شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (62-63) شماره نهم نظام اجتماعی مقولات حوزهی خصوصی و قدرت نرم دولت
1- تاریخ تطور مدرنیته به ما نشان میدهد که چگونه نظام اجتماعی در غرب به دو حوزهی عمومی و خصوصی تفکیک میشود و هر یک از این دو حوزه، چه خصلتها و ویژگیهایی دارند. در مرحلهی نخست، در عصر رنسانس، حوزهی عمومی بهمثابهی عرصهی ظهور قدرت دولت سکولار مدرن و بهمنظور کنارزدن سلطه و نفوذ کلیسا ظاهر میشود.
در این دوره، حوزهی عمومی یا همان ساحت قدرت دولت مدرن، کل حیات اجتماعی را دربرمیگیرد. دولت مقتدر، یا لویاتانی که هابز بیان میکند؛ در این دوره برخلاف دورهی بعدی که درآن عرصهی عمومی محدود میشود، حوزه عمومی همان عرصهی شکوفایی تجدد و زمینهساز به حاشیه راندهشدن نفوذ کلیسا و دین است. این عرصه، همان عرصهای است که در آن «قانون طبیعی» و قوانین اخلاقی و دینی باید تسلط داشته باشد.
2- پیش از دوران مدرن، کل حیات اجتماعی، هستی یکپارچه داشته و تفکیک دو حوزهی عمومی و خصوصی بلاوجه بود. کل حیات اجتماعی بهطور عمومی در خدمت دین و حیات دینی قرار داشت و ساحتهای عرفی زندگی هم دستنخورده باقی مانده بود. البته به یک معنا بیان تفکیک حوزهی عمومی و خصوصی در دوآلیسم پاپ و قیصر در قرون وسطای مسیحی وجود دارد و به این معنا، پیشتاریخ سکولاریسم و ظهور حوزههای عمومی و بعدها حوزهی خصوصی، این دوآلیسم مسیحی است. لیکن این دوآلیسم در قرون وسطا پررنگ نبود: پادشاه مشروعیت خود را از کلیسا کسب میکرد و فارغ و مستقل از آن نبود. حتی دولت انگلیس هم که خود را از کلیسای روم جدا کرد، به کل فارغ از مشروعیت مذهبی نبود و با تشکیل کلیسای سلطنتی انگلستان خلأ مشروعیت دینی خود را پر کرد.
3- در دوران رنسانس بود که حوزهی عمومی بهعنوان منطقهی گریز از قدرت دین ظهور کرد که عرصهی عمل دولت ملی مدرن بود. این همزمان است با ظهور دولت-ملتها و همزمان است با رشد سرمایهداری. سرمایهداری در نظام فئودال مبتنی بر کلیسا و بازارهای محلی آن عقیم میماند. سرمایهداری مستلزم شکست قدرت کلیسا و شکلگیری بازار مصرف بزرگتری از بازارهای محلی است. دولت ملی، بازار ملی را برای سرمایهداری به ارمغان میآورد. پس حوزهی عمومی عرصهی ظهور سرمایهداری ملی است و ضامن بقای چارچوبها و مناسبات آن هم دولت مقتدر ملی است.
4- در مرحلهی دوم که مصادف با عصر روشنگری است، دولت مدرن خود مانع شکوفایی فردیت انسان مدرن و همچنین مانع توسعهی سرمایهداری میگردد. در این مرحله است که حوزهی خصوصی در برابر حوزهی عمومی در عرصهی عمل دولت مدرن قد علم میکند و بدین ترتیب آن را محدود میسازد. همچنین در این دوره است که «فرد مدرن» به معنی دقیق کلمه تولد مییابد. نطفهی این فردیت در هابز موجود است: دولت مدرن محصول قرارداد اجتماعی فردی است. لیکن در هابز ظهور دولت بهکلی فرد را به محاق میبرد. همچنین این فردیت در کوژیتو دکارت نیز موجود است. اما آنجا هنوز به مرحلهی فعلیت و تحقق تاریخی نرسیده است. در عصر روشنگری، انقلابهای فردگرایانه و آزادیخواهانه فرد مدرن و حوزهی خصوصی متناسب با آن را شکل میدهد و دولت مدرن را که خود سد شکوفایی فردیت انسان مدرن شده، محدود می سازد؛ لذا تفکیک حوزهی عمومی و حوزهی خصوصی بهطور عمده مربوط به این دوره است. حتما ظهور فرد مدرن بینسبت با توسعهی سرمایهداری نیست. انسان ایدهآل سرمایهداری همان انسان فردگرایی است که سود شخصیاش و نه عقاید و هنجارهای اخلاقی و دینیاش مبنای عمل اجتماعی و فردی اوست. این همان انسان گزلشافتی یا انسان دورکیمی است که وجدان فردی فربهتری نسبت به انسانهای سنتی دارد؛ همان انسان وبری است که عقلانیت ابزاری، منطق عمل اوست. او همان تولیدکننده و مصرفکنندهی ایدهآل سرمایهداری است. این همان انسانی است که واحد اصلی تحلیل در اقتصاد کلاسیک مدرن قرار میگیرد و منطق سرمایهداری را موجه میسازد. گسترش مناسبات سرمایهداری زمانی که به شکلگیری یک قشر اجتماعی با این خصوصیات منجر شد و طبقهی متوسط شهری مدرن به وجود آمد، زمینه برای انقلاب سیاسی مدرن و ظهور نظام سیاسی دموکراسی که در تناسب کامل با چنین انسانی است فراهم شد و بدین ترتیب تجدد از مرحلهی واسط قبلی، که آن را از عصر سلطهی کلیسا رهایی بخشیده بود، عبور کرد و دموکراسیهای مدرن جایگزین دولتهای مقتدر مدرن گردیدند و همزمان حوزهی خصوصی در برابر حوزهی عمومی برجسته میشود. این همان مرحلهای است که فوکویاما آن را پایان تاریخ میداند: در این دوره، نظم و آزادی هر دو با هم به ارمغان میآید. چون مسئلهی اساسی تجدد مسئلهی پارادوکس نظم اجتماعی و فردیت و آزادی فردی است. گویی تا پیش از ظهور لیبرال دموکراسی این دو همواره از هم گریزان بودهاند و با ظهور دموکراسیهای لیبرال این دو در یک سامان گرد هم میآیند. در اینجا دولت حداقلی که ضامن بقای نظم اجتماعی و همچنین ضامن حفظ آزادیهای فردی است و حوزههای خصوصی گستردهای که تا حدود زیادی از دستاندازی دولت و قدرت مصوناند، وجود دارد.
5- اما حقیقت روی دیگری دارد. با فهم دقیق آرای چپگرایان و نیز پستمدرنهایی نظیر فوکو درمییابیم که ماجرا به این سادگی نیست. در واقع عرصهی ظهور قدرت محدود نشده، بلکه شکل و کیفیت اعمال قدرت تغییر کرده است: قدرت نرم جایگزین قدرت سخت گردیده است. در واقع در تاریخ تجدد هرچه پیش میرویم حوزهی نفوذ قدرت گستردهتر و در عین حال ماهیت آن درونیترمیشود. مثلا تحول از دورهی اول یعنی دولت توتالیتر مدرن به دموکراسیهای جدید، تحول از دورهای است که در آن سرمایهداری با چماق و اجبار مستقیم و بیرونی، افراد را منقاد و مطیع میساخت، به دورهای که سرمایهداری قدرت خود را در قالب فرهنگ، هنر، شناخت و رسانه ظاهر میکند و بدین ترتیب دیگر به اعمال قدرت مستقیم نیاز کمتری است. در این دوره، فرد در فردیت خود تمثل قدرت است.
پس قدرت در صورت جدیدش به صورت نرم است که کلیت فرهنگ را دربرمیگیرد. فردی که شهروند ایدهآل نظام لیبرال دموکراسی است همان فرد ایدهال سرمایهداری است که منطق عملش کنترلشده و پیشبینیپذیر است. سرمایهداری و دولت مدرن در زمان هابز برای تحکیم و تثبیت پایههای بقای خود تنها ابزارهای نظامی و حقوقی را در اختیار داشتند: یعنی اعمال اجبار مستقیم. اما سرمایهداری و دولت مدرن در دورهی اخیر، هنر، فرهنگ، رسانه و حتی علم مدرن را در خدمت خود گرفته و برای کنترل اجتماعی از آنها استفاده میکند. مگر علوم انسانی مدرن جز با علقهی کنترل و با پیروی از منطق ابزاری علوم طبیعی و تکنولوژیک مدرن تولد یافتهاند؟ امروز به مدد علوم انسانی مدرن است که میتوان نه از طریق اعمال قدرت آشکار، که از طریق تصرف بر آگاهی ، اراده و زیباشناسی آدمیان، آنها را مهار و کنترل کرد. لذا حوزهی خصوصی در حقیقت چیزی جز حوزهی ظهور قدرت نرم مدرن نیست و این دقیقاً مطلبی است که وجدان و آگاهی انسان مدرن را در دهههای اخیر آزرده و لذا آثار متعددی با این مضمون و در جهت نقد سلطهی خاموش و درونی و منهدمکنندهی آزادیهای فردی خلق شده است که از جملهی آنها، رمانها و فیلمهای دیستوپیایی است.
6- بهعنوان مثال تلویزیون یا رسانههای همهگیر مدرن با شکلگیری دموکراسی مدرن همبستهاند؛ همانطور که ظهور فرد مدرن با ظهور فاشیسم نسبتی دارد. زیرا فرد مدرن، سوژهای کور و انقیادپذیر بوده و واحد تشکیل جامعهای اتمیزه و تودهوار میگردد. این انسان در فقدان ساحت عمیق اخلاقی یا دینی که کیستی و هویت او را شکل دهد و بنیان اخلاق و عمل او را فراهم کند، چگونه میتواند در برابر قدرت پیرامون خود مقاومت یا حتی نقادی قدرت کند؟ او مقهور نیروهای بیرونی و سائقهای طبیعی درونی خود است. بنیاد هستیشناختی و اخلاقی محکمی برای نقد ندارد تا بر مبنای آن قدرت را به چالش کشد؛ پس ابژهی قدرت میگردد. این پارادوکس سوبژکتیویته و تجدد است. در عین حال قدرت مدرن و نظام سرمایهداری کاملاً برای این لحظه مهیاست. رسانههای مدرن، دقیقًا تودههای بیشکل مرکب از فردیتهای کور و اتمیزه را شکل میبخشند و بدین ترتیب آنچه از آن به جامعهی تودهوار تعبیر میکنند، ظاهر میشود. پس حوزهی خصوصی به مدد رسانههای مدرن قلمرو تصرف و عمل قدرت نرم میگردد. حوزهی خصوصی و اوقات فراغت وخلوت انسان مدرن چگونه پر میشود؟ با تلویزیون، با سینما، با اینترنت و شبکههای مجازی و... . اینها همه مظاهر و مکانیزمهای سرمایهداری و قدرت مدرن است. بیرون از این چرخه امکانی نیست و در واقع بیرونی وجود ندارد. لذا در چنین چارچوبی که زمینِ بازی سرمایهداری و قدرت مدرن است فرد به خود وانهاده میشود و آزاد است. این معنای گسترش فردیت و قلمرو خصوصی است.
پی نوشت:
1- دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تهران
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.