شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (60-61) شماره هشتم نظریه اجتماعی غرب آنچه علم را نایاب مینماید!
هدف نوشتهی حاضر روشنساختن نقش ارزشها در معرفت علمی است. این مقاله از مفهوم متمایزی از ارزشباربودن معرفت علمی دفاع میکند که بتواند عقلانیت علم را نگاه دارد.
ارزشهای اجتماعی و شناختی
متمایزکردن شیوههای متمایز اثرگذاری ارزشهای اجتماعی بر کنش علمی سودمند است. «ارزشهای اجتماعی» به خصوصیتهایی از جامعه اشاره دارند که بهعنوان خصوصیات سازنده1مورد قبولاند(مانند عدالت، پروای سلامت جهانی، غلبه بر بیماری، دفاع ملی و غیره). روشن است که ارزشهای اجتماعی همهی امور زیر را شکل میدهند: مسیر سرمایهگذاریهای علمی، انگیزههای دانشمندان برای علمورزی، پرسشها و مسائل ویژهای که دانشمندان خود را درگیر آنها میکنند، اینکه دانش را در مورد چه چیزی و برای چه جستوجو کنند، کاربردهایی که از نتایج تحقیقاتشان بر میآید و غیره. در هریک از این موارد میتوانیم نتایج را ارزیابی کنیم و بحث کنیم که ارزشهای مقبولتری میتوانست مورد توجه قرار بگیرد. ارزشهای بهتر، کنش علمی بهتری را بهدست میدهد. این نکته در عین اهمیت، بسیار ساده است. با اینحال پس از تشخیص خطوط متنوع تاثیرگذاری ارزشهای اجتماعی، از هیچیک از آنها نمیتوان نتیجه گرفت که خودِ معرفت نسبیت ارزشی2دارد. در مورد این سوال که آیا نظریهها کفایت تجربی دارند و آیا به شیوههای درستی با شواهد مرتبط وفق مییابند؟ این نوع کفایت تجربییک ارزش اجتماعی به معنایی که از آن سخن رفت، نیست و به شکل مشهودی توسط ارزشهای اجتماعی معین نمیشود.
آیا خودِ معرفت علمی فارغ از ارزش است؟ این مقاله استدلال میکند که معرفت علمی ارزشبار است؛ با این حال ارزشهای لازم برای معرفت در نهایت معرفتی هستند. این دیدگاه تنها هنگامی برای ارزشهای اجتماعی نقشی قائل میشود که در ارزشهای معرفتی متناسب تجسم یابند. ارزشهای معرفتی متناسب ویژگیهاینظریههای علمیاند؛ آنها ویژگیهای سازندهای3برای نظریهها هستندکه انگیزه و توجیهی برای پذیرش نظریهها محسوب میشوند. ارزشهای معرفتی خصوصیاتی برای نظریهها هستند از قبیل: سادگی، یکپارچگی4، دقت تجربی5، پیشبینی بدیع6، وسعت دامنهی تبیین7، کفایت تجربی8و غیره. در حالیکه این ارزشها یا اهداف معرفتی، علم را از سایر فعالیتها متمایز میکند، استانداردهایی که ناظر بر بهکارگیری آنها هستند، تغییر میکنند.
آیا این امر جایی برای نفوذ مجاز ارزشهای اجتماعی باقی میگذارد؟ بیان حاضر از این دیدگاه دفاع میکند که ارزشهای اجتماعی تنها هنگامی میتوانند بهصورت مشروع وارد معرفت علمی شوند که دلایل خوبی برای تطابق با ارزشهای معرفتی معین، یا دقیقتر استاندارهای خاصی برای تحققشان، فراهم کنند. ارزشهای اجتماعی هنگامی معرفت علمی را تخریب میکنند که دعاوی معرفتی را مستقل از 1. تجسم موثر آنها در ارزشهای معرفتی مناسب و 2. موفقیت تجربی دانشمندان در واقعیکردن آن ارزشها، معین کنند. این دیدگاه بین دیدگاه کلاسیک که ارزشهای اجتماعی را لزوماً مخرب معرفت علمی میداند و دیدگاه خوشبینانه که معتقد است ارزشهای اجتماعی از نوع درستش میتوانند صرفا معرفت علمی را برای منافع انسانی ارتقاء دهد، راه میانهای را پیش میگیرد. حاصل مدل دولایهای معرفت علمی امکان میدهد که ارزشهای اجتماعی بتوانند دلایل خوبی برای تطابق با ارزشهای معرفتی خاص فراهم کنند؛ درحالیکه ارزشهای معرفتی میتوانند دلایل خوبی برای باورکردن نظریههایی که آنها را محقق میکنند، فراهم کنند.
ارزشباربودن معرفت علمی امری بدیهی است؛ اگر که ارزش معرفتی مورد بحث صادق، و استاندارد مورد بحث، یعنی اصل تایید9، در سراسر علم، واحد01و کلی11در نظر گرفته شود. پس میتوان معرفت علمی را اینطور شرح داد: پذیرش هر باور نظری که در برآوردن ارزش یا استاندارد معرفتی واحد موفقتر باشد. ارزشبار بودن معرفت علمی هنگامی که با بصیرت کوهنی همراه گردد به تز معرفتشناختی مهمی بدل میشود؛ بصیرت کوهنی آن است که تاریخ علم حاوی دگرگونیهای هنجاری21در ارزشها و استانداردهای معرفتیای است که برای تعریف معرفت علمی در یک حوزه انتخاب شدهاند. پس یک فلسفهی علم کفایتمند، به مفاهیم جدیدی برای عقلانیّت، عینیّت و پیشرفت نیاز خواهد داشت تا نشان دهد که چگونه چنین دگرگونیهای هنجاری در ارزشها میتواند این ایدهآلهای کلاسیک را به نمایش بگذارد.
چهار نوع تعهد ارزشی وجود دارد که در طول تحول معرفت علمی دگرگون میشوند:
1. پدیدارهای ارزشبار: دانشمندان در یک حوزهی معیّن پژوهش باید به ارزشمندی انواع خاصی از پدیدهها و مسایل بهعنوان هستهی اصلی آن حوزه متعهد باشند. این هسته همان چیزی است که برای ایجاد معرفت علمی در آن حوزه، از یک نظریه انتظار میرود آن را پیشبینی یا تبیین کند.
2. استنتاجهای ارزشبار: لازم است دانشمندان در یک حوزهی معیّن پژوهش مشترکا به ارزش انواع خاصی از استنتاجها متعهد باشند؛ استنتاجی که بهمنظور ایجاد یک نظریه، براساس پدیدارهای مشاهدتی، الزامی است.
3. مزیتهای نظری31ارزشبار: دانشمندان نیاز دارند مشترکا به ارزش نظریههایی از انواع خاص و نه انواع دیگر متعهد باشند؛ یعنی توجه به مزیتهایی که نظریهها در یک حوزهی پژوهش برای اینکه معرفت علمی بسازند، باید داشته باشند. آیا ظرفیت و توانایی یک نظریه برای پیشبینیهای بدیع، مزیتی لازم برای بهدستآوردن جایگاه معرفت علمی است؟ پدیدارهای قابلاستنتاج از یک نظریه که قبلا ناشناخته بودند یا با انواع پدیدارهایی که نظریه برای تطابق با آنها طراحی شده متفاوتند براساس استانداردهای معرفت علمی که توسط هرشل41و ویوِل51پذیرفته شدهاند ارزش واحدی دارند که کلاً میل و سایرین فاقد آن هستند.(لاودن؛1981)
4 . استانداردهای ارزشبار دقت تجربی: لازم است که دانشمندان در هنگام مقایسهی پیشبینیهای یک نظریه با مقادیر اندازهگیری شدهی پدیدارهای مشاهده شده، بر سر درجات قابل پذیرشی از تقریب به خطا یا حاشیههای خطا به توافق برسند. در غیر این صورت هیچ طریق مشترکی برای تعیین اینکه چه وقت یک داده از نظریهای پشتیبانی میکند، وجود ندارد.
ایدهآل علمی شاهد عینی، مفهومی هنجاری متغیری در تاریخ علم است. این دستکمگرفتن تداومهای قدرتمند در آنچه بهعنوان شواهد مرتبط در هر سنت علمی شمرده میشود، نیست. مانند اهمیت دیرپای حرکت و چرخش سیارات در اخترفیزیک.61با این وجود سنتهای علمی دستخوش گذارهای عمده و قابل توجهی در موارد زیر میشوند: (1) اینکه چگونه دامنهی پدیدارهایی که تشکیل شواهد مرتبط شمرده میشوند، تعریف میگردد. (2) اینکه چه نوع رابطهی استنتاجیلازم است تا پدیدارها، برای یک نظریه تشکیل شواهد دهند. (3) اینکه چه نوع نظریههایی و با چه نوع مزیتهایی قادرند از شواهد پشتیبانی دریافت کنند. و (4) اینکه چه استانداردی برای دقت تجربی لازم است تا پدیدار مشاهده شده بهعنوان شاهدی برای یک نظریه تلقی شود.
توجیهکردن تز ارزشباربودن
چه چیز ارزشباربودن معرفت علمی را توجیه میکند؟ استدلال این مقاله از منطق عدمتعیّن آغاز نمیکند؛ بلکه بهجای آن از تاریخ علم شروع میکند. این استدلال با تعبیری متمایز از کتاب ساختار انقلابهای علمی کوهن آغاز میکند.(داپلت؛ 1978) تعبیرهای اولیهی کوهن یک قرائت غیرانباشتی71استاندارد را بسط داد که براساس آن کلید انقلاب علمی یا تغییر پارادایم برای کوهن، تغییری فراگیر در زبان، معنا، وجودشناسی و جهانبینی است که قیاسناپذیری حادی81میان پارادایمها یا نظریههای علمی ایجاد میکند.(شپر،1964و1966؛ شفلر91،1967) براساس این قرائت ناقض02، کلید انقلاب علمی یا تغییر پارادایمی در کار کوهن، که پذیرفتنیتر بوده و بهلحاظ معرفتشناختی هم مقبولیت بیشتری دارد، یک تغییر هنجاری در مسائل، دادهها، استانداردها و ارزشهای معرفتی است که لازمهی نظریهها در معرفت علمی اصیل هستند. مسیر استدلالی کوهن مستلزم قیاسناپذیری حاد یا تغییر فراگیر نیست. اما چنین دگرگونی تاریخی در استانداردها و اهداف پژوهشهای نظری چالشهایی را پیش روی چندین تبیینپرنفوذ در مورد عقلانیت، معرفت و پیشرفت علمی قرار میدهد.(داپلت؛2000)
چگونه میتوانیم تعیین کنیم که چه وقت مفروضات زمینهای12صرفا باورهای تجربی هستند و چه وقت بهعنوان ارزش عمل میکنند؟ سه نوع شاهد در رفتار گروههای علمی وجود دارد که اثبات میکند که یک باور مشترک سازندهی یک ارزش معرفتی بنیادی است:
(1) انتخابهای آنها در رابطه با اینکه چه نوع نظریههایی را بپذیرند یا رد کنند.
(2) اساس و دلایلشان برای چنین انتخابهایی.
(3) اصولی که در مناقشات علمی به آنها متوسل میشوند.
تز ارزشبار بودن فقط و تنها فقط هنگامی تایید میشود که نسبتدادن استانداردهای مشترک معرفتی به گروه]دانشمندان[ برای ارزیابی نظریه، بخشی از بهترین تبیین برای موارد (1) و (2)و (3) باشد.
واضح است که چنین اجماع هنجاری22جدید در عین حال که برای دستیابی به معرفت علمی لازم است، اما کافی نیست. معرفت نیازمند موفقیت در دستیابی به ارزشهای معرفتی است. معرفت علمی مبتنی به امور زیر است:
(1) نحوهی وجود جهان – همانطور که واقعگرایان بحث میکنند؛
(2) اینکه گروههای علمی هنگامی که دچار تعرض میشوند، چقدر قادرند که بهطور موثر در مورد ارزشهای مشترکشان مذاکره کنند- آنطور که برساختگرایان اجتماعی32بحث میکنند؛ و
(3) توانایی گروههای علمی در توسعهی نظریهها، تکنیکها و غیره، به نحوی که موفقیتهای تجربی را بهدست آورند و منطبق با استانداردها باشند- آنطور که تجربهگراها استدلال میکنند.
بهترین راه برای دفاع از این دیدگاه بررسی انتقادات است.
پسامدرنیسم: علم تماما سیاسی است
پسامدرنهایی که در باب سیاستهای معرفت پژوهش میکنند، ممکن است اعتراض کنند که مفهوم ارزشهای معرفتی مبتنی بر جداسازی نادرستی میان امر معرفتی و امر اجتماعی است. ارزشهای معرفتی استانداردهای اجتماعیاند که بر شیوهای که اعضای جامعهی علمی خصوصیات سازندهی نظریهها را تشخیص میدهند، حاکم هستند. این نکته ارزشهای معرفتی را از ارزشهای اجتماعی به شکلی که توصیف شد (اینکه خصوصیات سازندهی کنشهای اجتماعی) متمایز میکند. معمولاً دانشمندان دلائلی برای تعهداتشان به ارزشهای معرفتی دارند که ریشه در ارزشهای اجتماعی دارند؛ با اینحال تنها زمانی که ارزشهای اجتماعی بتوانند در ارزشهای معرفتی متناسب بیان شوند، معرفت علمی ممکن میشود. از اینگذشته، تاثیر علّی ارزشهای اجتماعی بر روی دعاوی معرفتی تنها هنگامی معقول است که این ارزشها دلائل خوبی برای پذیرش ارزشهای معرفتی متناسب فراهم کند.
اما ارزشهای معرفتی میتوانند مستقل از ارزشهای اجتماعی توجیه شوند. بنابراین در عین حال که معمولاً کنش علم با ارزشهای اجتماعی شکل داده میشود، ارزشباری معرفت را نمیتوان به این ارزشهای اجتماعی فروکاست.
سه انتقاد مهمتر به ارزشباربودن معرفت علمی وجود دارد:
(الف) در مقابل تز نسبیت ارزشی42، استانداردهای بیطرف، بیرونی و جهانشمول برای معرفت وجود دارد.
(ب) اینکه طبیعتگرایی هنجاری52و وثاقتگرایی برونگرا62معرفت علمی را بدون نسبیت ارزشی توصیف میکنند.
(ج) اینکه تز نسبیت ارزشی خطر نسبیگرایی را بههمراه دارد.
ارزشهای جهانشمول
اعتقاد به این باور که ارزشهای معرفتی جهانشمولی مانند موفقیّتهای تجربی، دقت پیشبینی72، وسعت دامنهی تبیینی82، یکپارچگی، سادگی، کارایی در حل مسئله و غیره در تمام پژوهشهای علمی وجود دارند قابل پذیرش بهنظر میرسد؛ هرچند گروههای علمی به این ارزشها اهمیتهای متفاوتی میدهند. چنین ارزشهایی پژوهشهای علمی را از تحقیقات شبهعلمی و سایر پژوهشهای خارج از علم متمایز میکنند. با این وجود، چنین ارزشهایی تنها زمانی میتوانند بهعنوان معیارهایی برای معرفت علمی عمل کنند که متجسم شوند92و بر حسب استانداردهای موضعیتر تفصیل داده شوند. دقت پیشگویی در غیاب استانداردهایی برای تقریب تجربی پذیرفتنی نمیتواند نشانهای برای معرفت علمی باشد. وسعت دامنهی تبیینی و یکپارچگی مزیت یک نظریه محسوب نمیشوند مگر اینکه استانداردهایی موجود باشند که مشخص کنند کدام دامنه از پدیدارها باید یکپارچه شود و آیا یکپارچگی نیاز به مکانیزمهای تبیینی و علّی مشترکی در سراسر دامنه دارد، یا اینکه فقط نیازمند اصول ریاضیاتی و صوری ِفاقد نیروی تبیینی است. (موریسون03؛ 2000)
موفقیت تجربی در نجات [تبیین] پدیدارها تا زمانی که به پرسشهایی از این دست پاسخ داده نشود، نمیتواند بهعنوان معیاری برای معرفت علمی عمل کند: چه نوع پدیدارهایی برای نجات، بیشترین اهمیت را دارند و کدام یک را میتوان نادیده گرفت؟ چه نوع نظریهای برای نجات پدیدارها سودمند یا بیفایده است؟ در صورتی که پدیدارهایی بهوسیلهی یک نظریه یا قانون طبیعی13نجات یابند چه نوع استدلال یا اثباتی ارزشمند است؟ اگر نظریهای آن پدیدارها را نجات میکند، آیا این دلیل خوبی برای صادقانگاشتن آن نظریه است؟ اینکه در تاریخ علم، گروهها به شیوههای کاملاً متفاوتی به چنین پرسشهایی پاسخ دادهاند، نشاندهندهی پیوند امکان معرفت علمی به ارزشهای معرفتیای است که چنین جوامعی در عمل به آنها متعهدند.
طبیعتگرایی هنجاری و وثاقتگرایی برونگرا
طبیعتگرایان هنجاری درعین تصدیق ارزشباری کنشهای علمی از پذیرش این نتیجهگیری که معرفت نسبیت ارزشی دارد سربازمیزنند. آنها اظهار میکنند که کنشهای ارزشبار در علم را بهصورت تجربی و بهعنوان ابزار کم و بیش موثر برای نیل به هدف یا اهداف نهایی علم ارزیابی کنیم.(لاودن؛ 1987)
طبیعتگرایی هنجاری نسخههای متفاوتی دارد. از نظر یکی از این دیدگاهها، گروههای علمی اهداف متفاوتی را، مثلاً بهجای تبیین به دنبال پیشبینیبودن، دنبال میکنند. این نسخه از طبیعتگرایی هنجاری تز ارزشباربودن را میپذیرد. اگر در این دیدگاه تاثیر ارزشهای موضعی مرتبط با اهداف ارزیابی میشود و اجازه میدهد که اهداف نزد گروههای مختلف متفاوت باشد، در اینصورت معرفت علمی نسبت به ارزشها/اهداف معرفتی بزرگتر که بعضی و نه همه گروههای علمی به آنها متعهد هستند، نسبی خواهد بود.
در نسخهی دومی از طبیعتگرایی، برای کل علوم یک هدف واحد وجود دارد- مثلاً کشف حقیقت درباب طبیعت. اما روشن نیست که طبیعتگرا چگونه میان اختلاف واقعگرایان، ابزارگرایان، عملگراها، وحدتگراها، تجربهگراها و دیگران در مورد هدف علم داوری خواهد کرد. فرض کنید که ما واقعگراییم و هدف علم را دستیابی به نظریههای صادق میدانیم. ازاینرو طبیعتگرا میتواند معرفت را بهعنوان ارزشهای معرفتی موضعیای، روشها، نظریهها و غیره توصیف کند که هرچه که باشند به واقع اثبات کنند که موثرترین ابزار برای رسیدن به این هدف هستند. زبان طبیعتگرای هنجاری در مورد هدف واحد، اثربخشی، و شواهد تجربی فریبنده است. دستیابی به صدق نظری نسبت به موفقیت تجربی، بهعنوان یک هدف واحد برای علم، بیطرفی ارزشی بیشتری ندارد. معرفتشناسان وثاقتگرا منظری برونگرا را میپذیرند که وعده میدهد معرفت را مستقل از ارزشهای معرفتی درونی شخص صاحب معرفت23بسازد. مسئلهی معرفت بهسادگی این است که آیا صاحب معرفت در شکلدادن باورها از مکانیزمهای قابلاتکا و حقیقتبخش استفاده میکند یا نه. آیا طبیعتگرا میتواند از اتکاپذیری، معرفتی علمی بدون تعهد به ارزشهای معرفتی خاص کسب کند؟ طبیعتگرا چگونه بین مناقشات هنجاری واقعگرایان علمی و ابزارگرایان یا تجربهگرایان داوری خواهد کرد؟ اختلاف آنها بر سر این است که آیا استنتاج معطوف به بهترین تبیین اصلاً روش یا مکانیزم اتکاپذیری برای رسیدن به صدق منطقی است یا خیر. وثاقتگرایی به اندازهی خود معرفت علمیای، که میخواهد بهطور بیرونی و طبیعتگرایانه ارزیابی کند، ارزشبار است. برونگرا از هیچ امتیاز معرفتشناختی برای معینکردن اینکه چه استانداردهایی درمورد صدق و اتکاپذیری، معرفت علمی را تعریف میکنند، بهره نمیبرد.
از طرف دیگر به محض اینکه یک جامعهی علمی بهطور تلویحی خود را متعهد به ارزش پیشبینی و تبیین انواع خاصی از پدیدارها، ارزش استانداردهای خاص استدلالورزی و ارزش مزیتهای خاص نظریه(یا مدل)، آنگاه قضاوتهای اتکاپذیری میتواند موفق از کار درآید.
عینیّت، عقلانیت و نسبیگرایی
آیا تز ارزشباری بهخاطر آنکه با عقلانیّت، عینیّت و پیشرفت علمی درتعارض است باید کنار گذاشته شود؟ در تلقی حاضر، معرفت علمی نیازمند بکارگیری عقلانیّت عملی33در انتخاب ارزشهای معرفتی است به همان اندازه که عقلانیّت باور43باید در نظریههایی که آن ارزشها را ارضا میکنند اعمال شود. چه مفهومی برای عقلانیت عملی مناسب است؟
گروههای علمی در انتخاب ارزشها و استانداردهای معرفتی مناسب، عمدتاً دلائل خوبی برای تصمیمهایشان دارند. در بعضی موارد، ارزشهای اجتماعی دلائل خوبی برای این انتخابها فراهم میکنند. از طرف دیگر گاهی خود ملاحظات معرفتی دلائلی را که تعهد به استانداردهای جدید را توجیه میکنند گزارش میدهند. یک نمونهی خوب، مناقشهی مربوط به استانداردهای معرفتی در قرن هیجدهم و نوزدهم، بر سر مدلهای استنتاجی ارزشبار است.(لادن؛1990: 10-18)
از آنجا که ارزشها و استانداردهای معرفتی، نظریهها، تکنیکهای مشاهده، بدنهی پدیدارهای مشاهده شده، و پروژههای حل مسئله به همراه هم رشد و نمو میکنند، افشاشدن ناسازگاریها و حفظ انسجام، دلائل معرفتی قویای برای گروههای علمی فراهم میکند تا تعهدات ارزشیشان را اصلاح و بازبینی کنند. عقلانیت عملی به این دلیل وارد میشود که همیشه لازم است گروههای خاص تصمیم بگیرند که چگونه انسجام را حفظ کنند؛ یعنی اینکه چه چیزی را در بدنهی باورها و ارزشها رها کرده و چه چیزی را حفظ کنند.
تز نسبیت ارزشی مستلزم تصویر کوهنی از انقلاب علمی که در آن یک مجموعه از ارزشهای معرفتی بهطور یکجا با مجموعهی دیگری جایگزین میشود نیست. مشروط به اینکه دلائل خوبی برای تغییر در ارزشهای معرفتی و موفقیتهای تجربی در محقق کردن آن ارزشها وجود دارد؛ ارزشباربودن علم، نسبیگرایی یا هر دیدگاهی که امکان پیشرفت علمی را منتفی سازد را توجیه نمیکند. این حقیقت که تحقیق علمی ضرورتاً به جنبههایی از طبیعت، ساخت نظریه، و تفکرکه بهطور هنجاری برجسته هستند، پاسخ میدهد؛ وجود معرفت علمی، واقعیت و پیشرفت معرفتی را از بین نمیبرد.
منابع:
Doppelt, G. (1978) “Kuhn’s Epistemological Relativism: An Interpretation and Defense,” Inquiry 21:33–86; reprinted in J. W. Meiland and M. K rausz (eds) (1982) Relativism: Cognitive and Moral, Notre Dame, IN: University of Notre Dame Press, pp. 113–46.
–––– (1990) “The Naturalist Conception of Methodological Standards,” Philosophy of Science 57: 1–19.
–––– (2000) “Incommensurability and the Normative Foundations of Scientific K nowledge,” in P. Hoyningen-Huene and H. Sankey (eds) Incommensurability and Related Matters, The Netherlands:Kluwer Academic Publishers, pp. 159–79.
Kuhn, T. (1970) The Structure of Scientific Revolution, 2nd edn, Chicago: University of Chicago Press.
Laudan, L. (1981) Science and Hypothesis, Dordrecht: Reidel.
–––– (1987) “Progress or Rationality? The Prospects for Normative Naturalism,” American Philosophical Quarterly 24: 19–31.
Morrison, M. (2000) Unifying Scientific Theories: Physical Concepts and Mathematical Structures, Cambridge: Cambridge University Press.
Scheffler, I. (1967) Science and Subjectivity, Indianapolis, IN: Bobbs-Merrill.
Shapere, D. (1964) “The Structure of Scientific Revolutions,” Philosophical Review 73: 383–94.
–––– (1966) “Meaning and Scientific Change,” in R. Colodny (ed.) Mind and Cosmos: Essays in Contemporary Science and Philosophy, Pittsburgh, PA: University of Pittsburgh Press, pp. 41–85.
–––– (1984) Boston Studies in the Philosophy of Science, V olume 78: Reason and the Search for Knowledge, Dordrecht: Reidel.
پی نوشت:
* کارشناسی ارشد فلسفه علم
1- Good-making
2- Value-relative
3- Good-makingfeatures
4- Unification
5- Accuracy
6- Novelinprediction
7- Explanatorybreadth
8- Empiricaladequacy
9- Confirmation
10- Unitary
11- Universal
12- Normativeshifts
13- TheoreticalVirtues
14- Herschel
15- Whewell
16- Astrophysics
17- Deflationaryreading
18- Radicalincommensurability
19- Scheffler
20- Counter-reading
21- Backgroundassumptions
22- Normativeconsensus
23- Socialconstructivists
24- Value-relativitythesis
25- Normativenaturalism
26- Externalistreliabilism
27- Predictiveaccuracy
28- Breadthofexplanatoryscope
29- aregivenflesh
30- Morrison
31- empiricallaw
32- Knower
33- Practicalrationality
34- Rationalityofbelief
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.