X

پی‌افکندن و بنیاد نهادن نو‌به‌نو

 
دکتر حکمت‌اله ملاصالحی
دوران جدید؛ جامعه و جهان پیش روی
اشــــاره دوره‌ي جديد و نسبت‌هايي که انسان اين دوره با الوهيت و امور برقرار مي‌کند، منشأ بسياري از رخدادها و تناقض‌هاست که اين دوره را از دوره‌هاي ديگر تاريخ جدا مي‌کند، شناخت اين دوره، ما را با جامعه و جهان پيش‌رو بهتر آشنا مي‌کند.

اینک این سرزمینِ سوخته‌ی جامعه و جهان ما و میراث ما و نسل‌هایي‌که در راهند و میراث بهشت باغ‌های سبز رفاه سرمایه‌داری و باده‌های نوبه‌نوي دانش و دانایی عصر جدید و دستاوردها و امکانات عظیم و بی‌سابقه‌ی علمی ‌و فنی و غار افلاطونی مجازها و موزه‌ها و شهروندان مجازی و«نت وندان»(Netizen) مدینه‌ی فاضله‌ي اندیشه، عقلانیت، مدنیت و ارزش‌های مدرنیته و بهشت بهشتیانی که در آن نه پرهیز از شجره‌ي ممنوعه‌ای و نه وسوسه‌ی شر و شیطانی و نه سخن از گناهی و نه قصه‌ی هبوط و احساس تقصیر و توبه‌ای درمیان است و نه ایمان و امید به آمرزش و رستگاری ابدی در سر و نه تمنای ابدیتی دردل!

«خدا مرده است» و باور و ایمان به الوهیت و امر متعال و مقدس و مینوی و عالم غیب و قدس، پیشاپیش درگورستان دل‌ها و منطقه‌ی غربی تاریخ به ‌خاک سپرده شده است؛ جسم و جسد میراثش را زیر سقف موزه‌های عالم مدرن می‌توانید نظاره کنید. آن ریسمان و طره مویی که رشته‌ی اتصال باطنی و گره پیوند معنوی و تعلق خاطر روحانی میان زمینیان و آسمانیان بود در عالم جدید گسسته و از میان برچیده می‌شود و دیگر نه چنگی و دستی آویخته به «حبل‌الله» و«عروه‌الوثقایی»است و نه دلی پایبنده‌ی طره دوست! به تعبیرحضرت حافظ:

 اگر دلم نشدی پابیند طره‌ی او/ کی‌ام قرار درین تیره خاکدان بودی[1]

سقف آسمان و کیهان را بگشایید و بشکافید و درنوردید تا مگر خانه‌ای و آشیانه‌ای دیگر برای سکونت روی غبار کیهانی دیگر بیابید که زمین تنگ است و آسمان فراخ! زمینی که دیگر نه ارض هبوط است برای عروج و نه مقدس و امانت و میراثی الهی. غباری کیهانی پرتاب شده در میان صدها و صدها میلیارد غبار کیهانی پرتاب شده و پراکنده‌ی دیگر در فضا! با سرد و خاموش شدن چراغ منظومه‌ی ما دیگر نه گردی از حیات و نه غباری از تاریخ، جامعه و جهان بشری ما روی پوسته‌ی سرد و نازک و ظریف اختری که زمینش نام نهاده‌ایم به‌جای خواهد ماند. هر لحظه نیز شهاب‌سنگی سرگردان در فضا می‌تواند پیکرش را در هم بشکند و به ‌هم بریزد. ساکنان عصرجدید خود نیز سلاح‌های هسته‌ای و انرژی متراکم بسیار برای تخریب و نابودی این سیاره‌ی زیبا و شگفت‌انگیز ذخیره کرده‌اند. چنین است تصویری که فیزیک‌دانان وکیهان‌شناسان دوره‌ی جدید برای ما از زمین و آسمان و کیهان طراحی و ترسیم کرده‌اند. تصویری هراسناک و دلهره‌آور و مرده و بی‌روح و غم‌انگیز.

و چنین است مدینه‌ی فاضله‌ی مدنیت و معنویت زمینیان مدرن و بهشت موعود اندیشه، عقلانیت، مدنیت و ارزش‌های مدرنیته؛ بهشتی عفن و آتشناک و شعله‌خیز و هراسناک‌تر از جهنمی که در سنت‌های دینی وصفش را و هشدارش را شنیده بودیم. بهشت آدم‌خواران حرفه‌ای و انسان‌نماهای تهی از عواطف انسانی و انسانیت! هر آن ‌کس و هر نظام سیاسی و گروه اجتماعی که در این جنگل جانوران درنده و مزرعه‌های سبز رفاه چهارپایان چرنده و«جنات تجری من تحتها الاشرار»! چنگ و دندانش تیزتر و درنده‌تر و برنده‌تر و اشتهایش سیری ناپذیرتر و تنش فربه‌تر و بازوانش پرزور و قوت و قدرت‌تر و انبانش پرزرتر و تنبانش پرشهوت‌تر و در دست‌اندازی و تجاوز و غارت و تارارج منابع طبیعی و مواریث فرهنگی دیگران زیرک‌تر و چابک‌تر و سارق‌تر و چونان غول‌های اساطیر‌الاولین، دیو سرشت‌تر و بی‌خرد و بی‌رحم و وحشی‌تر و خون‌خوارتر، متمدن‌تر و پیشرفته‌تر و توسعه‌یافته‌تر و در صف درندگان و دارندگان سرمایه و ثروت و قدرت و قوت، مقامش محترم‌تر و موقعیتش مستحکم‌تر و اعتبار و اقتدار دولتش ارجمندتر!

سقف آسمان و کیهان را بگشایید و بشکافید و درنوردید تا مگر خانه‌ای و آشیانه‌ای دیگر برای سکونت روی غبار کیهانی دیگر بیابید که زمین تنگ است و آسمان فراخ! زمینی که دیگر نه ارض هبوط است برای عروج و نه مقدس و امانت و میراثی الهی

همان تاریخ، فرهنگ، سنت، دیانت و معنویتی که دیروز به‌نام خدا به انسان کفر می‌ورزید و در کوره‌های داغ و شعله‌خیز تعصب و تعبد و تحجر و بندگی و بردگی ساخته و پرداخته‌ی دست کلیساییان و پاپ‌ها و کاردینال‌ها و کشیشان و مسیحیت نهادینه شده و قرائت‌های معوج و تحریف شده از دیانت و شریعت و تفسیرها و تعبیر‌های ابزاری و باطل از نفس و نفخه و پیام مسیحایی هر فکر و خرد و خلاقیت مخالف و ناهم‌سوی با کلیساییان را در آتش در می‌افکند و می‌سوزاند اینک که با ارزش‌ها و آرمان‌ها و اندیشه و عقلانیتی از جنسی دیگر بر صحنه آمده است به‌نام انسان به خدا و الوهیت و هرآنچه متعالی و مینوی و معنوی و آسمانیست کفر و عناد و الحاد می‌ورزد و به‌نام تمدن بذر توحش در جهان می‌پراکند و با شعار توسعه و پیشرفت نهال توطئه و تفرقه در جهان می‌کارد. آنان که دیروز در مسلخ بردگی و بندگی و تعصب و تحجر حقوق طبیعی انسان و آزادی آدمیان را از هر گروه سنی و جنسی و قومی سلاخی می‌کردند؛ اینک اینان به‌نام حقوق فردی و فردانیت و فردپرستی و تحقق مطلق آزادی، حقوق اجتماعی و مسئولیت انسان بودن را به قربانگاه می‌برند.

کشمکش و تقابل میان حق و تکلیف، آزادی و مسئولیت، خلاقیت و تعهد، حقوق فردی و اجتماعی، تجربه‌ي جدیدی نیست. پیشینه‌ای بس دیرینه و دیرپا و خونبار و پرهزینه و غم‌انگیز را از سرگذرانده است. در فرهنگ‌ها و جوامع ابتدایی که سخت بسته و محصور و محبوس در سنت‌ها و آیین‌های متصلب نیاکان و گذشتگان خود بودند، حق و آزدای و خلاقیت‌های فردی در خرد جمعی و جامعه و گروه اجتماعی ادغام و استحاله می‌شد. برای تحقق چنین امری فرد در هر دوره‌ی سنی مرحله‌به‌مرحله پس از پشت سر نهادن آزمون‌های سخت و سنگین و از سرگذراندن مراسم تشرف و تشریفات و ریاضت‌های آیینی دشوار بسیار، در گروه اجتماعی پذیرفته و ادغام می‌شد. تخطی و تمرد از حدود ضوابظ و قواعد و قالب‌های از پیش مشخص شده‌ي اجتماعی و قومی و قبیله‌ای می‌توانست مجازات‌های سنگین و عواقب مرگ‌باری را به‌دنبال آورد. در نظام‌های شهری سلطه و سیادت و سیاست فرعونی وضع از این نیز غم‌انگیز و تاسف‌بارتر بود. این نظام‌های سیاسی تمامیت‌خواه و خودکامه با سوء استفاده از مشروعیت دینی و امر قدسی و الوهیت، در تثبیت و تداوم و توسعه‌ی اقتدار سیاسی و حاکمیت خود عدالت و آزادی و حقوق فردی را قربانی تعبد و بردگی و بندگی می‌کردند و جمعیت‌ها و توده‌های عظیم و نیروی کار بردگان و بندگان و متعبدان را بر انسان آزاد و خلاق و بهره‌مند از موهبت آزادی و خلاقیت و ابتکار عمل، ترجیح می‌دادند و مقدم می‌داشتند. در این نظام‌های سلطه‌ي فرعونی و طاغوتی و مشرکانه، تدین و تعبد و تقدس و تکلیف، مهم‌ترین بهانه و دستمایه و ابزار مؤثر هم در مشروعیت بخشیدن حاکمیت طاغوت و نظام متکی بر تفرعن و سلطه و سیادت طاغوطیان بود هم در انکار و عناد و ستیز علیه موهبت آزادی و حق طبیعی گروه‌های اجتماعی و کنجکاوی‌ها وکنش‌ها و کشش‌های خلاق آدمیان و خلاقیت‌ها و آزادی‌های فردی و اجتماعی از مشروعیت دینی چونان وسیله برای توجیه و تحقق اهداف ضدبشری خود بهره می‌گرفتند. به تاریخ و پیشینه‌ی پرماجرا و غم‌انگیز کشمکش و جدال و تقابل میان حق و تکلیف و آزادی و مسئولیت و خلاقیت و تعهد و حقوق فردی و اجتماعی که رجوع می‌کنیم پیامبران و میراث مجاهدت‌های پیامبرانه و مصلحان بزرگ را می‌بینیم که در صف مقدم رویارویی علیه نظام‌های سلطه و طرز تفکر واپس‌گرا و متصلب و ایستا و استفاده‌های ابزاری از تدین و تعبد و تقدس و سنت‌های دینی تحریف و نهادینه و اجدادی شده‌ی مشرکانه و فرعونی ایستاده‌اند. لیکن از آن جهت که هیچ نظام سیاسی و اعتقادی و سنت و دیانت و معنویتی در فرایند تاریخ مصون و ایمن از تحریف و تخریب و میراث قرائت‌های فرعونی و طاغوتی و مشرکانه نبوده است، این سنت‌های اصیل و بی‌غش و شفاف نبوی و وحیانی و وحدانی نیز در معرض تحریف‌ها‌ی گسترده‌ی«فریسی» قرار گرفته و اغلب بهانه و دستمایه‌ي مؤثری برای استمرار و اقتدار و استحکام مصالح و منافع و مقاصد و مطامع نظام‌های سیاسی سلطه و صاحبان قدرت و سرمایه و ثروت بوده‌اند.

دوره‌ی جدید در قیاس با همه‌ی نظام‌های سیاسی و فکری و اعتقادی و ارزشی که طی چند هزاره‌ی اخیر آزموده و از سر گذرانده‌ایم تفاوت‌ها و تمایزات جدی داشته است. عصری‌که هم دستاوردهایش بی‌سابقه بوده هم وسعت و دامنه‌ی تخریب‌ها و خسارت‌هایش ترمیم و جبران ناپذیر. افتادن در دور باطل پی‌افکندن و بنیاد نهادن پی‌به‌پی و برافکندن و بنیاد برانداختن دم‌به‌دم ساخت‌ها و بافت‌ها و مجتمع‌ها و فضاهای پیچیده و پروسعت افقی و عمودی و چرخش و گردش سیال و پرشتاب و لحظه‌به‌لحظه‌ی اطلاعات و برآمدن و فروشدن پی‌به‌پی و نفس‌گیر سبک‌ها و لغزنده و شناور شدن باورها و نظام‌های ارزشی، این حس دوگانه را در جان انسان بیدار می‌کند که هم خرسند کننده است، هم غم‌انگیز. غم‌انگیز از آن جهت که هرآنچه پی افکنده و بنیاد نهاده و ساخته و افراشته و آفریده می‌شود علی‌رغم سیما و نمای بزک کرده و ظاهر و شمایل آراسته‌شان و علی‌رغم دقت ریاضی و نظم هندسی ساختار و ریختار و استحکام اسکلت و استخوان‌بندی‌شان و خلاصه‌ي سخن آنکه به‌رغم سرمایه و عمر اندیشه و ثروتی را که به ‌پایشان ریخته و هزینه شده است، بی‌بهره از اصالت بوده و انسان دوره‌ی جدید به آن‌ها تعلق خاطر عمیق نداشته و نمی‌تواند با آن‌ها ارتباط معنوی و باطنی برقرارکند مگر زیر سقف و پشت ویترین موزه‌ها و گالری‌های عالم مدرن. این ساختارها و بافت‌ها و فضاها یا مطلق کاربردیند یا رمزها و تمثیل‌های بیان شده در آن‌ها به ‌شدت تقلیل یافته است و یا آنکه اگر رمزی و تمثیلی در آن‌ها بیان شده زنده و متروح نیستند. آراستگی و زیبایی‌شان نیز اصیل نیست. شکوه و جلالت والایی و عظمت‌شان تهی از روحانیت است و چون نسبتی با ابدیت و امر متعال ندارند. تصادفی نیست که کنجاوی‌ها وکشش‌ها و کنش‌های خلاق انسان روزگارما در سپهر ذوق و زیبایی به‌طرز شتاب‌ناک به ‌سمت خلق آثارهنری هراسناک و بیمارگونه و«مقوله‌ی زیبایی‌شناسی زشتی»(TheAestheticCategoryofUgliness)[2] به ‌ماهو زشتی خیزش گرفته است. برای انسان گسسته از ریشه‌ها و سرچشمه‌های ملکوتی و متعالی و مینوی خویش طبیعیست که هرآنچه بیش‌تر و بیشتر پی می‌افکند و بنیاد می‌نهد و می‌سازد و می‌آفریند، محسوس‌تر و عیان‌تر و عریان‌تر، گسست و بیگانگی از خویش را دامن می‌زند. تنها عطش و ولع وآتش و التهاب خلاقیت‌ها و نو‌آوری‌های پی‌به‌پی و دم‌‌به‌دم ماهرانه اما رهیده از ضابطه و قاعده و اصل استواری، لحظه‌ای زودگذر و ناپایدار می‌تواند آرامش کند.گرفتار آمدن در دام وسوسه‌هاي شيطاني و سيلاب و سيلان احساسات و تفکرات و تخیلات ناپايدار وآنارشیستی‌ و بيمارگونه اينک بر مسند مراعات تامل و تعهد و دقت و مراقبت و ریاضت و راز و روحانیت و معنویت و آداب و ادب معنوی در خلاقیت وکشش‌ها و کنش‌های خلاقش تکيه زده و سروری می‌کند. در هيچ دوره‌اي اينچنين نیروهای نهان و نامرئی اماره، ازهر سوی بر ذهن اندیشه وخرد و خیال و فهم و وهم و روان و رفتارآدمی سروری نمی‌کرده و به‌ هر سوی نمی‌کشانده و نمی‌رانده است.

افتادن در دور باطل پی‌افکندن و بنیاد نهادن پی‌به‌پی و برافکندن و بنیاد برانداختن دم‌به‌دم و پرشتاب و لحظه به لحظه‌ی اطلاعات و برآمدن و فروشدن پی‌به‌پی و نفس‌گیر سبک‌ها، این حس دوگانه را در جان انسان بیدار می‌کند که هم خرسند کننده است هم غم انگیز

تأکید یکسویه در انسان‌شناسی‌های دوره‌ی جدید بر گلابه کوزه‌ی تن ناسوتی بشر طبیعی(NaturalMan) و غفلت یا به ‌مفهوم دقیق‌تر انکار ساحت مینوی و ملکوتی و لاهوتی انسان اثرات و تبعات منفی بسیاری را در پی داشته است. در دوره‌ی جدید هم این انسان ملکوتی، هم ولایت چنین انسانی و هم تاریخ و فرهنگ و مدینه‌ی متعالی چنین عهد و عصری در غیبت است و انسان دیگری بر صحنه‌ی تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان ما حضور دارد و نقش می‌آفریند و بازیگر است که در گذشته با چنین اوصافی کمتر مشابه‌اش را سراغ داشته‌ایم. البته ممکن است گفته شود انسان‌شناسی‌های دوره‌ي جدید هم با فراغت بال بیشتر و هم با دستی گشاده‌تر در شناخت انسان در قیاس با انسان‌شناسی‌های گذشته وارد جغرافیای پرچین و شکن فیزیولوژی و نقشه و ساز و کار ژنتیک و ساختار مخ و مغز و تارهای ظریف و پیچیده‌ی اعصاب و روان و رفتار بشری ما شده‌اند. این پژوهش‌ها و دستاوردها هم با توفیق و اقبال فراوان نیز همراه بوده است. شمار رشته‌ها و دانش‌ها و تخصص‌های میان‌رشته‌ای که در دامن انسان‌شناسی‌های دوره ‌يجدید پرورده شده و رشد کرده‌اند در گذشته بی‌سابقه بوده است. حتی اگر چنین ادعایی را به لحاظ کمی و فراوانی رشته‌ها و رنگارنگی تخصص‌های نوظهور و نوبودگی دستاوردهای انسان‌شناسی‌های دوره‌ی جدید بپذیریم لیکن از این حقیقت نمی‌توان غفلت کرد که انسان بودن به جانور طبیعی تاریخی شده و تاریخ‌مند و مشتی ماده‌ی آلی با ساز و کارها و فعل و انفعالات شیمایی و فیزیکی و فیزیولوژیک و جغرافیای ژن وکلاف ظریف و پیچیده‌ي تارهای عصبی ژن و مخ و مغز محدود و بسنده نمی‌شود.

به هر میزان دست انسان‌شناسی‌های دوره‌ی جدید در واکاوی و جراحی جنبه‌ها ویژگی‌های آب و گل کوزه تن خاکی و ناسوتی انسان گشوده بوده و ابزارهای کمی و اندازه‌گیری دقیقی را نیز در اختیار خود داشته‌اند؛ در شناخت و فهم سرشت لاهوتی و جنبه‌های ملکوتی و مینوی انسان نه تنها دستشان از ابزارهای شناخت کیفی کوتاه بوده که به ‌دلیل همین ناکامی و محرومیت و تهی بودن دستشان از ابزارهای فکری و معرفتی کارآمد و ضروری برای شناخت و فهم مراتب متعالی‌تر وجودی انسان، آن‌ را انکار نیز کرده‌اند. این ناکامی و انکار ساحت روحانی و ملکوتی انسان لاهوتی و متعالی و فراتاریخی و آن تأکید یک‌سویه بر ساحت ناسوتی و بشر طبیعی تاریخی شده و تاریخ‌مند که در انسان‌شناسی‌های دوره‌ي جدید شاهد بوده‌ایم اثرات و تبعات منفی و خسارت‌بار بسیار بر روان و رفتار و فرهنگ و زندگی و نحوه بودن انسان در جهان داشته است. انکار الوهیت و نفی ساحت ملکوتی و سرشت روحانی انسان، هم نفی انسان حقیقی و هم نفی حقیقت انسان را بدنبال داشته است. تصادفی نیست که به هر میزان فاصله و فراق میان ساحت ناسوتی و گلابه‌ی کوزه تن خاکی انسان- به تعبیر دینی- و ساحت لاهوتی و روحانی انسان را عمیق‌تر احساس کرده و جدی‌تر زیسته‌ایم و از سرچشمه و خاستگاه الوهی وجودی خویش دورتر و دورتر شده‌ایم، زندگی را حیوانی‌تر و روابط میان انسان‌ها را خشن، زمخت بی‌روح و وحشیانه‌تر تجربه کرده‌ایم. انسان پیش از تاریخ در برابر چالش‌های طبیعی و نیروهای طبیعت، سخت آسیب‌پذیر بود. ما عقلا و منطقا مالک مطلق هیچ‌چیز در جهان نیستیم؛ حتی جان خویش. چشم در جهانی می‌گشاییم که پیشاپیش هست. در دامن تاریخی افکنده می‌شویم که آن نیز با همه‌ی مواریث مدنی و معنوی‌اش پیش روی ما هست. ما خود نیز با یک جهان استعدادها و توانایی‌ها و بهره‌ی وجودی بالقوه بیرون از اراده و عزم خویش زیر سقف آسمان و در آغوش زمین سکنی می‌گزینیم. ما مجاز نیستیم خود را مالک مطلق و تام‌الاختیار چیزی بدانیم که به‌ما پیشاپیش داده شده است. این یک مغالطه‌ی بزرگ و پرهزینه و خسارت بارست که انسان دوره‌ی جدید به‌نحو‌ی قهرآمیز خود را مالک مطلق و تام الاختیار همه چیزمی‌داند و به‌طرز جنون‌آمیز آماده است برای تحقق مطامع و منافع و مقاصد شوم و شیطانی‌اش هر مانعی را از پیش رو برگیرد. در سنت‌ها و آموزه‌های اصیل دینی انسان میراث‌دار امانتی الهی و متعالی بود و نه چیزی بیش. مالک حقیقی خداوند بود؛ آفریدگار یگانه و مبداء فیض و هستی‌بخش مطلق. مالکیت انسان مشروط بود و مقید به قیودی و شروطی. در قرآن شریف آیات و تعابیر فراوانی در حساس و بیدارکردن اندیشه و خرد و آگاهی انسان به مسئولیت سنگین و خطیر انسان بودن و امانت عظیمی که برشانه او نهاده شده آمده است. انسان چون بر سنگینی آن امانت عظیم آگاهی نداشت «ظلوم و جهول»[3] بود و پذیرفت و هر بار که شانه از فشار سنگین آن تهی می‌کند به‌خود ستم می‌کند.

در دوره‌ی جدید هم این انسان ملکوتی، هم ولایت چنین انسانی هم تاریخ و فرهنگ و مدینه‌ی متعالی چنین عهد و عصری در غیبت است و انسان دیگری بر صحنه‌ی تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان ما حضور دارد و نقش می‌آفریند و بازیگر است که در گذشته با چنین اوصافی کمتر مشابه‌اش را سراغ داشته‌ایم

انسان وجودیست زلزله‌خیز. هبوط نخستین زلزله‌ای بود که ارض وجود آدمی را تکان داد. تاریخ آدمی روی گسل‌های زلزله‌خیز ارض وجود بنیاد پذیرفته است. همه‌ی نظام‌های سیاسی، تشکل‌های اجتماعی و تمدن‌ها چونان پدیده‌های عصری روی همین گسل‌ها بنیاد پذیرفته‌اند. استمرار و بقای هیچ نظام سیاسی و تشکل اجتماعی و تمدنی برای همیشه و تا ابد تضمین شده نیست. همه‌ی آن‌ها مسبوق به سابقه و مقتضیات عصری‌اند و سقفی دارند و حدی و ظرفیت‌ها و امکانات محدود و عمر و عجل خاص خود را بر شانه می‌کشند. وقتی بیش از گنجایش و ظرفیت‌شان حجیم و جسیم می‌شوند، بر اثر فشارهای سنگین وارد آمده بر پیکرشان ستون فقراتشان از درون در هم شکسته و فرو می‌پاشند و تجزیه می‌شوند. بر زمینه و شانه‌ی مواد و مصالح و میراث به‌جای مانده‌ی آن‌ها تاریخ و عصر و عهدی دیگر افق گشوده و افتتاح می‌شود. هر نظام فکری و معرفتی و ارزشی و سنت اعتقادی که نتواند پاسخی قانع کننده و قابل قبول به پرسش‌های بنیادین و مرزی انسان بدهد، می‌باید میدان را به حریفی وانهد که با کلام و پیام و ایمان و اندیشه و نظام اعتقادی و ارزشی استوار و گوهرین و متعالی و انسان‌سازتر بر صحنه آمده است. هر نظام سیاسی، هر اندازه فربه و قوی‌پنجه و زورمند و چنگ و دندانش تیز و درنده و برنده، وقتی بنیه‌ی معنوی و بنیان‌های ارزشی‌اش دچار فترت و رخوت می‌شود، زنگ خطر فروپاشی‌اش پیشاپیش به صدا درآمده است. هرچند گوش حاکمانش آن‌ را نشنوند. دوره‌ی جدید نیز علی‌رغم ویژگی‌ها و اوصاف خاص و توفان تحولاتی که در جامعه و جهان بشری ما به‌پاکرده از این قاعده مستثنی نیست. این تمدن دل‌ربا و جنجالی با همه‌ي امکانات و دستاوردهای بی‌سابقه‌اش چونان شاه افسانه‌های عهد باستان هلنی به هر میزان فربه‌تر و فربه‌تر می‌شود اشتهایش سیری‌ناپذیرتر شده و طمع و ولع بلعیدن هر آنچه و هر آنکه در اطراف خود می‌یابد و می‌بیند بیشتر می‌شود. و آن هنگام که سفره را تهی از طعمه و طعام می‌یابد و اشتها را همچنان پر و طمع و ولع برای بلعیدن و عطش و آتش جوع را پرقوت، برای خوردن و آشامیدن، مفری و چاره‌ای نمی‌یابد مگر بریدن و دریدن و خوردن و بلعیدن تن فربه خویش تا عمر عفنش پایان پذیرد.

ظاهر آراسته و بزک کرده و دلربای عصری که در آن به‌سر می‌بریم و امکانات عظیم علمی و فنی و اقتصادی و معیشتی و رفاهی نابرابر و ناعادلانه‌ای ‌که در اختیار برخی جوامع نهاده و توفان تحولاتی را که به ‌مقیاس تاریخ، فرهنگ و جامعه‌ی جهانی به‌پاکرده سبب شده تا از آنچه در درون و لایه‌های نهان و نامرئی‌تر آن اتفاق می‌افتد یا غفلت ورزیده و بی‌خبر بمانیم یا آنکه ترجیح دهیم خود را به‌ غفلت زده و از کنارشان آسوده‌خاطر و بی‌خبر بگذریم و بگریزیم!

جنون جنگ و خشونت، کشتارها و نسل‌کشی بی‌رحمانه و ویرانی‌های گسترده‌ی جنگ جهانی دوم و قتل عام‌ها و جوی خونی را که تروریست‌های سنگدل و آدم‌خوار تهی از عواطف انسانی و بی‌بهره از رگه‌های انسانیت و دست‌آموز و آلت دست استعمار نو و نظام فاسد سرمایه‌داری غرب در سطح جامعه‌ی جهانی در قلب زندگی جمعیت‌ها و گروه‌های اجتماعی بی‌دفاع و بی‌تقصیر به ‌راه انداخته‌اند؛ بیش از همیشه آسیب‌پذیری انسان روزگار ما را در برابر سلاح‌های کشتار جمعی که خود دست به ابداع و تولید آن زده است آشکار کرده است. مناظر دهشتناک، فاجعه‌بار و غم‌انگیزی را که هر صبح و شام در صفحه‌ی تلویزیون و دیگر رسانه‌های جمعی و تصویری که بخش مهمی از اخبار روز جامعه و جهان ما بدان اختصاص داده شده مشاهده می‌کنیم برای هر وجدان بیدار و انسان آزاده و روح دردمندی این سئوال ممکن است مطرح شود که از این همه جنون و جنایت، بی‌رحمی و قساوت، قتل و جوی جاری خون به‌دنبال چه می‌گردیم و چه به‌کف خواهیم آورد! حتی یک ذهن ساده و معمولی و متوسط می‌تواند گمان برد که اگر این امکانات عظیم علمی و فنی و فناوری سلاح‌های کشتارجمعی روزی در دست‌های آلوده به ‌خون و ذهن‌های بیمار و بی‌خرد و جنون‌آمیز تروریست‌های پرورده‌ی دست‌های آلوده و اندیشه‌های فاسد کارگردانان پشت پرده‌ی استعمار نو و نظام سرمایه‌داری فاسد غرب افتد با بشریت چه خواهندکرد! گمان نمی‌رود در هیچ دوره‌ای کرامت و شرافت انسانی و حقوق آدمیان زیر نام شعارهای فریبنده‌ی لگدمال شده و سرکوب شده باشد! بهشت دنیا زدگان و دنیوی‌مشربان عالم مدرن اینک چونان انارهای فاسد و پوسیده وگندیده از درون نه تنها سرخی سرد و پریده رنگ و بی‌طراوت بیرونی آن‌ها فریبندگی‌شان را همچنان برای مشتریان بی‌ذوق و سطحی با ذائقه‌های پست حفظ کرده است.

دامنه و ابعاد جهانی و شتاب بی‌مهار انحطاط اخلاقی و افول معنوی جامعه و جهانی که در آن به ‌سر می‌بریم هم دهشتناک، هم بی‌سابقه، هم سخت غم‌انگیز و نگران کننده است. جهان ما به ‌یک رستاخیز عظیم معنوی و زایش روحانی وحیات دوباره نیازمند است. هر سنت معنوی و دیانت و نظام اعتقادی و جریان فکری و ملت و مردمی امیدوارتر و با ایمان و عزمی راسخ‌تر و مجاهدت و مقاومتی متزلزل ناپذیرتر گام در آوردگاه این پیکار سرنوشت‌ساز و رستاخیز عظیم معنوی و افتتاح تاریخ و فرهنگ متعالی نهاده و پرچم مسئولیت سنگین و خطیر تحقق آن را بر دوش بگیرد و از پای ننشیند، فردای تاریخ متعلق به اوست؛ فردای افتتاح تاریخ متعالی و ظهور سپهر انسان روحانی و ملکوت و ولایت انسان لاهوتی. چنین است پیام و شعار جهانی ما: مومنان، موحدان، عدالت‌خواهان و آزادگان جهان متحد شوید!

در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست/

در صراط المستقیم ای دل کسی گمراه نیست[4]

در پرتو همین ولادت روحانی ولایت رستاخیز معنویست که همه‌چیز با چهره‌ای اصیل و راستن و گوهرین در جهان ما دامن خواهد گسترد. تفکر و تعقل، دانش و دانایی، ذوق، و زیبایی، هنر و هنرمندانگی، خلاقیت و کنش‌های خلاق انسان، سیاست و دولت‌داری و مدیریت، فرهنگ و آداب و ادب زندگی و خلاصه‌ي سخن آنکه نحوه‌ی و منش و روش اصیل انسانی بودن و انسانی زیستن در پرتو طلوع خورشید همین نفخه‌ی روحانی و گوهر لاهوتی که در ازل خداوند در گلابه‌ی تن و صدف هستی ناسوتی انسان دمید، در مسیری دیگر به‌ حرکت در خواهد آمد، همه‌چیز از نو دیده و زیسته و فهمیده خواهد شد. تجربه‌ی غیبت به‌ هر میزان سنگین‌تر و پیکار برای ظهور صعب‌تر هنگامه‌ی طلوع و ظهور تابناک‌تر و فروزانتر.

 


[1]- دیوان حافظ، ابتهاج، امیرهوشنگ(سایه) تهران: نشرکارنامه 1375ص، 508

[2]- مقوله‌ی زیبایی‌شناسی زشتی یکی از چند مقوله‌ی مهم زیباشناختی است. زشتی در سپهر خلاقیت و خلق آثار هنری، از جنس زشتی به‌ماهو زشتی نیست. بلکه به‌مثابه عنصرمع‌الواسطه عمل می‌کند تا اثر هنری در اوج وکمال مطلوب خلق بشود. لکن وقتی زشتی بماهوزشتی در خلق آثار هنری و کنش‌های خلاق هنرمند یک اصل قرار می‌گیرد وارد سطح و سپهر و نحوه‌ی دیگری از خلاقیت و کنش‌های خلاق شده‌ایم که با اصل زیبایی و اصل کمال در ستیز است.

[3]- اشاره‌ی ما به آیه‌ی 72 قرآن در سوره‌ی احزاب است که می‌فرماید: انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنا واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا.

[4]- دیوان حافظ، همان:148

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی