شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (66-67) شماره یازدهم نظام اجتماعی مصادیق کنکور، دانش اتمیزه و توسعهی علمی ناموزون
مقدمه
توسعهي علم و فناوري يک ضرورت است و ايران بايد بيش از پيش عقبماندگي خود از قافلهي دانش جهاني را با استعانت از الگوي مناسب توسعهي علمي کاهش دهد. مفهوم «توسعهي علمي» از ابعاد و لايههاي گوناگوني برخوردار است که ناديده گرفتن آنها به يک دريافت تقليلگرايانه از موضوع منجر ميشود. اين نوشتار از يک سو در برابر رويکرد تکبعدي و گفتمان تقليلگرا، نيمنگاهي به «گفتمان توسعهي علمي همهجانبه، پايدار و متوازن» مياندازد و از سوي ديگر به اين مسئله ميپردازد که آيا پديدهي کنکور با ويژگيهاي کنونياش ميتواند به پيشبرد توسعهي علمي موزون کمک کند يا خودش يکي از موانع دستيابي به اين هدف است؟
نظام فعلي کنکور و انتخاب دانشجويان بر اساس نمرهي آنان در انتخاب گزينههاي درست در آزمونهاي چهار گزينهاي معلول تودهاي شدن آموزش عالي و نياز به انتخاب دقيق و سريع تعداد زيادي از متقاضيان براي ورود به دانشگاه است.گسترش روشهاي کنکور با دغدغههايي چون کمّيسازي به منظور افزايش دقت و کاهش تبعيض در انتخاب دانشجويان و همچنين افزايش بهرهوري و سرعت و کاهش هزينههاي آزمونها همراه بوده است. امّا صرفنظر از اين انگيزهها، نظام رايج کنکور پيامدهاي نامطلوبي را ايجاد ميکند که بايد به آنها نيز توجه کرد.
پيوند بين علم و جامعه و به طور خاص کاربرد دانستههاي علمي و يافتههاي پژوهشي براي ارتقاي زندگي انساني يکي از شرايط اساسي تکوين توسعهي علمي موزون است. در ايران بين توسعهي علمي و توسعهي اجتماعي و اقتصادي پيوند مستحکمي وجود ندارد. توسعهي علمي جزئي از فرايند و پويش توسعهي همهجانبه است که ديگر همبستههاي آن عبارتند از: فقرزدايي، توليد ثروت و رشد اقتصادي، توسعهي کيفيت زندگي، توسعهي سرمايه اجتماعي و افزايش اعتماد نهادي به دولت، توسعهي سلامت رواني و اجتماعي، تقويت سرمايه انساني و... . توسعهي علم و فناوري به طور خاص با توسعهي اقتصادي پيوند دارد و اين دو به طور متقابل يکديگر را تقويت ميكنند. فقدان اين پيوند در عدم ارتباط بين پذيرش دانشجويان در رشتههاي مختلف با نيازهاي دستگاههاي اجرايي ديده ميشود. در يک سال براي يک رشته 100 دانشجوي دکتري پذيرش ميشود، در حالي که دانشآموختگان قبلي هنوز جذب کار نشدهاند. توسعهي علمي بايد با گسترش ظرفيتهاي بخشهاي خدماتي و توليدي براي به کارگيري دانشآموختگان دانشگاهها همزيستي و توازن داشته باشد و در غير اين صورت به فرار مغزها و مهاجرت نخبگان منجر ميشود. دامنهي اين مشکل که علاوه بر دلايل اقتصادي از دلايل سياسي و فرهنگي نيز برخوردار است، امروزه از رشتههاي علوم و مهندسي به فارغالتحصيلان علوم انساني و اجتماعي نيز کشيده شده است. براي کاهش عوارض ناشي از مهاجرت دانشآموختگان بايد بين نيازهاي واقعي و تعداد رشتهها و دانشگاهها و پذيرفتهشدگان سازگاري برقرار کرد.
تورم آموزش عالي
يکي از دلايل ناموزوني توسعهي علمي را ميتوان در تأکيد يکسويه بر گسترش کمّي آموزش عالي جستجو کرد. بخش زيادي از توسعهي علمي در ايران در واقع همان تورم آموزش عالي است؛ بخش زيادي از پژوهشگران تحقيق و توسعه همان اساتيد دانشگاهها و بخش زيادي از بودجههاي پژوهشي نيز همان بودجههاي پژوهش دانشگاهي ميباشند. اين يک الگوي نابهنجار از توسعه علمي است که تنها در کشورهاي جهان سوم ديده ميشود. اين سؤال وجود دارد که اين حجم وسيع دانشجويي براي کجا و با چه هدفي پذيرش ميشوند؟ آيا دانشگاهها و مراکز آموزش عالي ما توانايي جذب دانش آموختگان جديد-بهويژه دانشآموختگان تحصيلات تکميلي- را دارند؟ آيا آنها قرار است در بخشهاي تحقيق و توسعه به کار گرفته شوند؟ آيا اساساً ما از بخش تحقيق و توسعهي کارآمدي برخوردار هستيم؟ در عرصهي آموزش عالي، کيفيت دانشگاهها از تعداد آنها و حتي تعداد اعضاي هيئت علمي و دانشجويان پذيرفتهشده اهميت بيشتري دارد. آموزش عالي ايران به دليل عدم توانايي تأمين معيارهاي کيفي از جايگاه پاييني در مقياس جهاني برخوردار است. هيچ يک از دانشگاههاي ايراني تا سال 2010 در ليست 500 دانشگاه برتر دنيا قرار نداشتند در حالي که در اين ليست دانشگاههايي از کشورهاي مالزي، ترکيه و مصر ديده ميشدند. تنها دانشگاه تهران در سال2010 به ليست 500 دانشگاه برتر جهان وارد ميشود و در رتبهي 488 قرار ميگيرد. در دانشگاههاي برتر جهان به شاخصهايي همچون زندگي دانشجويي، رضايت اساتيد از زندگي علمي خود، رضايت مشتريان دانشگاه و سازمانهاي استخدامکنندهي دانشآموختگان، رشد هنجارها و اخلاقيات علمي و مدني، نهادينهشدن فرايندهاي نقد اجتماعي و سياسي در دانشگاهها توجه ميشود. آيا دانشگاههاي ايراني با تأکيدي که بر کميت پذيرش دانشجو گذاشته ميشود ميتوانند شاخصهاي کيفي همچون نسبت مناسب استاد به دانشجو و سرانهي بودجهي سالانه استاد و دانشجو را براي يک دانشگاه پويا و داراي فضاي بهينهي يادگيري فراهم کنند؟
الزامات آمادگي براي کنکور و ايجاد بيزاري از دانش
شيوهي کنوني کنکور و درگيري دانشآموزان در فرايند چندسالهي تستزدن و آمادهسازي خود براي کنکور يک نوع «بيزاري از دانش» ايجاد ميکند. در حالي که توسعهي آموزش عمومي و عالي بايد با توسعهي توانايي تفكر خلاق و انديشيدن نوآورانه، توانايي بيان خود از طريق گفت و گوي همدلانه با ديگران و توانايي نوشتن و نگارش و آشنايي با ادبيات، فرهنگ و تاريخ ملي و جهاني همراه باشد. مدارس ما بايد به جاي تربيت حفظكنندگان دانش و انتقال ظرفيتها و ظرافتهاي مربوط به انتخاب يک گزينه از بين چهار گزينه در پي تربيت دوستداران دانش باشند. هدف آموزش بايد از صرف انتقال معلومات علمي و ياددادن روشهاي به ذهن سپردن آنها به گسترش ظرفيتهاي دانشآموزان براي زيست عالمانه، انساني و مدني و استفادهي بهينه از فرصتهاي فراهم شده بهوسيلهي طبيعت و جامعه براي ارتقاي كيفيت زندگي در ابعاد مادي و معنوي تبديل شود. اطلاعات و ديدگاههاي علمي بايد در فرايندهاي زندگي و بيان خويش به فراگيران منتقل شود تا بيزاري از دانش و تلقي از درس همچون تكليفِ ناچار، به دوست داشتن دانش تبديل شود. در سطوح گوناگون آموزش ميبايست در کنار آموزش علمي به مقولات آموزش براي زندگي،آموزش مدني، آموزش فرهنگي و آموزش ادبي نيز اهميت داد. متأسفانه الزامات آمادگي براي کنکور در حال حاضر توجه معلمان و دانشآموزان را صَرف آموزشهايي الزامي نموده است که خارج از چارچوب کنکور سودمندي چنداني براي توسعهي علمي و ايجاد جامعهي دانشبنيان ندارد و بهترين سالهاي يادگيري نوجوانان را هدر ميدهد و انگيزههاي بسياري را سرکوب ميکند. نتيجهي اين فرايندها، پرورش دانشآموزاني است که به جاي دانايي در مفهوم کلي آن از مهارتهاي تستزدن برخوردار ميباشند، ولي براي مثال نميتوانند: يک نامه بنويسند؛ در يک بحث گروهي شرکت کنند؛ يک تنش در زندگي روزمرهي خود را مديريت و حل کنند؛ در يک کار دسته جمعي مشارکت کنند و يا يک مسئلهي علمي يا اجتماعي را تجزيه و تحليل و ارزيابي کنند. کنکور با ايزولهکردن افراد در اطاقهاي دربسته براي حفظ و به خاطر سپردن اتمهاي دانش (و نه حتي مولکولها و سلولهاي دانش چه برسد به اندام زندهي دانش با بدن کامل و با روح خلاقش) بخش زيادي از امکانات دانش و ظرفيتهاي ذهني و روحي دانشآموزان را معطل ميگذارد.
اتميزهکردن دانش و غيرکاربرديشدن آن
نظام موجود کنکور، دانش را اتميزه ميکند و کليت آن را به عناصر جزئي و تکهتکهشده تقليل ميدهد. دانشجويان در اين فرايند اجزاء را درک ميکنند، بدون اينکه درک درستي از کليت و تماميت دانش به دست آورند. اين رويکرد بيش از هر چيز امکان «کاربرد دانش» را منتفي ميکند. توسعهي علمي مستلزم مصرف هوشمندانه و متواضعانه راهحلهاي علمي و يافتههاي پژوهشي براي گسترش امكانات زندگي و بهبود زندگي مردم است. علم در تناسب و ارتباط با نيازهاي مردم و اولويتهاي کشور توسعه مييابد و نتايج فعاليتهاي علم و فناوري بايد در خدمت منافع ملموس مردم قرار گيرند. بنابراين ارزيابي بروندادهاي علم و فناوري را بايد با ميزان نفوذ آنها در بخشهاي مختلف جامعه از جمله نهادهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي همراه ساخت. کاربرد دانش موجود (که پيش از اين در مقياس ملي و جهاني توليد شدهاند) حتي بيش از توليد دانش جديد اهميت دارد. عرصههاي گوناگون زندگي اجتماعي ما نيازمند به کاربستن بينشها و بصيرتهاي دانش است و روشهاي آزمون و ارزشيابي از جمله روشهاي کنکوري و تستزني امکان گسترش بينش علمي را ناممکن ميسازند و اثربخشي علم و فناوري در فرايندهاي مختلف توليد كالايي، توليد سياستها و توليد فرهنگي را به شدت کاهش ميدهند. گسترش اثربخشي دانش در كشور مستلزم گسترش ظرفيتهاي كاربرد دانش است که به نوبهي خود مستلزم اصلاح نظام پذيرش و ارزيابي دانشجويان است.
ضرورت نظام غيرمتمرکز در گزينش دانشجو
نظام برنامهريزي و اجراي کنکور بايد از سه سمت تمرکززدايي شود: در مقياس منطقهاي و سرزميني، در مقياس دانشگاهي و در مقياس بخشي. دستيابي، حفظ و ارتقاي شاخصهاي پذيرش دانشجو نيازمند ديدگاه آيندهپژوهانه و رويكرد مشاركتي است. اين فرايند بايد با حضور همهي نهادها و ذينفعان سياستگذاري، برنامهريزي و ارزشيابي شود. توسعهي علمي مقولهاي پيچيده و چند جانبه است و بنابراين براي ارزيابي آن از زواياي مختلف بايد ديدگاه ذينفعان گوناگون را در نظر گرفت. به اين دليل در فرايندهاي نيازسنجي و پذيرش و تربيت دانشجويان بايد از مشارکت سه قطب مؤثر در عرصهي آموزش و پژوهش يعني بخشهاي عمومي، خصوصي و حوزهي عمومي و به طور خاص ديدگاههاي انجمنهاي علمي و تخصصي، نظامهاي حرفهاي مستقل، کارفرمايان بخشهاي خدماتي و توليدي، سازمانهاي غيردولتي فعال، ديدگاههاي فعالين مدني و شهروندان عادي و ... استفاده شود. اگر اين مشارکتهاي اجتماعي تأمين شود، صحت و دقت کار گزينش دانشجو را نيز تأمين ميکند و در اين صورت گزينش تمرکزگرايانهي دانشجو از پايتخت و توسط وزارت علوم ميتواند جاي خودش را به يک نظام غيرمتمرکز در مقياسهاي سرزميني(استاني) و دانشگاهي دهد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.