X

وام هستی به گردن علم

وام هستی به گردن علم -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 3 نفر
 
عليرضا شفاه
تأملي در پرسش از چيستي هدف علم
اشــــاره پرسش از «چيستي هدف علم» در کشور ما زياد مطرح مي‌شود و گمانه‌هاي مختلفي نيز در مورد بايدها و امکان‌هاي هدف علم ديني زده مي‌شود. اما در پي اين پرسش، پرسش‌هاي ديگري پيش مي‌آيند که کمتر بدان‌ها پرداخته مي‌شود. اينکه آيا علم از اساس هدفي دارد يا نه و همچنين اين هدف، چه ميزان از جايي خارج از علم و جامعه‌ي دانشمندان برمي‌آيد، از آن جمله‌اند. تأمل زير در پي آن است که با رويکردي تاريخي، نوع نگاه ما به اين پرسش را به چالش کشيده و از اين رهگذر، پرسشي دشوارتر مطرح نمايد.

اين پرسش که «هدف علم چيست؟» صورتي ايدئولوژيک، اخلاقي و تکنولوژيک دارد. گويي علم چيزي در عداد فعاليت‌هاي روزمره‌ي آدمي است و مي‌خواهد غرضي از اغراض آدمي را برآورده سازد. با همين رويکرد است که پوپر و شاگردش فايرابند، بر صورت ايدئولوژيک اين پرسش تأکيد کرده و کساني را که بدون توجه به اين رويکرد، درباره‌ي علم سخن گفته‌اند، مورد عتاب قرار داده‌اند.

پوپر انديشه‌اي اخلاقي دارد و اخلاق را مقدم بر علم و نيز فلسفه مي‌شمارد. او خود صريحاً به رابطه‌ي ميان هنجار و ايدئولوژي تأکيد و تصريح دارد و صريحاً اعلام کرده است که علم با اهداف دانشمنداني که آن را پيش مي‌برند، مي‌تواند داراي هدف دانسته شود و به خودي خود، داراي هيچ هدفي نيست. پوپر عمدتاً اين جملات را در اعتراض به پوزيتيويست‌هاي منطقي مي‌گويد. زيرا پوزيتيويست‌ها بدون تصريح به وجه ايدئولوژيک روش‌شناسی خود و بدون اعلام مواضع اخلاقي و سياسي‌يشان، يک روش خاص را براي علم جست‌وجو کردند. بايد دانست که روش ـ که وجهي هنجاري دارد و مجموعه‌اي از توصيه‌ها به دانشمندان است ـ در نظر پوپر تنها با وجود اهداف و ايدئولوژي مي‌تواند فهميده شود وگرنه تجويز يا جست‌وجوي هنجاري براي علم به ما هو علم، بي‌معنا و به‌ويژه گمراه‌کننده است. اتهام پوزيتيويست‌هاي منطقي هم همين رويکرد طبيعت‌گرايانه در قبال علم است. يعني آن‌ها پژوهش خود را به‌گونه‌اي درباره‌ي روش علم پيش مي‌برند که گويي اين روش‌ها در «طبيعت» يا «ذات» علم نهفته است. و از آنجا که عمده‌ي تلاش پوزيتيويست‌ها دوري از ذات و طبع و ديگر مفاهيم و تلقيات متافيزيکي و روکردن به سطح پديدار تجربي و علمي امور است، اين اتهام بر آن‌ها گران خواهد آمد.

فايرابند همين اتهامات را متوجه کوهن و ويتگنشتاين کرده است. وي در نامه‌اي ـ که هوينيگن‌هونه پس از مرگ فايرابند از ميان وسائل شخصي‌اش يافت ـ خطاب به کوهن مي‌نويسد: «تو [ايدئولوژي] خود را نه به مثابه‌ي امر مطلوب بلکه به ‌عنوان چيزي که يکي از نتايج روشن واقعيات تاريخي است، ارائه داده‌اي ... تو در اين نحوه‌ي ارائه با هگل و ويتگنشتاين همراهي و نيز با همه‌ي کساني که وقتي با امر سياسي مواجه مي‌شوند، مي‌گويند: تاريخ قاضي ما خواهد بود». او در همين موضع و مواضع ديگر، همان لفظ استاد يعني «طبيعت‌گرايي» را براي ذم همزمان پوزيتيويست‌هاي منطقي و کوهن به‌کار مي‌برد.

اين نگرش از دو جهت بايد مورد بررسي منتقدانه قرار بگيرد. اول آنکه جهت‌مندی علم را به خودی خود و فارغ از تمایلات پدیدآورنده آن مهمل می‌شمرد و دوم آنکه گمان مي‌کند دانشمندان مي‌توانند با اغراض و اهداف و تمایلات خود، جهتي را در آن پيش بياورند.

مارکسیست‌ها گمان می‌کردند که علم و به‌ویژه هنر، اقتضائاتی جز اغراض آدمی ندارد و می‌توان آگاهانه و مانند دیگر افعال روزمره آن را جهت داد

موضوع تا حدي شبيه جدال‌هايي است که درباره‌ي ماهيت سينما، ميان شهيد آويني و ديگران درگرفت. آويني مصر بود که سينما اقتضائاتي دارد و نمي‌توان با دخالت اغراض، اين اقتضائات را برطرف ساخت. اما روشنفکران و سينماگران انقلابي، با وجهه نظري ايدئولوژيک (که بديهي است که اين ايدئولوژي‌ها با هم متعارض بوده و هستند) و اخلاقي، هنرمند را صاحب و همه‌کاره‌ي هنر مي‌شمردند و حتي با ايدئولوژي هنر براي هنر (که عمدتاً ذيل شعار اخلاقي آزادي از همه‌ي قيود، فهميده مي‌شود) با او در اين باره مخالفت مي‌کردند. آیا نظریه‌های علمی و نیز آثار هنری جهت و دلالتشان را مدیون اغراض و تمایلات افراد هستند یا آنکه غرض و تمایلات که در زندگی روزمره به کار می‌آید، با آنچه منادی عالم و هنرمند در زمان آفرینش علمی و هنری است و او را به سوی خویش می‌خواند تا در جذبه‌ي او آفرینش انجام شود، تفاوت دارد؟ آیا هنرمند و دانشمند و فیلسوف هنگام خور و خواب و خشم و شهوت همان دانشمند و هنرمند و فیلسوف در هنگام آفرینش است؟ آیا او در هنگام آفرینش، خودش است؟ یا آنکه تسخیر شده است؟ جن‌زده است؟ مجنون است؟ از آن خود نیست و حقیقت، وجود او را تسخیر کرده و اراده و دستان و مغز و دیگر جوارحش را در مغناطیس خود به حرکت وا می‌دارد تا از خلال آن لحظات بی‌خودی، اثر هنری ظهور کند؟ آیا او صاحب اثر هنری و علمی است یا حقیقت او و اثر هنری را تصاحب کرده است؟ آیا اراده‌ی او منشأ حقیقی ظهور اثر علمی و هنری است یا او در جذبه‌ي تعلقی که از بن و بنیاد با هستی و حقیقت ارتباط دارد و او را به سوی خود می‌خواند، اراده‌اش همچون موجودی مسخ شده او را به حرکت وا می‌دارد؟

کیست این پنهان مرا در جان و تن/ کز زبان من همی‌گوید سخن؟

آنکه گوید از لب من راز، کیست؟/ بشنوید این صاحب آواز، کیست؟

مارکسيست‌ها از نخستين کساني هستند که کل فرهنگ را تابع ايدئولوژي دانستند. ايدئولوژي نزد مارکس مي‌تواند معنايي عميق‌تر از آنچه معمول شده و مارکسيست‌ها آن را مطمح نظر قرار داده‌اند، داشته باشد؛ يعني فاقد معنايي اخلاقي و سياسي شود. اين چهره‌ي فيلسوفانه‌ي مارکس غالباً ميان هياهوي اخلاقي ـ سياسي مارکسيسم، ناخوانده مانده اما اثر حقيقي خود را از طريق آلتوسر، بر فوکو گذاشته و منجر به تشکيل ايده‌ي ديسکورس و اپيستم نزد او شده است. اما مارکسيست‌ها گمان مي‌کردند که علم و به‌ويژه هنر، اقتضائاتي جز اغراض آدمي (نزد آن‌ها حيث جمعي انسان) ندارد و مي‌توان آگاهانه و مانند ديگر افعال روزمره آن را جهت داد.

از سوي ديگر، پوپر و فايرابند نيز گمان مي‌کنند که «آزادي انسان» ـ که مطمح نظر آن‌هاست ـ مي‌تواند از طريق روشي خاص (نزد پوپر روش انتقادي و نزد فايرابند با آنارشيسم معرفتي) امکان‌پذير شود. آن‌ها در حقيقت، ذيل روش‌شناسي خود، به دانشمندان اندرزهاي اخلاقي ـ سياسي مي‌دهند.

بايد دانست که نمونه‌هاي وطني چنين برخوردي با علم، کم نيست و حتي بايد گفت قريب به اتفاق کساني که درگير مسئله‌ي علم ديني شده‌اند، با همين وجهه‌ي نظر به آن رو کرده‌اند. فرهنگستان علوم اسلامي قم، به ‌عنوان يکي از مشهورترين و قديمي‌ترين مراکز علمي در اين زمينه، صريحاً اهداف و اغراض را تعين‌بخش علم دانسته و وجود هرگونه اقتضائي فارغ از حيطه‌ي اهداف را براي همه چيز از جمله علم نامعتبر مي‌شمرد.

 استاد فاضل دکتر سعيد زيباکلام نيز هم‌اکنون در حال نگارش کتابي درباره‌ي روش‌شناسي نيوتن است و مي‌خواهد نشان دهد که عمق تأثير تمايلات و اهداف و اغراض نيوتن (به‌عنوان سمبل دانشمندان) در شکل‌گيري انديشه‌ي علمي‌اش، تا چه اندازه زياد بوده است. با اين همه، نبايد از توجه و التفات دکتر زيباکلام به عمق مسئله غفلت ورزيد. ايشان بر اهميت قلب، پيش از بسياري انگشت نهاده و بر تعلقاتي که ناآگاهانه فرايند معرفت را رقم مي‌زند، تأکيد کرده است. عمده‌ي نقدي که مي‌توان کرد آن است که او نيز مانند پوپر و فايرابند اين اشتباه را مرتکب شده که به‌جاي بررسي دلالت‌هاي فرهنگي و حتي اسطوره‌اي خود علم (فارغ از دانشمندي که آن را ساخته) به سراغ رابطه‌ي ميان شخص دانشمند و نفسانيات او با علم مي‌رود و سعي مي‌کند اين رابطه را تبيين کند.

در برابر او اين پرسش دشوار قد کشيده که بشر با علم نيوتون چه تغييري کرد؟ آيا اين تغيير چنانکه اغراض و تمايلات و نفسانيات نيوتون اقتضا داشت يا مطابق الهيات هنري مور و اغراض ماوراءالطبيعه‌اي او، بود؟ يا مثلاً تأثير علم نيوتون بر عالم و آدم که به‌وضوح ادامه‌ي کارهاي امثال کپلر است و نيز علم معاصر که ادامه‌ي تاريخي آن است، دلالتي بر خورشيدپرستي کپلر و يهودي‌بودن و رئالیست‌بودن آينشتاين و مسيحي‌بودن نيکولاس کوزائي دارد؟ قاطعانه بايد گفت نه! اين علم، تأثيري شگرف و تاريخي و بنيان‌افکنانه بر حيات آدمي و معناي عالم و آدم داشته اما اين تأثير هيچ دلالتي بر علايق شخصي نيوتون يا کپلر يا کوزائي يا... نداشته است. کم‌ترين دليلش هم اين است که اشخاص نام برده، هيچ اتفاق و اتحادي درباره‌ي علايق و تمايلات و نفسانيات خود نداشته‌اند اما تأثیر تاریخی واحدی برای علم جدید قابل تشخیص است. گمان مي‌کنم بايد در مطالعه‌اي مجزا نشان داده شود که تفاوت تمدن‌ها و از جمله تفاوت ما با غرب در هيچ زمينه‌اي، تفاوتي مبتني بر تفاوت‌هاي اخلاقي، سیاسی یا روشی نيست. مي‌توان قاطعانه نشان داد که بر خلاف رأي رايج، تمدن غرب که به هواپرستي ميدان بيش‌تري مي‌دهد، هرگز بر پايه‌ي آن بنا نشده است. بايد دانست که تفاوت اساسي اقوام و تمدن‌ها ـ که منشأ همه‌ي تفاوت‌هاي ديگر است ـ به تعلقات بنيادين آن‌ها نسبت به هستي باز مي‌گردد و نه اغراض و اهدافشان که از آن آگاهند. این حقیقت است که در گوش ما دو آواز خوانده و ما را به دو گونه‌ي متفاوت تسخیر نموده است؛ البته احوالات ما در اینکه مستعد شنیدن کدام آواز مسحورکننده‌ي آن باشیم مؤثر است.

علم و فیلسوف و هنرمند صاحب آنچه پدید می‌آورند، نیستند و نمی‌توانند آن را سیاست‌گذاری کنند. ساحت زندگی روزمره غیر از ساحت آفرینش فلسفی، علمی و هنری است و حتی می‌تواند با آن معرض باشد: چه گوياست تفاوت و حتي تعارض ميان اغراض دين‌دارانه‌ي تامس مور (که به کشته‌شدنش در دفاع از مسيحيت انجاميد) با تعلقات بنيادينش (که نقش تاريخي او را به‌ عنوان نويسنده‌ي «اوتوپيا» و مبشر مدرنيته رقم زد). مقاله‌ي دکتر داوري اردکاني درباره‌ي تامس مور در کتاب «فرهنگ، خرد و آزادي» همواره عبرت‌آموز است.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی