شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (80-81) شماره هجدهم نظام اجتماعی سازوکارگرایی و بحران اقتصاد ایران
در پاسخ به شرایط خاص اقتصادی ایران، مفهوم اقتصاد مقاومتی مطرح شده است.[1] اقتصاد مقاومتی، مفهومی از اقتصاد است که به اقتضایی از شرایط به این مفهوم پرداخته شده است؛ آن هم اقتضای شرایط خاص انقلاب اسلامی و چالشی است که در سطح بینالملل با قدرتهای بیناللملی دارد و گفتمان جدیدی که میخواهد مطرح کند. این اقتضای شرایط به ما میگوید که به دنبال معنا یا کیفیتی از اقتصاد هستیم که مبتنی بر یک ساخت درونی باشد. ساختار یا چارچوبی که به نحو درونزا روابط بین اجزای اقتصاد را با هم برقرار کند بدون اینکه نیاز به اجزای بیرونی داشته باشد.
اما آیا اقتصاد مقاومتی به معنای قطع ارتباط با جهان خارج و اقتصاد خارج است؟ خیر، دارای این معنا است که جایی که ارتباط انسان با دنیای خارج برقرار میشود، این ارتباط نباید ارتباط ماهوی برای اقتصاد باشد؛ یعنی نباید ساختار اقتصاد بهنحوی تعریف شود که اگر ارتباط با خارج قطع شود، این ساختار دچار یک چالش و بحران و یا یک ناکارآمدی جدی شود. اقتصاد مقاومتی بدین معنا برونگراست؛ یعنی در طرح اقتصاد مقاومتی، اقتصاد ایران میتواند به این معنا برونگرا باشد. اما دیدگاه دیگری نسبت به برونگرایی هم وجود دارد که میان اقتصادخواندههای کشور طرفداران زیادی دارد، و آن اینکه اقتصاد ما باید توان تولیدی بسیار قدرتمند برای صادرات داشته باشد. اما در واقع برونگرایی بدین معناست که یک چرخهی کامل طراحی کنیم که اگر ارتباط آن با اجزای بیرونی قطع شد، ساختار اقتصادی ما دچار بحران نشود. حال فرض کنید که ما آن معنای دوم برونگرایی را در نظر بگیریم و در طراحی اقتصادی ارتباط با جهان خارج، مبتنی بر توسعهی صادرات عمل کنیم. آنگاه اگر کالایی را که ما تولید میکنیم از ما خریداری نکنند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آن بخش از اقتصاد قطعاً دچار مشکل خواهد شد. یک نمونه از این نوع دوم اقتصاد برونگرا، همین بخش نفت و صنایع وابستهآن است که وابستگی این بخش به اقتصاد جهانی و بحرانها و افتوخیزهای آن کاملاً ملموس است.
اگر اقتصاد ما به معنای اول برونگرا باشد، میتواند محصولات متنوعی را تولید کند و در زمان چالش با جهان خارج عناصر گوناگون اقتصاد جانشین یکدیگر شوند. برای فهم این معنا فرض کنید که کل جهان یک واحد اقتصادی است؛ این کل اقتصاد جهان، به معنای کامل کلمه یک اقتصاد مقاومتی است؛ زیرا کل فرایندهای چرخهی اقتصاد جهان با هم سازگارند و اگر در جایی یک محصول، کالا و یا فرایندی دچار چالش شود، این ساختار خودبهخود خودش را بازیابی میکند و جانشین آنرا میسازد. یعنی ما باید بتوانیم یک جهان کامل درون اقتصاد کشور خلق کنیم.
در این میان دو نکته مطرح است: یکی اینکه اگر اقتصاد مقاومتی به اقتضای شرایطی که ناشی از انقلاب اسلامی و چالشهایی است که پیشروی آن، به وجود آمده است، سایر اقتضائات انقلاب اسلامی هم در طراحی این مدل باید لحاظ شوند. دوم اینکه، باید بپرسیم آن ساختار اجتماعیای که ما به دنبالش هستیم و آن چیزی که باعث شده مفهومی تحت عنوان اقتصاد مقاومتی برایمان مطرح شود، آن چیست؟ این به تلقی ما از توسعه یا همان الگوی توسعهی اسلامی ایرانی و تلقی ما از یک زندگی مطلوب اسلامی ایرانی، بازمیگردد. این طرح از اقتصاد مقاومتی حتما باید با آن الگوی توسعه سازگار باشد. وقتی از مفهوم توسعه یا پیشرفت صحبت میکنیم، از یک مفهوم چترگونه صحبت میکنیم که یک چشمانداز بلندمدت را برای ما طراحی کرده و همهی راهبردهای کوتاهمدت در سازگاری با آن قرار میگیرند و همهی انرژی و تلاش ما را به یک سمت مشخص جهتدهی میکند.
ما از توسعه انتظار داریم که کیفیت زندگی انسانی در جامعه را ارتقا دهد. جامعه مبتنی بر نوعی تعامل و مشارکت انسانی بهوجود میآید و افرادی که این جامعه را تشکیل دادهاند به دنبال این هستند که کیفیت بهتری از زندگی و ارتباط را برای خودشان محقق کنند و این کیفیت بهتر زندگی در نتیجه ارتقای کیفیت مشارکت بهوجود میآید. پس توسعه اساساً مفهومی است که با مشارکت گره خورده است. چگونه میتوان مشارکت را به شکلی محقق نمود که با ساختار اقتصادی سازگار باشد؟ توسعه به اصل مشارکت ارجاع دارد، مشارکت نیازمند موضوع است؛ و صورت عملی آن موضوع هم اغلب اقتصادی است؛ لذا با اینکه خود اقتصاد اصل نیست، اما صورت عملی مشارکت با اقتصاد و عمل اقتصادی پیوند خورده است.
سازوکارگرایی در اقتصاد
اما تلقی غالب امروز از اقتصاد چیست و طرحهای اقتصادیای که امروزه در کشور ما مطرح میشوند، چه ویژگیهایی دارند؟ طرحهای اقتصادی رایج به یک دلیلی بنیادی ویژگی مشارکتی ندارند؛ تمدن بشری به دلیل پیشرفتهایی که کرده، توانسته است، نهادهایی را در زندگی بشری بسازد. مثلاً نهادی به اسم قیمت که این نهاد ربطی به انسان ندارد؛ بلکه ساخته دست انساناست، ولی اکنون خود این نهاد هویت مستقلی پیدا کرده است. همجنین نهادهایی مثل بازار، نرخ ارز، نرخ بهره، پول و نظام بانکی را داریم که همگی هویت مستقلی نسبت به انسان پیدا کردهاند. مجموعهی این نهادها نظامی از ارتباطات را میان یکدیگر برقرار میکنند که آن اقتصاد یا نظام اقتصادی است. طرحهایی که امروز برای حل مشکلات اقتصاد، مثلاً ذیل نام اقتصاد مقاومتی و یا در بستهی خروج از رکود دولت یازدهم، ارائه میشود، عموماً ناظر به تغییر این نهادها یا متغیرهاست. نگاهی که این طرحهای غیرمشارکتی و طرحهای مبتنی بر اقتصاد جدید ارائه میدهند، روی عنصر سازوکار تمرکز میکند. با تمرکز بر روی همین عنصر سازوکار است که آثار تغییر در متغیرهای اقتصادی بررسی میگردد. این تغییرها خودبهخود در بازار وارد مکانیزم اقتصادی میشوند، یعنی تغییر در فلان متغیر اقتصادی، منجر به یکسری تغییرات مطلوب دیگر میشود. مبتنی بر این نگاه غالب در اقتصاد جدید، مثلاً وقتی میخواهیم تولید یک کالا افزایش یابد، پرسش سیاستگذار و طراح اقتصادی این خواهد بود که چه تغییری و در چه مکانیزمی باید انجام دهد تا تولید افزایش یابد و طراح یا سیاستگذار هرگز به سراغ تولیدکننده نمیرود تا با وی مذاکره کند که تولید فلان کالا را افزایش دهد. او بر روی عنصر قیمت دست میگذارد و آن را تغییر میدهد یا میکوشد بر قیمت تأثیر بگذارد؛ یا در صورت پیشرفتهتر (سیاست پولی)، پول چاپ میکند و این چاپ پول باعث افزایش تقاضا میشود و این افزایش تقاضا منجر به این میشود که تولیدکننده خود به افزایش تولید ترغیب شود. اقتصاد در نظام جدید و اقتصادی که در دانشگاهها تدریس میشود، اقتصاد مبتنی برسازوکار یا مکانیزم است؛ یعنی تلقی این است که گویی اقتصاد یک موجود زنده است که اجزا و نهادهایی دارد که این نهادها با هم نظامی را ترتیب میدهند که تغییر در هرکدام از این اجزا، میتواند باعث سطحی از تغییر در بقیهی اجزا شود و یا باعث رسیدن به هدف مطلوب شود. در این بستههای سیاستی اقتصاد، مثل بستهی خروج از رکود تورمی دولت حاضر، میخواهند در یک متغیر اثری ایجاد کنند که این باعث تغییرات مطلوب دیگری بشود؛ چرا سیاستگذار و یا طراح این بسته میگوید که به فلان بخش خاص وام بدهید؟ چگونه میخواهد با وام دادن از رکود خارج شود؟ این نوع طراحی و سیاستگذاری چه ایدهای در پس خود دارد؟ این ایده کاملاً متکی به عملکرد این سازوکارها و نه عملکرد عامل انسانی است.
در این نوع طرز تلقی کاملاً غیرمشارکتی و در این مدل تحلیلی، فاعل انسانی جایگاهی ندارد. روی دیگر این تحلیل این است که انسان نسبت به این نهادها و متغیرها منفعل است؛ یعنی شخص تولیدکننده منتظر است که چه تغییری در آن اتفاق میافتد تا رفتار خویش را متناسب با آن تغییر تنظیم کند و نوعی انفعال در تولیدکننده وجود دارد. البته این منطق، قدرتمند است؛ اما به هویت و وجود انسانی توجهی نمیکند و انسان بهمثابه عامل را نادیده میگیرد. همچنین موجب سیطرهی یک نوع شیءگرایی میشود. این برداشت از پیامدهای اجتماعی، باعث از خودبیگانگی میشود؛ به این معنا که انسانی که همهی این نهادها را ساخته است، ساختههایش، مخلوقاتش، اصالت پیدا میکنند. اصالت پیدا کردن ساختههای انسانی، یعنی انسانی که اراده و هویتش اصیل است و میبایست فاعل باشد، عملاً منفعل میشود و از نهادها و متغیرها اثر میپذیرد و تحت سیطرهی آنهاست. منطق این مدل میگوید که هم نوع تصمیمگیری ما و هم نوع رفتار ما ناشی از سیگنالی است که این آثار برجای میگذارند. سازوکارهای اقتصاد آمریکا و کشورهای اروپایی بر همین اساس جا افتاده است. همچنین ما در سنت اسلامی و ایرانی یک انسانشناسی متفاوت داریم که نمیتواند انسان منفعل سازوکارگرایی را بپذیرد. در واقعیتگرایی اقتصاد که مبتنی بر عاطفهگرایی است، عقل بندهی عواطف است؛ یعنی در اقتصاد این نفع شخصی است که به شما میگوید چه کاری انجام دهید؛ در حالی که در انسانشناسی اسلامی- ایرانی عقل باید حاکم بر سایر قوا باشد و نه مغلوب آنها.
اقتصاد ایران و سازوکارگرایی
ولی در اقتصادی مثل اقتصاد ما چه اتفاقی میافتد؟ هر اقتصادی یک شبکهی تولید ارزش یا ثروت و همچنین یک شبکه و نظام برای توزیع ارزش دارد که این دو شبکه کاملاً با یکدیگر منطبق هستند و ساختار اقتصاد را میسازند. اما در ساختار اقتصادی ایران، بهلحاظ سابقهی تاریخی و بهحسب جریاناتی که پیش آمده است، این سازوکارها و این شبکهی توزیع بهنحوی تنظیم شده است که یکسری واقعیتهای خاص را بهوجود آورده است. از جمله اینکه اقتصاد ما یک اقتصاد مبتنی بر سفتهبازی است. البته همان مکانیزم فوقالذکر این سفتهبازی را بهوجود آورده است، اما این سطح از سفتهبازی در هر اقتصادی پدیدهای نامطلوب است. همچنین این سفتهبازی موجب ایجاد شکاف درآمدی میان دهکها شده است. بسیاری از افرادی که در شبکهی تولید ارزش در اقتصاد ایران هستند، در شبکهی توزیع منافع حضور ندارند. یعنی کارگر و کشاورز در اقتصاد ایران تولید ارزش میکند، اما شبکهی توزیع ارزش، این ارزش را به دست این اقشار از مردم نمیرساند. در اقتصاد ایران، که اقتصاد مبتنی بر توزیع ارزش حاصل از نفت است، شبکهی توزیع نقش بسیار مهمی دارد. این وضعیت از اهمیت تولید ارزش میکاهد و تبعات خاصی برای اقتصاد دارد: اتلاف فراوان منابع در فرایندهای تولیدی، فساد اداری و اقتصادی و ....
توجه صرف به مکانیزمها و سازوکار نهادها در نظام اقتصادی، یعنی همان نگاه غالب اقتصاد جدید، بهنحوی است که به وجوه ظاهری توجه زیادی میکند، ولی وجوه فرهنگی و اجتماعی را که وجوهی همراه وجوه ظاهری است را نادیده میگیرد. اغلب اقتصاددانان هم ادعایشان این است که سیگنالهای قیمتی، بر اساس سازوکار بازاری، شرایط را تصحیح میکنند؛ البته ما شواهدی داریم که این تصحیحکنندگی را در سازوکار بازار نمیبینیم. مثلاً پولی که برای ورود به عرصهی تولید به جامعه تزریق میشود، سر از جای دیگری در میآورد؛ این به دلیل همان ساختار خاص اقتصاد ایران است که در طی زمان شکل گرفته است. آیا دادن طرحهایی با این سازوکار میتواند اقتصاد ما را به هدف برساند؟ با این وجود، چرا اقتصاددانان ما در طرحهایی که ارائه میکنند، مدام تأکید میکنند که اقتصاد مقاومتی باید برونگرا (بهمعنای دوم) باشد؟ زیرا سازوکار اقتصادی در نهادهای جدید امکان اینکه چرخهی کامل را درونی تعریف کنید، از شما سلب میکند. مدلی که مبتنی بر مکانیزم قیمتها، مکانیزم رقابت و مکانیزم بازار کار میکند، با هر لفاظی که هست این را تبیین میکند که اقتصاد مقاومتی برونگراست.
در مقابل این رویکرد و این مدل تحلیلی، رکن اساسی طرحهای مشارکتی بهجای آنکه نهادهای انسانساخته باشد، خود انسان است؛ البته نقش نهادها از بین نمیرود، بلکه در خدمت فعالیت انسانی قرار میگیرند. در این مدل یک فعالیت انسانی تعریف میکنیم که بر اساس یک موضوع مشترک شکل گرفته و در آن مشارکت را ایجاد میکنیم و نهادها باید در خدمت این فعالیت انسانی قرار بگیرند. مسئله این نیست که نهادها را کنار بگذاریم (که این اصلاً امکانپذیر نیست)، بلکه انتخاب میان این است که در اقتصاد اصالت را به عاملیت انسانی بدهیم یا به مکانیزمها؟ وقتی خط تولید اصالت پیدا میکند، شما بهمثابه ابزار خواهید بود و ماشین میتواند جایگزین شما شود؛ البته مارکسیسم کوشیده این امر را تا حدودی با عنصر آگاهی تعدیل کند. این فاعل انسانی که میبایست نهادها و متغیرها را به استخدام درآورد. البته در نظام اقتصادی، اصالت مکانیزمها، هم نوعی مشارکت وجود دارد، ولی برای به میدان آوردن و مشارکت مردم آنها اصالت ندارند و این طرح مبتنی بر این است که اگر روی قیمت اثر بگذارید، مردم از روی انفعال و ناچاری مجبورند واکنشی نشان دهند؛ امروزه طرحهایی که ارائه میشوند، اینگونه هستند. مثلاً با دستکاری نرخ بهرهی بانکی، مردم را به حرکت از یک نوع فعالیت اقتصادی به یک نوع یا بخش دیگر اقتصادی وادار میکنند. در آنجا شما همیشه به دنبال این هستید که مشکلات را با انگیزههای بازاری حل کنید و نه با انگیزههای فرهنگی و انسانی.
وقتی از مکانیزم و انسان بهمثابه عامل فعال و عامل عاقل، نه عامل عاطفهمند هیومی، صحبت میکنیم مکانیزم و سازوکار و کارکردن نهادها را نفی نمیکنیم. یکی از مشکلاتی که مکانیزمگرایی یا سازوکارگرایی دارد این است که در اقتصاد همهی این تغییرات داده میشود تا در نهایت چه اتفاقی بیفتد؟ مثلا اگر نرخ رشد کشور پایین باشد، سازوکارگرایی میگوید که اگر در نرخ ارز یا نرخ سود بانکی فلان تغییر را بدهیم، فلان مقدار جهش در نرخ رشد اقتصادی به دست خواهدآمد. ولی واقعاً و در عمل چه اتفاقی میتواند افتاده باشد؟ مثلاً اگر تعداد شعبههای بانکی زیاد شود، ارزش خدمات بانک در GDPبالا میرود و نرخ رشد افزایش پیدا میکند، ولی این امر میتواند نسبتی با رشد واقعی اقتصاد نداشته باشد. مخصوصاً این وضعیت در اقتصاد کشور ما که سازوکار دلالی پیدا کرده است، بسیار محتملتر است. کافی است که ببینید که بالاترین میزان سودآوری در کدام بخشهای اقتصاد ایران است. ولی همینها در ظاهر نرخ رشد ایجاد میکنند. سازوکارگرایی نهایتاً میتواند در یک شبکهی اقتصادی سالم با یک سازوکار اقتصادی سالم تغییراتی ایجاد کند و نه در سازوکار اقتصادی معیوب. شواهد موجود، خود تصحیحشوندگی اقتصاد را نشان نمیدهند؛ از همینروست که اقتصاددانانی وجود دارند که قائل به دخالت دولت برای تصحیح سازوکارهای معیوب اقتصادی هستند. اقتصاد ما یک سازوکار معیوب دارد که با طراحی سازوکارگرایی نمیتوان چرخهی معیوب آن را تصحیح کرد.
[1]-این متن برگرفته از جلسهی سخنرانی جناب آقای محمدتقی جانمحمدی، دانشجوی دکتری فلسفه اسلامی و کارشناس ارشد اقتصاد از دانشگاه شهید بهشتی، در جمع اعضای کارگروه اقتصاد مؤسسهی اشراق است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.