پدیدارهای اجتماعی که فرصت ظهور و پدیدارشدن در محیط اجتماعی را پیدا میکنند، ضمن تجسد بخشیدن و متصلبسازي انگارههای ذهنی عمومي، دارای لوازم پیشینی و الزامات و نتايج رفتاري پسینی نيز هستند. بدينسان پديدارها قبل از پديداري، انگارههاي معناداري هستند كه يا در فضاي بينالاذهاني و ضمير تاريخي مردمان باقي ماندهاند و يا از مرحلهي معناي ذهني به فضاي گفتمان نظري و زبان اجتماعي نيز وارد گشته و غوطهورند.
نيستانگاشتن لوازم پیشینی و پيشينهي انگارهوار این پدیدارها، سبب تفسیرهای انحرافی از آثار و الزامات پسینی آن پدیدارها میگردند. به عنوان نمونه، كنكور ورودي دانشگاه چونان پدیداری اجتماعی است كه جهت بازتفسير آن بايد به انگارههاي زمينهاي و پيشيني آن توجه كرد؛ اما چنان اين پديده، «فراگير» و «همه درگير» در قالب نهادی در فضای زندگی شبهمدرن ما ظهور و نهادينه شده است كه ديگر جايي براي پرسش و بازتحليل باقي نگذاشته است. دانشگاه که محل و محفلی جهت دانشاندوزی و فرهیختگی و البته تولید فناوری جهت تسهیل زندگی مدرن فهم شده است، دارای لوازم و الزاماتی هستیـ معرفتشناختی است. اگرچه نمیتوان انکار کرد که دانشگاه در فضای زندگی مدرن عامل مهم تغییر اجتماعی بوده و هست اما به طور کلی میتوان کژکارکردهای دانشگاه را در تغییر و البته سوء مهندسی سیستم کلان اجتماعی در موارد زیر خلاصه کرد:
1ـ تقليل دانش و دانشاندوزي به كاميابي در آزمون: اول آنكه فرايند علمآموزي در كشور به حفظكردن و ممارست در مجموعهاي از مهارتهاي ذهني تقليل يافته و ثاني آنكه معرفت كه اساساً بنا بر تعريف قدما كيفيتي نفساني و ملكهاي از ملكات نفساني است و يا نحوهاي از نور وجود است كه در نسبت ميان علم و عالم و معلوم به وحدت رسيده و حقيقتي نوراني در صفحهي جان عالم ميشود، در زمانهي ما با شاخص مهارتافزايي در تستزدن شناخته ميشود. تقليل معرفتشناختي تلقي از دانش به مهارت تستزدن، البته خود داراي نتايج اجتماعي نيز هست.
تبارشناسی جریان دانش ما را به چهارگونه دانش در تاریخ بشری رهنمون ميسازد: «دانش فرعونی» که نتیجه تبختر، برج عاج نشینی دانشمندان بیبصیرت و استخفاف و استضعاف عامه از لوازم آن است. چنانکه در مورد فرعون فرمود: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ»[1]و یا «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»[2]. «دانش هامانی» که ناظر به یادگیری و یاددهی نیرنگ، فریب و بهکارگیری مهارتها و تکنیکهای رفتار سیاسی در تعاملات علمی است. «دانش هارونی» که ابتلا به کنازی و مالاندوزی را در تولید دانش به همراه دارد. در این گونه دانشورزی ،عالمان یا حمّالان کتاب، سوداگری را بر طلب حقیقت ترجیح میدهند. «دانش نبوی» که اخذ آن از قلب وافی و صدر صافی نبی یا ولی زمان و از بیان و بنان علماي راستین، عرفای شامخین و فقهاي راشدين است. اما با فاصلهگیری از سیره و سیرت انبیا و امت واحده، با هبوط دانش از معنای آسمانی و ربوبی آن و تجسد سازمانی و نهادی آن در دانشگاه در جامعهي مدرن، علاوه بر تغییر معنای قدسی «علم» و «عالم» و ایجاد طبقهسازی اجتماعی جدید، دانشگاه دارای انحرافات و آثار مخربی شده است.
2- تفکیک میان خِرد عمومی و خِرد علمی: كنكور و دانشگاه با تمیيز و ايجاد فاصله ميان فهم عمومی و خرد و پرستيژ علمی و با تکیه بر پاي چوبين اصطلاحات علمی، روش فهم عمومی همگاني را مشتي خرافات و لاطائلات و يا در بهترين و موجهترين صورت آن به اساطير الأولين و روايتهاي داستاني جهت سرگرمي شب چله تعبير ميكند. انزواي كنكوريها از فضاي زندگي همگاني، از عوارض كنكور است و اين انزوا و رياضت جهت كسب موقعيتي بالاتر از سطح عمومي افراد و دركي بالاتر از فهم عمومي مردم كوچه و خيابان است. اما آيا بهراستي كدام فهم به حقيقت نزديكتر و كدامين روش سوژهمحور و خودبنياد است.
كنكوريها به هوس و آرزوي يافتن منزلت اجتماعي بالاتر و قرارگرفتن در «طبقهي نخبه» در برابر «طبقهي عامه» رياضت عزلت و انزواي اجتماعي را تحمل ميكنند تا با حفظكردن اصطلاحاتي كه روشنفكرانه و لوكس مينمايد، علاوه بر ثروتاندوزي بيشتر، در طبقهاي مجزاي از عموم قرار گيرند.
نخبگان، برج عاجنشين هستند و در مقام حكمراني و به تعبير قرآن مقام «امر» قرار دارند و با لفّاظیهای به اصطلاح عالمانه مقام انبیا را غصب کردند «إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ»[3]و عامه که به سلاح «علم» مجهز نيستند با برچسب «هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ»[4]طرد و منکوب شدند. مشركين و نخبگان زمان حضرت هود(ع) در مقام محاجه و جدل با ايشان ياران و انصار و گرويدگان به ايشان را اراذلي كه داري سطح رأي و فكر ابتدايي يا همان چيزي كه امروز به آن عامه، يا «دهاتي» به زبان كوچه بازاري، ميگويند، ناميدند. برجِ عاجنشینان دانشگاه «عامه» را نیز چونان «افلیجانی که دچار ضعف توانایی فکرکردن و حل مسئله» هستند، فرض کرده و با «مسئلهسازی» برای عموم به حل مسئلهای میپردازند که در اصل «مسئله عمومی» نبوده، بنابراین حل مسئله نیز که در قالب نتیجه پژوهشهای آنان در مجلات بینالمللی و علمیـ پژوهشی استخراج میشود، نیز مسئلهي عمومی را حل نمیکند، بلکه بیشتر ناظر به رعایت قواعد شکلی و محتوایی مقالهنویسی جهت اخذ امتیاز پژوهشی است؛ اين تداوم همان نظام آموزشي است که از کنکوري برجاي مانده که دانش را جزءجزء و آن را غيرکاربردي مينمود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.