X

حزب‌اللهی

 
سید جواد طاهایی
انسان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی
اشــــاره تفاوت سخنی که می‌توان آن‌ را از جنس تفکر دانست با آنچه تفکر نیست در چیست؟ آیا این تفاوت به جملات و اطلاعات باز می‌گردد؟ تاکنون پاسخی صریح و روشن برای این سؤال نیافته‌ام، اما برخی خصوصیات را می‌توان برای تفکر بیان کرد. یکی از آن‌ها آن است که تفکر بی‌ربط با زمان خود نیست و به تعبیر بهتر سخن عصر و زمانه است. شعارهای قرن هفده و هجده غرب نمی‌تواند در زمانه‌ی ما سخنی از جنس تفکر باشد، هرچند اگر این سخنان در زمین و زمان خود جنسی از نوع تفکر نداشت نمی‌توانست عالم را دگرگون کند. زمان اما گردش کرده است و تقدیر ما عصری دیگر است. عصر، عصر انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی انسانی را با خود به ‌ظهور رسانده است که جوهره‌اش نسبتی است که با ولایت دارد و ولایت نیز با آنچه ما در شهرمان سیاست می‌نامیم سنخیتی دارد. اگر این انسان را بشناسیم و به جوهره و ابعاد رابطه‌ای که او با سیاست دارد توجه کنیم، شاید به سخنی از جنس تفکر درباره‌ی رابطه‌ی زندگی و سیاست نزدیک شده باشیم. برای راه‌یابی به آن مقصود، پرسشي که در اينجا مي‌توان مطرح ساخت این است که «انسان انقلاب اسلامی با سیاست چه نسبتی دارد؟»

‌مسئله‌ی اصلی انقلاب اسلامی در بحث سبک زندگی این است که چرا پیشرفت‌های مختلف در عرصه‌های گوناگون علمی، صنعتی، کشاورزی و... موجب جاری شدن معنویت در زندگی و تعالی انسان نشده است.

همین سؤال را می‌توان در ارتباط با سیاست و زندگی پرسید؛ چرا سیاست‌ورزی ما در کنار سایر پیشرفت‌ها موجب گسترش معنویت در زندگی و تعالی انسان‌ها نشده است؟

ما هنوز نتوانسته‌ایم جمهوری اسلامی را که وصف حکومت و دولت است تبدیل به وصف جامعه کنیم. لیبرال دموکراسی هم معرف دول غربی است و هم معرف جوامع غربی، اما جمهوری اسلامی معرف جامعه‌ی ما نیست و تنها معرف دولت ما است، و همین منشأ بسیاری از مشکلات و نابسامانی‌های ما است. و خود ناشی از نپرداختن به انسان انقلاب اسلامی است.

به ‌نظر می‌رسد که ما نه‌تنها درباره‌ی زندگی سیاسی، بلکه اگر بخواهیم در مورد هرمسئله‌ای که مربوط به اکنون ما است بیندیشیم، باید از موضع و مبنای انقلاب اسلامی به آن بپردازیم؛ در غیر این صورت تفکر ما، از زمان خود عقب خواهد افتاد. تفکرات آرزومندانه درباره‌ی علم اسلامی(انسانی و تجربی)، سیاست و جامعه‌ی اسلامی و اندیشه‌ی اسلامی...، اگر قرار باشد پویشی عینی بیابند و افکاری فی‌نفسه و نشئه‌گونه نباشند، همه باید مؤخر بر تجربه‌ی انقلاب57 مورد توجه قرار گیرند. جمهوری اسلامی و سرگذشت و زندگی آن، مبنای ناگزیر دانایی ایرانی است و انسان ویژه‌ی این انقلاب، مبنای ناگزیر انقلاب اسلامی.

از اين رو، ما باید انسان انقلاب اسلامی را مبنای تحلیل وضعیت خود و ارزیابی پیشرفت یا انحطاط جمهوری اسلامی قرار دهیم و بر اساس او افق آینده‌ی انقلاب اسلامی را ترسیم کنیم.

در خصوص زندگی و رابطه‌ی آن با سیاست نیز نوع فهم و تلقی ما از انقلاب اسلامی تعیین می‌کند که افراد چه جایگاه و نقشی در مسائل سیاسی دارند و سیاست‌ورزی چه جایگاهی در زندگی آنان دارد. اما راه شناخت انقلاب اسلامی چیست و تعریف انقلاب اسلامی مطابق دیدگاه چه کسی نزدیک‌تر به واقع است؟

این نظام به‌طور ساختاری از دو نوع انسان تشکیل شده است و انسان تیپیکِ نوع سومی درکار نیست و همه ذيل اين دو نوع انسان نوعي قرار دارند:

اول، عالم مجاهد روحانی است که تعهدی توأمان عقیدتی و صنفی به نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن دارد؛ و همین تعهد را در سال‌های مبارزه و قبل از پیروزی انقلاب نیز به امام‌خمینی (سلام‌الله‌علیه) داشته است. این روحانیت برای تکامل ساختاری نظام، طی حدود سه دهه، تلاش و مجاهدت نموده و اینک، همچون ابتدا، درحکم نوعی مشخصه و علامت نظام جمهوری اسلامی است.

روحانیت مجاهد از امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حمایت کرده و می‌کند؛ اما راستی، آیا مجاهدت و حمایت، همان پاکبازی و ایثار و شهادت است؟ اگر آحادی از روحانیت معظم تشیع در ایران، فراتر از حمایت‌(های کلامی، بوروکراتیک، فکری، نظری و...) از نظام، در راه آن حاضر به معامله‌ی همه‌ی آبرو و جان و مال و خان‌و‌مان خود باشند، آیا در این‌ صورت همچنان باید با کلیشه‌ی روحانیت مجاهد درک شوند یا آنکه این بار، آنان به آستان بسیجی ‌بودن نائل آمده‌اند و باید به مثابه یک بسیجی تصور شوند؟

بسیجی و خاصه بسیجی شهید اوج پروژه‌ی انسانی انقلاب است و از این رو به نظر می‌رسد که او به‌عنوان انسان انقلاب اسلامی مؤلفه و عنصر اصلی انقلاب اسلامی و به‌تعبیری عصاره‌ی انقلاب اسلامی است. بعثت انسان انقلاب اسلامی از امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) و رهبر معظم انقلاب شروع می‌شود (اقدام ایشان به افکندن چفیه بر دوش بسیار پرمعناست) و در بسیجی و حزب‌اللهی استمرار می‌یابد. ما انسان انقلاب اسلامی را با همان تعبیر «حزب‌اللهی» یاد می‌کنیم و از عامیانه ‌بودن آن و از اتهام غیرعلمی سخن ‌گفتن هراسی نداریم.

از نظر امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) و بسیجی همانطور که عاشورا تمام اسلام است، جمهوری اسلامی نیز تمام اسلام است

حزب‌اللهی به انسانی اشاره دارد که در عهد انقلاب اسلامی خلق شده‌ است و عصاره‌ی همه‌ی داشته‌های تاریخی و فضایلِ ایرانی پیش از خود است؛ او محصول نهایی حاصل از ذخایر قرن‌ها حیات فرهنگی است که بر روی هم متراکم شده است که این زمان با آتش‌فشان انقلاب اسلامی، او، انسان انقلاب اسلامی، تولد و تبلور یافته ‌است؛ پس به یک معنا انسان انقلاب اسلامی یا همان حزب‌اللهی سابقه‌ای به بلندای تاریخ فرهنگی ایران دارد اما انسانی جدید است که تا کنون متولد نشده بود. او انتقالی از قوه به فعل است. حزب‌اللهی به همان میزان که منتقل‌کننده‌ی باری عوامانه در ذهن است اعماق ناشناخته و نیندیشیده‌ای دارد.

تیپ اول به‌واسطه‌ی  همسویی‌هایی که میان انقلاب اسلامی با خود می‌یابد، با انقلاب اسلامی همسو و موافق است، از انقلاب حمایت می‌کند و برای آن زحمت می‌کشد و از بخشی از دارایی، اموال و امکانات خود نیز ممکن است بگذرد. به‌عنوان مثال بخشی از روحانیون، همسوویی انقلاب اسلامی با روحانیت و حوزه‌های علمیه را مبنای حمایت خود از انقلاب اسلامی قرار می‌دادند. برخی دیگر انقلاب اسلامی را ظرفیتی برای گسترش و پیاده‌سازی فقه شیعه می‌دیدند و از این رو برای انقلاب زحمات بسیار متحمل می‌شدند. اما در همه‌ی این‌ها امری دیگر بر انقلاب اسلامی مقدم بود. در بسیاری موارد انقلاب اسلامی از جهت نسبتی که با «من» یا امور متعلق به دايره‌ی من دارد، موضوعیت می‌یابد.

بسیجی، نه «من» و نه چیز دیگری را مقدم بر انقلاب اسلامی نمی‌بیند. انقلاب اسلامی از نظر امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) و بسیجی امام خمینی (سلام‌الله‌علیه)، عین اسلام است و نه واقعه‌ای با ماهیت اسلامی یا در راستای اهداف اسلامی یا ظرفیتی برای تحقق فقه شیعه. انقلاب اسلامی عین اسلام است و این انقلاب اسلامی در قالب حکومت جمهوری اسلامی تعین یافته است. حزب‌اللهی، جمهوری اسلامی را عین اسلام می‌داند و از این اعتقاد خود هراسی ندارد. ضعف‌ها، کاستی‌ها، فسادهای مسئولین، انحرافات مختلف و هیچکدام از این موارد که دیگران می‌بینند و از جمهوری اسلامی می‌بُرند، حزب‌اللهی را دچار تردید نمی‌کند. بسیجی و امام بسیجی، جمهوری اسلامی را حکومتی دارای نسبتی با اسلام یا نسبتاً اسلامی نمی‌داند که بنا به اقتضائات دوران گذار به آن رضایت بدهد. همانطور که عاشورا تمام اسلام است، جمهوری اسلامی هم تمام اسلام است؛ تفاوت علاقه‌مندی به انقلاب و اعتقاد تمدنی به انقلاب با ایمان انقلابی به آن در اینجا خود را نمایان می‌سازد. بسیجی تردید نمی‌کند؛ نه برای حمایت از جمهوری اسلامی و دفاع یا تقویت آن، بلکه تردیدی در لزوم جان‌‌فشانی برای جمهوری اسلامی نمی‌کند. بسیجی اساساً بعثتش از حذف من آغاز می‌شود.

موضوع، تفاوت علاقه‌مندی به امام و انقلاب با ایمان انقلابی به امام و انقلاب است. مسئله، تفاوت محبت به امام به ‌خاطر فضائل علمی و عرفانی و اخلاقی او، با عشق و ایمان به بعثت انقلابی امام است.بسیجی کسی است که به ظهور امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) ایمان دینی آورده است و خودش هم همراه با این ظهور و ایمان مبعوث گشته است.

کسانی که مبتنی بر پروژه‌ی «من» به انقلاب و امام علاقه‌مند بودند، حاضر بودند بسیاری کارها را برای پیش‌برد انقلاب انجام دهند به ‌شرط آنکه مرزهای «من» به‌ خطر نیفتد. من نباید در این ماجرا گم شود. در مقابل بسیجی با حذف اول شخص آغاز می‌شود. از همین رو امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) تجلیل و تکبیرش درباره‌ی بسیجی است و نه هیچ گروه و تیپ دیگری؛ امام شئون مختلفی داشت اما به هیچ یک از آن‌ها نمی‌بالید، فقط به بسیجی‌ بودن افتخار می‌کرد و این موضوع جای تأمل بسیار دارد.

تا پیش از امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) حوزه‌های علمیه در مواردی که رو به جامعه می‌کردند و اصلاح جامعه را در دستور کار خود قرار می‌دادند، تلاش می‌کردند با اقدامات اجتماعی و اقتصادی به اصلاح سیاست در جامعه بپردازند (حرکت از جامعه به سیاست)، اما امام خمینی (سلام‌الله‌علیه) از سیاست آغاز کرد. انسان انقلاب اسلامی یا همان حزب‌اللهی با اولویت سیاست یا عمل سیاسی تشخص می‌یابد و نه با عمل اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و... کسی که به فقرا کمک می‌کند، صندوق قرض‌الحسنه تأسیس می‌کند، اخلاق را ترویج می‌کند و... به‌واسطه‌ی این امور حزب‌اللهی نیست. در سطح نشانه‌شناسانه، حزب‌اللهی از عمل سیاسی شروع می‌کند و به امور اجتماعی می‌رسد نه به‌عکس.

ما در سی ‌سال پس از انقلاب، تاریخ سيصد ساله‌ی اروپا را از سرگذراندیم. در دهده‌ی نخست از سوسیالیسم با خصوصیاتی مثل برنامه‌ریزی مرکزی، مقاومت اجتماعی، هدایت‌گری دولت، تحقیر بخش خصوصی و فاسد دانستن سرمایه‌داران، گذر کردیم. در دهه‌ی دوم لیبرالیسم اقتصادی و فردگرایی اقتصادی را سپری کردیم و در دهه‌ی سوم لیبرالیسم سیاسی با مختصاتی چون فردگرایی سیاسی، تأکید بر مشارکت و حق اعتراض، حق تشکیل حزب و... را کنار زدیم و اینک نیز نشانگانی از علاقه‌مندی به گرایش‌های محافظه‌کاری فکری در جامعه‌ی تحلیل‌گر کشور ما قابل مشاهده است. این سیر شتابان، نهایتاً به مدد نیروی انسان انقلاب اسلامی اتفاق افتاد.

حز ب‌اللهی‌ با اولویت سیاست یا عمل سیاسی تشخص می‌یابد. او از سیاست آغاز ‌می‌کند و به امور اجتماعی می‌رسد، نه به‌‌عکس

در اینجا وقتی از نیروی انسانی انقلاب اسلامی سخن می‌گوییم، منحصراً کسانی را که با نام بسیجی و حزب‌اللهی شناخته شده هستند، مدنظر نداریم. انسان انقلاب اسلامی واقعیتی سلسله‌مراتبی است. نمونه‌ی اعلای انسان انقلاب اسلامی شهدا هستند و سایرین بخش‌های عالی و دانی این انسانیت جدید را می‌سازند. از این رو کسانی که دلشان چندانهم با انقلاب اسلامی صاف نیست، به‌واسطه‌ی نسبتی که با اوج مقوله‌ی انسان انقلاب اسلامی (رزمنده‌ی شهید) برقرار می‌کنند، انگیزه‌ی کافی برای براندازی نظام ندارند. مخالف‌خوان‌ها در کشور ما عموماً بنا بر اعتراض و شکوه دارند. آن‌ها از کاستی‌ها و مشکلات شکایت دارند، چراکه اتوپیای آن‌ها کشورهای توسعه‌‌یافته و مدرن است و وقتی جمهوری اسلامی را با توسعه‌ی اجتماعی آن‌ها مقایسه می‌کنند احساس می‌کنند که جمهوری اسلامی گویی آن کلاس تمدنی لازم را ندارد. آن‌ها دوست دارند شاکله‌ی جمهوری، جنتلمن و باکلاس باشد و مدام به جمهوری اسلامی اعتراض می‌کنند که چرا بی‌کلاس است. آن‌ها ممکن است برای همیشه مخالف جمهوری اسلامی باشند اما هیچ‌وقت مخالفانی نیستند که انگیزه‌ی کافی برای براندازی جمهوری اسلامی داشته باشند. طیف مردم از این مخالفان آغاز می‌شود و بسته به نسبتی که افراد با انسان انقلاب اسلامی برقرار کرده باشند، مراتبی می‌یابند تا به افرادی ختم می‌شود که نمونه‌ی امروزی شهدا هستند. همه‌ی بخش‌های این طیف نیرویی را ایجاد می‌کنند که سیر شتابان انقلاب اسلامی را ممکن ساخته است و تاریخ سی ‌ساله‌ی ما را به اندازه‌ی سیصد سال تاریخ اروپا و جهان فشرده کرده است.

بسیاری از کسانی که موضع معترض و مخالف دارند هنگامی که فضای کافی برای بیان اعتراضاتشان فراهم می‌شود و مطالبشان را بیان می‌کنند، تدریجاً به لایه‌های درونی‌تر خود رجوع می‌کنند و سخنانی متفاوت از سخنان اعتراضی بیان می‌کنند. تنها کسانی که هنگام یاد شهدا بی‌تفاوت هستند و یا هنگام تشیع شهدا احساس انزجار دارند...، از حقیقت انسان انقلاب اسلامی بی‌بهره‌اند. سایرین به‌درجات مختلف، نسبتی با انسان انقلاب اسلامی برقرار کرده‌اند و به همان نسبت، نیروی محرکه‌ی انقلاب اسلامی را فراهم می‌آورند؛ عمدتاً به دلیل انگاره‌ی رزمنده‌ی شهید است که مخالفت فرد در سطح اعتراض باقی می‌ماند و تبدیل به انگیزه‌‌ی براندازی نمی‌شود. سه میلیون نفری که 25 خرداد 1388 به خیابان آمدند اگر چند روز ادامه می‌دادند برای نظام چالش اساسی پیش می‌آمد. اما این‌ها کسانی هستند که «من» عالی و ایده‌آل خود را در وجود بسیجی‌ها و شهدا یافته‌اند و با آن ارتباط دارند. برای همین وقتی سخن از براندازی به میان بیاید، دیگر ادامه نمی‌دهند و در عین حال که معترض‌اند، از سخن رهبری تأثیر می‌پذیرند. مردم مخالف می‌خواهند جمهوری اسلامی را محکوم به منطق خود کنند، نمی‌خواهند آن را سرنگون کنند.

حزب‌اللهی جنگ را با لباس خاکی به پایان برد اما خود به پایان نرسید. لباس خاکی دیگر موضوعیتی ندارد، اما بسیجی هنوز زنده است. کسی که جسورانه، دیدگاهی قدسی‌انگار درباره‌ی انقلاب اسلامی دارد حزب‌اللهی است. حزب‌اللهی معتقد است تمام میراث انبیا در جمهوری اسلامی و رهبری آن خلاصه شده است. او کسی است که سخن رهبری را سخن اسلام می‌داند و به آن ایمان انقلابی دارد؛ کسی که علی‌رغم درک همه‌ی پیچیدگی و وسعت ارتباطات در تمدن مدرن و با وجود همه‌ی تحولات و تنوع بی‌پایان شرایط و به‌رغم از سرگذراندن عصر انفجار اطلاعات، دیدگاهی کاملاً ساده و عامیانه از جنس دیدگاه مؤمنین صدر اسلام به پیامبر دارد و از اتهام عامی بودن نمی‌ترسد. و هیچ‌ چیز اندک تردیدی در ایمان او به عینیت جمهوری اسلامی و اسلام ایجاد نمی‌کند. حقیقت هرچه ناب‌تر و به مبدأ نزدیک‌تر، ساده‌تر و دشواریاب‌تر.

اکنون انسان انقلاب اسلامی باید پرسش‌هایی را در مقابل خود قرار دهد و به آن بیاندیشد؛ چراکه او انقلاب 57 را نیز با چراهایی بنیادینخلق کرد. چرا «سلطه‌ی جبارانه بر من؟»(پرسش سلبی)، «یک حکومت دینی چرا نه؟»(پرسش ایجابی). اکنون نیز باید از خود بپرسد اصلی‌ترین کاری که می‌توانم انجام دهم چیست؟ من که انقلاب اسلامی را به‌ ظهور رسانده‌ و پیش برده‌ام، چرا در حل مشکلات و معضلات نرم‌تر و غیرمادی‌تر چندان موفق‌ نشده‌ام؟ چطور یک سیاست جدید(یک رابطه‌ی جدید از دولت و جامعه‌ی مدنی) را می‌توانم در دنیا طرح کنم؟ از رهبری که سخت نیازمند کمک من است چگونه باید حمایت کنم؟ آیا با اظهار خاکساری و تأکید بر مطیع بودن در اینجا و آنجا واقعاً کمکی به رهبری می‌کنم؟ مقابله با آمریکا از چه طریقی محقق می‌شود؟ با سوزاندن پرچم آمریکا؟

با توجه به آنچه گذشت می‌توان به‌راحتی نتیجه گرفت که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ذاتاً متعلق به حزب‌اللهی است و فقط اوست که می‌تواند انقلاب اسلامی را تعریف کند، با مسائل انقلاب اسلامی ارتباط بی‌واسطه بگیرد، و در عین‌ حال، مسائل آن را خلق کند. در واقع مسائل انقلاب اسلامی، مسائل انسان انقلاب اسلامی است. تکامل انقلاب اسلامی وابسته به این است که ظرفیت‌های انسان انقلاب اسلامی شناخته شود، شکوفا گردد و توسعه داده شود. انسان انقلاب اسلامی در گام اول باید به‌ خودآگاهی نسبت به کیستی و جایگاه والای خود برسد. به این خودآگاهی برسد که تقدیر زمان در دست اوست و معادلات جهانی با او تغییر کرده است. حزب‌اللهی‌ ابتدا باید به‌ این آگاهی برسد که چه کرده ‌است و چه تحولی در مسیر تاریخ جهان ایجاد کرده‌ است. او باید بداند که بر بام تاریخ ایستاده است و تاریخ جدید بشر بر روی شانه‌های او بنا خواهد شد. او باید بداند که به صرف ظهور او، امکان‌های جدیدی برای تفکرات سیاسی و اجتماعی ایجاد شده است. و ما باید بدانیم که این امکان‌های جدید شناخته‌شده نیست. انقلاب‌های منطقه به حکم عقل ریشه در انقلاب اسلامی دارد؛ چراکه «گندم از گندم بروید جو ز جو»؛ همه‌ی تحولات قرن‌های اخیر، تحولاتی تکنولوژیک بوده است و اگر تحولات اخیر منطقه ریشه در آن داشت می‌بایست تحولاتی تکنولوژیک باشد؛ اما تحولات منطقه جنسی دیگر دارد و پرسش‌گری سیاسی است که جز در انقلاب اسلامی ریشه‌ای برای آن نمی‌شناسیم. حاصل آنکه همه‌چیز از شناسایی انسان مرکزی انقلاب اسلامی آغاز می‌شود.

این پرسش‌ها باید پرسش‌های اجتماع حزب‌اللهی‌ها باشد و باید درباره‌ی آن با هم به گفت‌وگوی فکری بنشینند. این گفت‌وگو هنوز محقق نشده است، هرچند ظرفیت آن وجود دارد.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی