اولین سئوالی که برای ما پیش میآید این است که چرا آینده را انتخاب کردهاید؟ آیا شما تجربهی نوشتاری و هنری دیگری راجع به آینده داشتهاید؟
انگیزه ما از انتخاب آینده این بود که نوعی فانتزی در این اثر باشد و سعی کردیم برای جذابیت بیشتر طنز هم در کار داشته باشیم. فانتزی در فضاسازی و حرکت کار مشکلی برای سینمای ایران است و از طرفی آقای عظیمی با سبک پویانمایی رئال کار میکنند؛ بنابراین تصمیم بر آن شد تا پویانمایی تهران1500، حاوی فانتزی در معنا و مفهوم باشد؛ اما فضاسازیها نزدیک به رئآل باشد؛ بنابراین به آینده رفتیم. چرا که آینده سرشار از خیال و تصور است.
چرا در نگاه شما، آیندهای ترسیم شده که در آن تهران، شهری تکنولوژیکی و پر از آدم آهنیهاست و مثلاً ترافیک در آن خیلی بیشتر است؟ چرا آیندههای دیگری مثلاً یک فضای دینی درست نشده است؟
نگاه به کار، باید به گونهای باشد که در چارچوب استانداردهای پویانمایی جذابیتی برای مخاطب داشته باشد. وقتی به سمت طنز و فانتزی مفهومی میرویم خیلی نمیتوانیم در کارهای دینی وارد شویم. ما آینده را از نگاه سرگرمی و طنز دیدهایم. سینمای پویانمایی دارای مخاطب عام است؛ یعنی باید انتظار داشت که از کوچک تا بزرگسال جذب آن شوند. نگاه ما بر محور مخاطب بود. اما میتوان آینده را از زوایای بسیار دیگری هم دید. امیدواریم این رویکرد از زوایای دیگری هم ادامه یابد.
خارج از آن بحث تکنیک انیمیشن، این نگاه به آینده چگونه در ذهن شما شکل گرفته است؟ آینده قابل پیشبینی نیست و اصلا تصوری از آن نداریم، تهران 1500 که خیلی دور است! چگونه میشود که تصویری از تهران در ذهن ما میآید؟ آیا به عنوان مثال نگاه و یا مطالعات خاصی داشتهاید؟ آیا فضای ترافیکی تهران این دید را به ما میدهد که این ترافیک در آینده بسیار سختتر است؟
در ترسیم آینده از تخیل خود استفاده کردهایم اما برای باورپذیربودن فضای واقعگرای اثر در طراحیها با افراد مختلفی مشورت کردیم. برخلاف نظر شما معتقدم آینده چندان هم غیر قابل پیش بینی نیست.مثلاً مهندسین معماری که از برترینها هستند معتقد بودند که در آیندهی تهران معماری ساختمانها این چنین میشود. فرضیات آنها کارشناسی شده و مبتنی بر الگوهای آیندهنگر بود. در مورد ترافیک با بررسی گذشته به احتمال قریب به یقین افزایش ترافیک در آینده پی میبریم. پیشبینی میشود که تضاد تکنولوژی(صنعت) با سنت در آینده شدیدتر خواهد شد. ما از این تضاد بهعنوان دستمایهای برای طنز ودرام استفاده کرده ایم.
آیا از گروههای دیگر هم مشورت گرفتید؟
قسمت اصلی مشاورههایی که داشتیم معمارها بودند. و اساسا فضای آیندهی تهران را آنها ترسیم کردند. آقای بهرام عظیمی طراحیها را بر اساس آنچه اینها میگفتند، انجام میداد. البته تحقیقاتی هم راجع به احتمالات در آینده انجام دادیم؛ اگرچه آنها را با تخیل آمیختیم.
ساختمانها به شکلی که نشان داده شده الآن موجود نیست؟
خیر، امامثلاً مصلی تهران در فیلم کامل است در حالی که در حال حاضر به طور کامل ساخته شده نیست. در فیلم آن را بر اساس نقشه موجود ساختند. در مورد رباتها، کارشناسان معتقدند که در آن زمان بسیاری از کارها را رباتها انجام میدهند. اینکه چه کارهایی را انجام میدهند معلوم نیست! شاید کارهایی که نیاز به فکر ندارد؛مثلاً رباتی که کار یک مستخدم خانگی را انجام میدهد. این انتخابها بر اساس تخیل خود در فیلم بوده است.
ابتدا شخصا فیلمنامه را نوشتید یا در رفت و برگشت با مشاورین و مشاهدات چیزی مینوشتید؟
من و آقای عظیمی ابتدا یک ایده را گسترش دادیم و به خلاصه سکانسها رسیدیم، بعد که میخواستیم فیلمنامهی کامل را بنویسیم، در همین فرصت با افرادی مشورت میکردیم.
آیا فضا را جدا ترسیم کردید و بعد برای آن فیلمنامه نوشتید؟
خیر؛ ما ابتدا یک ایدهی اولیه داشتیم. فکر ما این بود که یک المان سنتی در فیلم داشته باشیم. که به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال از بین رفتن است. در این از بین رفتن، نوستالوژی مبنی بر حفظ این سنتها وجود دارد. اساس داستان بر این است که هنرهای قدیم در هجوم تکنولوژی از بین میروند. ولی در عین حال به شکل تراژیک به آن نگاه کرده و میگوییم که از این اتفاق ناراحتیم.
یعنی سیر کلی فیلم این است که گذشته بهتر از حال بوده است؟
خیر؛ سیر کلی فیلم این است که سنتها و فرهنگهایی در معرض از بین رفتن قرار خواهند گرفت. اما در آن زمان هم ارزشهای هنری و انسانهایی که از آنها دفاع میکنند، حضور دارند.
آیا شما دقت داشتید که این تصویری که از آینده میسازید تاثیری بر ساختوسازها داشته باشد به نحوی که مهندسین، معمارها، معلمین و دانش آموزها اینگونه فکر کنند؟ به عنوان مثال بر دیوارهای اطراف میدان ونک نقاشی کشیدهاند که در آن ساختمان ادامه دارد طوری که بوسیله پنجرههایی که در یک کوچهی سرسبز باز میشود به یک محیط روستایی منتقل میشود. گویی در آینده اینچنین خواهد شد. چرا شما به این سمت نرفتید که صنعت از بین برود و به سنت باز گردیم؟ البته تصور ما این است که کار فانتزی از چنین چیزی هم بیرون میآید! و به صرف اینکه کار فانتزی است، نمیتوان آن را محدود کرد.
همانطور که گفتم این کار برداشتی تخیلی با استناد به فرضیات است که احتمال آنها در آینده میرود. این حاصل ذهن ماست و کسانی میتوانند با تخیلات خود، شکل دیگری تصویر کنند. در برخی آثار خارجی آیندهای تصور شده که همهی دنیا تخریب شده است. این هم یک فرضیهی تخیلی است و قرار نیست که زیر سئوال برود که شما از کجا به این موضوع رسیدهاید. همانطور که تهران سرسبز آینده اگر در یک کار پویانمایی باورپذیر برای مخاطب باشد، جای انتقاد ندارد.
بهطور کلی دو نوع میتوان کار کرد، یا بگوییم آیندهیادامهی طبیعی این روندی که داریم چیست؟ یا اینکه کلا همه کنار گذاشته شود و فضایی از خودمان طراحی کنیم
همانطور که گفتم سبک آقای عظیمی، رئال است و این اثر ترکیبی از واقعیت احتمالی و تخیل با نگاهی سرگرم کننده و طنز است.
آن هم رئال میشد! چرا که شما بالاخره شهری در آینده میساختید.
شما هر چیزی را در آینده میتوانید تصور کنید؛ در پویانمایی هم اشکال ندارد. ولی اگر تصمیم گرفتید که به این شکل کار کنید، باید به سراغ مستنداتی که هست بروید.مثلاً ماشینها در آینده حتما در هوا حرکت میکنند، چون زمین، کشش ندارد. پس راههای ارتباطی هوایی میشود. هماکنون نیز در حال چند طبقهشدن است. اینها مستنداتی است که از نظر ظاهر آن، نه در تهران، بلکه در تمام شهرهای جهان اتفاق خواهد افتاد.
غیر از معمارها با مهندسین یا طراحان و تکنولوژیستها برای طراحی ماشینها، ارتباطات و... با کسانی دیگر هم مشورت شده است؟
ببینید همهی اینها با مشورت بوده است. البته این بخش مربوط به طراحی میشود و هنرمندانی زیر نظر آقای عظیمی انجام دادهاند، من راجع به فیلمنامه صحبت میکنم. ولی به عنوان مثال ماشینی که طراحی کردند مقداری از آن سلیقه شخصی طراح است که با طنز ترکیب شده و نوعی نماد سنت است که در فضای تکنولوژیک وارد میشود. اینجا پیکان و رانندهی آن نقش مثبت فیلم را دارند.
در برخی فیلمهایی که در جهان ساخته میشود با وجود اینکه یک ترسیم نامطلوب از آیندهی جهان شده، اما درام موفقی بوده است.
یعنی میشود گفت که آینده نباید اینگونه که به تعبیر شما رئال هست باشد؟
به اعتقاد من کار سینماییِ پویانمایی از کار زنده مقداری سختتر است و قابل مقایسه هم نیست و تجربه و توانایی ما در این کار کم است. ما میدانستیم که میشود جور دیگری کار کرد، اما امکان تولید هم باید در نظر گرفته میشد تا سرمایهای که نیاز داشت قابل تامین باشد.
صرفنظر از بازگشت هزینه و آنچه که باید از این لحاظ در نظر میگرفتید. ترسیم آینده در یک وضعیت دراماتیک به نظر میرسد برای جامعهای که دچار ضعف باشد بیشتر قابل تصور است تا جامعهای که آرمانگراست یعنی وقتی جامعه با بحران مواجه میشود هنرمندان آینده را به صورت درام ترسیم میکنند. مواجهه شما به این صورت به نظر میرسد!
ما بخشی از بحران را در آینده، مطرح کردیم. تضاد تکنولوژی با سنت در هنر و اینکه یک روبات با یک آدم چگونه تضاد دارند، برخورد انسانهای صادق با افراد ریاکار و...که به نظر میرسد همیشه وجود خواهد داشت.
بحث این است که چه چیزی از کار بیرون آمده است.مثلاً از چه زاویه وارد میشود و به کجا میرسد و چه چیزی بیرون میآید، برای آن هزار آینده میتوان ترسیم کرد. چرا تضادی ترسیم شده که نوعی یأس برای سنت دارد و میگوید دیگر نمیتوانستم کاری انجام دهم!
اینطور نیست؛ چون درام ما نهایتا باغلبهی سنت و صداقت تمام میشود. شخصیتهای قهرمان، شخصیتهای سنتی و صادق ما هستند. شما وقتی میخواهید پیامی بدهید طبیعتا شخصیت قهرمان حامل آن پیام یا در تعرض قرار میگیرد یا در ضعف قرار میگیرد یا در فشار قرار میگیرد. اگر این نباشد که اصلا درام شکل نمیگیرد. بعد هم داستان به سمتی میرود که او به موفقیت میرسد. پس آن ضعف برای این است که موفقیت شیرینتر شود. درام تکیه بر حضور عشق سالم و واقعی در آینده است و به نظر من این محور بسیار با ارزش و امیدوار کننده است و به هیچ وجه ناامیدی را منتقل نمیکند.
در فضاسازی، غلبه بر مدرنیسم است ولی در پیامی که قهرمان فیلم دارد مشخص میشود غلبه با سنت است
نگاه ما نگاه منفی به آینده نیست یکی از مسئولین که آمدند فیلم را دیدند گفتند اگر آینده این است من هیچ علاقهای ندارم آینده را ببینم! ایشان علاقهمندند آن بخش از آینده را ببینند که در تخیل و آرمانهای خود تصور میکنند. واقعیت این است که ما آن بخش از آینده را نشان دادیم که قابلیت دراماتیکشدن داشت و میتوانست مخاطب را جذب کند و این حق یک نویسنده است. امیدوارم که مردم هم این بخش را دوست داشته باشند.
برداشت کلی من این بود که نه تنها فضا بلکه خود داستان را هم امروزی نوشتید. سپس سعی کردید به نوعی آن را منتسب به آینده کنید. تمی هم که گفتید شبیه فیلمفارسیهای قدیم است.مثلاً پسر سادهی فقیر و دختر پولدار؛ تم، همان تم است منتها سعی کردید فضا را جدید کنید.
درام اصلا همین است. ربطی هم به زمان اتفاق داستان ندارد. برخی از فیلمفارسیهای قدیم هم از نظر ساختار فیلمنامه ضعیف نبودند، اما انگیزههای قهرمان ارزشمند نبود.مثلاً دنبال این بود که این و آن را بزند تا به معشوقهاش برسد. آقای عظیمی اصرار داشت که حضور و اهمیت عشق در آینده تاکید شود. بعضیها اعتقاد دارند در آینده عشق و حتی ازدواج به این مفهوم وجود ندارد. آنها که آینده را منفی و غیرمعنوی میبینند. ما این ارزشها را بسیار پررنگ دیدیم.
پرداختها بیشتر در فضای تکنیکی بوده و دربارهی روابط انسانی خیلی ترسیمی از آینده نشده که به لحاظ فرهنگی ارتباط انسانها چگونه میشود؟ آیا انسانها یونیزه شده و فردی هستند که ارتباطاتشان در خانواده خیلی معنا پیدا نمیکند؟مثلاً در مورد همین عشق که گفتید بالاخره اقتضائات جامعه هم، چنین چیزی را اقتضاء میکند. میبینید که مدل عاشق شدن سنتی با الان فرق کرده استمثلاً انسانها فردیتشان تقویت شده و نوعی دیگر زندگی میکنند و معنای خانواده در حال تغییر است. آیا توجه به این ساختارهای اجتماعی هم داشتید؟
ما به بنیان خانواده در مورد شخصیتهای مثبت، بسیار توجه کردهایم. جواد، مادری معنوی دارد. پدر بزرگ نازی هم همینطور؛ اما خانوادهی شخصیتهای منفی، یا طرح نشده یا منفیاند. این هم باز یک بخشی است که باید درآمده باشد. فیلمنامه قصد دارد بگوید که برخی ارزشها در آینده هم تغییر نمیکند؛ مثل صداقت، سادگی و بهطور کل اعتقادات، در انسانهای سالم فیلم بسیار قوی حضور دارد.
بله؛ اما ممکن است آنچه تجلی صداقت است در دورانهای مختلف متفاوت باشد!
فکر نمیکنم. در درام مهم این است که این خصوصیات پیروز شوند. مهم این است که این خصوصیات برتر بمانند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.