اگر دین به شریعت محدود شود انحراف حتمی است. البته حذف شریعت هم موجب انحراف است چراکه شریعت مناسك است. حذف ولایت موجب تغییر معنای توحید میشود و هر كسی راهی مخصوص به خود برای رسیدن به خدا تصویر میکند. «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق». همان كه امروز از آن به كثرتگرایی و پلورالیسم تعبیر میشود.
وقتی ولایت حقه برداشته شود، صراطهای مستقیم پدید میآید. اما با وجود ولایت تنها یک صراط بهسوی خدا خواهد بود؛ «عَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ». این انحراف گاهی شکل ذوقی و مشرب عرفانی هم به خود گرفته است. وقتی حلقهی اتصال عالم به توحید برداشته شود همه موسی خواهند بود حتی فرعون. وقتی چنین انحرافی اتفاق افتاد دیگران جایگزین ولی خدا میشوند؛ «یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ». در چنین ظلمتی، سیدالشهداء(ع) با یزید برابر میشود؛ یزید را خلیفهای مینامند که باید با او بیعت كرد. اگر فضا نورانی باشد سیدالشهداء(ع) مجبور به بیعت نمیشود.
امیرالمؤمنین(ع) اوضاع دورهی خلافت غاصبان را که تصویر میكنند میفرمایند: تخیهٍ أمیال؛ آن دوره را به دورهی تاریكیِ كور تشبیه میکنند؛ هم فضا ظلمانی شده و هم چشمها قادر به مشاهده نیستند. در این فضای ظلمانی است كه قتل سیدالشهداء(ع) عبادت میشود. عمر سعد لعنت الله علیه در آغازصبح وقتی خواست لشكر را آمادهی نبرد كند جملهای كه از وجود مقدس رسول الله(ص) نقل شده است را به لشكر ابلیس (خود) خطاب میكند كه یا خیل اللَّه اركبی؛ لشكریان خدا سوار شوید. خون سیدالشهداء(ع) را میریزند و بعد هم نماز میخوانند. لعنت خدا به این مسلمانی. این چه مسلمانیای است؟ عیب این مسلمانی كجاست؟ امیرالمؤمنین(ع) را برداشتند و به جایش شخصی را گذاشتند صفهای نماز جماعتشان مملو از جمعیت است اما این فقط ظاهری فریبنده است.مانند ابوموسی اشعری که بهوقت جنگ حضرت امیر(ع) خود را به تلاوت قرآن مشغول میکرد! نتیجهی چنین قرآن خواندنی چه بود؟ در جنگ صفین خوارج او را حَکم قرار دادند چراکه معتقد بودند او خود را آلودهی این جنگ نكرده است. او نیز حَكم میشود و در تبانی با عمروعاص، حضرت امیر(ع) را از خلافت عزل و معاویه را نصب میكنند؛ خاصیت این تلاوت قرآن بهتر از این نمیشود.
در آیهی «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» شکی نیست اما حضرت در تکمیل آن میفرمایند: « ... لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ». وقتی امیرالمؤمنین(ع) رفت، قرآن هم میرود. قرآن بدون امیرالؤمنین(ع) دیگر قرآن نیست! وقتی امیرالمؤمنین(ع) رفت صلاه هم میرود. تا آنجاکه میفرمایند: «الناصب لنا أهل البیت لا یبالی صام أو صلى أو زنى أو سرق إنه فی النار». بدتر از دشمنی با اهلبیت (ع) چیزی متصور نیست. عجیب این است وقتی چنین كفری شرح صدر مییابد، بر همهی شرور لباس خیر میپوشاند. مشکل کنونی دنیا نیز این است كه مدار ادارهی دنیا بهدست ظلمه و كفار و اولیاء طاغوت افتاده است.
اصل انحرافی كه در عالم اتفاق افتاد همین است. پس از وقوع این انحراف امکان هر اتفاقی وجود دارد از جمله قتل وجود مقدس سیدالشهداء(ع) و به اسارت بردن اهلبیت ایشان. حضرت در برابر این انحراف قیام كردند و قصد داشتند خلافت را به محور حقیقی آن برگردانند؛ «أُرِیدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ».
امام صادق(ع) در جواب ابوحنیفه که پرسید معروف چیست، فرمودند: مقصود از معروف، امیرالمؤمنین(ع) است؛ «الْمَعْرُوفُ یَا أَبَا حَنِیفَةَ الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ». هدف سیدالشهداء(ع) بازگرداندن این امر به مدار حقیقیاش بود. اصلاح امّت اینگونه محقق میشود؛ در این صورت نماز و روزه در جایگاه حقیقی خود قرار میگیرند؛ حتی بازار و اداره و... مانند مسجد به محل تقرب به خدا تبدیل میشود. اما اگر این امر به مدار اصلی خود بازنگردد، حتی كعبه هم به بتكده تبدیل میگردد و بار دیگر بتها زنده میشوند؛ البته بتهایی متفاوت از پیش. مانند برج ساعت که در کنار مسجدالحرام بنا شده است؛ بالاتر قرار گرفتن نماد تمدن كفار از كعبه، یادآور بتپرستی مدرن است؛ هركه طواف میكند باید قبلهی كفار را ببیند و در برابر آن هم احساس خشوع كند.
اما اگر محور به مدار خود باز گردد، هر چیزی معنادار میشود. به تعبیر دیگر قیام سیدالشهداء(ع) برای متجلی كردن ولایتی است كه یکبار در غدیر به اذن الله تنزل پیدا كرد. حضرت بهدنبال تجلی كامل این ولایت بودند تا عالم و لااقل عالم انسانی را به دارالولایه و دارالخلافه و دارالسلطان الولایه تبدیل کنند. عصر ظهور عصری است که در آن دار سلطانالولایه مدار عالم میشود. این معنای امر به معروف و نهی از منكر حضرت بود. عرض كرد : منكر چیست؟ فرمودند: «قَالَ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِهِ»؛ آنها مردمی را كه باید در خدمت ولیخدا باشند اهرم خود بر علیه ولیخدا كردند و مقاصدشان را علیه امیرالمؤمنین(ع) با تکیه بر مردم پیش بردند.
امروز نیز اصلاح مدار عالم به اصلاح مدیریت عالم است در غیر این صورت كشتن انسانها دفاع از حقوق بشر و دموكراسی نامیده میشود. در دنیایی که طی چند سال یکمیلیون شیعه را به بهانهی دموكراسی در عراق میکشند. در غرب حیوانات محترمند و باید خانه سالمندان داشته باشند؛ از درآمد ملتهای دنیا برای سگهایشان بریانی درست میكنند در حالیکه عده ای با قحطی مصنوعی که غرب ایجاد میکند از گرسنگی میمیرند. در جنگ جهانی اول بین سالهای 912 تا 920، هشت میلیون انسان به دلیل قحطی در ایران از دنیا رفتهاند. با اینكه جنگی در ایران اتفاق نیفتاده بود. قحطی مصنوعی ایجاد میکنند و بعد خود را منادی خیر و حقوق بشر میدانند. تمام مشکلات عالم همین است. تا مدار ادارهی کنونی عالم عوض نشود و از اختیار فراعنه به اختیار موحدین درنیاید هیچ چیزی اصلاح نمیشود. اوج تحقق این امر نیز در عصر ظهور است. امروز هم اگر كسی بخواهد اصلاحی در عالم به وجود آورد و نهی از منكر كند باید دست فراعنهی جهان را از ادارهی بشر قطع كند. اینان تا هستند به اسم معروف اقامهی منكر و فحشاء میكنند؛ اینها كسانی هستند كه نه تنها فحشا را دوست دارند بلكه آن را بهمعنای حقیقی اشاعه میدهند.
اکنون سؤال این است که آیا سیدالشهداء(ع) در دستیابی به هدف خویش موفق بودند یا دشمنان ایشان؟ حضرت همهی هستی خود را فدا کردند و در عین حال به هدف خود نیز رسیدند؛ «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ». حضرت در روایتی میفرمایند: اقامهی صلاه، اقامهی ولایت من است؛ «فَمَنْ أَقَامَ وَلَایَتِی فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاةَ». حضرت مأموریت خود را به سرانجام رساندند؛ البته عاشورا به تدریج محقق میشود. هنگامیکه ایام الله و ایام ظهور ولایت سیدالشهداء(ع) محقق شود عظمت فعل حضرت آشکار میشود و معلوم میگردد که خدای متعال چه عطیهای به حضرت دادهاند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.