شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم تاریخ مصادیق راه آینده چگونه گشوده میشود؟
انسان، وجود تاریخی
نیازی به یادآوری نیست که هیدگر در سرتاسر عمر خود، تفکر را تاریخی میدید و سعی داشت نشان دهد که انسان بودن ما سری در تاریخ دارد و ما در هیچ شرایطی نمیتوانیم خود را از تاریخ منتزع سازیم.
بر این اساس دیگر سخن گفتن از تحول فکری برای انسان، به معنای تحول تاریخی او نیز هست و بالعکس، یعنی مدعی تحول تاریخی شدن، همان مدعی تحول فکری شدن است.
هیدگر زمان را شأن وجود میداند و از همین رو حیث زمانی را نیز ساختار ضروری دازاین میخواند. گذشته، حال و آینده سه وضع همیشگی دازاین است. دازاین واقعبودگی[1]دارد. واقعبودگی آنچیزی است که دازاین از گذشته تاکنون دارد، همهی آنچیزی است که از گذشته در وضع کنونی دازاین حاضر میشود. از سوی دیگر، زمان آینده، خود را در امکانات دازاین نشان میدهد. افقهای آینده نشان میدهد که دازاین دارای آزادی و اگزیستانس است. بالأخره زمان حال نیز با گفتار آشکار میشود. حیث زمانی برای دازاین، وحدتبخش بین گذشتهی به فعلیت رسیده تا امکانات آیندهی اوست. اساساً تمامیت وجودی دازاین را باید در سایهی شأن زمانی او فهم کرد.
حیث تاریخی دازاین نیز از حیث زمانی او مشتق میشود. دازاین درون سنت تاریخی خودش، خود را میفهمد. پس تفسیری که دازاین از خود و وجود دارد وابسته به تاریخ اوست. از همینروست که فهم وجود جز در سایهی فهم تاریخ وجود ممکن نمیگردد. میتوان وامداری هیدگر به نیچه، اشپنگلر و بهویژه دیلتای را در این آموزه دید. جز اینکه میدانیم هیدگر واشکافی تاریخ را در بستر پرسش از وجود پی میگیرد. همچنین هیدگر معتقد است که دازاینها، با رجوع به تاریخ، سعی دارند تا امکانات جدیدی را طرح افکنی کنند که درسآموزی از امکانات سنت محسوب میگردد. (جمادی/ 1385، صص 525-514)
اتحاد تفکر و تاریخ پس از دورهی وجودشناسی بنیادین ادامه یافت، طوری که دورهی میانی تفکر هیدگر را دورهی تفکر تاریخی وجود[2] نیز میگویند و در همین دوره است که هیدگر سعی میکند نشان دهد تحولات وجودی، تاریخی هستند و همین تحولات تاریخی است که از زاویهی دید دیگری، تحولات فکری دازاین نام میگیرند. تفکر، داشتهی وجود است و موهبتی است که به انسان سپرده میشود و انسان با مراقبت از آن، تفکر را بسط میدهد. پس هر چند میتوان گفت که تفکری ورای تاریخ وجود ندارد، ولی تاریخی هم بدون تحول فکر، متحول نمیشود. او تاپایان فعالیتهای نظری خود تلاش کرد این حیث تاریخی انسان و تفاوتهایش با تاریخ بهمعنای مرسوم را توضیح دهد.
تاریخ، زمان و عزم در وجود و زمان
فصل پنجم از بخش دوم «وجود و زمان» بهطور خاص به این موضوعات اختصاص یافته است و نکات ذیقیمتی در آن بیان میشود. هیدگر در این بخش یادآور میشود که انسان بهدلیل خصلت زمانی خود بین نه-دیگر (گذشته) و نه-هنوز (آینده) فعلیت مییابد. اکنونِ بالفعل دازاین، جایی در زمان خاصی نیست، بلکه این خود دازاین است که وجود بینابینی خود را از گذشته تا آینده همواره گسترش میدهد. به عبارت بهتر، انسان در زمان نیست، بلکه خصلت ذاتی وجود انسان، زمانی بودن است. تاریخ نیز در همین وجه زمانی بنیاد گرفته است و علم به موجودات گذشته نیست. (هیدگر، 1387،صص779-774)
در ادامه، هیدگر تلویحاً به نقد دیلتای میپردازد و تاریخیانگاری موجود در تفکر او را ناشی از نگاه اگزیستانسیل و نااصیل میخواند. چرا که در آن نگاه، تاریخ، موضوع یک علم است اما از نگاه اگزیستانسیال: «تحلیل تاریخمندی دازاین میکوشد نشان دهد که این هستنده از آن رو که «در تاریخ قرار دارد» «زمانمند» نیست؛ بل، بر عکس، تنها از آن رو تاریخمندانه اگزیستانس دارد و میتواند تاریخمندانه اگزیستانس داشته باشد که در کنه و بنیاد هستیاش زمانمند است.» (همان، ص780)
هیدگر سپس میکوشد تا حیث تاریخی انسان را بهمثابه وجه انضمامیتر حیث زمانی او روشن کند. او این کار را با اتصال به معنای صاحب عزمبودن[3] انسان انجام میدهد. عزم را در بخشهای قبل به تفصیل توضیح داده بود. آنجا گفته بود که: «ما این گشودگی و آشکارگی اصیل را که مشخص و ممتاز است و در خودِ دازاین وجدان به آن شهادت میدهد_یعنی این خودفرافکنی بر خویشمندترین مقصربودگی را که پردهپوش است و آمادهی ترسآگاهی- مصممیت {یا عزم} مینامیم.» (همان،ص637)
همانجا هیدگر تأکید دارد که عزم داشتن، همان حقیقت اصیل دازاین است و نیز یادآور میشود که این حقیقت، دازاین را جدای از عالم خود و چیزی پا در هوا نمیکند، بلکه مبتنی بر بودن-در-عالم دازاین است و انسانی که عزم جزم دارد، کاملاً مبالات دیگر انسانها را دارد. دازاین آزاد شده از نسب عرفی و رهایی یافته از خلقیات عامه (مانند کنجکاوی و پرگویی) اکنون میتواند زبان وجدان دیگر انسانها شود. در مراحل بعدی هیدگر توضیح میدهد که این عزم جزم شده مربوط به امکانات همان عالم است و نیز اینکه «مصممیت یعنی به خود مجال فراخوانده شدن دادن برای برون آمدن از گمگشتگی در همگنان» (همان، ص 641)
راهی که هیدگر برای اتصال عزم جزم با حیث تاریخی انسان نشان میدهد از توجه به تقدیر[4]میگذرد. دازاین چون ذاتاً دارای همبودگی است، پس تقدیر او هم که از اگزیستانس او حاصل میآید، جمعی است. وی متذکر میشود که همان طور که نمیتوان ارتباط دازاینها را با هم بر اساس جمع و ترابط سوژهها دانست، پس تقدیر جمعی هم ماحصل تقدیرهای فردی نیست، بلکه تقدیرهای فردی، قبلاً در تقدیر جمعی رهنمون شدهاند. (همان،صص 794-793)
تنها دازاینی میتواند تقدیر خود را بر عهده بگیرد و به استقبال زمان آینده برود که از قبل حیث زمانی متأصل را تجربه کرده باشد. چنان دازاینی در واقع از دل امکانات خود عالم به عزم میرسد و با بازخوانی همین امکانات است که عزمی تاریخی رخ نشان میدهد. چنین دازاینی باید نخست خود را از پریشانی گذشته متعارف خود رها کند تا بتواند در دل این جمعیت خاطری که مییابد، راهی برای پرسش پیدا کند. آن پریشانی گذشته، پریشانی تاریخی دازاین در عالم است. بنابراین، سرگشتگی تقدیری-تاریخی دازاین و نیز میانهمایگی او در فرار از مقام عزم، هر دو هم ریشه هستند. به زبان سادهتر، عدم ورود آدمیان به ساحت تفکر و تحول تاریخی، هم ریشه است با عدم ورود او به ساحت مسؤولیتپذیری و فرا رفتن از زندگی غافلانه.
عزم، در سایهی تفکر تاریخی وجود
هرچند بیان هیدگر در وجود و زمان تقریباً مکفی به نظر میرسد، اما بد نیست نیمنگاهی هم به نظر او در کتاب افادات به فلسفه[5] بیندازیم که برخی آن را محور تحول فکری بعدی هیدگر دانستهاند. هیدگر در فصل پیش چشم، صفحاتی را به این موضوع تخصیص میدهد که البته محتوای آن چندان با وجود و زمان متفاوت به نظر نمیرسد.
هیدگر در این اثر به صراحت بیان میدارد که آن چیزی که اختصاص به عزم دارد، در واقع اختصاص به گذار از مدرنیته به چیزی غیر از آن دارد. جالب آنکه در ادامه، پس از طرح چند پرسش دربارهی عزم، این بار هم به توضیح حقیقت تاریخی وجود میپردازد و به این بهانه اشاراتی به وضع تاریخی فلسفه و منطق نیز انجام میدهد. سپس اذعان میکند: تذوت ذاتی وجود، در از آنِ خود کردن عزم است که ذاتبخشی میکند و این را چیزی میداند که ما به آن علم نداریم، بلکه به آن نیاز داریم و اینجاست که برای وجود، میدانی باز میشود. هر آن چیزی که عزم را بنیاد میگذارد، همان چیزی است که پرسش از حقیقت وجود را بیدار میکند.(Heidegger,1999/ pp65-66)
هیدگر در ادامه و پس از توضیح بیشتر دربارهی ارتباط عزم با تذوت وجود و حقیقت تاریخی وجود، میپرسد: به چه وسیلهای عزم جزم میشود؟ و چنین پاسخ میدهد: به وسیلهی آیندهگان. آیندهگان کسانی هستند که جلوتر از بقیهی مردمان فکر میکنند و البته بعدها تابعان فراوانی پیدا خواهند کرد.(Ibid/ p66) هیدگر معتقد است که اصحاب عزم، کسانی هستند که خود را محو در فضای غولسان تکنیکی نکردهاند، بلکه آنها به خاموشی و استنکاف وجود توجه دارند. اما با اینحال چون سرنوشت مردمان گره خورده به این روزگار ماشینی و کمیت زده است، ناگزیر چنین عزمی، باید تا حدی، سری هم در این ایام و روزگار داشته باشد. اما عزم باید بتواند زمان-مکان را افتتاح کند، در چنان مجالی است که لحظاتی ذاتی و عمیقترین تأملات رخ میدهد.(Ibid/ pp67-68)
هیدگر سپس سعی میکند بیشتر از وجود و زمان محتوای عزم را توضیح دهد و نشان دهد که اولاً این عزم دربارهی بنیادیترین وجوه تاریخ و انسان است، ثانیاً این عزم با انتخابهای عرفی تفاوت فراوان دارد. در انتخاب با چیزی حاضر در پیش رو مواجه هستیم (و در این باب شاید با حیوانات تفاوت زیادی نداشته باشیم) اما در عزم به دنبال امری هستیم که هنوز نیست. عزم باید دربارهی عمیقترین چیزها باشد، عزم برای نجات انسانهاست. نجات انسانها از خطری که به نهایت خود رسیده است. (نیستانگاری(Ibid/ p69)
در مجموع میتوان از کلام هیدگر چنین برداشت کرد که عزم، حرکت انسان برای گذار از زندگی عرفی و نیز محو کردن خود در فضای نهیلیستی رایج است و اگر چنین عزمی در کمال خود صورت پذیرد، منجر به پرسشهای عمیق تاریخی و تحولات بزرگ میشود. به هر حال، عزم مقدمهی واجب باز شدن امکان چنان پرسشهایی است.
عزم، مقدمهی واجب برای ایران امروز
وقتی مدعای آن را داشته باشیم که قومی میتواند تحول تاریخی را تجربه کند، یعنی پذیرش آنکه توان تجربهی تحول فکر برای آنها فراهم است. این خود بهمعنای آن است که میتوان پیشاپیش انتظار داشت چنان قومی به معنای عزم برسد یا حتی رسیده باشد. از کجا میتوان فهمید که ملتی عزم خود را برای تحول جزم کرده است؟
بیشک وقتی عزم را بهمعنای عزم تاریخی و مقدمهای برای تحول تاریخی بدانیم، نمیتوانیم آن را تحویل به انتخابهای جزیی کنیم. اما پرسشی که اینجا خود را نشان میدهد این است که آیا اگر ملتی یا قومی، در مقدمات حرکت به سمت یک عزم اگزیستانسیال، که طبعاً ترک معضلات اخلاقی و محوشدگی در زندگی عرفی، از اقتضائات آن است، لنگ بود، میتوان از او انتظار عزم تاریخی داشت؟ مگر نه اینکه عزم تاریخی یعنی حرمت زبان را داشتن و از ژاژخایی دوری گزیدن؟ مگر نه اینکه عزم تاریخی نیازمند توقف و احتیاط است نه شعف و انبساط؟ مگر نه این که عزم مقامی است نیازمند فرصت و نه طرحهای عجولانه؟ غرقشدگی در عجله و پرگویی و کم شنوی، فرصت هر قومی را برای عزم زایل میکند.
یکی از بهترین پیشنهادها برای تحقق عزم، نگاه به عزم بهمثابه امری انفسی و فکری است که لازمهی ذات چنین چیزی، اجتناب از منهیات و رذائل است و جدیت در زندگی. اساساً عزم جز با جدی گرفتن ممکن نمیشود و نمیتوان جز به این طریق، از پریشانی رها شد. عزم در همان آغاز تحقق، خود را در زندگی همین عالم نشان میدهد و بیانگر آن است که قومی عزم خود را جزم کردهاند تا نجات بیابند و نجات دهند. مناسبتر آنکه برای چنین خواستی بهجای اصطلاح عزم ملی که تداعیگر تصمیمهای جزیی است، از عزم تاریخی بهره برده شود. عزم تاریخی، همان چیزی است که بهواسطهی آن راه آیندهی یک قوم آشکار میشود و البته چیزی از خود را نیز در عالم امروزی آنها نشان خواهد داد.
منابع:
جمادی، سیاوش، (1385) زمینه وزمانه پدیدارشناسی، جستاری در زندگی و اندیشههای هوسرل و هایدگر، تهران، ققنوس، چاپاول
هیدگر، مارتین، (1387) هستی وزمان، جمادی، سیاوش، تهران، ققنوس، چاپدوم
Heidegger, Martin, (1999) ContributionstoPhilosophy(FromEnowning), Trans. Emad, Parvis&Maly, Kenneth, IndianaUniversityPress, Indiana
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.