. در واقع این کار منع منطقی و نظری ندارد و کاری است ممکن. اما در واقعیت زندگی این اتفاق نمیافتد و این عبارت در همه جا و نزد همه اقوام محلی همانطوری خوانده و بیان میشود که نزد اهالی تهران و شهرستانهای فارسیزبان. گویی همه مردم به هنگام دعا و مناجات با خدا از هر قبیله و قومی که باشند رو به زبان فارسیِ معیار میآورند و با زبانی غیر از زبان زندگیشان به دعا و مناجات میپردازند. حتی این زبان در بسیاری موارد گویش و لهجه تهرانی را نیز همراه خود دارد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.