شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (60-61) شماره هشتم نظریه اجتماعی غرب آیا جناب دانشمند راستگوست؟
علیزاده: آیا شما به واقعگرایی باور دارید؟ اگر بله چه نوع از واقعگرایی؟ شناختی یا هستیشناسانه؟ و استدلال عمدهی شما در دفاع از آن چیست؟
سنکی:من یک واقعگرا هستم و بهطور خاص یک واقعگرای علمی. من واقعگرایی علمی را اینطور تلقی میکنم که دربردارندهی وجوه شناختی و هستیشناسانه و به همان اندازه دارای بعد معنایی است. من واقعگرایی علمی را صورتی از واقعگرایی مابعدالطبیعی میدانم که دربردارندهی این دیدگاه است که واقعیتی مستقل از ذهن وجود دارد که ما آن را خلق یا اختراع نکرده یا برنساختهایم. ما طبیعت این واقعیت مستقل از ذهن را با توسل به کاوشهای تجربی کشف میکنیم و در فرآیند این کاوش متوجه میشویم که باید وجود هستومندهای «نظری» مشاهدهناپذیر را فرض کنیم که بهطور علی پدیدار مشاهدهپذیر را تولید میکنند. واقعگرایی علمی در مورد این هستومندهای نظری، موضعی واقعگرایانه را اتخاذ میکند: به این معنا که آنها هستومندهایی واقعی هستند و نه برساخته یا «تخیلهایی مفید». واقعگرایی علمی همچنین موضع شناختی واقعگرایانهای در مورد این هستومندها اتخاذ میکند؛ چرا که واقعگرایی علمی اصرار میکند که برای ما امکانپذیر است که حقیقت را در مورد این هستومندها کشف کرده و به راستی اطلاعاتی در مورد ایشان کسب کنیم. وجه معنایی واقعگرایی در ابتدا با مفهوم صدق آغاز میشود که من آن را به مثابه یک ارتباط تطابقی میفهمم که مشتمل بر دو عنصر زبان و واقعیت است.
در مورد استدلالی در دفاع از واقعگرایی علمی من معتقدم که هیچ چیزی در این مورد وجود ندارد. واقعگرایی علمی مبتنی بر یک واقعگرایی فهم مشترک است که در مورد جهانی بلافاصله مشاهدهپذیر میباشد. واقعگرایی علمی بهطور طبیعی از واقعگرایی فهم مشترک [یا عرفی] بر میخیزد و واقعگرایی علمی به یک معنا موضعی غیابی [یا عدمی] است. روشن نیست که در صورت ترک واقعگرایی فهم مشترک چه چیزی باقی میماند. حال آنکه توسط فهم مشترک ما با چیزهایی آشنا هستیم که بهمنظور مشاهدهی بدون واسطه، بسیار کوچک یا خیلی دور یا ... هستند. بنابراین من فکر میکنم این دیدگاه که ما ممکن است به هستومندهای نظری معرفت بیابیم، از فهم مشترک ناشی میشود. اما واقعگرایی علمی یک مخالفت عمومی را علیه دیدگاههای انسانمدارانه بازتاب میدهد؛ به این معنا که ما تنها بخش کوچکی از کیهان هستیم که توسط ما و یا برای ما خلق نشده است. با فرض دیدگاه فهم مشترک و غیر انسانمدارانه، ما بهدرستی در مسیر واقعگرایی علمی قرار داریم. در این نقطه استنتناج از بهترین تبیین وارد صحنه میشود. من خوشحال هستم که دیدگاههای هیلاری پاتنم، جک اسمارت و دیگرانی را تعقیب میکنم که صورتهایی از [استدلالهایی چون] «نفی معجزه» یا «توفیق» را در دفاع از واقعگرایی علمی به خدمت میگیرند. اما من همچنین فکر میکنم که این استدلال نیازمند آن است که در یک سطح فراشناختی به کار گرفته شود که در مورد اعتبار هنجارهای شناختی ما در کسب صدق [یا واقعیت] استدلال شود. در این طریق دیدگاه من بیشترین نزدیکی را با آرای ریچارد بوید دارد که یک استدلال حدسی را در دفاع از اعتبار روشهای مورد استفاده در دانش بهکار میگیرد.
علیزاده: با توجه به این موضع، در مورد برساختگرایی و تجربهگرایی چه نظری دارید؟
سنکی:این روزها دیدگاههای متفاوتی تحت عنوان «برساختگرایی» مطرح است. یکی از آنها دیدگاه نوکانتی است که ریچارد بوید آن را تحت عنوان «برساختگرایی ضد واقعگرایی» بیان میکند که توسط توماس کوهن و پیروانش بنیان نهاده شد. سپس حرکتهای برساختگرایی اجتماعی است که در جامعهشناسی شناخت علمی بسیار قوی هستند و دست آخر برساختگرایی تجربهگرای باس ون فراسن است که یک شکل جدیدی از فلسفهی علم تجربهگرا میباشد.
من بهعنوان یک واقعگرای علمی با این هر سه شکل از برساختگرایی مخالفم. در برابر برساختگرایی نوکانتی من عقیده دارم که جهان توسط ما خلق یا برساخته نشده است؛ بلکه مستقل از ما وجود دارد و ما باید در مورد آن بفهمیم. در برابر برساختگرایی اجتماعی من عقیده دارم که فرآیند عقلانی مشتمل بر بهکارگیری روشهای علمی، میتواند مبنای پذیرش نظریه باشد؛ بهجای آنکه به شکلی انحصاری درگیریهای سیاسی اجتماع علمی [چنین نقشی را عهدهدار شوند.] در مورد برساختگرایی تجربهگرا بهنظر من این موضع، یک چالش محوری علیه واقعگرایی علمی است؛ چرا که برساختگرایی تجربهگرا از واقعگرا میخواهد که مبانی شناختی باور به صدقی را تبیین کند که ادعایی فراتر از تجربه دارد. در اینجا باید چیزی شبیه به استنتاج از بهترین تبیین وارد عمل شود؛ اما چندان روشن نیست که چگونه میتوان به بهترین نحو به تجربهگرایی برساختی – که به نظر من شکلی از شکاکیت است– پاسخ داد.
علیزاده: من اخیرا به ایدهی «واقعگرایی برساختی» فکر میکنم. چرا که بهنظر میرسد شواهد تاریخ علمی از برخی دعاوی برساختگرایان بهخوبی حمایت میکنند. آیا میتوان به چیزی تحت عنوان «واقعگرایی برساختی» قائل بود؟ و اگر بله آنگاه آیا چنین ایدهای قادر به حفظ برخی مبانی واقعگرایی شناختی همچون مشاهدهناپذیرها و دانش انباشتی خواهد بود؟
سنکی:پاسخ به این پرسش عمیقا وابسته به منظوری است که ما از «واقعگرایی برساختی» مراد میکنیم. اگر موضع «واقعگرایی برساختی» یک موضع مابعدالطبیعی باشد، آنگاه اینطور بهنظر من میرسد که تنها مناسب مصنوعات(همچون میز) و انواع اجتماعی(چون احزاب سیاسی) میباشد؛ اما نه برای انواع طبیعی(چون طلا). چرا که از نظر یک واقعگرا جهان طبیعی چیزی نیست که وابسته به ما باشد؛ اگرچه ممکن است با آن در کنش و تاثیر و تاثر متقابل باشیم.
باید اضافه کنم که شاید امکانپذیر باشد که وجوه متفاوتی از مواضع برساختگرا با برخی از وجوه گوناگون واقعگرایی علمی تر کیب شود. تا جایی که بهعنوان مثال من میتوانم بپذیرم که این دیدگاه برساختی اجتماعی که دانش بهطور پایهای یک فرآیند غیرعقلانی[و نه لزوما ضد عقلانی] است، میتواند بهطور سازگاری با وجه مابعدالطبیعی واقعگرا از واقعگرایی علمی ترکیب شود. چرا که این ادعا که دانش یک فرآیند غیرعقلانی است با این ادعا که واقعیت مستقل از ذهن وجود دارد، به چالش نمیافتد. اما آنچه اسرارآمیز است این است که چگونه چنین فرآیند غیرعقلانی ممکن است چنین شناخت نابی از واقعیت را به بار آورد. و همچنین باز بهنظر میرسد که این دیدگاه که ما ایدهها، باورها، مفاهیم و نظریات را بر میسازیم، با ابعاد مابعدالطبیعی واقعگرایی در تناقض باشد. بهراستی باید هم که واقعگرای علمی قادر به تایید نقش برجستهی خلاقیت انسان در پیشبرد ایدهها، باورها، مفاهیم و نظریاتمان باشد. اما پرسش این جاست که آیا مخلوقات فکری انسانی میتوانند نمایانگر یا بیانگر برخی نسبتهای مطابق با واقعیت مستقل از ذهنی باشند که ما در علم قصد فهم آن را داریم؟
علیزاده: آیا شما به تفکیک علم از غیر علم بهطور کلی باور دارید؟ و اگر بله معیار تفکیک شما چیست؟
سنکی:من فکر میکنم دستهای از معیارهای خام تفکیک وجود دارد که میتوان بین علم و غیر علم ترسیم نمود؛ البته نه از بین معیارهای تفکیک پیشنهادی توسط پاپر و اثباتگرایان منطقی. دیدگاه مورد علاقهی من آن است که مجموعهای از معیارهای شناختی وجود دارد که بهطور فراگیری روششناسی علم را تشکیل میدهند(بهعنوان مثال پنج ارزش کوهن که عبارتند از: دقت، سادگی، سازگاری، وسعت و باروری) نظریاتی که یک زیرمجموعهی حداقلی از این معیارها را ارضا میکنند، علمی هستند. نظریاتی که هیچکدام از معیارهای شناختی را ارضا نمیکنند، غیر علمی هستند. در این میان مرز مبهمی وجود دارد که در آنجا قضاوت مشکل است. متأسفانه این روش در امور مداومی که ما نیاز داریم که در آنها تمایز قاطعی بین علم و برخی از حرکتهای غیر علمی معاصر ایجاد کنیم، راهگشا نیست.
علیزاده: آیا IBE(استنتاج از بهترین تبیین) استدلال کافی در دفاع از واقعگرایی است؟ اگر نه چرا؟
سنکی:همانطور که پیشتر اشاره کردم، من استنتاج از بهترین تبیین را بهعنوان بخشی از استدلال بهنفع واقعگرایی بهکار میگیرم. فکر کنم این استدلال نیازمند آن است که در بخشی از چارچوبی قرار گیرد که خود واقعگراست. یعنی واقعگرایی فهم مشترک یا عرفی در ترکیب با رایجترین دیدگاه از جایگاه ما در جهان. من میخواهم استدلالی قویتر از استنتاج از بهترین تبیین بهةنفع واقعگرایی را ترجیح دهم. امیدوار هستم که چنین استدلالی از بطن کار بیشتر در مورد مابعدالطبیعهی طبیعت و ساختار جهان حاصل شود. بهعنوان مثال نوع طبیعی ساختار جهان. اما آگاه هستم که استدلال در مورد انواع طبیعی از مبنا وابسته به یک استنتاج از بهترین تبیین است.
علیزاده: دیدگاه شما در مورد برخی از واقعگرایان مشهور چون ریچار بوید، یان هکینگ و هیلاری پاتنم چیست؟ کدام را بیشتر ترجیح میدهید؟
سنکی:بوید، هکینگ و پاتنم همگی نقش بسیار مهمی در این زمینه داشتهاند. بوید یکی از محوریترین دفاعیات بهنفع واقعگرایی علمی را بهجا گذاشته است. در رابطه با این دیدگاه که استدلال بهنفع واقعگرایی باید در تراز روشهای علم بهکار گرفته شود، او بیشترین تاثیر را بر من داشته است. اما راههای متفاوتی وجود دارد که بدان واسطه من در دیدگاههای او سهیم میشوم؛ بهعنوان مثال دیدگاههای او در رابطه با ارجاع و اعتبار روش در علم. یان هکینگ نیز تاثیر بزرگی دارد. اهمیت او بهطور مشخص در آن بود که به من نشان داد که مؤلفهی هستیشناسانه واقعگرایی در ارتباط با ملاحظاتی در مورد برهمکنش علی در جهان است. من حتی از یک شکل سنتیتر واقعگرایی و واقعگرایی هستومند4حمایت میکنم. من تحت تاثیر رهیافتهای هکینگ در مورد تطابق بین نظریهی واقعگرایی و واقعگرایی هستومند در کتاب خود تحت عنوان «بازنمود و مداخله» هستم. هکینگ یک استدلال علی به نفع واقعگرایی پیشنهاد میدهد که تلاش دارد از استنتاج از بهترین تبیین اجتناب کند. اما من فکر میکنم که متأسفانه این استدلال از یک استنتاج از بهترین تبیین با لباس مبدل سر در میآورد. در مورد هیلاری پاتنم تصور من بر آن است که پاتنم متقدم در دههی 1970 در مسیر درستی قرار داشت و حداقل آنچه که او بعدتر آن را منظر خارجی نامید. منظر خارجی برای واقعگرایی علمی مهم است. دیدگاههای پاتنم در مورد استنتاج در پاسخ به چالشهایی که برای واقعگرایی توسط تغییر مفهومی در علم طرح شدهاند، بسیار مهم است. اینجا مسئلهی قیاسناپذیری است که من در آن زمینه کارهای زیادی انجام دادهام.
علیزاده: در پایان چنانچه تمایل دارید از برخی فعالیتهای مشابه در حوزهی آکادمیک خودتان بگویید:
سنکی:طی سالیان اخیر من از فعالیتهای سه واقعگرای استرالیایی به نامهای آلن ماس گرویو،5مایکل دویت6و برایان الیس7تاثیر بیشتری گرفتهام. واقعگرایی شخصی من بهطور مستقیم از ماس گریو مشتق میشود که معلم من بود. کسی که امیدوارم از او بهخوبی آموخته باشم که دیدگاههایم را بهروشنی و قدرت بیان کنم. از ماس گریو آموختم که چگونه از ملاحظات زبانشناختی منجر به نتایج ضدواقعگرا اجتناب کنم؛ همچنان که آموختم از گرایشات ایدهآلیستی متنوعی در مورد صدق اجتناب ورزم. از دویت آموختم که در موضوعات، بین وجوه هستیشناسانه و شناختی تمایز بگذارم. ولی در پذیرش واقعگرایی هستومند پیرو او نبودم. دویت و ماس گریو هر دو از پشتیبانان بزرگ واقعگرایی فهم مشترک هستند؛ چیزی که من با ایشان موافقم که باید بهعنوان مبنایی برای واقعگرایی در علم لحاظ شود. همچون دویت، برایان الیس نیز از واقعگرایی هستومند دفاع کرده است. طی سالهای اخیر من از پیشرفت الیس در مابعدالطبیعههای جدید برای واقعگرایی علمی بیشتر آموختهام که درگیر انواع طبیعی و خواص ضروری بهمثابه پایهای برای قوانین طبیعت شوم. مشتاق شدهام که دیدگاههای الیس در مورد انواع طبیعی را بهعنوان پایهای برای حل اعتبارگرایی در مورد مسئلهی استقرا بهکار بندم. پیشتر از این الیس تقریبا میخواست من را از نظریهی تطابقی صدق باز دارد، اما من فکر میکنم حالا او چنین تصمیم گرفته است که این تطابق برای واقعگرایی ضروری است.
پی نوشت:
1- دانشجوی دکترای فلسفه علم
2- Howard Sankey / 3- Realism / 4- Entity Realism / 5- Alan Musgrave / 6- Michael Devitt / 7- Brain Ellis
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.