باور هیدگر این است که مواجهه با دشواریهای روزگار ما به «ابر انسان» نیاز دارد. «ابر انسان» نه در معنایی که مورد نظر نیچه است، بلکه ابر انسانی متعلق به روزگار پس از متافیزیک که در تمنای آن است که به قرب آغازین وجود نائل گردد.
از آنجا که اراده به قدرت در ذات تکنیک پنهان است هرگونه کوششی برای حاکمیت بر قدرت، آوردهی دیگری است که اراده به قدرت، بدان قوت بیشتری میگیرد. نمونهی مشخصی از این بیتوجهی را به عنوان مثال میتوان در فلسفهی نیچه دید. تفکر مدرن نوعی از خشونت علیه انسان و طبیعت است که به جای فرا-آوردن بنیادهای وجودی عالم، سرِ ستیزهجویی و مطالبه (herausfordern) دارد. در تلقی هیدگر، اندیشهی نیچه و پاسخهای ایجابی وی به خواست قدرت نوعی در افتادگی به تفکر فناورانه و انقیاد به آن است. ابرمرد در تلقی هیدگر از استیلای فناورانه عبور میکند و در تمنای گذار از نیستانگاری است. از اینرو برخلاف نیچه، ابر مرد در تفاسیر هیدگر، لازم نیست «کاری» انجام دهد بلکه او باید بیاموزد که به موجودات اجازهی وجود دهد.[i]
ابر مرد آن کسی است که در مرزهای تأملات تنبیهی[ii] حرکت میکند. تنها هنگامی میتوان از امکان تفکری دیگر سخن گفت که بتوانیم نسبتی نو با تکنیک برقرار سازیم و چنین نسبتی نمیتواند از نوع مناسبات مبتنی بر فناوری باشد. ویژگی عمدهی تکنیک در روزگار ما پیش-نهادن (Vor-stellen) بهجای فرا-آوردن (Her-vor-bringen) است. حاصل افراط در پیشنهادگی برابرایستاهای تکنولوژی آنگونه که هیدگر در «آوردهها»[iii] یادآور شده است، در وهلهی نخست از دست دادن جهان (Welt) و پس از آن از میان رفتن برابر ایستاها (Gegenstand) و در اشکال افراطی، انتزاعی بینسبت با موضوعات است تا آنجاکه متعلقات فارغ از زمینهها و بسترهای خاص خود موضوعی برای سفارش (bestellen) میگردند.
هیدگر بر این باور است که ما باید در برابر معضل فناوری مدرن، پرسشی ژرف و نو طرح کنیم. مینویسد: «در این عصر شاهد آنیم که مبادی ایستایی کهن بشر[iv] در حال از دست رفتن است. آیا امکان آن نیست که زمین و بنیاد جدیدی به آدمی اعطا گردد، که از آن کار و طبیعت آدمی به شیوهای نوین حتی در عصر اتم بروید و بشکفد؟ چه چیزی میتواند زمین و بنیادی باشد از برای موطنجدید انسان؟»
هیدگر در این جا نه از انسان بلکه از ذات آدمی (Menschenwesen) سخن میگوید که در نسبتی عمیق با خصلت «باشندگی» وجود است. ذات آدمی عبارت است از دای دازاین. (Da-Sein) و این همان اعلا مرتبهی وجود آدمی است که وجود خود را در آن میگشاید. هیدگر در بیان نحوهی وجود آدمی آن را اگزیستانس خوانده است و انسان به اعتبار این اگزیستانس و فرا رفتن از خویشتن است که میتواند نسبتی ممتاز با وجود داشته باشد.
ویژگی دا در دازاین که همواره در تاریکترین شرایط زیستی و مسدودترین روزگارِ فروبستگی معرفت، امیدبخش است، او را بدان میخواند که از یاد و جای هستی بیخبر نماند و خاکستر اشتیاق خود را به رهایی و شکوه آن گرم نگاه دارد. دای دازاین، آن بنیاد و زمین تازه را برای موطن جدیدش فراهم میآورد. ذات آدمی که قوامش را از وجود دارد، آنقدر به او نزدیک است که کمتر خودش را بر وی ظاهر میکند، به تعبیر هیدگر آدمی دورترین فاصلهی هستیشناختی را از خود دارد. این فاصله از میان نمیرود مگر اینکه انسان به «تفکر» و «تأمل» روی آورد. در این تأملات که از سنخ نظامهای فلسفی بریده از مبادی ناظر به خود نیست، لازم نیست متعلقات، یا جهان ابژکتیو را تغییر دهیم، بلکه بهعکس لازم داریم که به درونیترین ابعاد ذات و خویشمندترین ذات خود توجه کنیم، و آن چیزی نیست مگر «تفکر». تأملاتی (DieBesinnung) از این دست ما را از تفکر بازنما و یا در تعبیری شاید رساتر پیشنهنده[v] میرهاند تا آنجاکه مستعد آن شویم از ذات تکنیک بپرسیم و به این ترتیب به راه این کوشش شیرین درآییم که ما را به زمین و بنیاد تکنیک بازمیگرداند. در تعبیر هیدگر از فناوری با این تلقی مواجهیم که در روزگار سازندگیهای فناورانه که وی از آن به ساختوپاخت (Machenschaft) یاد میکند، حقیقت وجود از ظهور در جلوات هنری که صورتی فرا-آورانه دارند ابا میکند و به اصطلاح به جای رخدادن (Ereignis) و از آن خود کردن طرحهای دا-زاین از دسترس بیرون میرود و مانع آن میشود که دا-زاین و طرحهایش در عرصهی تملک و رخداد وجود درآید (Enteignis). شاید از همینرو است که هیدگر توجه میدهد که ما امروزه نمیتوانیم بدون تأسیسات، دستگاهها و ماشینهای جهان تکنیکی زندگی کنیم و از اینرو بیمعنی است که آنها را به عنوان آثار شیطانی محکوم کنیم، در عین حال باید برحذر باشیم که به دام بردگی آنها نیافتیم. هیدگر این موضع همزمان آری و نه به عالم تکنیک را با واژهی کهن تبرای از اشیا و یا وارستگی (Glassenheit) از آنها میخواند. با این ملاحظه در تأملاتِ مشتاق برای گذار از ستیزهجویی مطالبهکنندهی فناوری مدرن اجاره نمیدهیم اشیا، متعلقات (Gegenstände) بمانند. در اینجا، ما از موجودات فقط بهعنوان متعلق که در برابر سوژهی ما ایستادهاند پرده برنمیداریم، بلکه اجازه میدهیم که «شیئ» (Ding) باشند، یعنی بهعنوان شیئ، زمین، آسمان، میرایان و خدایان را جمع آورند. در این تفکر و تأمل است که ناگهان درمییابیم، در رابطهی متحول شده با طبیعت و جهان در معرض تماس با معنایی (Sinn) قرار گرفتهایم که گرچه خود را پنهان میکند (verbirgt) اما در عین حال به جانب ما میآید.[vi] در این معنا که خود را مینمایاند (zeigt) و در عین حال، پرهیز میکند، (entzieht) لازم است، موضعی از توجه (Aufmerksamkeit) و حرمت (Achtsamkeit) را اتخاذ کنیم که هیدگر آن را «گشودگی برای راز»[vii] مینامد. تبرای از اشیا[viii] و گشودگی برای راز، متعلق به یکدیگرند و این امکان را برای ما فراهم میکنند تا اقامت و حضورمان (Aufenthalt) در جهان از نوع اقامت و حضور تکنیکی نباشد.
از منظر هیدگر بزرگترین خطر در عصر تکنیک جنگ سوم جهانی یا جنگ اتمی نیست، بلکه اعتبار بخشیدن به تفکر حسابگرانه[ix] به عنوان تنها نوع تفکر است. آنگونه که هیدگر میگوید: «این سخن بدان معنی است که جزر و مد قریبالوقوع انقلاب تکنولوژی در عصر اتم آنچنان میتواند انسان را اسیر، افسون، خیره و غافل کند که سرانجام روزی تفکر حسابگرانه بهعنوان "یگانه" راه تفکر پذیرفته و به کار بسته شود».
از چه رو تفکر حسابگرانه بزرگترین خطر و اضطرار انسان امروز است؟ بدین سبب که این تلقی به بیفکری تاموتمام منجر خواهد شد و پس از آن «انسان اختصاصیترین خصیصهی وجودی خود را که همانا ذاتی بهرهمندی از تأملات تنبیهی است، انکار کرده و از آن دست میشوید. از اینرو است که باید گوهر انسان را نجات داد و از اینرو است که باید تأمل را در او بیدار نگاه داشت».
کوتاه سخن اینکه در تلقی نیچه این «آخرین آموزگار تفکر فلسفی»، متافیزیک مبتنی بر «تفکر حسابگرانه» آخرین امکانهای خود را به ظهور میرساند. نیچهی هیدگر یک متفکر تراژیک است، زیرا در کوششی که برای گذار از متافیزیک انجام میدهد، سرانجام خود به دام متافیزیک میافتد. نیچه در «افلاطونگرایی وارونه»اش این را ندیده بود که این جابهجایی، ساختار بنیادین متافیزیک را حفظ کرده است. از نظر هیدگر رهایی از نیستانگاری صرفاً هنگامی ممکن است که خود را از ساختار فکری متافیزیک برهانیم و این هنگامی میسر است که از «ارادهی به قدرت» عبور کنیم. تفکر حقیقی صرفاً با این گذار است که مجالی برای تحقق مییابد. در عرصهی باز برآمده از پرتابوجود و دریافت آن از سوی طرحدا-زاین که رهآورد «تفکری دیگر» است، سیاست، تکنیک و هنری درمیگیرد که بهرهمند از دوستی وجود و تملکش، سیاستی بر وفق تاریخ نوگشودهی هستی، صنعتی فرا-آورانه و هنری جهانگشا را رقم میزند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.