شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (66-67) شماره یازدهم نظریه اجتماعی مقولات فرایند تکامل ارادهی جهت یافته
با نگاهی به سیر و روند تاریخی رشد و تکامل علوم بشری، متوجه ميشويم که همهي علوم بشری معطوف به هدف و غایتی بودهاند؛ یعنی اساساً هیچ حرکت و تغییری و بهتبع رشد و تکاملی بدون تعیین غایت و جهتگیری روشن، ممکن نخواهد بود. لذا همهي جریانهای علمی، بسته به ترسیمي که از رسالت و هدفگذاری کلان زندگی فردی و اجتماعی خود کردهاند، غایت جهان و علمشان متناسب با آن خواهد شد.
غايت علوم پیشا ـ مدرن در غرب، بهویژه در دستگاه ارسطويی، کسب حقیقت دانسته شده بود لذا خود علم موضوعیت داشته است. اما در نگرش مدرن با یک انقلاب اساسی در غایت علم روبهرو هستيم. متناسب با تغییری که در چشمانداز و هدف و جهت زندگی فردی و اجتماعی ايجاد شد، غایت و جهت علم نیز به تصرف و تغییر در نظام طبیعت و مهندسی عالم و توسعهي زندگی مادی تغییر یافت. البته در رويکردهاي پوزیتيویستی و مارکسیستی ـ که در سوادی تغییر عالم بودند ـ اهداف متعالی و فرامادی حذف شده و علم معطوف به جهت صرفاً مادی و دنیوی شده است. با سکولاریزهشدن علم مدرن، این علوم دیگر در مهندسی اجتماعی تمدن غربی، نتوانست همهي مناسبات و معادلات عالم را در تفسیر و توصیفش لحاظ کند و به این جهت، اکنون شاهد بحران در علوم مدرن هستيم.
بیشک در سیر تاریخ تفکر علمی اندیشمندان اسلامی نیز، غایت و جهت علم بیش از هر امری به تفسیر و توصیف عالم معطوف بوده اما فرهنگستان علوم اسلامی با رویکرد مهندسی تمدن اسلامی، در موضوع غایت علم، نگاه جدید و طرح نو در انداخته و با تکیه بر مبانی فلسفی و معرفتشناسی جدید و تأسیسی، سودای مهندسی توسعهي اجتماعی و تمدن اسلامی را در سر دارد. به همین روی، در بیان غایت و جهت علم، صرفاً به تفسیر و توصیف نظام عالم نمیاندیشد بلکه تفسیر معطوف به تصرف و تسخیر عالم را پی میگیرد. این جریان علمی بیش از سه دهه است که در راستای دغدغهي انقلاب علمی و فرهنگی بر پایهي دین اسلام، حرکت کرده و این مسير را از پايگاه تحول در مبانی فلسفی دنبال ميکند؛ بر این اساس که تولید «فلسفهي چگونگی» مبتنی بر آموزههای دین اسلام یا به عبارتی، فلسفهي ناظر بر تغییر و تصرف را متغیر اصلی در انقلاب علمی خود ميداند.
در حقیقت، فلسفهي چگونگی ـ که یک فلسفهي کاربردی است ـ جریان و امتداد فلسفه را در متن جامعه و عینیت دنبال میکند. دستیابی به این بنیادیترین و راهبرديترین لایهي انقلاب و نرمافزار علمی در جهت مهندسی تمدن اسلامی، دستاوردی بزرگ است که ميتواند سایر لایههای تحول علمی را سرپرستی کند. با توجه به آنچه گفته شد، اساساً روش و موضوع و غایت علم در این رویکرد دچار تغییر اساسی شده و صرف کسب علم بنفسه، هدف و جهت علم نیست بلکه علم بایستی تفسیر و توصیفی نظاممند و قاعدهمند از عالم ارائه کند که از متن آن، معادلهي تغییر و تصرف در عالم استخراج شود. در حقیقت، علم در این نگاه، خصلت ابزاری داشته و ابزار تصرف در نظام موضوعات عالم، اعم از مناسبات و روابط حاکم بر «انسان و طبیعت» و «انسان و جامعه» در جهت و غایت معینی است.
اما تصویر چنین غایت و جهتی برای علم ممکن است منشأ سوءبرداشتهايي شود و آن اینکه تفاوت چنین توصيفي از علم، با نگرش پوزیتویستی و بیکنی و مارکسی چيست؟ میتوان گفت توصیف علم در این منظر از سه بُعد جهت، موضوع و روش علم با ساير رويکردها تفاوت بنیادین دارد. ابتدا تفاوت در جهت را بیان میکنیم. علم در این نگرش اگرچه همانند نگاه مادی معطوف به تسخیر و تصرف در نظام عالم است و بهرهوری مادی و استخراج انرژی نهفته در آن را دنبال میکند اما این بهرهوری و تأمین نظام معاش، خودش موضوعیت ندارد بلکه معطوف به جهت و غایت متعالی دیگری است و آن اینکه بهواسطهي ابزار علم و تصرف در عالم، به دنبال پرستش الهی و اقامهي توحید و روابط و مناسبات عدل در زندگی اجتماعی است؛ وگرنه تصرف با غایت غيرِ الهی، منجر به علم مادی ميشود و نمیتوان از آن براي اقامهي پرستش در مقیاس اجتماعی و تمدنی استفاده کرد. در واقع، این رویکرد با توجه به حاکمیت اراده بر معرفت از منظر مبانی معرفتشناختی خود، علم و دانش را کیف اراده میداند. لذا ـ از آنجا که علم بهصورت اجتماعی تولید میشود ـ ارادههای نظامیافته، به علم جهت و مسیر خاصی میدهد و اینگونه علم، طریق و مجرای جریان و تحقق ارادهي متعین در عینیت میگردد. لذا در جامعهي دینی، اندیشمندان دینی ـ خواه به آن اذعان کنند و يا نکنند ـ تئوریها و نظریههایشان به نحوی صبغه و رنگ تعلقات و نوع ارادهشان را به خود گرفته است. اما میزان حضور اراده و تعلقاتشان در نظریه و تفکرشان به یک نسبت واحد و برابر نیست همانطور که شدت تعلقاشان نیز برابر نیست.
البته ممکن است از اين سخن اينگونه برداشت شود که بر اين اساس همهي انديشمندان دینی نظریههایشان دینی و اسلامی است. اما این برداشت در قدم اول خیلی سادهانگارانه است چراکه تلاش و کوشش اجتهادی و قاعدهمند برای اسلامیکردن علم را لغو و بیاساس خواهد کرد. به همین روی، این رویکرد صرف تعیین جهت و معطوفشدن به یک غایت را کافي نمیداند. به عبارتی، کیف اختیار بایستی از سطح انگیزش فراتر رفته و در تفکر و ساختار عقلانی اندیشمند نیز حضور و تعین داشته باشد؛ بهنحوی که هم محتوای تفکر را و هم روش و اسلوب آن را و هم بروندادش را از کیف و نوع اختیارش متکیف کند. لذا یک اندیشمند دینی نمیتواند بهصرف اینکه تعلقات و ارادهاش تابع دین است، مدعی شود نظریهاش و اندیشهاش دینی است بلکه ارادهي متکیف و جهتیافته، بایستی در لایهي بعدی یعنی سطح عقلانیت حضور یابد. اما اگر یک اندیشمند دینی توانست در سیر مراحل تفکرش ـ یعنی مرحلهي گمانهزنی، گزینش، پردازش اطلاعات و دادههای فکری ـ ارادهي متکیف را جریان دهد و به نظریهاي برسد، باز نمیتوان بهراحتی مدعی شد که این نظریه، دینی است. نظریه بایستی قدرت تفاهم بینالاذهانی در جامعهي تخصصی همان جامعه را داشته باشد. سپس بایستی در آزمون عملی یعنی کارآمدی در جهت تعیینشده موفق شود. اگر نظریهاي کارآمدی داشت اما در جهت اهداف و غایات تعیینشده نبود، نمیتوان آن را اسلامی دانست. همانطور که اگر نظریه کارآمدی نداشت، بایستی مجدداً بازخوانی و اصلاح شود.
حاصل اینکه اگرچه علم در نظر فرهنگستان، ابزار تصرف است اما نه هرگونه تصرفی بلکه این جهت الهي است که ملاک و معیار درستی و نادرستی و حق و باطل بودن علم را روشن میکند. اما غافل از این نباید شد که در جهت الهیبودن نظریههاي علمی، از یک سو به شدت و حدّت ارادهي ایمانی و از سوی دیگر به شدت حضور ایمان در عقلانیت و تفکر بستگی دارد. در این مجال نکتهي قابل توجه این است که اندیشمند دینی، در مقام تفکر و نظریهپردازی آیا از منطق و روش متناسبی نیز براي هماهنگی بهره میگیرد یا نه؟ به عبارتی نظام فکری یک اندیشمند در صورتیکه منطق و روشش معیوب باشد، به هر میزان که ارادهاش شدت در جهت داشته باشد و قدرت عقلانی و ظرفیت هوشی بالايی هم داشته باشد ـ که بخواهد ارادهي ایمانی خود را در چارچوب فکری و عقلانیاش جریان دهد ـ با بهکارگیری منطق و روش غلط و معیوب، نمیتوان انتظار داشت که خروجیاش هماهنگ با جهت اراده باشد. بهعبارتی دیگر، اگر روش و منطق عقلانیت، هماهنگ و برآمده از جهت اراده نباشد و يا نسبت به جهت، لابشرط و خنثی باشد، عملاً جریان و گردش محتوای عقلانی را در جهت مطلوب عقیم کرده و دچار نقص خواهد بود. میتوان مدعی شد اگر منطق تفکر سکولار باشد، حاصل تفکر نیز از جهت حاکم بر اراده، زاویه گرفته و در مسیر سکولار حرکت خواهد کرد.
با توجه به آنچه گفته شد میتوان سه شاخصهي اساسی علم اسلامی را مورد توجه قرار داد که آن را از علم مدرن پوزیتویستی و مارکسیستی رهايی میبخشد: الف. اسلامیت (تعبد در جهت) ب. عقلانیت (تفاهم بینالاذهانی) ج. کارآمدی در جهت. چنانچه در شاخصهي اول گفته شد، اساساً نظام ارادههای بشری در مسیر حرکت و رشد و تکامل خود نمیتواند بدون اختیار هدف و جهتگیری حرکت کند. این جهتگیری که یک عمل و فعل اختیاری است، تمامی مراحل حرکت و رشد انسان را متأثر و تحتالشعاع قرار میدهد. البته این به معنی ایجاد یک جریان جبری در روند حرکت ارادی نیست زیرا میتواند برخلاف جهت تعیینشده حرکت کند و یا جهتگیری خود را در تمامی روند و مراحل حرکت خود تسری ندهد بلکه از ارادهي دیگری تبعیت کند که به نوعی به التقاط گرفتار شود؛ که البته این به ضعف اراده و عدم شدت در موضعگیری و نداشتن ابزار مقابله با ارادههای دیگر بر میگردد. لذا اختیار جهت ایمانی، الزام جبری و قهری درست نمیکند.
اساساً کیف اراده و اختیار، بُعد علم بوده و نمیتوان این دو را از يکدیگر تفکیک کرد. لذا هر جا علم و معرفت شکل گیرد یعنی ارادهي بشری ظهور و تجلی یافته است. به این ترتیب اراده، همان نیرو و قدرتی است که بشر بهواسطهي آن حرکت و رشد و تکامل مییابد. بسته به اینکه این قدرت، تابع و تسلیم کدام قدرت و ارادهي بالادستی و مافوق است، علم و دانش نیز تابع همان جریان قدرت اراده خواهد بود. لذا ارادهای که خود را تابع و تسلیم ارادهي الهی بکند، علم و دانشش نیز الهی خواهد بود؛ البته با توجه بهروندی که بحث شد، اگر تابع و تسلیم قدرت و ارادهي باطل شد، دانش و فهم حاصل از آن نیز باطل خواهد بود. لذا فرایند رشد و تکامل علم و فهم بشری، اساساً تابع فرایند رشد و تکامل قدرت و ارادهي جهتیافته است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.