وقتی از علم صحبت به میان میآید، مصادیقی همچون منطق، ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیستشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ و ... به ذهن خطور میکند. بالطبع اگر بخواهیم از چیستی فلسفهی علم صحبت به میان آوریم، باید کاری کنیم که بهطور کلی بتواند تمامی این مصادیق را در برگیرد.
از سوی دیگر با توجه به تفاوتهایی که بین مباحث فلسفهی علوم طبیعی تجربی(مثل فیزیک)، فلسفهی علوم اجتماعی تجربی(مثل جامعهشناسی)، فلسفهی علوم انسانی (مثل تاریخ) وجود دارد؛ همچنین وجود دو گرایش عمدهی فلسفی در غرب که هر دو دربارهی علوم اظهار نظر کردهاند(یعنی فلسفهی قارهای و فلسفهی تحلیلی) بحث دربارهی چیستی فلسفهی علم به معنای عام کار بسیار دشواری خواهد شد. از این روی سعی میکنیم پس از ارائهی چند تعریف عام از فلسفه علم، با ذکر مثالهایی نشان دهیم که هر یک از این تعابیر به چه شکل درباره هر یک از این علوم قابل طرح هستند.
تعاریف متعددی از فلسفهی علم ارائه شده است. برای مثال فلسفهی علم عبارت است از تبیین اصول و مبانی علم که در آن به تعریف، موضوع، روش، فایده، مؤلف، مسائل و تاریخچهی علم اشاره میشود. پوپر فلسفهی علم را تحلیل فلسفی مسائل، نظریهها و روشهای علمی میداند که ما را در فهم تاریخ تفکر علمی یاری میدهد. آلن راین فلسفهی علم را پژوهشی درجه دوم میداند که به تحلیل عقلانی روشها و دستاوردهای علمی میپردازد. در پدیدارشناسی، فلسفهی علم عبارت است از پرسشهای ریشهای دربارهی پیشفرضهایی که پیدایش و تکامل علم مبتنی بر آن بوده است و ... 1 تعاریف مختلفی که برای فلسفه علم ارائه شده، نشان میدهد که فلاسفهی علم توافق چندانی دربارهی چیستی فلسفهی علم ندارند، اما جان لازی چهار دیدگاه کلی در ارتباط با چیستی فلسفهی علم مطرح میکند که تعاریف مختلف فلسفهی علم را در بر میگیرد:
1) صورتبندی جهانبینیهایی که با نظریههای علمی مهم سازگار یا بر آنها مبتنی باشد. برای مثال وایتهد(1861-1947) با استفاده از دستاوردهای علمی در صدد پرورش یک طرح مفهومی جامع برآمد که مقولات کلی آن بتوانند همهی هستیهای جهان را بنمایانند. در نظام فلسفی وایتهد که تحت عنوان فلسفهی پویش شناخته میشود، تلاش شده است مقولات «جوهر» و «عرض» و ... با مقولاتی همچون «پویش» و «تأثیر» و ... عوض شوند2. معرفتشناسی و اخلاق که پیش از این جزء مباحث فلسفی بهشمار میآمدند، امروزه با بهرهگیری از نظریهی تکاملی داروین در قالب معرفتشناسی تکاملی و اخلاق تکاملی در کنار داروینیسم اجتماعی، روانشناسی تکاملی، اقتصاد تکاملی و ... میکوشند تا به تبیین و ارزیابی چگونگی باورها و رفتار انسان بپردازند. در این دیدگاه همچنانکه فریدمن اشاره کرده است، فلسفه باید خود را با انقلابهای علمی هماهنگ کند و اصول خود را در پی تغییر اصول علوم تغییر دهد. از نظر شلیک ارزش فلسفهی نقادانه کانت در این است که محصول آموزهی نیوتن درباره طبیعت است3. مطابق تعریف اول از فلسفهی علم، تلاش کانت برای پیریزی نظام فلسفی هماهنگ با فیزیک نیوتنی4، بهرهگیری کارنپ از نظریه انواع راسل در اصول ریاضیات برای ساخت نظام فلسفی خود، یا تلاش اصحاب حلقهی وین برای پیریزی فلسفهای هماهنگ با هندسههای نااقلیدسی و نظریهی نسبیت، استفاده از نظریههای مطرح در روانشناسی ادراک و نظریه گشتالت در پایهریزی نظریههای ضد واقعگرایانه5 و ...، مصداقی از این معنای فلسفهی علم بهشمار میآیند. این تعریف از فلسفهی علم گاه تحت عنوان فلسفهی علمی نیز خوانده میشود. برای مثال رایشنباخ، یکی از فلاسفهی علم پوزیتیویست، کتابی دارد تحت عنوان «پیدایش فلسفه علمی»6 وی در این کتاب دربارهی ریشههای فلسفهی سنتی از یک سو و نتایج فلسفی علوم جدید از سوی دیگر سخن میگوید. به نظر وی فلسفهی سنتی با طرح مسائلی که از نظر علوم جدید پاسخی برای آنها وجود ندارد، به بنبست رسیده است و فلسفهی جدیدی باید بر مبنای دستاوردهای علمی تأسیس شود که پرسشهای واقعی دربارهی موضوعات نظری مطرح کند و با استفاده از شواهد تجربی و نظریات علمی به آنها پاسخ دهد.
2) ظاهر ساختن نقش پیشفرضها، تمایلات باطنی دانشمندان و بسترهای اجتماعی که در طرح نظریههای علمی و داوری دربارهی آنها دخیل بودهاند. برای مثال فیلسوفان علم نشان میدهند که دانشمندان فرض کردهاند که «طبیعت منظم است.» و «نظم حاکم بر طبیعت قابل شناخت است.» یا «قوانین مبتنی بر ضرورت علی نسبت به قوانین آماری، یا تبیینهای مکانیکی نسبت به تبیینهای غایتانگارانه ترجیح دارند.»7. کتاب مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین میتواند مصداق مناسبی برای این معنا از فلسفه علم باشد. در این کتاب برای مثال نشان داده شده است اینکه کپرنیک اصرار دارد علیرغم شواهد تجربی نقیض، نظریه خورشیدمرکزی خود را تصویری راستین از نسبت زمین و اجرام سماوی معرفی کند، این باور متافیزیکی بود که «طبیعت از جهات بسیاری تابع اصل سادگی است» و کپرنیک معتقد بود که نظریهی وی پدیدارهای نجومی را به نظم ریاضی سادهتر و موزونتری منظم میسازد8. تامس کوهن، علمشناس معاصر آمریکایی، بر این نکته تأکید میکند که در تکون و تحول ابتدایی هر حوزهای از علم، نیازها و ارزشهای اجتماعی تعیینکنندهی عمدهی مسائلی هستند که کاوشگران آن حوزه بدان میپردازند9. عوامل اجتماعی نه تنها در طرح مسائل و نظریات علمی، بلکه حتی چگونگی واکنش دانشمندان نسبت به آن و در اخذ و طرد نظریات علمی دخالت میکنند.10 برای مثال اینکه چرا بنیانگذاران جامعهشناسی کلاسیک نظیر مارکس(1818-1883)، دورکیم(1858-1917) و وبر(1864-1920) در مقطعی از تاریخ به مسائل مشترکی همچون توسعهی صنعت و سرمایهداری پرداختهاند و چرا آراء مختلفی در این زمینه بیان داشتهاند، را میتوان با توجه به خصوصیات شخصیتی نظریهپردازان و شرایط اجتماعی زمانهی آنها توضیح داد و این کار جزء علاقهمندیهای برخی از فلاسفهی علم است. پرداختن به نقش عوامل روانی و اجتماعی تاثیرگذار در طرح نظریههای علمی و داوری دربارهی آنها، در قرن نوزدهم و بیستم رواج یافت و فلسفهی علم را به جامعهشناسی و روانشناسی علم نزدیک کرد، به گونهای که دیگر مشخص کردن مرز قاطعی بین این چند حوزهی فکری امکانپذیر نیست.
3) تحلیل و تشریح مفاهیم مورد استفاده در نظریههای علمی. برای مثال ریاضیات با اعداد سروکار دارد، اما نمیتواند به این سؤال پاسخ دهد که «عدد چیست؟». فیزیک از مفهوم زمان و مکان استفاده میکند، اما با وجود اینکه هم مردم عادی و هم فیزیکدانان میپندارند که میدانند زمان یا مکان چیست، اما به سختی میتوانند به ما بگویند که «زمان یا مکان دقیقا چیست؟»11 مفاهیم ذره، موج، پتانسیل و ... در فیزیک، مفهوم حیات، ژن، نوع و گونه و ... در زیستشناسی، مفهوم واقعیت اجتماعی، کنش، ساختار و ... در جامعهشناسی، مفهوم نفس، هوش، رفتار نابهنجار، بیماری روانی، ضمیر ناخودآگاه و ... در روانشناسی و .... از مفاهیمی است که در نظریههای علمی به کار میرود و ایضاح مفهومی آن نیازمند طرح مباحث فلسفی است. دربارهی این معنا از فلسفهی علم، انتقادی جدی بدین شرح مطرح شده است: دانشمندان هیچگاه معطل نمیمانند تا فیلسوفان علم مفاهیم علمی را برای آنها معنا و تبیین کنند. به بیان دیگر یا دانشمند مفهومی را که بهکار میبرد، میشناسد که در این صورت نیازی به توضیح و تشریح نیست؛ یا نمیشناسد که در این صورت خود او باید در مورد روابط آن مفهوم با سایر مفاهیم بهکار رفته در نظریه و همچنین ارائهی تعاریف عملیاتی از آن مفاهیم تلاش کند. از سوی دیگر چنین پژوهشی یک فعالیت عادی علمی است و تاکنون کسی ادعا نکرده است که وقتی دانشمندی به یک چنین تحقیقی میپردازد، به فعالیت فلسفی مشغول است. با وجود این در آثار فلاسفهی علم تحلیلهای مفهومی دربارهی مفاهیم مورد استفاده در علوم وجود دارد و از این جهت این فعالیت یک فعالیت فلسفه علمی به حساب می آید.12 حتی وقتی که دانشمندی دربارهی معنا و مدلول واژههای مورد استفاده در علم به بحث میپردازد، بیشتر در حال انجام بحثی فلسفی است، چراکه از واژگان و روشهای مورد استفادهی فیلسوفان استفاده میکند. همانطور که کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی اشاره کرده است، اصولا مباحث مفهومی و فلسفی زمانی در علم مطرح میشود که توافقی میان دانشمندان بر سر مفاهیم، روشها و مبانی مورد استفاده در علم وجود نداشته باشد و در چنین شرایطی بحثها عمدتا فلسفی است تا علمی. مطابق با تحلیل کوهن بحثهای مفهومی در دورهی علم انقلابی و مرحله پیشپارادایمی (برای مثال در ابتدای قرن بیستم که فیزیک نسبیت و کوانتوم میرفت تا جایگزین پارادایم حاکم فیزیک نیوتنی شود) به شدت رواج دارد، بهگونهای که بسیاری از بزرگان و حتی برندگان جایزهی نوبل در فیزیک در ابتدای قرن بیستم (برای مثال هایزنبرگ، پلانک، اینشتین، بور و ...) به مباحث فلسفهی فیزیک وارد شدهاند، اما با غلبهی پارادایم جدید، این مباحث مفهومی و فلسفی فروکش کرده و تحقیقات علمی در قالب پارادایم جدید و به تعبیر کوهن در قالب علم عادی انجام میگیرد. اما در علوم انسانی و اجتماعی از آنجا که پارادایم واحدی غلبه ندارد13، همواره بحثهای مفهومی و فلسفی بخش لاینفکی از این علوم بهشمار آمده و میآید، بهگونهای که کمتر نظریهپردازی در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی را میتوان یافت که به مباحث مفهومی و فلسفی در این بخش از علوم نپرداخته باشد.
4) مطالعه دربارهی چیستی علم و پرسش و پاسخ دربارهی موضوعاتی از قبیل: مشخصههای ممتاز تحقیق علمی نسبت به دیگر پژوهشها، روشهای مورد استفادهی دانشمندان در مطالعه طبیعت، انسان، جامعه، تاریخ و ...، شروط یک تبیین علمی صحیح، شأن و جایگاه معرفتی قوانین و نظریههای علمی؟14، چیستی و نقش قوانین در تبیین علمی، جایگاه و اعتبار استقراء در تحقیق علمی، مفاهیم نظری و مفاهیم مشاهدتی، اصول موضوعه، علیت15، پژوهش علمی، آزمون فرضیهها، معیارهای تأیید و پذیرش یک نظریه، مفهومسازی و تأویل نظری16، طبقهبندی و تمایز علوم، وحدت یا کثرت روش در علوم طبیعی و انسانی، رابطهی علم و فلسفه، جایگاه قیاس و استقراء در تبیین علمی، رشد معرفت17، امکان وجود و شناخت قوانین حاکم بر رفتار انسان، جامعه و تاریخ، تقابل تبیین علی و فهم، رابطه علیت و ضرورت علی با اراده و آزادی و ... مسائل مورد بحث در فلسفه علم را میتوان در چند دسته قرار داد:
الف) مسائل مربوط به اعتبار روشها و فرضیههای علمی که ذیل آن موضوعاتی همچون استقراءگرایی، استنتاج محتمل، تأیید، احتمال، سادگی، ابطالگرایی، آزمایش قاطع، روش تفهمی، روش انتقادی و ... مورد بحث قرار میگیرند.
ب) مسائل مربوط به ساختار فرضیه که در آن از ابزارگرایی، تحقیقپذیری، عملیاتگرایی، کلگرایی معناشناختی، تحویلگرایی، واقعگرایی علمی، عدم تعین نظریه با شواهد تجربی، جبر انگاری و ... بحث میشود.
ج) مسائل مربوط به مبانی نظریههای علمی که در آن اصل عدم قطعیت، متغیرهای نهانی، مکملیت، مسئلهی اندازهگیری، نظریهی آشوب، تصادفی بودن و ... مورد بحث و بررسی فلسفی قرار میگیرد18.
طرح چنین مسائلی و بحث دربارهی آن، به معنای قرار گرفتن در موضعی است که یک تراز بالاتر از علم واقع است. به عبارت دیگر اگر علوم مختلف واقعیتهای طبیعی، زیستی، تاریخی، اجتماعی یا روانی را بررسی میکنند، فلسفهی علم، به مطالعهی ماهیت این علوم و فعالیتهایی که در آن انجام میشود، میپردازد. این معنا از فلسفهی علم بعضی از جنبههای تعریف دوم و سوم را به هم میآمیزد. برای نمونه تحقیق دربارهی تمایلات قلبی دانشمندان ممکن است به مسئلهی ارزشیابی نظریههای علمی مرتبط باشد. این امر بهخصوص در مورد قضاوتهایی که راجع به تمامیت تبیینهای علمی صورت میگیرد، صادق است. برای مثال اینشتین تأکید داشت که محاسبات آماری مربوط به فروپاشی مواد رادیواکتیو ناقص است؛ چراکه یک تفسیر کامل باید بتواند رفتار اتمهای منفرد را هم پیشبینی کند19. نظریهپردازان تفهمی از آنجا که شهودا انسان را موجودی معناساز تصور میکردند، ادعای مطالعهی انسان به منزله شیئی در کنار دیگر اشیاء(آنچنان که جامعهشناسان پوزیتیویستی همچون دورکیم یا روانشناسان رفتارگرایی همچون اسکینر مدعی بودند) برنتافته و بر تمایز روششناسی علوم طبیعی و زیستی از علوم انسانی و اجتماعی حکم کردند. نظریهپردازان انتقادی هر دو جریان پوزیتیویسیم و تفسیری را جریاناتی محافظهکارانه قلمداد کردند که تنها در صدد تبیین علی یا فهم رفتارهای فردی یا اجتماعی هستند. بر این اساس است که میبینیم دغدغهی اصلی جامعهشناسی و روانشناسی انتقادی(برای مثال مارکسیسم، مکتب فرانکفورت، فمینیسم یا روانکاوی فرویدی) اصلاح مناسبات اجتماعی و درمان فرد است نه فقط ارائهی تبیینی علی از روابط بین پدیدهها یا فهم کنشهای اجتماعی یا رفتارهای فردی. علاوه بر این، تحلیل مفاهیم علمی ممکن است به مسئلهی تمییز میان پژوهش علمی و دیگر انواع پژوهش ربط داشته باشد. برای مثال اگر بتوان نشان داد که یک مفهوم، زمانی میتواند در چهارچوب یک نظریهی علمی به کار رود که بتوان آنرا در قالب فرایندی اندازهگیری کرد، در آن صورت مفاهیمی همچون «همزمانی مطلق» از قلمرو علم فیزیک طرد خواهند شد؛ همچنانکه در نظریهی نسبیت این اتفاق افتاد.20 با همین استدلال روانشناسان رفتارگرا در تقابل با ذهنگرایان به مخالفت با ایدهی قوای ذهنی و استفاده از دروننگری پرداختند و همت خود را صرف تبیین علی پدیدهها و رویدادهای مشاهدهپذیر و قابل اندازهگیری کردند تا روانشناسی را به یک شاخهی کاملا عینی و تجربی همچون دیگر علوم تجربی تبدیل کنند21.
مسائل متعدد فلسفهی علم همچون بهکارگیری روش قیاسی و استقرائی در مطالعه علمی، تبیین علمی، علیت، ساختار ریاضی طبیعت، ماهیت نفس، مفهوم حقیقی یا اعتباری بودن فرد، جامعه یا تاریخ و ... از دیرباز مورد توجه فلاسفهای همچون افلاطون، ارسطو22، ابن سینا23 و ... بوده، ولی اندیشهورزیهای این فیلسوفان امروزه به صورت عمده در تاریخ فلسفهی علم مورد مطالعه قرار میگیرد. آنچه امروزه بیشتر تحت عنوان فلسفهی علم مطرح میشود، از یک سو عمدتا ناظر به چهارمین معنای فلسفهی علم است که جان لازی به آن اشاره کرده است و از سوی دیگر مراد از علم در فلسفهی علم امروز، بیشتر علوم تجربی است و اکثر مثالهایی که در این موضوع مورد بحث قرار میگیرد، مربوط به علوم تجربی طبیعی (فیزیک)24 و در درجهی بعدی منطق، ریاضیات، زیستشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و ... میباشد. توجه ویژهای که در صد سال اخیر به فلسفهی علم شده است، ناشی از ارج و قربی است که علوم تجربی طبیعی در عصر جدید در میان مردم پیدا کرده است و چنین پنداشته میشود که علم و روشهای آن دارای خصوصیاتی ویژه است که به نتایج قابل اعتماد منجر میشود. دلیل بر این مدعا (جایگاه والای علم در عصر حاضر) آن است که افراد، رسانهها، حوزههای مختلف مطالعاتی و مشربهای فکری و ... اصرار دارند که دیدگاههای خود را علمی بخوانند تا وانمود شود که آنها برای رسیدن به دیدگاههای خود از روشهایی استفاده کردهاند که علم با سابقه و معتبری همچون فیزیک از آن استفاده کرده است. در این میان فلسفهی علم میکوشد ویژگیهای علم و روش علمی (اگر چنین ویژگیهایی وجود داشته باشند) را شناسایی و اعتبار آنها را بررسی کند25.
در پایان به این نکته هم اشاره شود که در طول سالهای 1870 تا 1920، منطق ریاضی جدید به عنوان یک رشتهی جذاب مطرح شد و بسط یافت و تأثیر بسیاری در جهتگیریهای فیلسوفان علم نیمهی اول قرن بیستم(پوزیتویستهای منطقی، پوپر و ...) گذاشت. این فیلسوفان که بیشتر گرایش تحلیلی دارند، قائل به وحدت روش علوم انسانی و اجتماعی با علوم طبیعی هستند و انجام تحقیقات زبانشناختی و منطقی را برای پیبردن به معنا و صدق گزارههای علمی ضروری میدانند. با وجود تأثیر گستردهی منطق جدید در فلسفهی علم تحلیلی، ناکارآمدی مدلهای ارائه شدهی مبتنی بر تحلیلهای منطقی و زبانی به چرخشی روششناسانه در مطالعات فلسفه علمی انجامید و تحلیلهای تاریخی، اجتماعی و روانشناختی از علم در حد گستردهای توسط تامس کوهن، پل فایرابند و ... مورد استفاده قرار گرفت26. گرایش تحلیلی به فلسفهی علم و فلسفهی علوم انسانی و اجتماعی در کشورهای انگلیس و آمریکا و در مقابل گرایشهای هرمنوتیکی و انتقادی (که از مجموعهی آنها تحت عنوان فلسفههای قارهای یا اروپایی یاد میشود) به علوم در کشورهایی همچون آلمان و فرانسه رواج دارد. بحث درباره فلسفههای علم و فلسفههای علوم انسانی و اجتماعی تحلیلی و قارهای، ریشههای این دو جریان در فلسفهی غرب و وضعیت کنونی آنها موضوع پر اهمیتی است که مجالی مفصل را طلب می کند.
پینوشت:
1- . امید، مسعود، فلسفهی علم چیست؟ دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، تابستان 1376، ش 163.
2- . لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفهی علم، ترجمه علی پایا، تهران، انتشارات سمت، چاپ دوم، بهار 1377، ص پانزده.
3- . نسرین، مهدی، بازنگری در پوزیتیویسم منطقی، حوزه و دانشگاه، س 9، ش 34، بهار 1382.
4- . اندیشه شکاکانه هیوم با به چالش کشیدن قوانین علیت و مفهوم جوهر راه را بر هر اندیشهی یقینی در باب جهان سد کرده بود. کانت که اعتبار فیزیک نیوتنی را پذیرفته بود و آن را معرفتی ضروری، یقینی و در عین حال تالیفی میدانست، کوشید با خلق نظامی فلسفی چگونگی حصول چنین معرفتی را اثبات کند.(مباشری، محمد، فضا و زمان در اندیشه کانت، ذهن، تابستان 1386، ش 30.)
5- . رک: کوهن، تامس، ساموئل، ساختار انقلابهای علمی، ترجمه عباس طاهری، تهران، نشر قصه، 1383.
6- . رایشنباخ، هانس، پیدایش فلسفه علمی The Rise of Scientific Philosophy، ترجمه موسی اکرمی، تهران، علمی و فرهنگی
7- . درآمدی تاریخی به فلسفه علم ص شانزده.
8- . برت، ادوین، مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین، ترجمهی عبدالکریم سروش،، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم، 1380، ص 27 –33.
9- . زیباکلام، معرفتشناسی اجتماعی، طرح و نقد مکتب ادینبورا، تهران، سمت، 1384، ص 119.
10- . غلامحسین مقدم حیدری در دو مقالهی زیر تاثیر عوامل اجتماعی در اخذ و طرد نظریات علمی در دو حوزهی هندسه و مکانیک کوانتوم را نشان داده است:
هندسه نا اقلیدسی، انقلابی پارادایمی در ریاضیات، نامه مفید، سال دهم، شماره 41، 1383.
چگونگی و علل پیدایی فیزیک کوانتومی، رهیافت، شماره 21، 1378
11- روزنبرگ، الکس، فلسفه علم، ترجمه مهدی دشت بزرگی و فاضل اسدی امجد، قم، انتشارات طه، 1384، ص 17-18.
12- . درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ص شانزده.
13- . دربارهی ویژگیهای پارادایمهای موجود در جامعهشناسی رک: آزاد ارمکی، تقی، پارادایم و جامعهشناسی، نامه علوم اجتماعی، ش 6، بهار 1372. دربارهی مکاتب مختلف روانشناسی رک: رابرت دبلیو لاندین، نظریهها و نظامهای روانشناسی، ترجمهی یحیی سید محمدی، تهران، ویرایش، 1388، چ پنجم و بونژه، ماریو و ...، فلسفهی روانشناسی، ترجمه محمد جواد زارعان و ...، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388.
14- . درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ص هفده.
15- . کارنپ، رودلف، مقدمهای بر فلسفهی علم، ترجمهی یوسف عفیفی، تهران، نیلوفر، ص 7-12
16- . همپل، کارل، فلسفهی علوم طبیعی، ترجمهی حسین معصومی همدانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ص 3-4.
17- . راین، آلن، فلسفهی علوم اجتماعی، ترجمهی عبدالکریم سروش، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ص 29،
18- . جاناتان دنسی و ارنست سوسا، فلسفه علم، ذهن، س 5، ش 18، تابستان 1383.
19- . درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ص هفده.
20- . درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ص هفده.
21- . فلسفهی روانشناسی، ص 303 –304.
22- . برای آشنایی با نظریات فلسفهی علمی ارسطو، افلاطون، فیثاغورس رک: درآمدی تاریخی به فلسفهی علم، ص 1-29. همچنین شرح مبسوطی از نظریات فلسفهی علمی ارسطو در مقالهی زیر قابل پیگیری است:
اکریل، جی اچ، فلسفهی علم، ترجمه علیرضا آزادی، نامهی فلسفه، تابستان 1378، ش 6.
23- . نصر، سید حسین، فلسفهی علم ابن سینا، ترجمهی محمد میرزاخانی، اطلاعات حکمت و معرفت، مهر 1385، ش 8.
24- . امید، مسعود، فلسفهی علم چیست؟ دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، تابستان 1376، ش 163.
25- . چالمرز، چیستی علم، ترجمهی سعید زیبا کلام، تهران، 1374، ص 1-2.
26- . کلی، رابرت، پژوهش علمی، متونی در فلسفهی علم، ذهن، تابستان 1383، ش 18.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.