شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم نظریه اجتماعی مصادیق حدوث سیاست از حرکت جوهری مردم
زمینهگرایی
تأثیرگذاری و نقش علما و متفکران در تاریخ اندیشهي سیاسی معاصر ایران بسیار روشن و آشکار است.
این نقش از نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی آغاز شد و در نهضت مشروطیت با درگیری علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه پی گرفته شد و در نهایت و با توجه به قیام 15 خرداد، در سال 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) به بار نشست. در این میان آنچه مهم مینماید فقدان یکدستی آرا و نظرات علماي برجستهي درگیر در مجادلات سیاسی و فکری تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران معاصر است. اگر در نهضت مشروطه، علما بر مشروطه بودن و یا مشروعه بودن حکومت به نزاع و مجادلهي فکری و سیاسی پرداختند، در انقلاب اسلامی منازعه دربارهي انتصابی و يا انتخابی بودن ولایت فقیه برجسته و آشکار شد.
طبیعتاً همانقدر که علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه در مبانی به یکدیگر نزدیک بودند، در انقلاب اسلامی نیز علمای درگير در اين منازعات، در مبانی، مشترکات بسیار زیادی داشته و دارند. شاید بتوان گفت اين اختلافات به سبب زمینههای اجتماعی متفاوت اين افراد است و فهمی که در این زمینهها شکلگرفته تا حدود زیادی در متفاوت ساختن آراي ايشان تأثیرگذار بوده است. برای مثال در نهضت مشروطیت، مرحوم شیخ فضلالله نوری به سبب مواجهه مستقیم با جریانات درگیر در نهضت، از نهضت در قالب مشروعهخواهی حمايت کرده و به تنقیح مشروطهخواهی در قالب مشروعهخواهی اقدام نمود؛ این در حالی است که مرحوم نائینی مواجهه مستقیمی با گروههای درگیر در نهضت نداشت و البته تأکیدات وی نیز بر ابعاد نظری نهضت استوار بود. طبیعتاً اگر همهي متفکران، دستی در عمل و واقعیات اجتماعی داشتند، دیدگاههای آنان به یکدیگر بسیار نزدیکتر میشد و برخی حوادث جبرانناپذیر در جامعه نيز رخ نمینمود.
نسبت عمل و نظر
پارهای از اندیشمندان، بیش از آنکه درگیر در مباحث عملی و عینی و واقعی باشند، درگیر مباحث نظری بودهاند. این اندیشمندان غالباً ممحض در نظریهپردازی بوده و یا اساساً وارد مرحلهي عمل نشدهاند و یا ورود اندک آنان، تأثیرگذار نبوده است. همین مسئله منجر به غفلت این متفکران از مسائل عینی شده است. از سوي ديگر، در تاریخ معاصر ایران کمتر اندیشمندی را سراغ داریم که اندیشهاش بر عملش بهطور مستقیم تأثیرگذار بوده باشد. شاید بتوان گفت امام خمینی (ره)، امام موسی صدر، آیتالله بهشتی و برخی متفکران دیگر در این میان استثنا بودهاند. عمل این بزرگان منطبق بر اندیشه و نظرشان بوده و با نگاهي جامع به آثار و پیامدهای اندیشهي خود، در عمل نيز اقداماتي متناسب انجام دادهاند. افزون بر این، ايشان بر تکلیفگرایی صرف، اصراری نداشته و با نگاهی به واقعیات جامعه، در پی تحقق آرمانهای خود بودهاند.
ايشان بر نقش اساسی و مهم مردم در تحولات اجتماعی و سیاسی، و تغییر فرهنگی و معنوی و باطنی بهجای تغییر ظاهری صرف، تکیه و تأکید میکردند. براي مثال، امام موسی صدر در آغاز ورود به کشور لبنان، برای شناخت بیشتر جامعهي آن زمان، اقدام به سفرهای متعددی به اقصی نقاط لبنان مینماید و از نزدیک با واقعیات این جامعه آشنا میشود؛ به مطالعه ميپردازد و آنگاه برنامهریزی نموده و برای تحقق آموزههای فراموششدهي اسلام چارهجویی مینماید. وي درباره مسئلهي زنان اقداماتي انجام داد، نهادهای خیریهای تأسیس نمود، برای بهبود وضع معاش مردم، مراکز آموزشی متعددی دایر کرد و از سویی در عرصهي سیاسی نیز تا تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان پیش رفت.
امام خمینی (ره) نیز با تربیت و تعلیم نسلی نواندیش در حوزهي علمیه و ارتباط گسترده با نخبگان و بدنهي اجتماع و عموم مردم بهواسطهي نهاد مرجعیت توانست به خوبی تغییراتي را ايجاد کرده و بر اساس آن در زمان انقلاب، اقدام نماید. ایشان پیش از اینکه دست به هرگونه اقدامی بزند به بررسی تحولات جاری جامعه مبادرت مینمود و با آگاهی تمام به موضعگیری میپرداخت. از این رو است که در میان دیدگاههای ایشان، میتوان دربارهي اکثر حوادث سیاسی و اجتماعی جامعه مطلبی یافت.
آیتالله بهشتی بهعنوان یار دیرین امام موسی صدر و شاگرد برجستهي امام خمینی (ره) نیز با تأمل و بررسی فراوان، خود اقدام به عمل تشکیلاتی نموده و بر آن بود که گروهی و تشکیلاتی عمل کردن را به یک عرف و سنت رایج اجتماعی تبدیل نماید. تأسیس حزب جمهوری اسلامی بعد از پیروزی انقلاب، اوج فعالیتهای تشکیلاتی ایشان به شمار میرود. از سویی قبل از آن، تربیت نیروهای مؤمن و متعهد در مدارس تحت پوشش و مدیریتش به وی کمک کرد تا در سالهای بعد از پیروزی انقلاب بتواند از آنان بهمنظور پر کردن خلأهای نظام نوپای جمهوری اسلامی بهرهمند گردد. به هر حال اینگونه متفکران با تلفیق نظر و عمل و نظریهپردازی و عملگرایی توانستند به موفقیتهایی در عرصهي عمل دست یابند.
انديشهي فلسفی
افزون بر موارد ياد شده، فهم فلسفی متفاوت انديشمندان و وفاداری آنان به مکاتب فلسفی متفاوت اسلامی، سبب اختلافاتی در آراي آنان شده است. برای مثال، نوع فهم این متفکران از رابطهي نفس و بدن میتواند در لوازم و تبعات سیاسی و اجتماعی، مورد اشاره و بحث قرار گیرد. گفتنی اینکه دو نوع رابطه میان نفس و بدن در مکاتب فلسفی اسلامی مانند حکمت مشاء و حکمت متعالیه ترسیم شده است. حکمت مشاء، در مسئلهي خلق و هستی یافتن نفس و روح بر این نظر است که نفس و روح از عالمی دیگر برخاسته و در مرحلهای خاص به بدن و جسم الصاق میشود. در حالی که بر اساس نظر حکمای حکمت متعالیه و نظریهي حرکت جوهری، نفس و روح از بدن و جسم برخاسته و نمیتواند جدای از آن باشد. این رابطه بهصورت تکاملی ادامه دارد تا اینکه نفس و روح، از بدن و جسم جدا شده و به سیر تکاملی خویش ادامه میدهد.
اعتقاد به جدایی میان این دو، میتواند به جدایی امر سیاسی و اجتماعی از امر دینی بینجامد؛ مثلاً در موضوع مردمسالاری، اين رويکرد منجر به تنگنظری شده و حتی به نادیده انگاشتن نقش مردم و گسست اجتماعی منتهی ميشود. از سوی دیگر، فرض يگانگي میان این دو و با هم دیدن نفس و بدن میتواند به همبستگی اجتماعی و سیاسی و دینی تن بسپارد و بر نقش و جایگاه عملی و عینی مردم تأکید نماید. در این تلقی از رابطهي نفس و بدن -که نفس و روح از بدن و جسم، خلق و هستی مییابد- سیاست و حکومت نمیتواند جدا از مردم باشد. از این رو میان این دو، همبستگی و پیوندی ناگسستنی وجود خواهد داشت و مردم در تعیین سرنوشت خویش اثرگذار خواهند بود. لذا رابطهي مستقیم و معناداری میان سیاست و مردم برقرار است. هر نوع اندیشهای که در سطح جامعه رواج داشته باشد، در سیاست و حکومت هم جریان مییابد و سیاست و حکومت نمیتواند جدای از آن چیزی باشد که در جامعه جاری است و جریان دارد. طبیعتاً چنین نگاهی است که میتواند انسان را آزاد به شمار آورد تا در فرایند سیاست و حکومت جامعهي خویش حضور داشته باشد و برای خود نقش و اثر قائل باشد.
بنابراین نوع نگاه فلسفی، به سبب لوازم منتهی به آن، میتواند اهمیت بسیاري بیابد بهگونهای که حتی دیگر موارد را نیز تحتالشعاع قرار دهد. نباید از این نکته نیز غفلت کرد که هر حکمت عملی البته نیازمند حکمت نظری است. در واقع، این حکمت نظری است که حکمت عملی خاص خویش را تولید میکند.
پایبندی به لوازم و مفروضات
بسیاری از اندیشمندان از حریت لازم برای اعلام رأی و نظر خود در سطح جامعه برخوردار نیستند. لذا در نظر، اصولی هستند اما در عمل، به شیوهي اخباری عمل میکنند. برای مثال، ممکن است اندیشمند بعد از اینکه در مسئلهای بحث و بررسی و مطالعه و تأمل نمود و به یک نتیجهي جدید رسيد، در مرحلهي فتوا، بر احتیاط تأکید کند و از ابراز صریح نظر خویش اجتناب نماید. اين حریت و آزاداندیشی در مرحلهي عمل، و پایبندی به نتیجهي بررسی و تأملات، و تن دادن به لوازم آن، مهم و بر آيندهي جامعه تأثیرگذار است. در تاریخ اندیشهي اسلامی، متفکران اندکی داشتهایم که از چنین روحیهی آزادانديشانهاي برخوردار بودهاند.
آیتالله جوادی آملي معتقد است ملاصدرا، از این روحیه برخوردار بود و بعد از اینکه متوجه شد اصالت ماهیت درست نیست و اصالت وجود صحیح است، از گذشتهي علمی خویش دست کشید و بر لوازم آزاداندیشی پایبند ماند. اين چرخش، موجبات تأسیس و قوامبخشی حکمت متعالیه را پدید آورد. امام خمینی (ره) در مسائل فقهی، سیاسی و اجتماعی از این حریت برخوردار بود و نظرش را برای مثال در موضوع شطرنج صریحاً اعلام نمود. امام موسی صدر در جامعهي لبنان اینگونه عمل میکرد و در پارهای از مسائل -بهویژه فقهی مانند طهارت اهل کتاب- بهطور آشکار نظرش را ابراز نمود. استاد مطهری در مباحث خویش، به دلایل معرفتشناختی این وضعیت اشاراتی دارد؛ آنجا که به مقایسهي دو سازمان روحانیت شیعی و سنی میپردازد.
تقدسزایی
اینگونه به نظر میرسد که برخی از اندیشمندان به نوعی گامهایی به سمت تقدسزایی حاکمان و حکومت برداشتهاند و بهرغم اینکه مردم در تأسیس حکومت -چه بر اساس نظریهي ولایت انتصابی و چه مطابق نظریهي ولایت انتخابی فقیه- نقش عمدهای دارند اما برای آنان نقش چندانی در حکومت در نظر نمیگیرند. رأی مردم به نوعی تزئیني تلقی شده و تنها برای بستن دهان مخالفان و بیگانگان مورد توجه قرار میگیرد. در حالی که با توجه به آنچه در بالا ذکر شد این موضوع نمیتواند خارج از آنچه در مفروضات و پیشفرضها و نگاه فلسفی مورد توجه اندیشمند است، لحاظ شود و مورد توجه قرار گیرد.
مناسب است به گفتهای از استاد مطهری در این باب استناد کنیم که حکومت و هیئت حاکمه، میبایست دورهای و موقت و محدود به زمان معین بوده و بر انتخاب مردم استوار باشد. این نوع نگاه در تقابل با نگاه تقدسزا به حکومت است و حکومت را -اگرچه در سلسلهای ميبيند که به امامان معصوم (ع) میرسد- به نوعی بشری دانسته و همهي لوازم بشری را در آن جاری میداند. حتی بر این نکتهي آسیبشناسانه تأکید مینماید که حکومت دینی در گذشته از این ناحیه ضربات جبرانناپذیری به خود دیده است. زیرا حکومتها مردم را به پذیرش دیدگاههای رسمی اجبار میکردند در حالی که بر اساس اندیشه و آموزههای دینی، ملازمهای میان حکومت استبدادی دینی و اندیشهي خدامحوری وجود ندارد و انسان، مختار و بلکه ملزم است بر سرنوشت خویش تأثیرگذار باشد.
گزینشگری حاکمان توسط مردم، اصلی اساسی در این زمینه است. چه اینکه امام خمینی (ره) و آیتالله بهشتی نیز بر رأی و نظر مردم پای میفشردند و از نقش اساسی و مهم مردم سخن به میان میآوردند. این نقش یک نقش تشریفاتی و تزئینی نیست و بنابراین عمق و گستردگی خاصی مییابد که با دیدگاهها و مفروضات اندیشمند نیز همخوانی و سازگاری دارد؛ برخلاف آنان که قائل به تقدس حکومت و حاکمان میشوند و انتقاد و اعتراض به حاکمان را اگرچه در نظر میپذیرند اما در عمل، عرصه را آنچنان تنگ میکنند که جایی برای انتقاد نمیماند. البته این موضوع فارغ از عملکرد درست و نادرست مردم است و لزوماً بیانگر حقیقت و حقانیت عملکرد آنان نیست بلکه به این معنا است که عمل آنان مطابق با انتخاب آزادانهي آنان است و آنان در قبال عمل خویش مسئول و پاسخگو هستند.
مراتب سه لایه
توجه به سه لایه و بُعد وجودی میتواند به فهم موضوعات سیاسی و نظريهي مردمسالاری دینی مساعدت بیشماری بنماید. این توجه در سه لایهي «عقل و خیال و حس» نمود مییابد و در هر مرحله و مرتبه وضعیت خودش را منعکس مینماید. عدم ابتلای به حکومت و در نتیجه عدم ورود به امر سیاسی بهعنوان لایهي حسی و تجربی در این میان میتواند نقشآفرین باشد. ضمن اینکه دو لایهي دیگر بهویژه عالم خیال میتواند نقشي اساسی در ارتباط مردم و حاکمان و فهم و تبیین مسائل سیاسی و اجتماعی ایجاد نماید. همچنين اینکه فهم دو سویه در بالا و پایین، بهواسطهي عالم خیال اتفاق میافتد. این بحث البته بسیار مهم است که میتواند نگاه جامعی را در جامعه جریان سازد که در آن صورت هر چیزی در جای خود معنا و مفهوم مییابد.
به هر حال آنچه میتوان طرح کرد اینکه مردمسالاری دینی ظرفیتی به اندیشهي اندیشمند اعطا میکند که میتواند توان جامعه را به خدمت بگیرد و بر اساس آن در جهت پیشبرد آموزهها و ارزشهای اسلامی حرکت نماید. باورپذیری به این موضوع یک مسئلهي بسیار مهم و اساسی است که نباید از نظر دور داشته شود. متفکران مورد بحث که نامی از آنان در این نوشته آورده شد، به نقش مردم و تأثیر آنان بر تحولات اجتماعی و سیاسی باوری راستین داشتند و بر این اساس، مردم را رکن اساسی مردمسالاری دینی به شمار میآوردند. اینان همچنین باور داشتند که اندیشهي اسلامی از توان پاسخ به نیازها و مسائل معاصر برخوردار است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.