X

طول و عرض علوم انسانی

طول و عرض علوم انسانی -
امتياز: 4.0 از 5 - رای دهندگان: 4 نفر
 
نسبت مطالعات ميان‌رشته‌اي با تفكر توحيدي
بحثي در نسبت مطالعات ميان‌رشته‌اي با تفكر توحيدي
اشــــاره میان‌رشته‌ای نشان داد که پدیده‌های اجتماعی ذوابعادند و شناخت آن‌ها نیز، نیازمند نگاه ذوابعاد است. در این راستا می‌توان پرسید: شناخت پدیده‌ها از منظر اسلامی چگونه است یا باید باشد. آیا می‌توانیم با رویکرد میان‌رشته‌ای، از علوم‌اجتماعی موجود و علوم اسلامی (از جمله فقه، کلام، اخلاق یا فلسفه‌ی اسلامی) به تحلیل مسائل خود نائل شویم. ظرفیت‌های این رویکرد برای حوزه ـ دانشگاه‌هایی مانند دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) که رشته‌هایی مانند «معارف‌اسلامی و اقتصاد» دارند، چیست. لذا گفت‌وگویی با دکتر خندان، پیرامون نسبت مطالعات میان‌رشته‌ای و تفکر دینی انجام دادیم که با تصحیح ایشان، به‌صورت زیر آماده گردید.

علوم جزءنگر، نگاه کل‌نگر

ظهور مطالعات میان‌رشته‌ای به‌عنوان یک پدیده‌ی علمی نسبتا نوظهور در جهان غرب و به‌تبع در ایران، عمدتاً به ‌اقتضای گستردگی دانش است چراکه هرچه دانش در رشته‌های مختلف پیش می‌رود، معلومات بیشتری تولید شده و افرادی که بخواهند نظرات دیگران را بسط دهند، قدرت و زمان یادگیری و احاطه بر تمام آموخته‌ها را ندارند. لذا به‌نحو اجتناب‌ناپذیری به‌سمت یک رشته سوق داده می‌شوند و در یک رشته نیز، در یک تخصص خاص قرار می‌گیرند. این تخصص‌گرایی شاید عمدتاً متأثر از نظرات دکارت در کتاب «گفتار در روش درست به‌کار بردن عقل» باشد که بیان می‌کند برای تحلیل مسئله، باید آن را به مسائل کوچک‌تر تفکیک کرد و با حل مسئله‌های کوچک، تلاش کرد تا مسئله‌ای کلان حل شود. اسم این نگاه را می‌توان جزءنگری گذاشت. ایجاد این نگاه جزءنگر ـ اساساً مستقل از بحث حجم کمی علوم ـ که اقتضای نگاه پوزیتیویسمِ علمی هم هست و نگاه تجربه‌گرا به‌سمت جزءنگری هرچه بیشتر سوق پیدا می‌کند، در به‌وجود آمدن وضعیت فعلی رشته‌های علمی مؤثر بوده است.

علی‌رغم اینکه دانش بشری از خلال این نگاه، توفیقاتی هم داشت و دورانی هم دانشمندان غربی، غره و فریفته شدند که این بهترین روش علمی است، به‌تدریج متوجه شدند که این نوع نگاه، انسان را از فهم بسیاری از حقایق محروم می‌کند و نگاه جامع و موفقی نیست. لذا نگاه حل مسئله‌ی دکارت زیر سؤال رفت و این نکته مطرح شد که در کنار این نگاه جزءنگر، نیازمند به نگاه کل‌نگر هم هستیم. نگاه جزءنگر فقط معطوف به یک پدیده است اما در نگاه کل‌نگر، بیش از شناخت پدیده، رابطه‌ی آن پدیده با پدیده‌های دیگر مهم است و تلاش می‌شود جایگاه پدیده در یک نظام، مشخص شود. بر فرض اگر دانش‌های مختلف را به شهرهای گوناگون تشبیه کنیم، نگاه کل‌نگر با دیدی از بالا می‌گوید همسایه‌های هر شهر کدام هستند و چه جاده‌ها و ارتباطاتی دارد. همچنین مجموعه‌ی چند شهر فلان کشور را تشکیل می‌دهد. حال به این نکته توجه کنید که دانشجوی رشته‌ی اقتصاد، سیاست، جامعه‌شناسی یا مدیریت، به‌جز رشته‌ی تخصصی خود، مطلبی راجع به اصل علوم‌انسانی نمی‌خواند تا بداند در این کشور، چند استان و شهر واقع شده و ویژگی‌ها و اقتضائات هر کدام چیست. علوم‌انسانی و علوم پزشکی، دو کشور متفاوت هستند و هرکدام شهرهای مختلفی دارند. دانشجوی علوم‌انسانی باید چیزهایی از اصل علوم‌انسانی و مشترکات علوم‌انسانی، و چیزهایی هم از رشته‌های دیگر بداند و لااقل دو یا چهار واحد، فلسفه‌ی علوم‌انسانی بگذراند. البته ادعا نداریم که برای عالم شدن در یک رشته، علوم تمام رشته‌ها را باید دانست ـ چنین چیزی، شدنی نیست ـ بلکه می‌گوئیم صرف نگاه جزءنگر موفقیت نمی‌آورد و به میزان ممکن، این نگاه کلی هم باید معرفی شود.

حدوداً در نیمه‌ی قرن بیستم است که فردی به نام بولدینگ، نظریه عمومی سیستم‌ها را طرح می‌کند. یکی از انگیزه‌های بولدینگ این بود که به تنوع آزاردهنده‌ی علوم، سروسامانی بخشد و معضل عدم فهم متقابل و تعامل بین رشته‌های مختلف را به‌نوعی حل کند. 

راه‌حل دیگر برای رفع مشکل تخصص‌گرایی افراطی، مطالعات میان‌رشته‌ای بود. به‌خاطر عمیق و پیچیده و ذوابعاد بودن انسان و پدیده‌های اجتماعی، مطالعات میان‌رشته‌ای به‌ویژه در علوم‌انسانی بسیار جدی‌تر دنبال شد. در مطالعات میان‌رشته‌ای مطرح شد که می‌توان و باید یک پدیده را مثلاً هم از منظر اقتصادی و هم از منظر سیاسی توأمان بررسی کرد. این راه، تلاشی برای جبران تخصصی‌گرایی افراطی بود.

 

روابط عرضی در شبکه‌ی معارف

مجموعه معارف، یک کل به‌هم‌پیوسته هستند که روابط عرضی و طولی زیادی با یکدیگر دارند، آنچنان‌که خود پدیده‌های خارجی و به‌ویژه پدیده‌های اجتماعی به‌همین ترتیب است. اگر واقعیت اجتماعی یک شبکه‌ی به‌هم‌مرتبط است، پس در مقام شناخت یک پدیده، باید از منظرهای مختلفی به آن نگاه کنیم. روابط عرضی در شبکه‌ی معارف، یعنی اینکه اگر علوم بخواهند واقعیت را بشناسند، باید به‌خاطر داشته باشیم که پدیده‌ها ذوابعاد هستند لذا باید آن را از منظرهای مختلف بشناسیم. مولوی در داستان فیل در تاریکی می‌گوید: «از نظرگه گفتشان شد مختلف/ آن یکی دالش لقب داد، آن الف// در کف هر کس اگر شمعی بُدی/ اختلاف از گفتشان بیرون شدی// چشمِ حس، همچون کف دستست و بس/ نیست کف را بر همه او دست‌رس». مولانا در این ابیات بحث معرفت‌شناسی بسیار مهمی را مطرح کرده و می‌گوید حواس انسان محدودیت دارد و فقط بخشی از واقعیت را درک می‌کند. مولوی در جای دیگر می‌گوید: «صد هزاران گوش‌ها گر صف زنند/ جمله محتاجان چشم روشن‌اند». یعنی هر یک از حواس، بخشی از عالم واقع را می‌تواند بشناسد و برای شناخت حتی یک پدیده‌ی محسوس هم ما محتاج چشم و گوش و دیگر حواس هستیم. تازه ابعاد محسوس خود بخش کوچکی از واقعیت را تشکیل می‌دهند. جمع‌بندی این بخش آنکه اصل واقعیت خارجی، پیچیده است و باید با ابزارهای متعدد و از منظرهای گوناگون آن را بشناسیم.

در کنار این نگاه جزءنگر، نیازمند به نگاه کل‌نگر هم هستیم. نگاه جزءنگر فقط معطوف به یک پدیده است اما در نگاه کل‌نگر، بیش از شناخت پدیده، رابطه‌ی آن پدیده با پدیده‌های دیگر مهم است ... لذا یک دانشجوی رشته‌ی اقتصاد، سیاست، جامعه‌شناسی یا مدیریت، به‌جز رشته‌ی تخصصی خود، باید مطالبی راجع به اصل علوم‌انسانی نیز بخواند

نگاه مذکور، زمینه را برای مطالعات میان‌رشته‌ای فراهم می‌کند زیرا می‌توان هر یک از رشته‌ها را مانند هر یک از حواس، دریچه و منظر خاصی در نظر گرفت که بخشی از واقعیت را به ما نشان‌ می‌دهند. لذا برای شناخت جامع واقعیت، باید از منظرهای مختلف نگاه کرده و از دستاوردهای رشته‌های گوناگون استفاده کرد. بنابراین خود دانشِ حقوق یا مدیریت یا سیاست مهم نیستند. مثلاً اگر یک دانشجوی حقوق بخواهد جرم و بزه را مطالعه کند، از آنجا که جرم و بزه، پدیده‌ای ذوابعاد است، به‌جای اینکه به منظری به نام حقوق، اصالت دهیم، باید برای آن پدیده اصالت قائل شویم. اگر جرم‌شناسی بخواهد به‌طور جدی رشد پیدا کند، دانش سیاسی، اقتصادی، روان‌شناسی و... هم به‌درجاتی برای شناخت آن لازم می‌شود. به این ترتیب مطالعات میان‌رشته‌ای اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

 

علم دینی به معنای علم نافع

خوب است در همین‌جا موضع‌گیری خود در باب علم دینی را هم بیان کنیم و آن اینکه یک جنبه یا یک معنای علم دینی، علم نافع است. در تعالیم اسلام هم تأکید زیادی بر ضرورت نافع بودن علم وجود دارد از جمله این حدیث نبوی که «خیر العلم ما نفع»2. استاد مطهری هم با استفاده از این تعالیم اسلامی و با نفی تقسیم علوم، به دینی و غیرِدینی می‌گوید: «هر علم مفید برای جامعه‌ی اسلامی،‌ علم دینی است»3. طبق این تعریف، ممکن است دانش فیزیک هسته‌ای یک علم دینی باشد ـ چنانکه امروز شاهد آن هستیم که باعث اقتدار و عزت جامعه‌ی اسلامی شده است ـ اما صدها دانش فقه و فلسفه و تفسیر، علم دینی نباشند؛ در صورتی‌که موضوعاتی را مطرح کنند که هیچ دردی از جامعه‌ی اسلامی دوا نکند.

طبق این نگاه، گام بعدی و جدی‌تر، این است که ما به سلسله‌ی مسئله‌های جامعه دینی توجه کنیم. مثلاً جامعه‌ی دینی امروز ما با مسئله‌ی طلاق مواجه است. پدیده‌ی طلاق، مثل همان فیل در تاریکی است. اگر یک عالم علوم اسلامی (چه فیلسوف، چه فقیه، چه متکلم، چه مفسر) یا عالم سیاست یا عالم فرهنگی، این مسئله را مسئله‌ی خود بدانند، می‌توانند به‌درجاتی به این مسئله ورود داشته باشند و در حل آن مؤثر باشند؛ زیرا چنان‌که ذکر شد، پدیده‌ها پیچیده هستند و باید از دوربین‌های مختلفی در زوایای متفاوتی برای شناخت آن‌ها استفاده کنیم. غرض از اشاره‌ی به این بحث آن است که با مبنا قرار دادن این نگاه به علم دینی، مطالعات میان‌رشته‌ای، ضرورت مضاعفی پیدا می‌کند زیرا کسی که دغدغه‌ی جامعه‌ی اسلامی و اهداف مقدس آن را دارد، تلاش خواهد کرد به مشکلات و مسائل جامعه بپردازد و راه‌ حلی برای آن‌ها بیابد. چنین کسی در بند محدودیت‌های خودساخته، میان رشته‌‌های مختلف باقی نمی‌ماند و با اصالت دادن به واقعیت و مشکل محسوس و ملموس خارجی، از هر راهی و از هر دانشی برای حل مشکل استفاده خواهد کرد.

روابط طولی در شبکه‌ی معارف

منظور از روابط طولی میان معارف این است که در هر حوزه‌ی دانش، برخی گزاره‌ها زیربنا و برخی روبنا هستند. مصداق این امر در دانش‌های گوناگونی مانند هندسه و فلسفه قابل تطبیق است. روابط طولی، یک معنای دیگر از علم دینی را هم روشن می‌کند و آن اینکه، علم دینی، علمی است که مبتنی یا لااقل سازگار با مبانی تفکر دینی باشد. در اینجا از حوزه‌ی عمل خارج شده و بحث کاملاً نظری می‌شود. یعنی می‌خواهیم در مورد نوشته‌های علمی‌ای که روی کاغذ آمده‌اند، بحث کنیم که آیا دینی هستند یا نه. در تفکر دینی، مهم‌ترین اصل وجود خداوند است. در این تعریف از علم دینی، مدعی هستیم که التزام به اندیشه‌های توحیدی در تمام علوم، باواسطه یا بی‌واسطه، نقش ایفا می‌کند. لذا می‌توان نشان داد که یک علم یا اندیشه، مبتنی بر تفکر توحیدی هست یا نه، یا با آن سازگار است یا سازگار نیست. اندیشه‌های توحیدی و خداشناسی هم‌اکنون حوزه‌ای مستقل از دانش‌های دیگر است. یعنی فرد، مباحث خداشناسی را در دوره‌ای فرا می‌گیرد و بعد از آن به‌سراغ فقه، اخلاق و یا دیگر رشته‌ها می‌رود. این مسئله به‌شدت مشکل ایجاد کرده است.

ممکن است یک دانشمند غیرِمسلمان هم که در یک کشور اسلامی زندگی می‌کند برای اینکه اقتصاددان موفقی باشد، مطالعات اسلامی داشته باشد و سعی کند ... از منظر اسلامی پدیده‌های اجتماعی را شناسایی کند؛ اما از آنجا که از نظر روابط طولی، معارف دینی، یک علم در عرض سایر علوم نیست ... نتیجه کار او دینی نیست

علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیه «ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلا کلِمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ تُؤْتِی أُکلَهَا کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»4می‌فرمایند که این درخت، درخت دین‌داری است و آن ریشه، توحید است. یعنی برای اینکه درخت دین‌داری میوه دهد، باید بر ریشه‌ی تفکر توحیدی استوار باشد. پس نمی‌توان آن فقهی را که هیچ‌‌کاری با تفکر توحیدی ندارد و فقط احادیث را بررسی می‌کند، فقه اسلامی دانست. آن اخلاقی هم که کاری با وجود خدا نداشته باشد، اسلامی نیست. آنچنان‌که بسیاری از کتاب‌های مهم اخلاقی ما، متأثر از ارسطو، اخلاق را حفظ تعادل می‌دانند. مثلاً می‌گویند نه متهور باش و نه ترسو، بلکه میانه‌ی این دو که شجاعت است را بشناس و آن را ملکه‌ی خود کن. در این نگاه اخلاقی، فرقی نمی‌کند خدا وجود داشته باشد یا نه! شاکله‌ی این دانش اخلاق، غیرِتوحیدی است اگرچه صدها حدیث به آن اضافه کنند. در فلسفه و عقاید هم ممکن است بسیاری از موضوعات عصمت، نبوت و معاد را اثبات کنند اما روح تفکر توحیدی در آن‌ها جریان نداشته باشد.

به باور ما، تفکر توحیدی در تمام دانش‌ها حتی فیزیک و شیمی تأثیر می‌گذارد چه رسد به علوم‌انسانی. تأثیر بارز تفکر توحیدی در علوم‌انسانی این است که جهان‌بینی توحیدی، به تعریف خاصی از انسان می‌انجامد و آن تعریف، علوم‌انسانی دیگری را رقم خواهد زد. کلیات این اندیشه‌ی توحیدی را می‌توان به‌طور خلاصه اینچنین توضیح داد:

* خداوند اصل‌الاصول است: مطالب مهم خداشناسی در اینجا بیان می‌شود که در تقریر ما به‌ویژه دو اصل زیر از این اصل اساسی استخراج می‌گردد.

* خداوند مبدأالمبادی است: استاد مطهری تصریح می‌کند که «مرز توحید و شرک در توحید نظری، «از اویی» است (انا لله). هر حقیقتی و هر موجودی مادام که او را در ذات و صفات و افعال با خصلت و هویت «از اویی» بشناسیم، او را درست و مطابق با واقع و با دید توحیدی شناخته‌ایم ... (و از آن سو) اعتقاد به وجود موجودی که موجودیتش «از او» نباشد، شرک است، ‌اعتقاد به تأثیر موجودی که مؤثریتش «از او» نباشد،‌ باز هم شرک است»5.

* خداوند مقصدالمقاصد است: به تعبیر استاد مطهری، اصل «به سوی اویی» با این توضیح که «جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست. همه از خدایند و به سوی خدا بازگشت می‌نمایند. بنابراین واقعیت تکاملی انسان و واقعیت تکاملی جهان، «به سوی اویی» است. (لذا) هرچه رو به آن سو ندارد،‌ باطل و بر ضد تکامل خلقت است. مرز توحید و شرک در توحید عملی، به سوی اویی است»6.

* اصل ولایت: این اصل یک نوع انسان‌شناسی است و عبارتست از عقیده به اینکه انسان کامل آیینه‌ی تمام‌نمای خداست و خداوند چنین موجودی را جانشین خود در زمین قرار داده است. دو موضوع نبوت و امامت ذیل این اصل قرار می‌گیرند و می‌گوییم انبیا و اولیا، خلیفه‌ی الهی هستند.

* اصل فطرت: به این معنا که انسان برخلاف گرایش‌های ظاهری حیوانی، گرایش‌های باطنی و عمیقی به سوی کمال مطلق دارد. به‌عبارت ساده، انسان یک فلش سربالاست.

غرض نشان دادن افقی بود که تفکر توحیدی به‌صورت ریشه‌، در ساقه و تنه و شاخ و برگ و میوه‌ی درخت دین‌داری نقش ایفا می‌کند. به باور ما این چند اصل می‌تواند اصول عقاید و مبنای فکری مستحکمی برای تمام شاخه‌های علوم‌انسانی باشد.

مقام معظم رهبری در دیدارشان با قرآن‌پژوهان فرمودند که باید مبانی علوم‌انسانی را در قرآن پیدا کنید. طبیعتاً این از صنف مطالعات میان‌رشته‌ای نیست که امروزه مثلاً در رشته‌ی روابط بین‌الملل، دانشجویان تلاش کنند و آیه‌ای را که در آن، درباره‌ی موضوع رشته‌ی آنان صحبت شده، بیابند بلکه باید مبانی را در قرآن پیدا کنیم. اگر از مبنا شروع کنیم، ربط تفکر توحیدی را با این پدیده‌های امروزی و با رشته‌های مختلف خواهیم یافت. در این حالت، کلاس‌های معارف اسلامی هم احیا می‌شود.

اسم رشته‌های دانشگاه مانند «معارف اسلامی و علوم سیاسی» نشان می‌دهد که مسئله در آن زمان این بوده که برای اداره جامعه نیازمند دانش سیاسی هستیم اما آن کسی که عالم سیاسی است از اسلام بی‌خبر نباشد

عرصه‌ی دوم و بسیار مهم تأثیر تفکر توحیدی در علوم‌انسانی این است که توجه داشته باشیم نظریه‌های مختلف علوم‌انسانی، حتماً موضع‌گیری ارزشی دارند. اما این ارزش‌ها و بایدها و نبایدها ـ به تعبیر هیوم ـ از هست‌ها حاصل نمی‌شود. دانشمندان ممکن است بگویند بایدها و نبایدهای خود را از جایی نمی‌گیرند یا ادعا کنند که علوم‌انسانی موجود مانند علوم طبیعی، کاملاً علمی و بدون ارزش‌گذاری پیشینی هستند. اما تمام نظریه‌ها، چه کوچک و چه بزرگ، در تمام شاخه‌ها و رشته‌های مختلف علوم‌انسانی با انواع موضع‌گیری‌های ارزشی همراه هستند که ریشه و مبنای این ارزش‌‌گذاری‌ها در نزد دانشمندان مادی معلوم نیست و حداکثر می‌توانند بگویند دلم می‌خواهد که فلان ارزش را مبنا قرار دهم و یا اکثریت مردم، فلان ارزش را می‌خواهند. اما تفکر دینی درباره‌ی بایدها و نبایدها، نظامی از ارزش‌ها را به ما ارائه کرده است که اگر ما به تفکر توحیدی ملتزم باشیم، با هر باید و نبایدی کنار نخواهیم آمد. به تعبیر آیت‌الله جوادی آملی، اینطور نباشد که ما فقط در مسجد موحد باشیم و به‌محض اینکه از مسجد خارج شدیم، کاری با اندیشه توحیدی نداشته باشیم. لذا با مبنا قرار دادن دو اصل «از اویی» و «به سوی اویی» می‌گوییم اگر در هریک از شاخه‌ها و رشته‌های علوم‌انسانی، هدفی دنبال شود که از جانب خدا (چه با دلیل نقلی و چه با دلیل عقلی) نباشد و یا در راستای ارزش‌های الهی نباشد، با یک اندیشه‌ی مشرکانه مواجه خواهیم بود. در این نوع نگاه، «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»7یک شعار فوق‌العاده مهم و سرلوحه‌ی تمام علوم‌انسانی خواهد شد.

 

مطالعات میان‌رشته‌ای در ایران

اول

در ایران، مطالعات میان‌رشته‌ای، نه امری جدی بلکه ادامه‌ای تقلیدی از مطالعات میان‌رشته‌ای در غرب بوده است. از آنجا که علم، در پاسخ به سلسله مسائلی به‌وجود می‌آید و تولید علم زمانی رخ می‌دهد که شخص با آن پرسش‌ها به‌صورت جدی و عمیق درگیر شده باشد و به خاطر اینکه این درگیری برای عالمان علوم‌انسانی ما اتفاق نیفتاده است ـ یعنی اینطور نبوده است که ما به پدیده‌ی طلاق، فقر، مشکلات اخلاقی، و... فکر کنیم و آن‌ها را مسئله‌ی خودمان بدانیم و خود را درگیر آن‌ها کنیم و دغدغه‌ی آن‌ها را داشته باشیم ـ عالمان علوم‌انسانی در ایران مقلد غرب بوده‌اند. اصل رشته‌هایی مانند جامعه‌شناسی یا اقتصاد یا سیاست در عنوان و سرفصل و... از غرب گرفته شده و نسبتی هم با مشکلات عینی جامعه‌ی ما ندارند. حالا اگر رشته‌هایی مانند جامعه‌شناسی اقتصادی یا اقتصاد سیاسی و... در غرب متداول شده، در برخی دانشگاه‌های ما هم این رشته‌ها را راه‌اندازی کرده‌‌اند.

دوم

به یک معنا نوعی نگاه شرک‌آلود بر مطالعات میان‌رشته‌ای کنونی حاکم است چراکه وجود خدا را فراموش کرده است. ممکن است یک دانشمند غیرِمسلمان هم که در یک کشور اسلامی زندگی می‌کند برای اینکه اقتصاددان موفقی باشد، مطالعات اسلامی داشته باشد و سعی کند در جامعه‌ای که مردم، آداب و رسوم اسلامی دارند، از منظر اسلامی پدیده‌های اجتماعی را شناسایی کند؛ اما از آنجا که از نظر روابط طولی (و نه عرضی) معارف دینی، یک علم در عرض سایر علوم نیست که بتوان گفت یک دوربین هم در بین بقیه‌ی دوربین‌ها، نگاه اسلامی است، نتیجه کار او دینی نیست. در روابط عرضی، یک پدیده را از ابعاد مختلف می‌شناسیم اما در اینجا می‌خواهیم بگوییم موضع‌گیری در هر دانش، با یک یا چند واسطه، باید به موضع‌گیری ما نسبت به خدا برگردد. گرچه می‌توان مسامحتاً این عرصه را نیز مطالعات میان‌رشته‌ای نامید.

خود مطالعات میان‌رشته‌ای برای ما مطلوبیت ندارد و نباید تبدیل به بت جدیدی شود. مطالعات میان‌رشته‌ای ابزار است و ارزش واسطه‌ای برای حل مسائل دارد. به‌جای اینکه اصالت را به مطالعات میان‌رشته‌ای دهیم، باید اصالت را به ارزش‌های اصیل بدهیم. این ارزش‌ها باید پربسامد در گوش دانشجو و دانش‌پژوه و استاد تکرار شود. بعد در این فضا، مسئله‌ها را مطرح کنیم؛ در واقع همان مثل فیل در تاریکی. اگر واقعاً یک مسئله‌ی حیاتی و جدی را در جامعه تشخیص دهیم و چند نفر از رشته‌های مختلف در گروهی حضور پیدا کنند و مسیری را با نشیب‌وفراز برای حل این مسئله طی کنند، حاصل آن، همان مطالعات میان‌رشته‌ای خواهد بود.

خوب است همینجا متذکر شویم که جای مطالعات میان‌رشته‌ای درون حوزه‌های مطالعاتی اسلامی هم خالی است. یعنی رابطه‌ی بین فقه و اخلاق، روابط اخلاق با عقاید، رابطه‌ی بین فقه و عقاید، به‌شدت مورد غفلت است. ممکن است بسیاری از فقها، فیلسوف هم باشند (مانند امام خمینی(ره)) اما فقه ما با فلسفه‌ی ما رابطه‌ای نداشته و به‌شدت با یکدیگر بیگانه‌ هستند و نتیجه این می‌شود که می‌بینیم بسیاری از فقها فیلسوفان و یا عرفا را تکفیر می‌کنند، از آن طرف هم، نقدهای خاصی به فقه وارد می‌شود.

تأثیر بارز تفکر توحیدی در علوم‌انسانی این است که جهان‌بینی توحیدی به تعریف خاصی از انسان می‌انجامد و آن تعریف، علوم‌انسانی دیگری را رقم خواهد زد

سوم

نظام دانشگاهی موجود نیز بسیار محدودکننده است و برای انجام کارهای واقعی در مطالعات میان‌رشته‌ای باید از سیطره‌ی نظام اداری و ساختار موجود دانشگاه‌ها خارج شویم. به‌تازگی ده‌ها رشته‌ی میان‌رشته‌ای در وزارت علوم به تصویب رسیده است اما این کارها کماکان در دام ساختار موجود است. بعد از تصویب این رشته‌ها، مشکل استاد و متن درسی و پایان‌نامه و... مجدداً پیش خواهد آمد. ایوان ایلیچ8می‌گوید: «اگر می‌خواهید علم و دانش پیشرفت کند، مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها را ببندید». یک معنای این حرف همین است که از دل مدرسه و دانشگاه، مخصوصاً نسخه‌های جهان ‌سومی آن، راه حل مسائل جامعه در نمی‌آید. حل مسئله‌ی طلاق با این نظام دانشگاهی ممکن نیست. زیرا دانشجوی جامعه‌شناسی تصور خامی از پدیده‌ی طلاق دارد، نه معارف اسلامی می‌داند، نه دیدگاه اسلام در باب خانواده، ارزش‌گذاری خانواده، خطر طلاق و... را می‌داند و نه تحلیل فرهنگی، سیاسی و... دارد؛ چند پرسش‌نامه پر می‌کند و طبیعتاً با این کارها، مسئله‌ی طلاق حل نمی‌شود. از آن طرف دانشجوی الهیات اگر به مسأله‌ی طلاق بپردازد، بدون درک درستی از واقعیت جامعه، به جمع‌آوری و توضیح چند آیه و حدیث بسنده می‌کند که آن هم مشکل‌گشایی نخواهد کرد. چراکه سازوکاری نیندیشیده‌ایم که دانشجو واقعا با مشکل طلاق درگیر شود. اجازه نداده‌ایم که دانشجویی که متأسفانه با پدیده‌ی طلاق درگیر شده حتی اگر فیزیک خوانده باشد، درباره‌ی طلاق پایان‌نامه بنویسد و به او مدرکی بدهیم. امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ الْمَفَاتِیحُ السُّؤَالُ»9. این سئوال، یک جمله‌ی پرسشی نیست، سئوال، دغدغه‌مندی و مسئله‌مندی دانشجوست. این دانشجو چون به‌طور عمیق و وجودی با آن پدیده درگیر شده، زمانی که به آثار مرتبط با طلاق مراجعه می‌کند، خوب درک می‌کند که کدام موضوع مرتبط است و کدام موضوع مرتبط نیست. لذا اگر به‌دنبال علم دینی هستیم، باید به‌دنبال حل مسئله‌ی بومی باشیم. به این معنا نیازمند آن چیزی هستیم که شما نام آن را مطالعات میان‌رشته‌ای می‌گذارید.

 

دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)

دانشگاه امام‌صادق(علیه‌السلام) اساساً نه در ادامه‌ی علوم‌انسانی غربی بلکه با نوعی ابداع و خلاقیت کار خود را آغاز کرد. این دانشگاه حدود چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با شعارهای متعالی راه‌اندازی شد و مؤسسین دانشگاه اساساً با پدیده‌ی مطالعات میان‌رشته‌ای آشنا نبوده و به آن فکر نمی‌کردند. آیت‌الله مهدوی‌کنی در خاطرات خود بیان می‌کنند که زمانی که قبل از انقلاب در زندان بوده‌اند به این فکر می‌کردند که اگر انقلاب پیروز شود، برای اداره‌ی جامعه نیازمند افراد تحصیل کرده در رشته‌های مهم هستیم و از آنجا که دانشگاه‌های آن زمان، موجب انحراف دانشجویان می‌شدند، درصدد برآمدند دانشگاهی اسلامی تأسیس نمایند. دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) با سه رشته‌ی سیاست و اقتصاد و تبلیغ آغاز به‌کار کرد و سپس رشته‌های آن به شش رشته افزایش یافت. لذا خاستگاه تشکیل این دانشگاه با خاستگاه به‌وجود آمدن مطالعات میان‌رشته‌ای بسیار تفاوت دارد. هدف مؤسسین دانشگاه در ابتدا، تربیت نیرو و دانش‌آموختگانی برای اداره‌ی جامعه اسلامی بوده است و نه تولید علم.

اسم رشته‌های دانشگاه مانند «معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی» نشان می‌دهد که مسئله در آن زمان این بوده که برای اداره‌ی جامعه نیازمند دانش سیاسی هستیم اما آن کسی که عالم سیاسی است از اسلام بی‌خبر نباشد. یک عالم سیاسی تربیت کنیم که مطالعات اسلامی هم داشته باشد که متأسفانه این مطالعات تاکنون تا حد زیادی مجزا بوده است. این مانند آن است که پزشکی تربیت کنیم که مسلمان خوبی هم باشد و اطلاعات دینی هم داشته باشد و این با بحث مطالعات میان‌رشته‌ای که مصطلح است، تفاوت دارد. بعد از اینکه چند سالی از عمر دانشگاه گذشت و تعدادی فارغ‌التحصیل شدند، به‌تدریج این موضوع مطرح شد که بیش و پیش از تربیت دانش‌آموختگان، اساساً تولید علم دینی یا علوم‌انسانی اسلامی مهم است. حرکت‌هایی در این زمینه نیز چه در این دانشگاه و چه در دیگر دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور شروع شده که هنوز تبدیل به جریان غالب نشده اما امیدوارکننده است.

 

 

پی‌نوشت

1- عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)

2- امالی صدوق، ج 1، ص 394

3- آشنایی با علوم اسلامی، ج 1، ص 18 –15؛ بیست گفتار صص 260–259؛ ده گفتار،‌ص 173 –169

4- ابراهیم: 24-25

5- مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص131

6- مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص132 و 135 و 235

7- بقره: 156

8- IvanIllich

9- بحار الأنوار، ج‏1 ، ص196

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی