در کنار مسائلی چون چیستی علم یا پیشرفت علم، مسئله مهم و مرتبط دیگری وجود دارد: آیا علم کارآمد است؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست باید مشخص کرد که «علم» و «کارآمدی» به چه معنا به کار میروند. چیستی علم بغرنجتر و مسئلهدارتر از آنی است که بخواهیم در این نوشتهی کوتاه وارد آن شویم، کل تاریخ فلسفهی علم بهنحوی در پی پاسخ به این پرسش است. برخی معتقدند که تعاریف رایج جامع و مانع نیستند؛
برخی اساساً علم را تعریفپذیر نمیدانند، برخی میگویند اساساً باید از بحث چیستی علم به چگونگی علم گذر کرد؛ یعنی هرچند نمیدانیم یا نمیتوانیم بدانیم که علم چیست، اما میتوانیم بدانیم که چگونه کار میکند و چگونه بوجود میآید. در هرحال حتی اگر وارد هیچ از یک این بحثها نشویم، اجمالاً میدانیم که علم اشاره به چه چیزی دارد. منظور ما از علم در اینجا مسامحتاً آن چیزی است که اصطلاحاً علوم طبیعی و انسانی خوانده میشود. تنها نکتهای که لازم است در این رابطه به آن اشاره شود این است که اگر ما در تعریف علم، کارآمدی را بگنجانیم، یعنی بگوییم که یکی از ویژگیهای اصلی یا ذاتی علم آن است که کارآمد باشد، در این صورت اساساً بحث کارآمدبودن یا نبودن علم مطرح نخواهد شد و شاید به جای آن بحث بر چیستی کارآمدی و ویژگیهای آن متمرکز میشد. بنابراین طرح پرسش کارآمدی به این معناست که ما پیشاپیش قائلیم که علم میتواند کارآمد نباشد.
کارآمدی و هدف علم
اما کارآمدی علم به چه معناست؟ به نظر میرسد این مسئله حداقل یک پیشفرض مهم دارد؛ وقتی میپرسیم آیا الف کارآمد است ظاهراً برای الف هدفی متصور هستیم، و پرسش ما در واقع این است که آیا الف در دستیابی به هدف خود موفق بوده است یا نه. ما کارایی را معمولاً در مورد مصنوعات یا روشها به کار میبریم، فلان روش یا ماشین کارآمد است، یعنی ما از طریق آن راحتتر، سریعتر و با احتمال بیشتری میتوانیم به هدفی که برای آن در نظر گرفته شده است برسیم. بر این اساس مسئلهی کارآمد بودن علم وقتی قابل پاسخ است که ما نخست بدانیم که هدف علم چیست یا بهتعبیر دقیقتر ما چه هدفی برای آن در نظر گرفتهایم، و سپس از این بحث کنیم که علم چقدر در دستیابی به این هدف موفق بوده است. پس ظاهراً مسئلهی بنیادیتری در اینجا وجود دارد: هدف علم چیست؟
معمولاً وقتی از هدف علم سؤال میشود، دانشمندان چند پاسخ مشخص برای آن دارند: برخی هدف علم را کشف وقایع جهان و توصیف آن میدانند. برخی این هدف را دستنیافتنی میدانند و هدف علم را محدود به تبیین و نجات پدیدهها میدانند و در نظر آنها همین که علم بتواند یک نظریه به لحاظ تجربی باکفایت در مورد جهان ارائه کند به هدف خودش رسیده است. برخی این دو نوع هدف را اهداف اولیهای در نظر میگیرند و برای علم اهداف ثانویهای ذکر میکنند مثلاً میگویند که ما از طریق توصیف یا تبیین میخواهیم طبیعت را «کنترل» کنیم، یا رفتار آن را «پیشبینی» کنیم. توصیف و تبیین به نفسه دارای ارزش نیست و هدف نهایی محسوب نمیشود، بلکه باید به ما کمک کند که طبیعت را بهتر کنترل و پیشبینی کنیم. از این رو دانشمندان نمیخواهند هر پدیدهای را توصیف و تبیین کنند اهداف ثانویه قلمرو کاری آنها را مشخص و محدود میکند.
به نظر میرسد میتوان همین پرسش را در مورد اهدافی چون پیشبینی و کنترل نیز مطرح کرد؟ آیا کنترل طبیعت و پیشبینی رفتار آن، بنفسه ارزشمند است؟ ما با کنترل و پیشبینی میخواهیم به کجا برسیم؟ گویا باز اهداف دیگری ورای این اهداف ثانویه وجود دارند. ظاهراً آنچه کارآمدی علم بر اساس آن تعیین میشود، هدف نهایی علم است نه اهداف اولیه و ثانویه. بر این اساس هرچند ممکن است که علم بر اساس اهداف اولیه و ثانویه کارآمد باشد، یعنی خوب توصیف یا تبیین کند و همچنین خوب کنترل و پیشبینی کند، ولی این به معنای کارآمدی واقعی آن نیست؛ چراکه کارآمدی براساس میزان رسیدن به اهداف نهایی یک چیز مشخص میشود.
هدف علم و هدف زندگی
اما آیا هدفی که انسان با علم به دنبال آن است مستقل و بیارتباط با دیگر اهداف وی است؟ به نظر میرسد که پاسخ منفی باشد. اجازه دهید از یک مثال دمدستی کمک بگیریم. یک دستگاه موبایل را در نظر بگیرید؛ این دستگاه موبایل از لحاظ فنی بسیار پیشرفته است و در مقایسه با سایر موبایلها از امکانات بالاتری نیز برخوردار است. با این حال این تلفن یک مشکل مهم دارد و آن اینکه بعد از مدتی بر سلامتی انسان تأثیر منفی میگذارد و وی را دچار یک سری بیماریهای عصبی خواهد کرد. حال پرسش این است: آیا این دستگاه موبایل کارآمد است؟ اگر ما فقط به اهدافی که معمولاً برای تلفن همراه در نظر گرفته میشود توجه کنیم در این صورت پاسخ باید مثبت باشد؛ چراکه این دستگاه تمام کارهای یک تلفن همراه به اضافهی یکسری کارهای دیگر را به بهترین شکل انجام میدهد. اما اگر ما اهداف دیگری که انسان در زندگی دارد (از جمله سالم زندگی کردن) را نیز در کار بیاوریم در این صورت ظاهراً پاسخ منفی است؛ درست است که زندگی سالم از اهداف موبایل نیست (و مثلاً از اهداف علم پزشکی است) اما نمیتواند با آن بیارتباط باشد.
در مورد علم نیز قضیه همین است، کارآمدی علم فقط براساس اهدافی که برای خود آن درنظر گرفته شده است مشخص نمیشود، علم یک پدیدهی ایزوله و منفرد نیست؛ بلکه در درون یک امر کلیتر و چارچوب وسیعتری جریان دارد و لذا با دیگر اهداف ما در ارتباط است. اما اگر چنین است، در این صورت چگونه باید به این پرسش که علم چه وقت کارآمد است پاسخ داد؟ ظاهراً این پاسخ که «وقتی ما را به اهدافی که برای آن در نظر گرفته شده است برساند» کفایت نمیکند؛ چراکه پای دیگر اهداف انسان نیز در میان است.
مثال تلفن همراه علاوه بر نشان دادن ارتباط میان اهداف نکتهی مهمتری را بیان میکند؛ اینکه هر هدفی قیمتی دارد و اهداف انسان در زندگی دارای مراتب اهمیت هستند، از اینرو انسان وقتی ببیند که دنبال کردن هدف یا اهدافی برخی دیگر از اهداف وی ـکه برای وی اهمیت بیشتری دارندـ را نقض میکند، از آن اهداف اولیه دست میکشد. در این مثال، گرچه «ارتباط تلفنی آسان» هدف مطلوبی است ولی در مقابلِ سلامتی انسان اهمیت کمتری دارد، از اینرو وقتی هدف قبلی با این هدف در تعارض میافتد، فرد حکم به ناکارآمدی این دستگاه موبایل میدهد.
بنابراین میتوان گفت که این پرسش که «آیا علم کارآمد است؟ » به این مسئله میانجامد که «برای انسان چه چیز مهم است؟»؛ چراکه علم (در کنار فناوری، هنر، دین، اخلاق و...) بخشی از زندگی انسان است، در نتیجه کارآیی آن نه براساس وضعیت خود علم، بلکه براساس جایگاه قرارگرفتن آن در زندگی انسان مشخص میشود. ما نیاز داریم از جزء فراتر رویم و علم را در چارچوب وسیعتری قرار دهیم آنوقت است که ما فهم جامعتری از کارآمدی یا عدم کارآمدی علم به دست خواهیم آورد. اگر من بپرسم آیا «یک پیستون اتومبیل پراید» که بسیار دقیق طراحی و از بهترین جنس ساخته شده است کارآمد است یا نه، شما احتمالاً خواهید گفت: فقط وقتی از کارآمدی پیستون میتوان سخن گفت که آن را در داخل موتور پراید قرار دهید. کارآمدی ویژگی ذاتی پیستون نیست؛ چراکه اگر همان پیستون را در داخل موتور پژو قرار دهیم، اتوموبیل نمیتواند حرکت کند. وقتی یک اتومبیل بدون هیچ مشکل خاصی حرکت میکند، تمام اجزای آن کارآمد هستند؛ چراکه آنها «با هم» همسازند و هدف واحدی را محقق میکنند، از اینرو ما همواره از کل به جزء برمیگردیم نه از جزء به کل. پرسش از کارآمدی یا ناکارآمدی علم نیز در مجموعهای به نام جامعه و حیات معنی دارد.
بنابراین وقتی میپرسیم آیا علم (یا فناوری، یا دین، یا اخلاق، یا نظام سیاسی و..) کارآمد است، ظاهراً باید به این پرسش پاسخ دهیم که ما در چه جهانی زندگی میکنیم. بدون پاسخ به این سؤال، گفتوگو دربارهی کارآمدی علم شبیه کسی است که ساعتها در مورد کارآمدی یا ناکارآمدی پیستون فکر کند، بدون اینکه بداند که پیستون اساساً در درون یک موتور قرار میگیرد و موتور در درون یک اتومبیل، و ما میخواهیم با این اتومبیل حرکت کنیم. یک پیستون، خارج از اتومبیل نه کارآمد است نه ناکارآمد، بلکه بیمعنا است.
بر اساس آنچه گفتیم چگونه باید به این پرسش که «آیا علم کارآمد است» پاسخ داد؟ به نظرم پاسخ به این پرسش در گرو پاسخ به این مسئله است که چرا و چه وقت مسئلهی کارآمدی مطرح میشود. رانندهای که بدون هیچ مشکلی رانندگی میکند، هیچگاه پرسش کارآمدی یا ناکارآمدی پیستون، شمع، صفحه کلاج و... به ذهنش خطور نمیکند. اما وقتی که اتومبیل با مشکلی مواجه میشود، در این صورت وی متوجه اتومبیل خواهد شد و احتمالهای متفاوتی را بررسی خواهد کرد. چنانکه هایدگر میگفت وقتی که نجار سرگرم کار خویش است و کار پیش میرود، وی التفاتی به خود چکش ندارد، گویا چکش بخشی از وجود خودش است، اما به محض اینکه مشکلی ایجاد شود، وی سریعاً نسبت به چکش خودآگاه میشود، در این مرحله است که «مسئله» ایجاد میشود و وی دنبال حل آن میگردد. حال اگر علم بخشی از زندگی انسان جدید است قاعدتاً این مسئله که آیا «علم» کارآمد است یا نه وقتی پیش میآید که جریان زندگی انسان جدید با آن اهدافی که در ذهنش دارد به مشکلی برخورده باشد و انسان جدید، کارآمدی علم را بهعنوان یکی از احتمالها مورد بررسی قرار میدهد.
نقش علم در هدف زندگی
اکنون بیایید خود را درگیر مسئلهی جالبتری کنیم؛ آیا انسان مدرن از علم، بهعنوان یک وسیله (در کنار دیگر وسایل) برای رسیدن به هدفی که در زندگی دارد استفاده میکند و اگر در رسیدن به این هدف ناکام ماند یا با مشکلی مواجه شد، به دنبال پاسخ این پرسش میگردد که کدام یک از این وسایل ناکارآمد هستند؟! ظاهراً ما با کمک استعارهی اتومبیل میخواستیم همین را بگوییم، اما اگر دقیقتر به مسئله بنگریم، میتوانیم بپرسیم که آیا رابطهی انسان، هدف وی در زندگی، و علم به این شکل است که علم وسیلهای در دست انسان است که وی برای رسیدن به هدف خود در زندگی، به کار میگیرد؟! آیا علم (و همچنین فناوری، هنر، دین و...) «وسیله» هستند؟! وسیله در مقابل واسطه (mediator) موجودی است که ما برای رسیدن به هدف خود استفاده میکنیم و این موجود، تغییری در ما و در هدف ما ایجاد نمیکند. اما واسطه موجودی است که همزمان که ما از آن استفاده میکنیم، ما را بدل به چیز دیگری میکند و تا حدی هدف ما را نیز تغییر میدهد. علم وسیله است یا واسطه؟ برای پاسخ اجازه دهید از مصنوعات کمک بگیریم، آیا اتومبیل وسیلهای است که بدون تغییر هدف شما، شما را به مقصد و هدفتان میرساند؟ شاید پاسخ دهید که اگر من فرضاً هدفم این باشد که فردا به اصفهان بروم، نقش اتومبیل صرفاً این است که من را به اصفهان میرساند و تغییر دیگری ایجاد نمیکند و اگر فرضاً من در وسط راه تصمیم گرفتم که به شیراز بروم، اتومبیل این هدف را تغییر نداده است. چنین پاسخی این نکتهی مهم را نادیده میگیرد که شما با اتومبیل فرد دیگری هستید: «فردی که تصمیم میگیرد فردا به اصفهان برود»! آیا اگر اتومبیل نداشتید، بازهم ممکن بود تصمیم بگیرید به اصفهان بروید؟ شاید اگر شما در موقعیتی بودید که هنوز اتومبیلی ساخته نشده بود، و مسافرتها بیشتر با اسب انجام میشد، از اکنون برای یک ماه دیگر برنامهریزی میکردید. این اتومبیل است که به شما این قدرت را داده است که تصمیم بگیرید «فردا در اصفهان باشید.» بنابراین شما با اتومبیل فرد دیگری هستید که تصمیمهای دیگری میگیرد و از اینرو اتومبیل یک واسطه یا یک شریک است نه یک وسیله. بهعبارت دیگر شما با اتومبیل (و در کل با مصنوعات) انسان دیگری هستید و اگر فکر میکنید که اهداف و ماهیت شما فقط متعلق به خودتان است، به این خاطر است که همه چیز خوب کار میکند، وقتی اتومبیل روشن نشود و نتوانید از اتومبیل دیگری هم استفاده کنید، آنگاه شما ناگهان متوجه خواهید شد چه کسی هستید، چقدر قدرت دارید و در کجا ایستادهاید.
واقعیت این است که انسان مدرن با علم و تکنولوژی جدید، انسان دیگری است، و نکته اینجاست که اهداف وی فقط به خود وی اختصاص ندارد، این اهداف نتیجهی تنیدگی ماهوی وی با علم و تکنولوژی است؛ بنابراین گفتن اینکه انسان از علم و فناوری برای رسیدن به یک سری اهداف خود در زندگی استفاده میکند چندان دقیق نیست؛ چراکه علم و فناوری (یا آنچنان که کسی چون لاتور میگوید: تکنوساینس) وسلیهای در دست انسان نیست؛ بلکه واسطهای است که در به وجود آمدن انسان امروزی نقش داشته است، از اینرو تصمیمها و اهداف انسان متعلق به ماهیت منفرد وی نیست. ماهیت انسان امروزی هیچگاه نمیتواند کاملاً انسانی باشد؛ چراکه در یک آمیزش تاریخی، این ماهیت رگههایی از علم و تکنولوژی را در خود دارد. به قول لاتور انسان موجودی چندرگه (hybrid) است؛ وی موجودی اجتماعیـفنیـعلمی است.
بهطور خلاصه، دربارهی «آیا علم کارآمد است؟» نمیتوانیم کارآمدی علم را فقط براساس رسیدن به اهدافی که معمولاً برای علم در نظر گرفته میشود مشخص کنیم؛ چراکه این اهداف با دیگر اهداف انسان در زندگی کاملاً مرتبط هستند و میتوان میان اهداف وی مراتبی از اهمیت قائل شد. بنابراین ظاهراً پرسش کارآمدی علم، به این مسئله برمیگردد که انسان مدرن در زندگی چه هدفی را دنبال میکند و چه چیزی برای وی اهمیت دارد. و ظاهراً مسئلهی کارآمدی یا ناکارآمدی اصلاً وقتی مطرح میشود که انسان در رسیدن به این اهداف با مشکلی مواجه گردد. اما آیا این به آن معناست که علم (تکنولوژی، هنر و..) وسایلی در دست انسان مدرن برای نیل به این اهداف هستند، یا انسان مدرن با این امور فرد و موجود دیگری است؟ چنانکه گفتیم علم یک واسطه است نه وسیله، لذا علم بخشی از ماهیت خود انسان مدرن است که در تصمیمهایی که انسان میگیرد و علایقی که دنبال میکند «شریک» است، این یک انسان با ذات خالص انسانی (اگر چنین ذاتی وجود داشته باشد) نیست که هدفی را دنبال میکند؛ بلکه این یک موجود چندرگه است که در پی هدفی است. از اینرو به نظر مسئلهی کارآمدی علم درنهایت به این مسئله برمیگردد که انسان جدید در چه وضعیتی است. وقتی شما احساس رضایت دارید و از وضعیت اکنون خود خوشنود هستید، همه چیز کارآمد است و اصلاً مسئلهی کارآمدی یا ناکارآمدی چیزی به ذهن شما خطور نمیکند. میتوان گفت همینکه اکنون مسئلهی کارآمدی علم و تکنولوژی در گفتمان فلسفهی علم و تکنولوژی مطرح است، نشانهای است از اینکه علم و تکنولوژی با بحران یا اختلالی مواجه است. تغییر علم یا فناوری (و نه حذف آن) یکی از احتمالهایی است که میتوان برای رهایی از وضعیت کنونی به آن فکر کرد. بهشرط آنکه توجه شود تغییر علم و فناوری به معنای تغییر ماهیت انسان مدرن است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.