شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (74-75) شماره پانزدهم تاریخ مصادیق زنگهای خطری که به صدا درآمدند
آنچه که امروز در جامعه و جهان پرتناقض و پرتنش وتضاد بشری ما رخ میدهد، هم به دلیل ابعاد جهانی و همهگیر آن، هم از آن جهت که طراحان پشت صحنهی بازی مجهز به دانش و دانایی ابداع و استفاده از امکانات و ابزارهای ظریف و فناوری پیچیدهی بیسابقه در تاریخ هستند، نگران کننده، فاجعهبار، غافلگیرکننده و بسیار غمانگیز است. برای نخستین بار تمدنی را تجربه میکنیم که انسانش خود را مالک مطلقالعنان عالم میبیند و استقلال وجودی خود را بهعنوان یک اصل بنیادین پذیرفته است. اندیشهای که عقلاً باطل و منطقاً مغالطهآمیز و اخلاقاً ناپسند و عملاً ویرانگراست و نهایتا سر از یک فاجعهی عظیم جهانی برخواهد کشید.
کوس رسوایی آن اینک در همهی قارهها به صدا درآمده و زنگهای خطر آن نیز حتی به گوش تاریخ گریز و منزویترین فرهنگها و سنتهای اعتقادی رسیده و مصادیق و مظاهر آن را هم در روان و رفتار، هم در فرهنگ و زندگی، هم در مواجههی انسان دورهی جدید با طبیعت و تاریخ آشکارا میتوان دید و زیست.تصویر و تفسیری از انسان بودن خویش طراحی و ترسیم کردهایم که دیگر برای خود ما هم قابل تحمل نیست. اینک شاهد فروپاشی ستونهای استوار هرکول اندیشه و عقلانیت و ارزشهایی در خاستگاهشان هستیم که در کمتر از سه سده موفق شدند بهطرز غافلگیر کننده و نفسگیر چهرهی تاریخ و فرهنگ بشری را به مقیاس جهانی در همهی قارهها دگرگون کنند.
انسان وجودیست معنوی، معناکاو و اعتبارساز. هر طرح و تصویری که در هردورهای از معنای هستی و چیستی انسان بودن خویش از معنای عالمی که درآن میزیسته و ترسیم میکرده هم درجه و دامنه هم عمق و اصالت معرفت و منظر و فهم او را آشکار میکرده، هم آنکه سخت برنحوهی بودن و نوع رابطه و نسبتش با عالمی که بهطور مقدر در آن زاده میشده و میزیسته، بهطرز اجتنابناپذیر تاثیر مینهاده است. ما طراح و معمار نشانهها و قالبها و قاعدهها و صورتها و تصویرهایی هستیم که معنا و تفسیرشان را پیشاپیش زیستهایم. به تعبیرعارف و شاعر روشنضمیر و ژرفبین ما حضرت مولوی خراسانی:
قالب از ما هست شد نی ما ازو/ باده ازما مست شد نی ما ازو
اساسا تاریخ آدمی در پیش از تاریخ با کششها و کنجکاویها و کنشهای خلاق معنوی انسان روی پوستهی نازک و ظریف و شکنندهی غبار کیهانی زمین در جهان افتتاح میشود و افق میگشاید و بهحرکت درمیآید. هیچ شکلی ازحیات و حضور تاریخی انسان در جهان بدون کیهانی ازنشانههای معنادار، بدون معنا، بدون حضور انسان معنوی، بدون کششها وکنجکاویها و کنشهای خلاق معنوی و معناکاو و معنایاب انسان قابل تصورنیست. نخستین نشانهها، طرحها، تصویرها و نظامهای نمادین را انسان در پیش از تاریخ ابداع کرد تا دیدهها وکردهها و زیستهها و دانستهها و دریافتهای معنوی خویش را در پیکرآنها بدمد و بریزد و بیان کند و در آینهی آنها، تجربه و تفسیر خویش را ازهستی از جهان و واقعیتهای آن بهتماشا بگذارد و ببیند. رسوبات و بقایای آن مشاهدات و تجربیات وجودی بکر و زلال و طرحها و تصویرها و نشانههای آغازین انسان پیش ازتاریخ را هم در زیرلایههای روان و رفتار و زبان و ادبیات و سنتهای اعتقادی همهی فرهنگها و گروههای اجتماعی میتوان ردیابی و رصد کرد، هم درکنشهای خلاق ذوقی و زیباشناختی و رؤیاهای انسان میتوان بازیابی و بازخوانی و معناکاوی و تفسیرکرد.
معماری فرهنگها و جامعهها بر زمینه و شانهی حیات معنوی و سیر وجودی انسان و سنتهای اعتقادی و فکری او بنیاد پذیرفتهاند. تصادفی نیست که ستون فقرات جامعهها و نظامهای سیاسی و مدنی، هنگامی درهم شکسته و فروپاشیدهاند که پیشاپیش از درون حیات معنوی و اعتقادی و فکری جامعهها دستخوش تزلزل و آشفتگی شده و رو به افول نهاده است.
در آوردگاه و آزمونهای تجربه و تقدیر تاریخی خویش آموختهایم که هر نظام معنوی، هر سنت اعتقادی و نظام فکری که ناتوان و ناکام از پاسخ گفتن به پرسشهای بنیادین و حیاتی و مرزی و معنوی انسان مانده میدان را به حریفی وانهاده که با پاسخهای بنیادی و اصیلتر و زمینه و بنیهی معنوی قوی و غنیتر و توشه و تجهیز عقیده و اندیشه و خردی استوارتر برصحنه آمده است. سنگ آسیاب دورهها بر محور ارزشها و تجربههای معنوی و نظامهای فکری استوار چرخیدهاند. دورهی جدید نیز این چنین در منطقهی غربی تاریخ افق گشود و افتتاح شد و به حرکت درآمد. البته این بار در این افتتاح تاریخی در صف مقدم نه قدسیان بودند نه روحانیان و نه کتاب و کلام مقدس. منادیان دیگری برصحنهی بازی فراخوانده شده بودند. و اندیشه و عقلانیت و ارزشها و آرمانها و نظام داناییای از جنس دیگرگام درآوردگاه آزمونهای سخت و سنگین تاریخی مینهاد. و در کمتر از سه سده که بهمقیاس زمان تاریخی طرفهالعینی بیش نبوده است چونان توفانی مهیب در منطقه و قارهی غربی تاریخ به پاخاست و چونان سیل بهسوی همهی قارهها به حرکت درآمد و جاری شد و بهطرز نفسگیر و غافلگیرکننده چهرهی تاریخ جهانی را دگرگون کرد.
اینک همهی فرهنگها همهی جامعهها، همهی نظامهای سیاسی و همهی گروههای اجتماعی در همهی قارهها بر خان ضیافت آن دستاوردها و تحولات عظیم و بیسابقهی فکری و علمی و صنعتی گرد آمدهاند و حضور دارند و زیرسقف آن پناه گرفتهاند. اینک همه مست ازبادههای نوبهنو دانش و دانایی و خمار دستاوردهای عظیم و بیسابقهی صنعتی و رفاه مزرعههای سبز سرمایهداری مدرن فرصت و مجالی نمییابند. به آنچه در لایههای نامرئی و درونینیتر این عصر جنجالی و جادویی چونان زلزلهای عظیم و مهیب در آستانهی وقوع است، بیاندیشند و زنگهای خطرش را بشنوند. اینک صدای خرد شدن و ترک برداشتن دیوارهای بلند تیتانیکـغولآسایـ ارزشهای بنیاد نهاده شده برشانهی دیو سنگهای اندیشه و عقلانیت جدید و ستونهای استوار هرکول دانش و فناوری مدرن درخاستگاهشان بیش از هرجای دیگر بهگوش میرسد.
برای نخستین بار تمدنی را تجربه میکنیم که توانسته است ستون فقرات توازن میان طبیعت و تاریخ را در سراسرگیتی در هم بشکند و بههم ریزد. برای نخستین بار انسانِ عصری را تجربه میکنیم که بهرغم طرحها و برنامههای سنگین توسعه و پیشرفت اقتصادی و صنعتیاش در سطح جامعهی جهانی آنچنان گسترده و افسارگسیخته و یله و بیمهار دست به غارت و تاراج و تخریب منابع طبیعی زده است که سرزمین سوخته و هولوکاستی بیش برای نسلهای پرشماری که در راهند و از پی خواهند رسید نگذاشته است. هر سنت معنوی و آموزهی اصیل اعتقادی و نظام فکری و انسانی و فرهنگ و جامعهای که هنوز رگههایی از عواطف انسانی و احساس مسئولیت به سرنوشت انسان دارد و اندکی پایبندی و بارقهای از حساسیت بهصیانت از منابع و مواریث طبیعی و فرهنگی و حقوق نسلهای پرشماری که در راهند و از پی خواهند رسید در ضمیر او بیدار است جا دارد که که از خود بپرسد ما بهعنوان یک نسل یک رشته اتصال و حلقهی پیوند از سلسله هزاران نسلی که رفتهاند و هزاران نسلی که در راهند تا کجا و تا چه میزان مجازهستیم و چه توجیهی منطقی و دلیلی قانعکننده برای نسلهای بشریت آینده داریم که این چنین وحشیانه و یله و بیمهار با بهخدمت گرفتن امکانات عظیمی که درکف گرفتهایم دست به غارت و سرقت و تخریب و تاراج منابع و مواریث طبیعی و فرهنگی ملتها به مقیاس جهانی زدهایم.
زنگهای خطر فشار سنگین تودههای عظیم انسانی افکنده و برکنده و گسسته از ریشههای میراث معنوی خاک و خانهی خویش که چونان سیل بهسوی کلان شهرهای عالم جدید به حرکت در آمدهاند و هرآنچه پیشروست میکوبند و میروبند و از میان بر میچینند. علیرغم آنکه از دههها پیش بهصدا درآمده است، لیکن کجا گوشی که بشنود.
به دیگرسخن 99 درصد طولانیترین بخش از حیات و حضور تاریخی آدمی در جهان بهلحاظ زمانی در یک دوران دیرینه و دیرپا و دراز آهنگ در پیش از تاریخ با جنگ و ستیز و گریز و شکارجانوران وحشی و شکارگری و بهدنبال طعمه دویدن و ریختن خون و دریدن پوست و بلعیدن گوشت جانوران وحشی و خونخوارگی بهسرآمده و سپری شده است. همهی پنچ هزاره دورهی تاریخی که با تحولات شهرنشینی و ظهور جوامع شهری و مراکز قدرت و حکومت و ابداع خط و کتابت و نظامهای فکری و سنتهای اعتقادی نهادینه شده و قس علیهذا در خاور نیزدیک افتتاح میشود بهمثابه پوستهی نازک و شکنندهای بوده که روی گسلهای عظیم و لایهها و رسوبات در هم فشردهی تجربیات بشر پیش از تاریخی بنیاد پذیرفته است.
رسوبات و بقایای جنگل آن تجربهها در لایهها و زیرلایههای درونی و نامرئی و نهانتر همهی فرهنگها همیشه هست. هر بار که پوستهی نازک و شکننده و ظریف نظامهای ارزشی شکسته شده و ترک و شکاف برداشته بار دیگر آن انسان شکارچی وحشی و طعمهجو و طعمهخوار بر صحنهی روان و رفتار و فرهنگ و زندگی ما ظاهرشده و سوار بر اسب قساوت بهجولان درآمده است. البته میان خونخوارگی و قساوت و وحشیگری انسان مدرن با انسان شکارچی پیش از تاریخ که چونان طبیعت، معصوم بود و زلال و برای زنده ماندن با مرگ دست و پنجه میفشرد و لحظهای غفلت از مواجهه و مقاومت در برابرچالشهای طبیعی میتوانست به نابودیاش بیانجامد تفاوت از زمین تا به ثریاست. وحشیگری و قساوت و آزمندی و خونخوارگی و طعمهجویی انسان مدرن مرز نمیشناسد و بسیار پیچیده عمل میکند. چنگ و دندان خونخوارگی و قساوت و بیرحمیاش نیز بسیار درندهتر و برندهتر و مهلک تر از هم جانوران وحشی هم انسان معصوم قبل از هبوط دوران پیش از تاریخی است.
آنچه اینک در جامعه و جهان بشری ما از آفریقای مرکزی و شمالی و کرانههای شمالی دریای سیاه و خاورمیانه نبوی و خاور و باختر دورگرفته تا جنگلهای آمازون و قارهی جدید اتفاق میافتد همه و همه مصادیق آشکار و مظاهر غیرقابل انکار زنگهای خطر وحشیگریهای انسان عصریست که با صورتک تمدن و بزک کرده و آراسته به آداب تجدد بر صحنه آمده است. وقتی ستون فقرات نظامهای مدنی و معنوی یک دوره در هم شکسته میشود. وقتی اندیشه و عقلانیت و نظامهای ارزشی یک دوره در خاستگاهشان در مسلخ مطامع و منافع و مصالح شکارچیان پشت صحنهی سلاخی میشود و گروهی اقلیت درنده و وحشی یله و بیمهار با امکانات عظیمی که درکف دارند طبیعت و تاریخ و منابع و مواریث طبیعی و تاریخی همهی قارهها را چونان طعمه در چنگال خود گرفتهاند و حقی و سهمی را برای نسلهایی که از پی میرسند نمیپذیرند. هرنظام سیاسی و هر دولت و ملت و مردم هر جامعهایکه در همراهی و همگامی و همسویی با این شکارچیان آدمخوار وحشیان متجدد پیشی بگیرد، خود را آسانتر به ورطههای هلاکت افکنده است.
ترکها و شکافهای دیوارهای سیکلوپی عقلانیت و فروپاشی ستونهای استوار هرکول ارزشهای عالم جدید را ببینیم و تنگناها و مقتضیات و تقدیر غمانگیز و موقعیت شکنندهی انسان عصرخویش را ببینیم و بفهمیم و بپذیریم و برای افتتاح تاریخ و جامعهای آزادتر و عادلانه و معنویترکمرهمت درمیان بربندیم و بپذیریم که هیچ مسئولیتی در جهان سنگینتر از مسئولیت انسان بودن نیست و هیچ بودنی سوگناکتر از انسان بودن. هر انسانی، هر جامعهای هر سنت اعتقادی و نظام فکری بهعمق آگاهی و سنگینی بار مسئولیتی که برشانهی وجود و وجدان خود در خدمت به بشریت وصیانت ازکرامت انسانی او گرفته، اصیل است و زنده و بالنده و پاینده و پایدار.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.