زندگی ما شدیداً از سیاست تأثیر میپذیرد و ما بازتاب تحولات سیاسی را بهصورت مستقیم و ملموس در زندگی خود حس میکنیم، از این رو سیاست امری نیست که بتوانیم نسبت به آن بیتوجه باشیم.
روابط و حیات اجتماعی افراد و نیز حیات اقتصادی افراد بهشدت از سیاست اثرپذیر است. توجه کردن سطح وسیعی از افراد به سیاست را میتوان بر همین اساس تبیین کرد. این وضعیت همیشگی نبوده و مثلاً در قرن هفتم چنین رابطهای میان سیاست و زندگی در ایران برقرار نبوده است. این رابطه میان سیاست و زندگی را میتوان متأثر از عوامل متعددی دانست. یکی از این عوامل، روابط پیچیده و گستردهی امور و افراد است. روابط از شکل ساده و بسیط خارج شده و امور معمولی و دمدستی زندگی در مجموعهای از روابط گسترده و پیچیده قرارگرفته است که رشتههای سیاست ارکان مهمی از این شبکهی روابط را تشکیل میدهد.
عامل دیگر، گستردگی اطلاعات و نیاز انسان به اطلاعات برای گذران زندگی روزانه است. در نتیجهی همان پیچیدگی روابط، نداشتن سطح وسیعی از اطلاعات برای انجام جزئیترین امور روزانه، موجب خسارتهای عمده میشود و باز هم اخبار سیاسی، رکنی از داستان اطلاعات است. ما در تعاملات و گفتوگوهای روزانهی خود بهطور دائم شاهد رفتارها و تحلیلهای مربوط به امور زندگی مبتنی بر اخبار و اطلاعات سیاسی هستیم؛ بهخصوص رفتارهای اقتصادی مردم بسیار وابسته به اطلاعات سیاسی است.
عامل دیگر به وابستگی شدید امور ما به قانون مربوط میشود، قانون و قانونگذاری ارتباط وثیقی با سیاست و حکومت دارد. بهعنوان مثال بحثی دربارهی مقررات مربوط به استخدام 580 هزار نفر در اواخر دولت گذشته و لغو آن در اوایل دولت جدید بود. این موضوع یعنی درگیری زندگی580 هزار نفر با موضوع قانون و سیاست. 580 هزار نفری که هر یک در خانوادهای قرار دارند که به واسطهی این اخبار تصمیماتی میگیرند و زندگیشان بالا و پایین میشود. به نظر من این موضوع خاص ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز کموبیش چنین است. مثلاً در یونان مردم احساس کردند که آلمان در حال خریدن کشورشان است، تصوری که از آلمان بعد از جنگ 1945 در ذهن داشتند نیز به کمک آمد و مردم آمدند و اعتراض خود را به سیاستهای اقتصادی اتحادیهی اروپا اعلام کردند. ما در ایران معمولاً بیان، رفتار و اعتراض فردی داریم و کمتر جمعی اقدام میکنیم، اما آنها بهصورت جمعی اعتراض خود را اعلام کردند. چندی پیش در اراک دو استاد دانشگاه نسبت به آلودگیهای ناشی از کارخانهها و تخریب محیط زیست اعلام خطر کردند و تعدادی از مردم بهصورت جمعی اعتراض خود را اعلام کردند. این سنخ اعتراض در واقع اعتراضی پیرامون زندگیشان است. تفاوتی ندارد که چه حکومتی با چه ماهیتی قدرت را در دست دارد.
مختصر آنکه یک منشأ مهم توجه مردم به سیاست، در واقع توجه و حساسیت نسبت به امور زندگی است و چون زندگی کاملاً متأثر از سیاست است، مردم به مسائل سیاسی حساس هستند. این نوع توجه به سیاست عامترین نوع آن است.
از سوی دیگر مجموعهی دستگاههای حکومتی اعم از نهادهای نظامی، دستگاههای دولتی و شبهدولتی، وزارتخانهها، استانداریها، فرمانداریها، بخشداریها، شهرداریها، شورایاریها، ادارات زیرمجموعهي دیگر وزارتخانهها، بانکها، مدارس و... هر یک در ارتباط تنگاتنگ با مسائل سیاسی هستند و هر یک تعداد زیادی کارمند و نیروی انسانی دارند. یعنی بدنهی وسیعی از خانوادهها معاششان از طریق ارتباط با دستگاههای مرتبط با سیاست تأمین میشود و هر تغییری در سیاست ارتباط مستقیمی با زندگی آنها دارد.
دستهی سوم کسانی هستند که مشخصاً در مناسبات سیاسی حضور دارند و نقشآفرینی میکنند. تعدادشان نسبت به دو دستهی قبل زیاد نیست اما ضریب تأثیر آنها در جامعه بالا است. زندگی این افراد به شدیدترین شکل با نوسانات سیاسی، نوسان مییابد. در بسیاری از موارد این افراد با کانونهای ثروت و قدرت مرتبط هستند و از این رو ممکن است در حیطهی عمل سیاسی و سیاستگذاری، نوسانات مرتبط با زندگی فردی و گروهی خود را نیز بسنجند و بهمقتضای آن عمل کنند.
بنا بر آنچه گذشت افراد بهواسطهی ارتباط وسیع و وثیقی که سیاست با زندگی آنها دارد، به امر سیاست توجه و حساسیت دارند و فعالیتها و اقداماتی معطوف به سیاست انجام میدهند. اما اهتمام به سیاست منشأ دیگری نیز دارد. در حکومتهایی مثل حکومت هیتلر و موسولینی و حکومت چین در زمان مائو و دولتهای مربوط به جریانات چپ، آمریکای لاتین، کوبا، نیکاراگوئه و... شاهد حکومتهای ایدئولوژیک هستیم. در این نوع حکومتها سیاست بر ایدئولوژی مبتنی میشود و ایدئولوژی شوری ایجاد میکند که مردم را با حرارت و تعلق وارد سیاست میکند. در چنین شرایطی، تعلقات سیاسی رنگ و بوی تعلقات دینی میگیرد و نوعی تعصب بر مواضع سیاسی مشاهده میشود. در اینجا دیگر پای منافع در میان نیست و در موارد بسیار که فرد از گروه، جریان، دیدگاه و سیاستی حمایت میکند که نهتنها منافع او را تأمین نمیکند، بلکه برای او زیانآور است.
من تا قبل از سال 1388 کمتر شاهد طلاق یا اختلاف خانوادگی بهواسطهی موضوعات سیاسی بودم. البته مشکلات دیگری ناشی از مسائل سیاسی مطرح بود که به آن اشاره خواهم کرد، اما در این چند سال اخیر سیاست تبدیل به یک مسئلهی جدی در خانوادهها شده است و من شاهد طلاقها، قطع ارتباطها و اختلافهای فراوانی بودم که منشأ آن مسائل سیاسی بود. در این چند سال اخیر یکی از مسائل مهم مطرح در خواستگاریها، دربارهی دیدگاههای سیاسی بود که در مقایسهی با گذشته، بسیار معنادار بود. البته مواردی را هم سراغ داشتم که زن و شوهر در دو قطب مخالف انتخابات فعالیت شدید داشتند، و در حالی که فعالیت آنان مبتنی بر منافع نبود و جنبهی اعتقادی داشت، اما بهواسطهی پختگی دو طرف، تزلزلی در زندگی آنان وارد نشد. به هر حال این موارد نشان میدهد که در چند سال اخیر، به نسبت سالهای پیش از آن، سیاست هرچه بیشتر جنبهی ایدئولوژیک پیدا کرده است و در نتیجه، سیاست در امور جزئی و خرد زندگی نیز تعیینکننده است. در سالهای نخست انقلاب نیز سیاست جنبهی ایدئولوژیک بارزی داشت.
البته معمولاً چنین است که شور فراوانی در هنگام تحولات و انقلابها ایجاد میشود و افراد با حرارت فراوان از جریان متبوع خود حمایت میکنند و پس از چندی رفتهرفته شور و هیجان فروکش میکند و عقل و محاسبه جای خود را باز میکند. در این میان عموم افراد مواضع خود را از آرمانها به واقعیات نزدیک میکنند و تنها گروه اندکی از آرمانخواهان در برابر این موج مقاومت میکنند و بسیاری از این گروه اندک، چون هم منافع فردی خود را برباده رفته میبینند و هم شاهد کنار گذاشته شدن آرمانها هستند، دچار سرخوردگی میشوند.
گاه دو مبنای حرکتِ معطوف به سیاست، یعنی مبنای ایدئولوژیک و مبنای محاسبهی منافع، نوعی دوگانگی ایجاد میکند. از یک سو حکومت، ایدئولوژیک است و از سوی دیگر مردم به سمت عقلانیت و محاسبهی منافع در سیاست متمایل شدهاند؛ در نتیجه افراد خود و زندگی خود را هماهنگ با ایدئولوژی حکومت نشان دهند، هرچند متضاد با آن فکر کنند.
مبنای دیگری که میتواند بخش سیاسی زندگی را توجیه کند، مبنای هویتی است. کسانی که در شناخت و تعریفی که از خود دارند، یک تعلق سیاسی را ذکر میکنند، از بعد هویتی به سیاست توجه کردهاند. یعنی تعلق به یک امر، تاریخ، یا جریان سیاسی است که بخشی از هویت من را میسازد. در مقابل کسانی بسیار مصر هستند که خود و زندگی خود را عاری از هرگونه تعلق و گرایش سیاسی معرفی کنند؛ که البته دو وجه دارد؛ برخی نزد خود غیرسیاسی بودن را فضیلت و سیاستورزی را رذیلت میدانند و برخی نیز بنابه دلایلی سیاسی بودن و سیاستورزی خود را پنهان و انکار میکنند. یکی از دلایل آن به خصلت تاریخی ما در ایران بازمیگردد که یک سری امور را پنهان میکردهایم، دیگر دلیل به بدنامی سیاست و متعلقاتش بازمیگردد و دلیل سوم نیز که در جوامع دیگر رایجتر از جامعهی ما است، پنهان کردن تعلقات سیاسی به مثابه یک سیاست است.
هم کسانی که تعلقات سیاسی را بخشی از هویت خود قرار دادهاند و هم کسانی که عاری بودن از سیاست را در معرفی خود مورد تأکید قرار میدهند، ورود و نفی و اثباتشان نسبت به سیاست، جنبهی هویتی دارد و به میزانی که سیاست بعد هویتی بیابد، جاری شدن آن در امور مختلف زندگی تشدید میشود و جزئیات زندگی را نیز از خود متأثر میسازد. اما اگر کسی میان سیاستورزی و دیدگاههای سیاسی و هویت خود مرزی را قائل شود، میتواند فارغ از دیدگاهها و گرایشات سیاسی، سایر بخشهای زندگی خود را شکل دهد.
یکی از چالشهایی که اکنون سیاستمداران ما در زندگی خود با آن مواجه هستند، وضعیت خانوادگی آنها است. اقتضائات سیاست بهطور کلی و اقتضائات سیاست در ایران باعث شده است که در موارد نهچندان اندکی در خانوادههای سیاستمداران شاهد نوعی چالش و گسست میان مرد سیاستمدار از یک سو و خانواده از سوی دیگر باشیم. من بهواسطهی مراجعاتی که دارم از نزدیک با برخی موارد مواجهم. مطالبات خانواده این است که به آنها رسیدگی بیشتری بشود، وقت و توجه بیشتری صرف آنها بشود و در حاشیه نباشند. برخی خانوادهها توقعات مالی و نیز بهرهمندی از فرصتها و امکانات خاص را دارند. مجموعهی این توقعات از یک سو، و شرایط سیاست از سوی دیگر، مرد سیاستمدار را به سمت آن میبرد که همهی کمبودها را با پول جبران کند و همین زمینهی فساد بعضی را فراهم کرده است. از طرف دیگر فضای فرهنگی جامعه و نیز بیتوجهی برخی مردان سیاست به خانواده موجب شده است که انحرافات متعددی برای فرزندان و نوههای سیاستمداران پیش بیاید. این وضعیت، مردی که در سیاست فعالیت دارد را با یک شکست از درون مواجه میسازد. مرد سیاست یا از خانوادهی خود بریده میشود و زندگیاش محدود به سیاست میشود و یا ناچار است همان مسیری که خانوادهی او میپیماید را خود نیز طی کند. شرایط جامعهی ما نیز با جوامع دیگر متفاوت است. روابط نامشروع یا اعتیاد فرزند یک سیاستمدار، تبعاتی در ایران دارد که در سایر کشورها ندارد. این موارد در کنار هم مجموعهای از مسائل را در رابطهی سیاست و زندگی موجب میشود که هر یک قابل بررسی و مطالعه است. بهخصوص اینکه به هر حال نمیتوان انکار کرد که ما کشوری معمولی نیستیم و دشمنانی داریم که بر روی این نقاط ضعف ما تمرکز میکنند و از این زاویه اهدافی را ددنبال میکنند.
زاویهی دیگر که موجب اهمیت سیاست برای انسانها است و آن را مؤثر در زندگی میسازد، احساس قرار گرفتن در مجموعهای است که آن مجموعه رو به تکامل و پیشرفت است و میتواند هر روز موفقیتهای تازهای کسب کند. بهعنوان مثال من در مدرسهی مفید دوران تحصیل خود را گذراندهام و اکنون هم ارتباط خاصی با آنجا ندارم. بهظاهر پیشرفت یا افول آنجا تأثیری در منافع من ندارد. اما من از اینکه آن مدرسه رو به موفقیت باشد احساس موفقیت میکنم و شکستش را بهنوعی شکست خود میدانم. همینطور شما اگر در یک سازمان یا اداره مشغول به کار باشید، پیشرفتها و موفقیتهای آن سازمان یا اداره برای شما مهم، ارزشمند و خوشحالکننده و شکست و انحطاط آن برای شما سنگین و ناراحتکننده است؛ حتی اگر شکست و موفقیت آن در منافع شما هیچ تغییری ایجاد نکند، مثلاً میزان حقوق و مزایای دریافتی شما یکسان باشد. کشوری که در آن زندگی میکنیم نیز برای ما چنین وضعیتی دارد. موفقیت و پیشرفت یا انحطاط و شکست سیاسی کشوری که من در آن زندگی میکنم برای من مهم است. اگر کشور از نظر سیاسی مقتدر و مستقل و محترم باشد من نیز احساس اقتدار و استقلال و احترام میکنم. و اگر در کشوری وابسته و بیعزت در میان سایر کشورها باشم، احساس ذلت میکنم. جایگاه سیاسی کشور در تأمین منافع افراد آن در سراسر جهان نیز تأثیرات مستقیمی دارد که مربوط به بخش نخست صحبت میشود و در اینجا مورد بحث نیست.
براساس آنچه گذشت، اهتمام به سیاست و فعالیت سیاسی گونههای مختلفی دارد که هر کدام از دیگری متفاوت است و لوازم و نتایج خاص خود را دارد. اما اگر بخواهیم از دیدگاه روانشناسی، یک حکم عمومی بیان کنیم، باید بگوییم که علیرغم همهی ضرورتهایی که برای آگاهی و اطلاع از مسائل پیرامون و کشور وجود دارد، در شرایط کنونی زندگی ما، اهتمام به سیاست معمولاً ایجاد اخلال و تزلزل در زندگی را بهدنبال دارد و بنابراین ما را به این سمت سوق میدهد که برای آرامش و سلامت زندگی، به پرهیز از سیاست توصیه کنیم، در حالی که میدانیم این توصیه نادرست است و انسان نباید به سیاست بیتوجه باشد. این منظر روانشناسی و این توصیه میتواند بخشی از نسبت سیاست و زندگی را برای ما روشنتر سازد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.