مشهد ما؛ مشهدالرضا
نام مشهد در اذهان ما ایرانیها همراه با یاد زیارت امام رئوف، امام رضا (علیهالسلام) است. در حقیقت نام مشهد یادآور آرامش معنوی ناشی از یاد خدا وائمهی اطهار در حرم امامرضا (علیهالسلام) است. بسیاری از ما ایرانیها طعم شیرین زیارت حرم آن امام عزیز را چشیدهایم و آن آرامش معنوی را نیز درک کردهایم. حرمی که در آن فقیر وغنی، ترک و فارس و کرد و حتی بسیاری از ارادتمندان اهلبیت از برادران اهلسنت در آن حرم در کنار هم به زیارت مشغولند و همه یک نام دارند: زائر امام رضا(علیهالسلام).اما آنچه که در این یک رنگی بیش از پیش تجلی دارد، یاد خدای متعال است که زمینهسازآرامشی درونی است که در خارج از چنین اماکنی، انسان کمتر چنین حسی را داراست و این آرامش در قرآنکریم به زیبایی بیان شدهاست: «الابذکرالله تطمئن القلوب». در حقیقت هویت اصلی شهرهای زیارتی ما و آنچه که بیش از هرچیز در آن نمود دارد، معنویت و تجلی یاد خداست.
اگر بخواهیم با نگاه سیاستگذاری به موضوع زیارت نگاه کنیم، گسترش فرهنگ زیارت، بسترساز گسترش فرهنگ و هویت دینی است و این امر نیز زمینهساز رشد فرهنگ اصیل انقلاب اسلامی است. اگر ما در نوع نگاه به مقولهی زیارت اولویت دیگری را مدنظر قرار دهیم، ممکن است که زمینهساز انحراف از این هدف اصیل گردیم. متأسفانه امروز نمودهای چنین انحرافی خود را نشان میدهد.
مشهدی دیگر
ازحدود دو دهه قبل، فرآیندی در طراحی ساختار شهر مشهد به وجود آمد که نوعی از طراحی و معماری و سبک زندگی ر در این شهر تبلیغ و ترویج مینمود که با هویت اصلی این شهر سازگاری نداشت. البته این امرتنها مختص به مشهد نبود. اولین نمودهای این امر، خود را در هتلهای اطراف حرم نشان داد. نوعی از طراحی و معماری غربی، رفتهرفته، در اطراف حرم و بهخصوص در طراحی هتلها آغاز شد که هیچگونه سنخیتی با نگاه و معماری اصیل اسلامی نداشت.
معماری اسلامی حرم و بسیاری از اماکن معنوی ما، نمادهایی هستند که تجلی توحید را در درون خود دارا هستند. در حالی که معماری غربی فاقد چنین هویتی است. علاوه براین رفتهرفته در راستای سبک زندگی اشرافی، مجتمعهای تجاری در مشهد بهوجود آمدند که چیزی جز نمادهای یک اقتصاد مصرفگرا و تجملی نبودند. در کنار این تغییر، بسیاری از باغات در اطراف مشهد و بهخصوص در مناطقی مانند شاندیز و طرقبه، تبدیل به مراکزی برای تفریح زائران شدند. در این فرآیند باغات که نمودهای اقتصاد تولیدی بودند، تبدیل به محلهای خوشگذرانی و مصرفگرایی شدند. بسیاری منطقهی شاندیز و طرقبه را با رستورانهایشان میشناسند. رستورانهایی که اغلب جایگزین باغهایی شدهاند که زمانی محل تولید بودند. رستورانهایی که در ایام تابستان و عید، قطار ماشینها در کنارشان پارک هستند و برخی از ایام ترافیک شدیدی در این مکانها وجود دارد.
امروز هم به تدریج مجتمعهای خرید بزرگتر و رستورانها و حتی مجتمعهای بزرگی مانند پدیده به وجود آمدهاند، که به شکل صریحتری نماد فرهنگ خوشگذرانی و اقتصاد مصرفی هستند. در کنار این تغییر، مراکز تفریحی جدیدی مانند پارک موجهای آبی به وجود آمدهاند که بخش زیادی از زائران را به سوی خود جلب مینمایند. متأسفانه مدیریت شهری مشهد نیز به واسطهی فقدان یک نگاه جامع و با یک نگاه صرفاً اقتصادی به این موضوع نگاه میکند. در این زمینه توجه به نکاتی چند ضروری به نظرمیرسد:
فرهنگ غربی در الماس شرقی و زیستخاور
بسیاری این مراکز خرید و مراکز تفریحی، چه در نوع طراحی و معماری و چه در نوع کالاهایی که عرضه میکنند، بسترهای گسترش فرهنگی غربی و مظاهر آن هستند. اگر سری به برخی از این مراکز خرید بزنیم و نوع کالاهایی که دراین مراکز ارائه میشوند را ببینیم، در مییابیم که بخش زیادی از کالاهای عرضهشده، کالاهای لوکس و تجملی و بهخصوص در بازار پوشاک، لباسهایی هستند که مروج بدحجابی و مدگرایی و اشرافیگری هستند. بهعنوان مثال وقتی وارد مجتمعهای پروما یا الماس شرق و یا زیستخاور میشوید، آنچه که بیش از هرچیز نمود دارد، مغازههای لباسی است که اغلب لباسهای مارکدار وبرندهای کاملاً غربی مانند نایک وآدیداس را همراه با تصاویر مد روز ترویج میکنند. البته اگر در این مکانها بهجای چنین اجناسی، فقط قرآن و مفاتیح و مهر و تسبیح فروخته شود، باز هم میتوان این مراکز را پرچمهای فرهنگ غربی دانست که بر قلهی فرهنگی ایران نصب شدهاند. اصل تأسیس چنین مراکزی، معماری آن، نحوهی انگیزش مشتری برای ورود به چنین مراکزی و مناسبات و سازوکارهای درون این مراکز، همهوهمه مبتنی بر حرص بیشتر به دنیا و مصرفگرایی غربی است.
حال در شرایطی که بخش زیادی از کالاهای عرضه شده در این مراکز، کالاهای وارداتی هستند، این سؤال مطرح است که مسئولین محترم در این نوع شهرسازی در جستوجوی چه چیزی هستند؟ آیا جز این است که با پذیرفتن الگوهای غربی، چه در ساختار فرهنگی و تبلیغی، چه در نوع معماری و بازاریابی و چه در نحوهی تعامل با مشتری، حتی اگر تجارت منحصر در قرآن و تسبیح باشد، بازهم به تدریج آن فرهنگ را خواهیم پذیرفت؟ ما در بلندمدت، فساداخلاقی و فساد اجتماعی را نیز به عنوان مؤلفههای فرهنگ غربی اخذ خواهیم کرد. در حقیقت ما به دست خودمان، و با سیاستگذاری و پول خودمان، در شهری که نماد فرهنگ دینی و پایتخت معنوی ایران است، زمینهساز نابودی فرهنگ و هویت الهی انقلاب اسلامی هستیم.
اقتصاد مصرفی در پدیدهی شاندیز
از دیدگاه اقتصادی چنین فرآیندی، چیزی جز هدایت منابعی که میتوانند بسترساز سرمایهگذاریهای مولد باشند، به سمت گسترش مراکز عرضهکنندهی کالاهای لوکس، تجملی و وارداتی، و ترویج مصرفگرایی و خوشگذرانی نیست. چنین ساختاری در بلندمدت زمینهساز نابودی فرهنگ کار و تلاش و در نهایت نابودی اقتصاد ملی خواهد بود.
فرهنگ زائر در دام تاجر
متأسفانه ایجاد و گسترش مراکز تجاری و تفریحی مشابه آنچه ذکر شد در شهرهای بزرگ و اندک اندک در شهرهای کوچکتر روندی رو به رشد دارد. اما آنچه موضوع را در شهر مقدس مشهد بسیار خطیرتر میسازد شرایط ویژهای است که مشهد دارد. اولاً اگر قرار باشد چند عنصر بنیادین و تعیینکننده که قوامبخش فرهنگ دینی در جامعه است را نام برد و اگر قرار باشد سر مقاومت فرهنگی جامعه را در مقابل سیل تهاجمی فرهنگ الحادی با همهی ابزارهای پیشرفته جستوجو کرد، بدون کمترین تردیدی زیارت یکی از مهمترین این عناصر و اسرار در مبارزهی فرهنگی است. و حال این مهمترین دژ مقاومت مورد هجمه قرار گرفته است. در جنگ نظامی همهی جسم در خطر تیر دشمن است اما حساسیت برای حفظ قلب و مغز باید چندین برابر باشد.
دومین نکته این است که زمینه برای گسترش و تأثیرگذاری این مراکز در مشهد بسیار بالاتر است؛ زیرا حجم بالای زائر و همهی فرصتهای اقتصادی ناشی از آن انگیزهی بسیار بالایی برای بهدستآوردن سود اقتصادی برای فعالان اقتصادی فراهم کرده است و طبیعی است در چنین شرایطی تمرکز و رقابت شدید خطر را چندین برابر میکند.
و نکتهی دیگر اینکه مردم متدین از همهی نقاط کشور، شهرها و روستاهای دور و نزدیک و کوچک وبزرگ و عشایر و... برای زیارت امامشان به مشهد میآیند. بسیاری از مردمی که شاید در تمام عمر یکبار نیز از تهران عبور نکنند و برای همین از همهی آفات آن بهدور هستند، سالی یکبار به مشهد مشرف میشوند. مردمی که بهخاطر فرهنگ دینی خود، به مراکز تجاری و تفریحی مروج فرهنگ غربی در شیراز و اصفهان و... نمیروند و از بردن کودکان خود به این مراکز نگران هستند، با شوق و امید خود و اهل و فرزند خود را مکرر به مشهد میرسانند. قشر متدینتری که هیچگاه از طریق ماهوارهها و رسانههای دیگر خارجی در معرض خطر نیستند؛ زیرا از آن اجتناب میکنند، در مشهد بهراحتی دیده میشوند و در یک کلام، جمعیت کثیری که در هیچکدام از دامهای فرهنگی تمدن الحادی قابل صید نیستند، در مشهد بهراحتی به دام میافتند. در الماس شرق، آداب زندگی غربی را میآموزند و در سرزمین موجهای آبی دل به دریا میزنند و بالاخره امتیاز مشهد را در پدیدهی ممتاز آن مییابند.
زیارت برمدار سیاحت
بهاین ترتیب مردمی که با خالصترین نیتها برای طواف حرم میآمدند و البته برای رفع خستگی و تمدید قوا و شادی کودکان برنامههای مختصر تفریحی نیز در سفر خود داشتند تا بهتر بتوانند زیارت کنند و کودکان را به زیارت علاقهمند سازند، هر سال باید برنامهی جدیدی را به سفر خود اضافه کنند. بازدید از مراکز خرید بزرگ و ویژه، رفتن به سرزمین موجهای آبی، درک فضیلت شاندیز و طرقبه، اقامت در هتلهای پرستاره و... اگر همه با هم در یک سفر چند روزه میسر نباشد، اما سفر به مشهد با آرزوی آن حتماً میسر است. البته زیارت نیز در سفر به مشهد وارد شده است و حتماً جزو برنامهها خواهد بود!
اگر میخواهیم تصویر ایدهآلی از آیندهی زیارت رفتن داشته باشیم، بهترین راه دیدن تبلیغاتی است که صداوسیمای جمهوری اسلامی دربارهی تورهای زیارتی به مشهد، نحوهی رفتن، محل اقامت و برنامههای ویژهی زمان اقامت در مشهد، از جمله بازدید از مراکز خرید و تفریح پخش میکند. دیدن یکی از این تبلیغات شما را از مطالعهی این سطور بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا با شفافترین شکل ممکن الگوی مطلوب غربی زیارت رفتن را نمایش میدهد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.