X

نگاه بر شاخه‌ها؛ پرسش از ریشه‌ها

 
محمدمهدي شاه‌آبادي
پرسش‌هايي درباره‌ي چرايي شکست اصولگرايان در انتخابات رياست جمهوري
اشــــاره در بحران سياسي، پايه‌ها، بنيادها و پيش‌فرض‌ها و ارزش‌هاي سياسي مورد پرسش واقع مي‌شوند. درست در اين شرايط است که نظم و چينش سياسي عوض مي‌شود و صورت‌بندي و پارادايم جديدي بر سياست حاکم مي‌شود. درست مثل زماني که احمدي‌نژاد آمد و صورت‌بندي سياسي کشور عوض شد؛ و هاشمي و اصلاحات بسيار به هم نزديک شدند. در پايان دولت او هم، صورت‌بندي اصوگرايي- اصلاح‌طلبي در نظم سياسي کشور دجار بحران شد. اکنون و با شکست اصولگرايان در انتخابات، وضعيت بحراني دوباره رخ نموده است؛ مفروضات، بنيادها و ارزش‌هاي اصولگرايي دچار بحران شده و مورد پرسش واقع شده‌اند. بايد ديد اين پرسش از بنيادها، اينبار چه نظم و آرايش سياسي و جناحي جديدي را براي آينده‌ي فضاي سياسي ايران رقم مي‌زند.

انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری به پایان رسید. اما تحلیل‌های گوناگون تازه سر برمی‌آورد و تا مدت‌ها ادامه می‌یابد. تحلیل‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و با دیدگاه‌های مختلف. یک نتیجه‌ي آشکار انتخابات شکست گروهی بود که با نامزدهای بسیار و با اعتماد به نفس نسبت به پیروزی در انتخابات پا به میدان نهاده بود.

تحلیل این شکست، حرف‌های بسياري برای سیاست‌ورزان دارد. اما تحلیل‌های عمیق‌تر حرف‌های بيش‌تری برای جامعه‌شناسان و تحلیلگران اجتماعی خواهد داشت. باز هم اگر تحلیل را عمیق‌تر کنیم سؤالات و ثمرات بيش‌تری برای اندیشه‌ورزان حوزه‌های فلسفه سیاسی، مدیریت، اقتصاد و... در پی دارد. هدف نوشتار کنونی این است که از منظر اصولگرایان پرسش‌هایی را نسبت به انتخابات مطرح کند و برخی شقوق پاسخ‌ها را برشمارد و گام‌هایی را براي تعمیق پرسش‌ها طی کند. به نظر می‌رسد هر کنش اجتماعی و هر تجربه‌ي عملی می‌تواند درس‌های زیادی برای افراد گوناگون داشته باشد. اما یکی از ارکان مهم این درس‌آموزی، طرح پرسش‌های مناسب و نظم‌بخشی منطقی به دغدغه‌های ذهنی است.

 

  پرسش‌هایي درباره‌ي انتخابات و اصولگرايي و اصولگرايان

برای درس گرفتن از اقدامات عملی و ورود به تأملات نظری، یکی از راه‌های مناسب آن است که تجربه عملی را از مرحله نزدیک و سطحی آغاز کنیم؛ یعنی از پرسش‌هایی که دقیقاً مرتبط به فضای عمل و تکنیک بوده است و در ادامه با تعمیق پرسش‌ها، راه را برای سؤالات ریشه‌ای‌تر باز کنیم. این روش مزایایی دارد. از جمله اینکه، اولاً افراد گوناگون نسبت به حادثه‌ي پیش‌آمده آمادگی ذهنی و حافظه‌ي روشنی دارند؛ ثانیاً همگان در این سطح دارای ایده و نظر هستند؛ ثالثاً غالب افراد به دلیل ذی‌نفع بودن و درگیری با موضوع آمادگی گفت‌وگو را دارند. البته این روش مشکلاتی نیز دارد. همانند آمیخته شدن مباحث با حب و بغض‌های شخصی، دلخوری‌های قبلی، نبود آرامش و سعه‌ي صدر و.... گذشت زمان می‌تواند فضا را براي طرح اين پرسش‌ها آماده‌تر سازد.

1- از منظر اصولگرایان و طرفداران این تفکر، آیا اساساً شکستی[1] اتفاق افتاده است؟ به تعبیر دیگر آیا وضع کنونی از منظر آن‌ها غیرمطلوب است؟ آیا وضع بهتری را از نتیجه‌ي انتخابات انتظار داشتند؟

به نظر می‌رسد تمامی طیف‌های اصولگرا باید پاسخشان به این سؤال مثبت باشد. اگر بخشی از اصولگرایان پاسخشان این باشد که انتخاب کنونی بهترین انتخاب بوده، باید مسئله را در سطح دیگری دنبال کرد.

2- آیا اگر هر یک از نامزدهای اصولگرا (جلیلی، قالیباف، ولایتی) انتخاب می‌شد از نظر این افراد وضع بهتری از انتخاب کنونی بود یا نه؟ (به تعبیر دیگر، انتخاب کنونی از نگاه اصولگرایان، در قیاس با انتخاب هر یک از نامزدهای اصولگرا، انتخاب «بدتر»ی به حساب می‌آید یا نه؟)

پاسخ منطقی بر اساس منطق حزب و گروه، آن است که هر یک از نامزدهای اصولگرا، هرچند نامزد مطلوب طیف خاصی از اصولگرایان نباشد، باز هم از نامزد غیراصولگرا بهتر است. اما اگر پاسخ این باشد که آقای روحانی بهتر از برخی از این نامزدهای اصولگرا است، آنگاه اولین شکاف رخ می‌نماید. یعنی از نظر بخشی از اصولگرایان، آقای روحانی که به‌طور طبیعی و در طول انتخابات جزو این گروه سیاسی نبود، از نظر برخی شاخص‌ها نسبت به برخی از نامزدهای اصولگرا، اصولگراتر است. این یعنی لزوم بازخوانی دوباره معیارها از سوی طیف‌های مختلف اصولگرا.

3- به فرض آنکه نامزدهای اصولگرا اجمالاً نسبت به رئیس جمهور منتخب برتری داشتند، آیا تعدد نامزدهای اصولگرا احتمال شکست را بالا نمی‌برد؟ آیا این احتمال عقلایی و قابل اعتنا نبود؟

در اینجا پاسخ‌های مختلفی ممکن است. برخی ممکن است بگویند که بنا به تجربه‌ي انتخابات 1384 ریاست جمهوری، به احتمال زیاد انتخابات دو مرحله‌ای می‌شد و احتمال برد رقیب بسیار کم و اتکای به آن عقلایی نبود. اما اگر پاسخ این باشد که انتخابات می‌توانست مانند 88 یا 76 باشد و این احتمال هرچند در نظر اول احتمال دور از ذهنی به نظر می‌رسید، اما به دلیل اهمیت حیاتی آن برای طرز فکر اصولگرایی، باید جداً در محاسبات وارد می‌شد. عقلاً احتمال کم برای موضوع مهم را به حساب می‌آورند.

«معیارهای اصولگرایی» در نزد هر یک از طیف‌های اصولگرا چیست؟ چگونه است که آقای روحانی از نظر برخی اصولگرا است ولی آقای قالیباف نه؟ چگونه است که مواضع آقای ولایتی با تلقی عمومی از اصولگرایی همخوانی ندارد، اما وی جزو اصولگرایان است؟

 4- اگر این احتمال[2] از معقولیتی نسبی برخوردار بود، عقل سیاسی حکم می‌کرد که برای پرهیز از چنین نتیجه‌ای، تمهیدی اندیشیده شود. روشن‌ترین این تمهیدات برای روی ندادن احتمال مذکور، ائتلاف و اجماع بر روی نامزد واحد بود. حال سؤال چهارم این است که با چه معیاری فرد اجماعی باید انتخاب مي‌شد؟

یک پاسخ این است که اصولگرایی اقتضا دارد که بر روی فرد «اصلح» باید ائتلاف کرد. اما سؤال مهم این است که طیف‌های گوناگون اصولگرا که نامزدهای مختلفی دارند، در بسیاری مواقع نامزد خود را اصلح می‌دانند. اگر معیار بر سر اصلح باشد، اساساً اجماع امری محال است (در سطح دوم سؤالات به معیارهای فرد «اصلح» پرداخته می‌شود). پاسخ دیگر آن است که اگر در جایی به ضرورت اجماع رسیدیم، منطق اجماع مساوی اصلح نیست؛ چون همانطور که گفته شد اساساً یکی از اصلی‌ترین دلایل تنوع نامزدها عدم توافق بر سر اصلح است. بلکه باید با شاخص‌های دیگر، فرد اجماعی را انتخاب کرد. یکی از این معیارها می‌تواند احتمال رأی‌آوری باشد.

5- به فرض آنکه اصل اجماع، ضروری دانسته شود و یکی از معیارهای انتخاب فرد اجماعی میزان رأی‌آوری باشد، چه روشی برای تعیین میزان رأی‌آوری وجود دارد؟

یک پاسخ متداول و پذیرفته‌شده در دنیا، مراجعه به نظرسنجی‌های معتبر و مستقل است. در اینجا باز این مسئله پیش می‌آید که:

6- آیا نظرسنجی‌ها اعتبار دارد؟ به بیان دیگر آیا نظرسنجی‌ها «حجیت‌آور» است؟

برخی طیف‌ها معتقدند که از نظر علمی و عملی، نظرسنجی‌ها اعتبار ندارند و اوضاع جامعه را بازنمایی نمی‌کنند. تجربه‌های گذشته‌ي نظرسنجی‌ها در انتخابات‌هاي ايران نشانگر اين موضوع است؛ تغییرات نظرات مردم در ایران تا روزهای پایانی به اندازه‌ای بالا است که نظرسنجی‌ها قدرت پیش‌بینی آن را ندارند و نمونه‌ي روشن آن همین انتخابات اخیر است. به هر حال طیف دیگر ممکن است به تجربیات چند ده ساله‌ي دنیا در نظرسنجی و نتایج بسیار مشابه و یکسان آن به رأی‌گیری در دنیا، اشاره کند و مباحث علمی نظرسنجی را طرح نماید. همچنین اشاره کند که اگر معیار تعیین رأی‌آوری باشد باید نزدیک‌ترین راه را انتخاب کرد هرچند رأی مردم سریع تغییر کند.

اما در سطح میانی، می‌توان پرسش‌هایي ديگر و با عمق بيش‌تر طرح کرد. در اینجا منطق حزب و ائتلاف در ایران مورد مناقشه قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر در هر یک از سؤالاتِ سطح تکنیکی اگر پاسخ این باشد که نتیجه‌ي فعلی مطلوب است، نتیجه‌ي فعلی بهتر از رأی آوردن فلان نامزد اصولگرا است، آنگاه سؤال در عمق بيش‌تر پیگیری خواهد شد. در این صورت سؤال این گونه طرح می‌شود:

7- سؤال دیگر از «اصلحیت» است. معیارهای اصلح چیست؟ آیا می‌توان معیارهای روشنی را برای اصلح بودن تعریف کرد؟ چرا نظام جامعی برای تعیین معیارها و ارزیابی افراد بر اساس آن وجود ندارد؟ جایگاه کارآمدی، ارزشی بودن، تیم کاری داشتن، سابقه، ویژگی‌های اخلاقی و... هر یک برای یک رئیس جمهور چیست؟

8- در تعریف بسیاری از این ویژگی‌ها که برای اصلح گفته می‌شود، مناقشه وجود دارد. اساساً کارآمدی، ارزشی بودن، ساده‌زیستی، سعه‌ي صدر، استکبارستیز بودن، ولایی بودن، عقلانیت و ... یعنی چه؟ آیا این مفاهیم از نظر اصولگرایان همان معانی متعارف در ادبیات سیاسی دنیا را دارد؟ اگرنه، به چه معنا است؟ آن دسته معیارهای اختصاصی مانند ولایت‌پذیری و ارزشی بودن چه معنا و حدود و ثغوری دارد؟

9- اساساً «معیارهای اصولگرایی» در نزد هر یک از طیف‌های اصولگرا چیست؟ ارکان اصولگرایی کدامند؟ چگونه است که آقای روحانی از نظر برخی اصولگرا است ولی آقای قالیباف نه؟ چگونه است که مواضع آقای ولایتی با تلقی عمومی از اصولگرایی همخوانی ندارد، اما وي جزو اصولگرایان است؟

نگارنده قصد ندارد که به این سؤالات پاسخ بدهد اما مهم آن است که معلوم شود عده‌ای که تحت یک عنوان کنش سیاسی انجام می‌دهند آیا ارکان و اهداف خود را روشن کرده‌اند؟ در دنیا حزب، ائتلاف، جبهه، جنبش و... هر یک معنای خاص خود و ویژگی‌های نسبتاً روشنی را دنبال می‌کنند. اصلاح‌طلبان پس از شکست در انتخابات‌های مختلف از جمله 1384، به اهمیت طرح این سؤالات رسیدند و اصولگرایان اگر پس از شکست نیز این سؤالات را جدی طرح نکنند، سیاست‌ورزی در کشور ما رشد نخواهد کرد.

10- روشن است که بسیاری از مباحث و موضع‌گیری‌های مطرح‌شده از سوی افراد مختلف ناشی از نوع تفسیری است که نسبت به گذشته‌ي افراد و جریان‌ها و اقدامات صورت گرفته داشته‌اند. عملکرد دولت 8 ساله‌ي دکتر احمدی‌نژاد را چگونه ارزیابی می‌شود؟ نقاط قوت و ضعف او چیست؟

آیا رئیس جمهور مجری توسعه و پشرفت کشور است. اساساً «پیشرفت» در چهارچوب انقلاب اسلامی به چه معنا است؟ نسبت پیشرفت ما با ادبیات متعارف دنیا چیست؟ آیا در معیارهای اساسی یکی هستیم و تنها بر سر جزئیات مناقشه داریم؟ آیا آنقدر اختلاف وجود دارد که با ادبیات موجود دنیا زبان مشترک و معیارهای مشترک سنجش پیشرفت و پسرفت وجود ندارد؟

به نظر می‌رسد طیف‌های مختلف حتی در میان اصولگرایان دیدگاه‌های متنوعی در این باره دارند. گاه نقاط ضعف از نظر برخی نقاط قوت است و یا حداقل نقاط ضعف نیست و برعکس. همچنین اهمیت موارد مثبت و منفی نیز متفاوت است. در اینجا سؤال از معیارهای عملکرد خوب و بد موضوعیت می‌یابد. به بیان دیگر منازعه تنها بر سر مصادیق نیست بلکه تعاریف نیز دچار اختلاف نظر هستند.

اما ما با  پرسش‌هايي عمیق‌تر هم مواجهيم که از دغدغه‌ي سیاسی فراتر می‌رود. این تفسیرها به حوزه‌های مختلفی مربوط می‌شود. از جمله اينکه:

11- رئیس جمهور مجری توسعه و پشرفت کشور است؛ اساساً «پیشرفت» در چهارچوب انقلاب اسلامی به چه معنا است؟ نسبت پیشرفت ما با ادبیات متعارف دنیا چیست؟ آیا در معیارهای اساسی یکی هستیم و تنها بر سر جزئیات مناقشه داريم؟ آیا آنقدر اختلاف وجود دارد که با ادبیات موجود دنیا زبان مشترک و معیارهای مشترک سنجش پیشرفت و پسرفت وجود ندارد؟

12- «سیاست‌ورزی» اسلامی به چه معنا است؟ ورود در منازعات سیاسی با چه مبنایی صورت می‌گیرد؟ شکست و پیروزی چه نسبتی با منطق عمل به تکلیف دارد؟ احساس تکلیف برای نامزد شدن، اعلام نظر کردن، تبلیغ له یا علیه کسی کردن چگونه به دست می‌آید؟ آیا امری شخصی و غیرقابل گفت‌وگو و نقد است؟ ورود روحانیون به سیاست چه ضابطه‌ای دارد؟ آیا در هر زمانی باید تا جزئی‌ترین موارد وارد شوند؟ حد ورود چه میزان است؟ «عمل به تکلیف بر اساس حجت داشتن است»، یعنی چه؟

13- برای تعیین تکلیف، چه معیارهایی مداخله دارد؟ آیا در تعیین تکلیف شناخت فضای موضوع شرط است؟ این شناخت چگونه به دست می‌آید و چگونه حجیت پیدا می‌کند؟ همچنین این شناخت چه ارتباطی با معیارهای اصلی دارد؟

14- در کنش‌ورزی اجتماعی (تکلیف اجتماعی) به‌طور عام، نسبت معیارهای ثابت و متغیر چیست؟ کدام معیارها در هر حوزه‌ای ثابت و کدام یک متغیرند؟ اساساً اصول و سلیقه چه محدوده‌ای دارند؟ نسبت حقیقت و مصلحت چیست؟ آیا جایگزین هم می‌شوند؟ آیا مصلحت نوعی حقیقت است يا مصلحت مزاحم حق‌خواهی است؟

15- تعامل با دیگراني که همانند ما فکر نمی‌کنند، چگونه باید باشد؟ مثلاً با خواصی که در اصول اشتراک دارند، ولی اختلاف سلیقه دارند. دایره‌ي انقلاب را با چه معیارهایی باید باز و بسته کرد؟ با توده‌های مردم چه برخوردی باید داشت؟ رأی و نظر مردم چه تفسیری دارد؟ آیا تفسیر رأی مردم با معیارهای اسلام و غیراسلام است؟ مسئله‌ي جذب حداکثری و دفع حداقلی چه معنایی دارد؟

16- برای تعیین تکلیف اجتماعی چه میزان از تهذیب نفس و رشد اخلاقی لازم است؟ آیا اساساً به جز تأملات نظری و تجربه‌‌ي عمل اجتماعی، مسئله‌ي رشد و تهذیب در تعیین تکلیف و یا تعیین حرمت ورود مؤثر است؟ چه ویژگی‌های اخلاقی لازمه‌ي کنش‌ورزی اجتماعی است؟ آیا از منظر دینی، دارا بودن چند صفت اخلاقی مجوز ورود به عرصه‌ي سیاسی است؟ این مجوز در صورت وجود، چه دامنه‌ای از فعالیت‌ها را در برمی‌گیرد؟ آیا برای هر سطحی از اثرگذاری اجتماعی سطح خاصی از تهذیب و رشد اخلاقی لازم است؟ رهبر، رئیس‌جمهور، نماینده‌ي مجلس، نماینده‌ي شوراها، فعالان عرصه‌ي سیاسی و رسانه‌ای، اثرگذاران بر رأی مردم و...، هر یک به تناسب خود نیازمند چه میزانی از تهذیب اخلاقی هستند؟ آیا تکلیف‌ورزی اجتماعی بدون احراز شرایط اخلاقی و معرفتی مرتبط با آن حوزه معنادار است؟

 

  جمع‌بندی

هدف این نوشتار پاسخ به سؤالات فوق نبوده است؛ هرچند در مواردی به برخی پاسخ‌های متدوال اشاره شده آن هم از این باب که مشخص شود هر پاسخی تبعاتی دارد. از جمله‌ي این تبعات، طرح شدن سؤالات دیگر و پاسخ‌های سازگار است. در هر حال باید از زمینه‌های عملی، درس‌های عمیق گرفت و نظام اندیشه و رفتار فردی و گروهی را بازخوانی و بازسازی کرد. این مجموعه‌ي سؤالات با سیاقی دیگر و گاه مبانی دیگر برای سایر گروه‌ها نیز قابل طرح است. اما معمولاً گروه پیروز بيش‌تر در فکر عمل است تا بازخوانی عمیق. در هر حال تا این بازنگری‌های مستمر روی ندهد، سیاست‌ورزی و به‌طور کلی کنش‌های اجتماعی ما، به آرمان‌های انقلاب اسلامي نزدیک نمی‌شود.

 

 


[1]-  نگارنده آگاه است که تعبیر شکست و پیروزی آن هم در درون نظام اسلامی تعبیر دقیقی نیست. لذا با تنوع در عبارت سعی شده تا منظور بدون ابهام رسانده شود.

[2]-  احتمال شکست کامل اصولگرایان، همانطور که رخ داد.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی