تأمل کنیم: خواستن بهترینها صرفنظر از محدودیت داشتنیها
با وقوع انقلاب اسلامی، مسائل زندگی انسان ایرانی نیز عوض شد، و انسان ایرانی نگاه جدیدی به زندگی پیدا کرد. در واقع سبک زندگی انسان ایرانی هرچند شبیه سبک زندگی غربیها باشد، ولی تحلیلی متفاوت میطلبد. انسان ایرانی بعد از انقلاب اسلامی برای کسب ابزارها و وسایل زندگی خود، نوعی نگاه انقلابی دارد. یعنی ارتقای زندگی خود را دائم با آرمانهای مطلوب زندگی خود میسنجد و به نوعی موقعیت اجتماعی و اقتصادی کنونی خود را در نظر نمیگیرد. مثلاً همهی ما دوست داریم، ماشین داشته باشیم و دوست داریم مسیر رفتوآمدمان جادههایی داشته باشد که بهراحتی با ماشین مسافرت کنیم و نیز سوختی با قیمتی مناسب در اختیارمان باشد. همهی ما بالاترین سطح موفقیت، رفاه، امکانات، زیباییها و... را بهصورت جدی میخواهیم و از نداشتن آن ناراحتیم.
عمومیت نداشتن طلب بهترینها
شاید تصور کنیم این بهترطلبی شدید در همهی انسانها و جوامع وجود دارد و مخصوص جامعهی ما نیست. آری سخن درستی است که انسان فطرتاً کمالگرا و آرمانخواه است، اما مگر انسانها و جوامع همهی خصوصیات فطری خود را ظاهر و بارز میسازند؟ و مگر انسان نمیتواند غرایز را بر فطریات غالب گرداند؟ راحتطلبی غریزی در بسیاری از افراد و جوامع، آرمانگرایی را کمرنگ ساخته است. با مطالعهای در کشورهای مختلف میتواند دریافت که بسیاری از افراد و جوامع آرزوها و طلبهای خود را با امکانات و داشتههای خود تعریف میکنند و همه در سر آرزوهای بلند ندارند و برای همین از شرایط کنونی خود نیز ممکن است چندان در رنج نباشند. البته هرکسی در خیال از داشتن بهترینها شاد میشود اما طلب بهترینها برای هرکسی جدی نمیشود و محوریت نمییابد. جدیشدن طلب بهترینها برای افراد و جوامعی مطرح است که یا خود را دارای امکانات لازم برای دسترسی ببینند و یا از جسارت انقلابی برخوردار باشند. بههر تقدیر آرمانهایی که ما در جستوجوی آن هستیم و زندگی مطلوبی که در سر داریم و امکانات و لوازمی که برای بهترین زندگی طلب میکنیم، نقش معنابخشی به زندگی را دارند و این نقش از نقش آنها در رفع نیازها و کاربردی که دارند مهمتر است.
لازم است توجه شود که برای کاملشدن بحث باید در خصوص اینکه آرمانهای مطلوب ما در زندگی چیستند؟ و چه ارزشها و روحیاتی این آرمانها را پشتیبانی کرده است؟ در جای خود اندیشید.
خرید؛ بازتابی از طلب تا وصول
ما چیزی را طلب میکنیم و از راهی به آن دست مییابیم. خرید نیز فرآیندی اینگونه دارد. طلب و نیاز، و طریقی برای دستیابی به مطلوب. از اینرو شاید بتوان در نوع خرید و تهیهی امکانات برای تأمین نیازها، ماهیت مسیری را که برای دستیابی به مطلوب طی میکنیم تشخیص دهیم. و نیز از این طریق معنا و کیفیت معنابخشی مطلوبها و آرزوها به زندگی را درک کنیم. بهعبارت دیگر نوع خرید ما ظاهریترین تجلی نحوهی برآوردهکردن آرمانهای زندگی ماست. لذا سؤال از چگونگی خرید، راهی برای شناخت چگونگی دستیابی به محصولات مورد نیاز زندگی و آشنایی با مسیر کسب امکانات جدید و بهتر برای زندگیاست، امکانات و شرایط بهتری که معنابخش زندگی است. نوع خرید ما میتواند تصور ما از مسیر دستیابی به آرمانهایمان در زندگی را بازتاب دهد. و با توجه به این مهم میتوان پرسید که رشد و توسعهی مراکز خرید، چه تأثیری بر آرمانها و آرمانگرایی ما مینهد.
تصور کنیم:
فردی دانشمند و متفکر را تصور کنید که به مهمترین مسائل علمی و فرهنگی مبتلابه تمامی جوامع مقارن زمانهی خود فکر میکند، همهی وقتش را صرف اندیشهی محض میکند و تمام تلاشش این است که از اشتغال به امور دیگر پرهیز نماید. باید غذا بخورد، بخوابد و درآمد کسب کند و مایحتاج زندگی خود را تهیه کند. پیشتر احساس میکرد که کمبود وقت دارد؛ برایش تدبیری کردهاند که تمام نیازمندیها و ضروریات زندگیاش بدون اتلاف اندک وقتی مهیا شود. احتمالاً این فرد خوشفکر روی یک صندلی نشسته است و از فرآیند تولید امکانات دوروبر خود فارغ است، ایشان فقط به مسائل جدید بشریت فکر میکند. اصلاً شاید همهی بشریت باید چنین باشند که وقتی راه ساخت محصولی را که یافت، تولید آن را به دیگری و نهایتاً به دستگاهی بسپارد و خود به موضوعات مهمتر فکر کند. مگر ما به غیر از استفادهکردن محصولات زندگی، کار دیگری هم با اینها داریم؟ یا مگر لازم است غیر از مصرف، مواجههی دیگری با محصولات داشته باشیم؟
در مقابل یک فرد روستایی را تصور کنید که همزمان کشاورزی، دامداری، باغداری و... میکند و به همراه چند خانوادهی دیگر در روستا تمام نیازهای زندگی خود را تأمین میکند. فرد اول در نحوهی تأمین مایحتاج زندگیش در فروشگاههای بزرگ کاملاً متمایز میشود. سخن اکنون دربارهی اینکه نیازهای مادی ما در دنیای کنونی گسترده شده، نیست. اصلاً فرض کنید که ما در فروشگاههای بزرگ بهدنبال خرید ضروریات زندگی و تأمین نیازهای زندگی خود هستیم، با اینحال ماجرای خرید از فروشگاههای کنونی به شکل رایج، ماهیتی متفاوت یافته است.
زمانی است که ما خودمان بهطور طبیعی چیزی را که مصرف میکنیم، تولید میکنیم، یا با واسطهی کمتری به آن میرسیم، اما زمان دیگر مصرف ما لوازمات زندگی با نوعی از خودبیگانگی نسبت به محصولات مقارن است. این سخن را با آن سخن تکراری که میگوید در گذشته آنچه را تولید میکردیم مصرف میکردیم و امروز فقط مصرفکننده هستیم نباید یکسان انگاشت؛ البته این سخن مشهور سخنی درست است اما خود از منظر مناسبات تولید و توزیع و مصرف بیان شده است؛ سخن ما در نوع مواجهه با محصولات از منظر فلسفهی زندگی است.
فارغ از اینکه آرمان زندگی مطلوب در هر یک از این دو فرد مثالی فوق، چه فرقی باهم دارند، این دو نفر نشاندهندهی دو سر طیف برای سیر طبیعی و پیمودن مسیر واقعی برای دستیابی به مطلوبیتهای روزمره زندگی است. اینکه ما چگونه نیازهای معمول و روزمرهی خود را تأمین میکنیم، و مطلوب است که چگونه آن نیازها را تأمین کنیم منحصر در روابط اقتصادی نیست. سخن در این است که تا چه حد با آنچه استفاده میکنیم مواجهایم و چه نوعی از درگیری با آن داریم؟ فردی که خود تولید میکند چه نوعی از تعامل با محصول را دارد و فردی که هیچ تصوری از تولید و فرآیند آن ندارد چطور؟ البته موضوع محدود به تولید نیست. در یک سر طیف انسانی قرار دارد که با هر پدیدهای از جمله کالاها و محصولات زندگی روزمره، بهصورت جایگاه و حقیقت واقعی آن در نظام هستی مینگرد؛ یعنی امور را همانطور که در هستی قرار دارند و با همان واقعیتی که هستند میبیند، به ابعاد مختلف آن توجه دارد، به فرآیند شکلگیری آن نظر دارد، آغاز و انجام امور و پدیدهها برایش مهم است و مبدأ و مقصد آنها در فهم و مواجهه با امور مهم میداند و به معنای امور میاندیشد. در سر دیگر طیف تمام حقیقت و حیثیت و ماهیت امور و پدیدهها و محصولات به رفع نیاز مادی من کاهش داده میشود؛ آب با تمام جلوات و تجلیات و زیباییها و حقایق و کارکردها و نقشهایش و فراز و نشیبهای که میپیماید و موجهایی که ایجاد میکند و سیری که در دریاها و رودها و ابرها و آسمانها دارد، تحویل میشود به مادهای شویندهو مایعی رافع عطش. البته اینها دوسر طیف است و در این میان حالات گوناگونی پیش میآید؛ بالاخره کسی که آبی زلال را در لبه چشمهای زیبا در دل طبیعت مینوشد با کسی که آن را در بطری از مغازه میخرد و بالا میکشد، به یک میزان به زیبایی آب نگاه نمیکنند و دریافتهای متفاوتی از آب دارند.
عدهای معتقدند که نیازهای روزمره و ضروریات اولیه به هیچوجه سنخیتی با دیگر امور اجتماعی متعالی زندگی ما ندارند و آنقدر سطحی هستند که باید دائم مواجهی خودمان را با آنها کم کنیم. لذا میبایست این امور و مسائل سخیف زندگی را هرچه بیشتر رها کرد تا شرایط تمرکز و تمحض در امور عالی مهیا گردد. و انسان بتواند فارغ از درگیری با امور و نیازهای مادی و روزمره به فکر و اندیشه یا ذکر و پرستش بپردازد. اما آیا میان نوع زندگی و تأمین نیازها، و پرداختن به امور عالی و اندیشه، و نیز آرمانهای بلند اجتماعی پیوندی نیست؟
دوباره فکر کنیم: در مراکز خرید چه اتفاقی میافتد؟
مهمترین ویژگی فروشگاهها و مراکز خرید مدرن این است که فرد میتواند تعداد زیادی از خواستههای مادی زندگی خویش را بدون درک، حس و تجربه چگونگی واقعیت آنها حاضر بیبیند. هر چه را آرزو کنید و یا حتی آنچه را فراتر از تصور شما باشد میتوانید آماده و در دسترس ببینید. فاصلهی میان آرزو و وصول به آن حذف شده است، برای دستیابی به خواستههای دور تلاشها پنهان میشود. چیزهایی را میبینیم که هیچ تصوری از چگونگی ایجاد آن نداریم، از سیری که پیمودهاند، از معانی مختلفی که با خود حمل کردهاند، از کسان مختلفی را که با خود درگیر ساختهاند و برخی را شاد و برخی را اندوهگین ساختهاند. در این فروشگاهها همهی حقیقت، فرآیند، سیر، معانی، آغازها و انجامها خلاصه شده است در زاویهی محدود نیاز من، خرید و مصرف. گویی هایپراستار یک فستیوال شعبدهبازی است. در شعبدهبازی ناگهان و بیهیچ مقدمه یک شیئی ظاهر میشود. البته با این تفاوت که میتوانیم هر کالای شعبده شدهای را برای خود داشته باشیم، البته شعبده بیننده را مقهور میکند و لذا آنچه را از هایپراستار میخریم، دیگر به خدمتمان در نمیآید. فقط آن را مصرف میکنیم بدون اینکه کمترین مواجههای با حقیقت آن داشته باشیم ویا بعدی دیگر از ابعاد آن برای ما مطرح باشد. ما لایق رسیدن به این محصول نشدهایم چون در سیر طبیعی زندگی مسیری را طی نکردهایم که آشنای (در مقابل بیگانه) این پدیده گردیم.
از آنجا که چنین مواجههای با محصولات چنان عمومیت یافته که تصور مواجههای متفاوت نیز دشوار شده است؛ برای درک بهتر این امر بهتر است فروشنده را نیز درنظر بیاوریم، ما فروشنده را صرفا موجودی میدانیم که در فروشگاه حضور دارد، اجناس را معرفی میکند، تحویل میدهد و یا هزینه را دریافت میکند. در رستوران جانداری هست که غذای سفارشداده شده را روی میز ما میگذارد؛ در اداره جانداری وجود دارد که سر ساعت معینی یک چای روی میز من میگذارد؛ هرکدام از این افراد انسانهستند و همهی شئون و ابعاد انسانی را در خود دارند و اگر ما اندکی از انسانیتمان مانده باشد درک میکنیم که پیش از هرچیزی با یک انسان مواجه هستیم. یک انسان با همهی معنای سنگینی که انسان با خود حمل میکند. اما در بسیاری موارد انسانهای دیگر به برطرفکنندهی نیاز مادی من تحویل میشوند. یعنی من دیگر با «انسانی که غذا را روی میز میگذارد» مواجه نیستم؛ بلکه با «گذارندهی غذا روی میز» مواجهام. در خصوص کالاها و محصولات نیز چنین است.
ممکن است بگوییم که چه اشکالی دارد که ما در مدت یک ساعت، لوازم و نیازهای زندگی خود را از یک فروشگاه بزرگ بخریم و تا یکی دو ماه از درگیری با بازار و خرید و این دست امور سخیف که انسان را از ارتباط با امور متعالی و از تفکر دربارهی حقیقت بازمیدارد، رها باشیم؟ اصلا چه اشکالی دارد که ما هرچیزی را که بخواهیم ظرف چند دقیقهبهصورت الکترونیک بخریم و چند دقیقه بعد در مقابل درب منزل تحویل بگیریم؟ معلوم است که راحتتر به دیگر کارهایمان میرسیم. اما بهراستی این کارهای دیگر چیستند؟ و چرا باید آنها را انجام دهیم؟ شاید ما در این بیگانگی از کارهایمان در ادارات، جزئی از این چرخهی تولید همان محصولی هستیم که مصرف میکنیم. اما آیا اگر شما بدانید که کارتان در فلان شرکت چه تأثیری در تولید فلان کالای مصرفیتان داشته است، در مواجههی شما با این محصول تغییری ایجاد نمیشود؟ حقیقت این است که مثلاً یک لباس برای ما، فقط یک ابزار پوشش بدن از سرما، گرما و زینت نیست، لباس و هر محصول دیگری برای ما یک راه ارتباط با عالم زیستی و نیز هستی است. لذا اگر بدانیم و حس کنیم که چگونه تولید شده است؛ معنای استفادهی ما از این لباس عوض میشود و نهایتاً فهم و درک ما از زندگییمان عوض میشود. حتی فهم ما از اینکه دوست داریم چه محصولی را استفاده کنیم و از فلان محصول بدمان میآید، درگرو دانستن و همراه شدن با تحقق تاریخی و اجتماعی آن محصول است. یعنی ذائقه ما نیز در این همراهی خلق و جهتدهی میشود. بعد مادی زندگی، نیازهای مادی، کالاها و موادی که ما نیاز داریم و فرآیند بهدستآوردن و استفادهی آنها همهوهمه راهی است که ارتباط ما را با جهان و هستی برقرار میسازد و سیری که نحوهی تأمین نیازهای ما میپیماید در تعارض با این ارتباط است. اگر زمانی بذر را میکاشتیم و تا محصولدادن و تبدیلشدنش به نان با آن همراه بودیم، دیگر امروز حتی برای تهیهی آن به نانوایی نیز مراجعه نمیکنیم تا چند دقیقه از دور آتشی را که نان در آن پخته میشود ببینیم، حتی برای خرید آن به سوپرمارکت مراجعه نمیکنیم، پیک آن را مقابل منزل تحویل میدهد. دیگر زمان گشتن در بازار و بالا پایین کردن کیفیت و قیمت نیز گذشته است؛ همهی اینکارها را موجود دیگری انجام میدهد و همهچیز تضمینشده است. هم از بابت کیفیت و هم قیمت خیالتان راحت است که کسی دیگر کنترل و نظارت لازم را دارد. دیگر لازم نیست در راهروهای فروشگاه زنجیرهای قدم بزنید و انتخاب کنید، همانجایی که نشستهاید با حرکت موشواره همهچیز انجام میشود. اگر در منزل خدمتکار داشته باشید زحمت رفتن تا مقابل در نیز برداشته میشود. اگر در گذشته مرغ را خود بزرگ میکردند و هر روز برایش دانه میپاشیدند، دیگر امروز حتی خریدن مرغ سربریده و کندن پر آن عجیب است، دیگر مرغ پرکنده را هم کسی پاک نمیکند، مرغ یخزده را نیز کسی قطعه قطعه نمیکند، مرغ قطعه قطعه را نیز نمیپزد، نهایتش گرم کردن ناگت آمادهبه مدد ماکروویو است. حداقل مواجهه با امور روزانه.
تنوع مانع تعمق
ما معمولاً میترسیم که تنوع موجود در کالاهای رفع نیازهایمان کم شود. اگر ادعا کنیم که تنوع زیاد در یک محصول یا کالایی خاص نوعی رقابت آزاد برای رسیدن به ذائقهیمطلوب ما است، طبیعتاً در گام بعدی باید ادعا کرد که هنر ما این است که از غافله عقب نمانده و با تولیداتی که خوشآیند ذائقهی ماست همراه شویم. اما این تنوع مضاعف و شتابنده نوعی اشباع در مرحلهی حس را بهوجود میآورد و امکان فراتر رفتن و ارتباط عقلی و معرفتی با محصولات را سلب میکند. وقتی نتوانستیم سیر ساخت و خلق یک محصول را درک یا همراهی کنیم، مجبور میشویم که ظاهر پدیدهها را مدنظر قرار دهیم. مثلاً اگر با یک خوراکی مواجه میشویم به مزه، بو و نهایتاً خاصیت آن توجه کنیم، در حالی که قرآن میفرماید «فَلیَنظُرُ الاِنسان ِالی طَعامِه» چرا که مواجهی ما با طعام، بخشی از سیر تکامل ما را شکل میدهد.
آیا ارتباط با محصولات مادی، اشتغالی لغو به حساب میآید؟ چه نوع اشتغال به مادیات را باید کم کرد؟ عرفای پیشین برای حرفههای مختلف دستوراتی مینوشتند، مثلاً برای بزاز، تارها نشان نزول رحمت الهی هستند و پودها تجلی بسط این رحمت در سراسر زمین. یا برای یک نقاش وقتی میخواست مثلا گونهی یک فرد را بکشد و باید هزاران نقطه بر بوم بنهد، هر نقطه جلوهای از نشانههای خدا بود و ذکری داشت. بعضاً تصور ما این است که باید ارتباط با ماده را کم کنیم، اما حیات ما با این ارتباط برقرار است. بنابراین احساس میکنیم که واسطههای خدماتی مصونیت ما را از اشتغالات لغو زیاد میکنند. حال آنکه لغو بودن در نوعی ارتباط خاص با مادیات شکل گرفته است نه خود ارتباط، اتفاقا اگر ما فرصت تأمل و فهم «از کجا آمده است آمدنش بهر چه بود» را برای مادیات نداشته باشیم، اشتغال ما به مادیات لغو میشود. ارتباط ما با محصولات مادی آنوقت عمیقتر است که بتوانیم تکامل طبیعی خلق این محصولات را از منشأ قدرت حضرت حق احساس کنیم، چرا که ما تجلیات اصلی طبیعت (مثل زمین و خورشید) را اولین و سابقترین نشانههای قدرت خداوند میدانیم، پس طبیعی است که اگر ریشه مادیات را به آنها بازگردانیم، مظهریت محصولات برای ما بیشتر میشوند. لذا ما باید ارتباط سطحی (در ظاهر اشیاء ماندن و آشنایی صرف با طرز استفاده) با محصولات مادی را کم کنیم، تا امکان تأمل در مواد و پدیدهها را پیدا کنیم و بتوانیم آنها را مظهر خداوند ببینیم.
تقلیل آرمانگرایی به هوس:
برای یک ایرانی در زمان کنونی مشکل از اینجا تشدید میشود که این نحو مواجههی با محصولات مادی و تهیهی بیواسطه از فروشگاههای بزرگ، نگاه انقلابی انسان را برای آرمانهای مطلوب زندگی به انحراف برده است. یعنی انقلابیبودن از افقهای ژرف در راستای تمدنی نوین به دستیابی بیزحمت و سریع به مطلوبیتها تقلیل مییابد. (یاداوری تیتر این قسمت به نگارنده، پاسخ: کمی همراهی کنید.)اگر نباید از فروشگاههای بزرگ خرید کنیم، پس باید خودمان تمام امکانات زندگییمان را تا حد امکان بیواسطه مهیا کنیم؟ یا باید فرایند تولید محصولات را بشناسیم؟ یا در تعامل نزدیکتر با تولیدکننده، این محصولات را تهیه نماییم؟ مگر ما چقدر فرصت داریم؟
سخن از نفی رسیدن به محصولات و خدمات بیشتر نیست. چه بسا مردان بیادعایی که رسیدن سریع و متنوع به محصولات گوناگون از علو آرمانهایشان نکاهد و مقهوریتی در ته دلشان ایجاد نکند. اما واقعیت این است که ما اینگونه نیستیم. اگر ما طیالارض میدانستیم دستوپایمان را گم میکردیم، درحالیکه بسیاری لایق این فیض خداوند بودهاند. حال مسئله این است که من محروم از آن، اکنون سوار هواپیما میشوم. مراکز خرید قبل از آنکه ما لایق مواجهات جدید با نشانههای خداوند باشیم، آنها را برایمان حاضر کردهاند. مراکز خرید این مواجه جدید را در تمام ساحات زندگی ما عادی میکنند.
بنابراین سه نکته میتواند برای دستیابی به راه رهایی مفید باشد: دستیابی به آرمانها و مطلوبها باید طبیعی و با طی مسیر واقعی صورت بگیرد؛ ارتباط عمیق با پدیدهها باید برقرار شود؛ تعامل با ماده، ضروتاً بهمثابه آیه باشد.
پی نوشت:
* دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.