ذات خیالورزی در تفکر مدرن و زمانهی جدید، با آنچه در نزد گذشتگان بوده، در تنافر است. تفاوت خیال مدرن و بهطور کلی غربی، با خیال سنتی چنان است که هانری کربن درصدد بر میآید بهجای الفاظ مصطلح، از اصطلاحی دیگر برای معادلسازی خیال در فلسفهی اسلامی استفاده کند تا از خلط دو معنای متفاوت خیال اجتناب ورزد.
همچنان که محاسبه و عقل جزئی در تفکر سنتی، شأنی محدود به گذران امور روزمره داشته و حاکمیتی بر فرهنگ و فکر نداشته است، خیالورزی مدرن و پستمدرن نیز از چنین حکمی برخوردار است. فقراتی در آثار فیلسوفان و بهویژه فیلسوفان مسلمان نشان میدهد که آنها نیز از اهمیت گسترهی خیال در تفکر و علم آدمی غافل نبودهاند. شاید مهمترین آنها ملاصدرا باشد که تقریباً بیانی منحصر به فرد از این مقوله دارد.
با به محاق رفتن سوژهی عقلانیـمذکر در زمانهی پستمدرن، سوژهی متخیِلـمؤنث امکان بروز پیدا کرده است، اما این ظهور فراتر از فلسفه و دانش است و در واقع ویژگی تاریخ ماست، تاریخی که امر استعلایی، که ذاتاً در تناسب با عقلانیت و اطلاق عقلانیت است، با تزلزل روبرو میشود و امر خیالی که نسبت بهتری با آزادی و تنوع دارد، مجال ظهور مییابد. با این حال، تخیل مدرن، تخیلی است سوبژکتیو و بشرمدار، چنان که تعقل مدرن چنین است. این تخیل بشرمدار چون از قید استعلا رهایی یافته است، میتواند مرزها را بیشمار طی کند و در شکلی زاینده (چنان که دلوز میگوید) و بیپایان و مصرفگرا (چنان که بودریار میگوید) ادامهی حیات دهد. رسانههای جمعی اشکالی مهم از این مصرفگرایی تخیلی بیپایان هستند. رسانه باید به شکل انبوه بسازد و واقعیتهای تخیلی مجازی از آن ساخته شود.
از بینرفتن استعلا در رسانه و تخیل، آنجا خود را نشان میدهد که مرز برنامههای کودک و بزرگسال برداشته میشود. علاقهی بیحد کودکان و آزادی آنها برای مشاهدهی برنامهی بزرگسال را اگر بتوان با ضرب و زور کنترل کرد، نمیتوان منکر بسط گونههای تخیلیتری مانند انیمیشن به سبد کالاهای فرهنگی بزرگسال بود. بماند که بسیاری از بزرگسالان بهوجهی نوستالوژیک یا غیرنوستالوژیک درگیر مشاهدهی خود برنامههای کودک نیز هستند.
ارتباط وثیق برنامه کودک و عصر تخیل را باید در ذات رسانههای مدرن و ذات برنامهسازی کودک دید و نه امری عارض بر برنامهسازی. در واقع نمیتوان برنامه کودک ساخت بدون آنکه در بستر و به مدد فرایند خیالسازی مدرن اندیشید. نخستین سنخیت تخیل با برنامه کودک آنجاست که کودک چون کودک است و باید کودکی کند، ناگزیر به تخیل نیاز دارد. غلبهی تخیل برای کودک امری ضروری است و تا او از این مرحله بهخوبی حرکت نکند، به مرحلهی تعقل نائل نمیشود. بازی نیز سنخی تخیل است. بازی وجهی از زندگی انسان است و بههیچ عنوان مشمول ممنوعیت عام نیست. حتی برای افراد بزرگسال نیز بازیهایی برای غرض عقلانی در نظر گرفته میشود. اما نکتهی مهم آن است که بازی، بازی است؛ بنابراین نمیتوان انتظار داشت در بازی، خود بازی به حاشیه برود. در واقع باید بازی و تخیل مرتبط با آن در مرکز فعالیت حاضر باشد. پرسش درست این است که روح حاکم بر خیال کنونی چیست، چنانکه قبلاً میپرسیدیم روح حاکم بر عقلانیت ریاضیـابزاری چیست؟ بهعبارت گویاتر، شرط امکان عقلانیت ریاضی یا شرط امکان تخیل بیحصر مدرن چیست؟
این پرسش، پرسش از سنخیت دوم و اصلی تخیل در برنامه کودک است و شاید اگر کسی بخواهد با ادبیات ارسطویی بدان فکر کند، باید نفس خیالپردازی را ماده و خیالپردازی مدرن را صورت برنامهسازی برای کودک بخواند. خیالپردازی مدرن، البته که همه چیز برنامهسازی کودک نیست، ولی به هر حال همان است که باعث تحقق بدون توقف این سنخ برنامهسازی میشود. از بینرفتن تدریجی و بیش از پیش بسیاری از چارچوبها و خط قرمزهای قبلی در برنامهسازیهای کنونی در جهان، تداوم همان به محاق رفتن امر استعلایی مدرن و ظهور خیال عقلگریز یا حداقل مجال پیدا کردن آن است.
فرآیند تخیل بدون مرز و پایانناپذیر، ظهوری منعطفتر از روح فکر ریاضی دکارتی است. روحی که خود را در مفهوم و طبیعت بیشتر نشان داده بود و منجر به تفکر سیستمی در معقولات و تفکر کمی در طبیعت شده بود و اکنون این تفکر منجر به مجازیسازی بیحد و حصر و تحویل واقعیت به تخیلات فردی و بشری میگردد. بیگمان نمیتوان برنامه کودک را تنها مصداق آن دانست. اما باید دانست که برنامه کودک نیز در حقیقتِ خود، چیزی جز آنچه در حد اشارهای کوتاه در این نوشتار طرح شد، نیست. این فرآیند آنچنان تداوم مییابد که سرانجام نمیتوان به اطمینان از مرزهای مشخص برنامه کودک و بزرگسال سخن راند و اقتضائات رسانهها، به ویژه رسانههای دیجیتال که خود محصول همین نامحدودسازی خیالی هستند، خود بیشتر بر این نامحدودسازی محتوایی دامن میزند. پرواضح است که این نوع تخیل که رسانهی مدرن هم تجسدیافتهی آن است و هم بسطدهندهی آن، به شکستن هیچ چیز بسنده نمیکند و این فرآیند تخریب ممکن است تا بینهایت تداوم یابد. در این میان، رسالت سنگین برنامهسازانی که دل در گروی گذار از زائلشوندگی دوران کودکی دارند، رسالتی فکورانه است و نه سیاستگذارانه.
پینوشتی نوشت:
1- دانشجوی دکتری فلسفه غرب دانشگاه اصفهان
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.