مناسبات «قدرت و فرهنگ» از نقاط کانونی مطالعات فرهنگی2 و از مهمترین چالشهای آن بهویژه در ایران است. فهم این نکته که در عالم مدرن، جدال قدرتها نظام معرفت، بهداشت، ورزش، هنر و... را میآفریند از مهمترین دستاوردهای مطالعات فرهنگی برای تمدن غربی است. ضمن اینکه پیشنهاد مطالعات فرهنگی برای حل این معضل، مشارکت در فرآیند شکلگیری قدرت است.
مطالعات فرهنگی به انسان غربی میآموزد که برخلاف ادعاهای عصر روشنگری، هیچ راهحل قابل اعتمادی وجود ندارد؛ علم، بافتههای مؤید جریانهای حاکم و روش علمی، چگونگی موجهسازی آن است و هویت در تصرف هژمونی مردان یا سفیدپوستان یا ثروتمندان و... قرار دارد. در مقابل، رهاییبخشی بهعنوان شعار مطالعات فرهنگی حامل این پیام است که «ای تحقیر شده و ای محروم، تو نیز خود را برای کسب امتیازات اجتماعی و تغییر توافقات جمعی مهیا کن.»
بهعبارت بهتر، هنگامی که حقیقتی وجود ندارد باید با مشارکت در جریانات قدرت و با منطق بازیهای زبانی3 و اقناع جمعی، توافقات اجتماعی(قوانین) را جهتدهی کرده و واقعیت را رقم زد؛ یا اقناع کن و سلطه بهدستآور یا قانع شو و سلطه بپذیر. بنابراین، مطالعات فرهنگی به مطالعهی «شدن»ها(پروسهها) میپردازد و پروسهها را برآیند «سازیها»(پروژهها) میداند4. و بشارت میدهد که اگر همه با جدیت بکوشند، امتیازات اجتماعی بهصورتی عادلانه تقسیم و پروژهی مدرنیته تمام خواهد شد؛ آرمانشهر عادلانهای که بر منطق تنازع برای بقا استوار است. در منطق مطالعات فرهنگی، عدالت یعنی تنظیم اعتباریات بر مبنای وزنکشی اجتماعی، و وزنکشی اجتماعی از طریق حضور اجتماعی و بازیهای زبانی صورت میگیرد. بنابراین، ریشهی «مقاومت از طریق مناسک» و «گسترش کنشهای نمادین» در تنازع برای بقا است.
تنها تفاوت «تنازع برای بقا» در مرحلهی سرمایهداری متقدم و سرمایهداری متأخر آن است که در مرحلهی نخست «مشارکت در تولید» و در مرحلهی دوم «مشارکت در مصرف» چرخدندههای سرمایهداری را روانتر میکند. اگر در مرحلهی نخست، این فرودستان بودند که برای سیر کردن عائله و تأمین زندگی حداقلی، دست به کنش اجتماعی زدند، در مرحلهی دوم این سرمایهداری است که فرودستان را به مصرف بیشتر برای بروز ارزشها و اندیشههای خود فرا میخواند.
بنابراین، منطق مطالعات فرهنگی منطق اقناع و گفتوگوی میان افراد، دستهها و گروهها(جنبشهای اجتماعی نوین5) بر سر ابقا یا الغای امتیازات بر مبنای فقدان حقیقت و نسبیت واقعیت است. بهعنوان مثال، اگر در دوران مدرن موجه نشان دادن همجنسگرایی نیازمند توجیهات علمی بود و علت این امر را نه مسائل تربیتی- اخلاقی که بیولوژیک مینمایاندند، امروزه همجنسگرایان میتوانند با استفاده از نمادهای خاص و برپایی جلسات و رایزنی با سایر گروههای اجتماعی، وزن اجتماعی خود را افزایش دهند و امکان ازدواج قانونی، بهرهمندی از بیمه، سرپرستی کودک، اخذ شناسنامه با عنوان والد شمارهی 1 و والد شمارهی 2 و... را بهدست آورند. چرا؟ بهدلیل آنکه واقعیتهای اجتماعی ریشههای غیرالهی و توافقی دارند و میشود توافقات را تغییر داد و امتیاز اجتماعی جدیدی ابداع نمود.
مطالعات فرهنگی پیامآور بازگشت بشر سرگشته به عصر سوفسطائیان و ابطال تاریخ غرب فلسفی است. مطالعات فرهنگی نشاندهندهی تحولی بزرگ در تمدن غرب است و نوید میدهد که دیگر حتی احتیاجی به توجیه عقلانی کنشها نیست؛ در مطالعات فرهنگی هوای نفس حاکم بلافصل است و خواب و خوراک (EverydayLife)، موضوع اصلی شناخت. اگر روزی «العلم نور یقذفهالله فی قلب من یشاء» باScience مشابه پنداشته میشد امروز این «حلیه المتقین» است که منبع استخراج سبک زندگی6 با رویکرد اسلامی پنداشته میشود.
باز گردیم به مسئلهی قدرت. قدرت در مطالعات فرهنگی سه سطح دارد: 1) قدرت تمدنی 2) قدرتهای جهانی و بینالمللی 3) قدرت داخلی. قدرت تمدنی آن بخشی از سلطه است که از طریق ادعای جهانشمولی علم، برنامههای توسعه، نهادهای بینالمللی نظیر سازمان ملل و... بر فرهنگ، اخلاق، دانش و کنش سایرین تحمیل میشود. مبارزه علیه این سطح از سلطه، کمتر در مطالعات فرهنگی غربی پیگیری میشود.
قدرتهای جهانی و بینالمللی آن بخشی از سلطه است که از طریق تحمیل ایدههای ابرقدرتها بر سایر ملل تحمیل میشود و جامعهی مدنی، دموکراسی، حقوق بشر و آزادی پایههای این گفتمان سلطهگر را بر فرهنگ، تاریخ، ذائقه و اندیشهی سایر ملل تشکیل میدهد. مطالعات فرهنگی غربی در این سطح نیز عملاً کاری از پیش نبرده است و اصلاً پروژهی اصلی بخشی از گفتمان مطالعات فرهنگی در ایران، توجیه این سطح از سلطه است. ابزار این اقدام برجستهنمایی قدرت داخلی و به فراموشی و نسیان سپردن قدرتهای جهانی است. در همین حال، مهمترین اقدام مطالعات فرهنگی در سطوح فوق را میتوان در «شرقشناسی» ادوارد سعید و «غربزدگی» آلاحمد جستوجو کرد.
شرح قدرت داخلی بهعنوان سطحی از قدرت در جامعهی غربی پیشتر ذکر گردید، اما مطالعات فرهنگی ایرانی در این سطح اقدامات فراوانی را سامان داده است؛ اقداماتی که ثمر چندانی نیز نداشته است. و چنانچه مطالعات فرهنگی را تا سطح نق زدن علیه پایههای دینی خانواده و جامعهی ایرانی- که در زبان مطالعات فرهنگی میشود رمزگشایی از رمزگان فرهنگ دینی- تقلیل بدهیم، قدمت مطالعات فرهنگی در ایران و جهان سوم بیش از مطالعات فرهنگی فرنگی میشود؛ چرا که علوم اجتماعی و جریانهای روشنفکری ایران اگرچه در دورههای مختلف نسبت به حکومت مواضع مختلفی- از چاکر دست به سینه تا دشمن قسمخورده- داشتهاند اما لحظهای از هتاکی علیه دین و دینداران فروگذار نکردهاند.
مشکلات مطالعات فرهنگی در این سطح را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد: 1) وابستگی مطالعات فرهنگی ایرانی به تقلید و ترجمه و ارزشهای دو سطح قبلی قدرت 2) وابستگی مطالعات فرهنگی ایرانی بهنوعی از فرهنگ عمدتاً مربوط به طبقات تحصیلکرده 3) به رسمیت نشناختن، انکار و تحقیر فرهنگ عمومی ملت مسلمان ایران 4) تلاش برای تقلیل فرهنگ عامه در جامعهی ایرانی به بقایای فرهنگ و هنر دیکتاتوری پهلوی و شبکههای ماهوارهای فارسیزبان 5) عدم تطابق پایهها و مبانی مطالعات فرهنگی غربی با پایهها و مبانی فرهنگ ایرانی.
البته مباحث فوق به معنای بیفایدهگی یا ضرورت برخورد سلبی با مطالعات فرهنگی نیست، بلکه باید به اصطلاح خود رشته، رمزگشایی از زبان مطالعات فرهنگی را دریابیم تا امکان ارجاع به «حکمت، گمشدهی مؤمن است» فراهم آید. به قول سیدحسن حسینی؛ «اگر یک مؤمن واقعی و با سواد باشی، خواندن کتابهای ماتریالیستی میتواند گوشهای از تفریحات سالم تو باشد!»
پی نوشت:
1- کارشناسیارشد مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
2- CulturalStudies
3- LanguageGame
4- بنابراین کاربرد دو مفهوم جهانیشدن و جهانیسازی برای یک پدیده، بیانگر تفاوت موضع دو کاربر است. جهانیشدن در جهت عادیسازی پروژهی قدرتمندان و سلطهگران، و جهانیسازی در جهت افشا و آشنازدایی از پروژهی قدرتمندان در یک رقابت نابرابر و از پیش قابل پیشبینی است.
5- NewSocialMovements
6- Lifestyle
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.