به حتم، طرح هوشمندسازی مدارس را شنیدهاید. طرحی که تمام یا بیشتر همت مسئولین فعلی آموزشوپرورش را به خود جلب کرده است. طرحی که اعتبار لازم برای آن در کل کشور، 1000 میلیارد تومان برآورد شده در حالیکه در بودجه 91، این اعتبار 40 میلیارد تومان1 است و این یعنی آنکه این طرح 25 سال دیگر به پایان میرسد، یعنی طرح مذکور هیچوقت به پایان نخواهد رسید چراکه حداکثر عمر تجهیزات خریداری شده 6 سال است.
در مستندات مرکز آمار و فناوری اطلاعات و ارتباطات وزرات آموزش و پرورش برای هوشمندسازی مدارس آمده است: «گفته میشود اولین مدارس هوشمند در سال 1996 در انگلستان تاسیس شد و سپس طرح راهاندازی مدارس هوشمند یا SmartSchoolدر کشور مالزی به اجرا درآمد و با ارایه الگویی موفق، توانست تجربه خود را به سایر کشورها نیز منتقل کند و امروزه علاوه بر مالزی کشورهای ایرلند، مصر و استرالیا نیز برای هوشمند کردن مدارس خود اقدام کردهاند.»، آیا این امر ما را به تأمل وا نمیدارد که چرا کشورهای صنعتی در امر هوشمندسازی مدارسشان تعجیل نمیکنند؟ آیا زندگی آنها به فناوریهای نوین کمتر از ما وابسته است؟ و یا وظیفه و رسالت آموزش و پرورش را چیز دیگری میدانند؟
بحث تحول در آموزش و پرورش به هوشمندسازی مدارس تقلیل داده شد و نه تنها شاهد تحولی عمیق در کارکرد، ساختار و فرایند آموزشی نیستیم، بلکه متاسفانه هوشمندسازی مدارس به عنوان راهحل تمام مشکلات موجود در نظر گرفته میشود و تنها کافیست سخنان مسئولین آموزش و پرورش را در این مدت در مزایای این طرح بخوانید: «تربیت دانشآموزان پژوهشمحور؛ رشد همه جانبهی دانشآموزان از قبیل رشد ذهنی، جسمی، عاطفی و روانی؛ ارتقای تواناییها و قابلیتهای فردی؛ تربیت نیروی انسانی متفکر و آشنا به فناوری و ارتقای مشارکت مردمی؛ تغییر در قدرت یادگیری و روشهای تدریس؛ ترغیب و تشویق دانشآموز در یادگیری». و براستی مگر میتوان این همه تمنا و آرزو را از هوشمندسازی مطالبه کرد؟
اما از نکات بالا که عبور کنیم، وجهی مهمتر در طرح هوشمندسازی مدارس است که مورد غفلت جدی واقع شده است. چه فشار صنعتیشدن و ترک اجباری خانهها توسط والدین برای کسب یک لقمه نان را علت به عهده گرفتن وظیفهی آموزش و پرورش توسط دولت در غرب بدانیم و چه دلایل دیگری را برشماریم، در هر صورت ما امروزه دولت را متولی امر آموزش و پرورش میدانیم و بیمناسبت نیست که در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش چنین میآید: «وزارت آموزش و پرورش مهمترین نهاد تعلیم و تربیت رسمی عمومی، متولی فرایند تعلیم و تربیت در همهی ساحتهای تعلیم و تربیت، قوام بخش فرهنگ عمومی و تعالی بخش جامعه اسلامی بر اساس نظام معیار اسلامی، با مشارکت خانواده، نهادها و سازمانهای دولتی و غیر دولتی است.»2 و لذاست که میبایست اعمال و افکار دولت در زمینهی آموزش و پرورش را جدی بگیریم و به این امر متذکر شویم که آموزش و پرورش امروز، فردای ما را میسازد.
هرچند همواره این نقش برای آموزش و پروش متصور است، ولیکن همانطور که گفته شد از طرفی امروزه دولتها متولی این بخش هستند و بقیه در طرح آنها مشارکت میکنند و از طرف دیگر برای ما نیز که در فردای انقلاب اسلامی هستیم، آینده و چگونگی آن امری نیست که بتوانیم از آن صرفنظر کنیم. طرح هوشمندسازی مدارس در باطن خود آیندهای را تصویر کرده است و ما را به آن سمت سوق میدهد. این طرح آیندهای تکنولوژیکی را برای بشریت متصور است که تمام شئون آدمی را به تسخیر خود در میآورد.
اشتباه نشود، سخن در اینجا استفاده نکردن از فناوریهای نوین نیست؛ بلکه سخن در وزن و اهمیتی است که به این فناوریها میدهیم. فرض کنید آنچنان که طراحان هوشمندسازی مدعی آن هستند، این طرح به منصه ظهور برسد و هر یک از دانشآموزان، تبلت به دست وارد مدرسه شوند، تکالیفشان را از طریق شبکه بیسیم به لبتاپ معلم خود بفرستند، درسهایی که از قبل به صورت چندرسانهای آمده شده را بیاموزند و معلم نیز نکاتش را روی تخته هوشمند3 یاداشت کرده و به صورت الکترونیکی برای آنها بفرستد و در پایان مدرسه هم دانشآموزان با تبلتهایشان به خانه برگردند. در اینصورت دانشآموزان تمام مفاهیم و علوم را نه در عالم بیرونی، بلکه به صورت مجازی درک میکنند، آنوقت با آدمهایی روبرو خواهیم بود که دیگر به امت و ملت تعلقی ندارند و شهروندان دنیای مجازیاند، و دیگر راهکار «تاکید بر آموزش و اجرای سرود ملی و به احتزاز درآوردن پرچم جمهوری اسلامی ایران در تمامی مدارس»4 به منظور تقویت انسجام اجتماعی، وحدت ملی و احیاء هویت افتخار آمیز اسلامی-ایرانی در دانشآموزان، اثری نخواهد کرد؛ چراکه پایگاه هویتی اینان در عالم مجاز بنا نهاده شده است. تذکر این نکته ضروری است که گاه فناوریهای نوین به فهم مطلبی کمک میکنند و گاه چنانکه مسئولان این طرح از کتاب الکترونیک، نرمافزارهای چندرسانهای و... سخن میگویند، فهم بهصورت مجازی شکل میگیرد. و تمییز میان این دو، بسیار حیاتی است.
پی نوشت:
* کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تهران
1- این دو آمار به نقل از رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور و منتشر شده در خبرگزاری ایرنا و مهر است.
2- بیانیهی مأموریت سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
3- Smartboard
4- راهکار 7/1 سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.