شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (78-79) شماره هفدهم هنــر و ادب به صورت درآوردن مهارت میخواهد
تولید کار هنری بدون داشتن مهارت لازم امکانپذیر نیست. مسلماً مجسمهسازی که مجسمهای میسازد یا نقاشی که نقشی بر پردهای مینشاند یا سرایندهای که شعر میسرازد و... باید مهارت لازم و کافی در ساختن مجسمه یا نقاشی یا شعر داشته باشد اما پرسش این است که آیا صرف مهارت کافی است یا عوامل و عناصر دیگری نیز در تولید کار هنری دخالت دارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به چند پرسش دیگر نیز پاسخ گفت. اول آنکه مهارت چیست؟ آیا نحوهای از دانش است؟ و اگر پاسخ مثبت است چگونه دانشی است؟ و دوم آنکه آیا مهارت امری کسبشدنی است و نیاز به آموزش دارد یا استعدادی است که بهطور غریزی و طبیعی برخی از انسانها واجد آن هستند و برخی از آن محرومند؟ سه دیگر آنکه چه نسبتی بین مهارت و خلاقیت وجود دارد؟
مهارت توانایی انجام عملی شخص یا ساختن چیزی است. اینگونه توانایی، در عین حال نحوهای از دانایی است.
آنکه واجد مهارت است میتواند کاری را انجام دهد و این دقیقاً به این معنا است که میداند آن کار را چگونه انجام دهد. اما این دانایی، دانایی خاصی است. معمولاً هنگامی که از دانایی سخن میگوییم، داشتن تصورها و تصدیقهای خاصی راجع به موضوعی را مراد میکنیم. مثل اینکه میدانیم مثلث سه ضلع و سه زاویه دارد و مجموع زوایای داخلی آن 180 درجه است. این تصورها و تصدیقها علم ما به مثلث را تشکیل میدهد. این علم را علم گزارهای، تصویری یا مفهومی (Know-That) مینامند. در این علم چیزی را بر اساس تصورهای درست از آن میشناسیم و از آن تصور یا تصورهایی داریم. اما آنکه مهارت ساختن چیزی یا انجام کاری را دارد، مهارت خود را نمیتواند تعریف کند یا با تعریف آن را به دیگران بشناساند. با این حال میداند که چگونه آن کار را انجام دهد یا آن شیء را بسازد. اما دانش او با ارائهی تعاریف قابل انتقال نیست. دانش او دانش تصوری نیست که با تعاریف قابل انتقال باشد. دانش او از سنخ دیگری است. میتوانیم نام این دانش را دانش عملی یا علم به چگونگی انجام کار (Know- how) بگذاریم. این دانش دانش مفهومی و تصوری نیست بلکه دانش عملی است. آموزش این دانش نیز با صرف تعریف امکانپذیر نیست. بلکه آنکه میخواهد مهارتی را بیاموزد باید به طریق عملی آن را فراگیرد. آموختن مهارت به صرف درگیری نظری با موضوع امکانپذیر نیست. البته استعداد افراد برای فراگیری مهارتها متفاوت است. مهم آن است که هر کسی استعدادهای خود را کشف و شکوفا کند. به تعبیر دیگر هر کس باید بیاموزد که به چه فراخوانده میشود. اگر ما نیوشای فراخوانی باشیم که ما را میخواند و بدان پاسخ مثبت دهیم، استعدادهای ذاتی ما شکوفا خواهد شد و به موفقیت نائل میشویم.
بنابراین کسب مهارت نیازمند آموزش است؛ اما آموزشی که خلاقیت فراگیر را هدف قرار دهد، او را به سوی نوآوری سوق خواهد داد. مهارت به معنای توانایی/ دانایی انجام یا اجرای عمل یا کاری وجه لازم مشترک بین تولید ابزارها و وسایل از یک سو و آثار و کارهای هنری از دیگر سو است. گرچه خلاقیت نمیتواند بهکلی از مهارت منفک باشد اما در تولید کارهای هنری خلاقیت نقش اساسیتری دارد.
با توجه به آنچه ذکر شد میتوان به این پرسش فکر کرد که آیا تولید کارهای هنری مسبوق به کسب مهارت است؟ و علاوه بر کسب مهارت، چه عوامل یا عناصر دیگری در تولید کار هنری دخالت دارد؟ کار هنری و فرایند تولید آن واجد دو جنبه است:
یکی جنبهی آگاهانهی آن است که مقتضی رعایت حدود و قواعد است و با آموزش قابل کسب است. فیالمثل نقاش باید از خواص رنگها و ترکیب آنها و... آگاه باشد و مهارت لازم جهت نقاشی داشته باشد. اما اینها برای آفرینش یک نقش بهعنوان کار هنری کافی نیست. او باید واجد خلاقیت نیز باشد. آفرینش کار هنری مستلزم داشتن شور و شیدایی و وجد است. آنچه کار هنری را از کاردستی صرف یا صنعتی مجزا میکند آن است که بر اساس وجد و شور و در احوالی فراتر از احوال متعارف آفریده میشود. نیچه از این دو جنبهی کار هنری تعبیر به جنبههایی آپولوفی و دیونوسیوسی میکند.
اگر هنرمند صرفاً واجد مهارت باشد و قواعد ساختن و تولید را بهخوبی بشناسد ولی از حال و وجد و شور عاری باشد، حاصل کار او فاقد شرایط لازم کار هنری خواهد بود. شاعران بسیاری را سراغ داریم که شعر موزون و مقفا میسرایند و شعرشان از صناعات ادبی و شعری فراوانی بهرهمند است اما در شاعری به مقام بلندی نرسیدهاند.
داشتن مهارت و شناخت قواعد و اصول تولید کارهای هنری لازم و غیرقابل اجتناب است. مهارت آموختنی است و آنکه استعداد بیشتر دارد سریعتر و راحتتر و بیشتر مهارت میآموزد و در فن خویش استادتر میشود اما برخورداری از شور و حال و وجد لازم در تولید کار هنری مطلب دیگری است. هنرمند با مهارت و استادی خویش دریافتی را «به صورت» درمیآورد. به «صورت درآوردن» مهارت میخواهد و دریافت (اصیل، نو و ژرف) حال و وجد و شور. هنرمند دریافتهای هنرمندانهی خویش را در چکامهای یا مجسمهای، یا داستانی یا تصویری، «صورت» میبخشد. او هنرمند است به دو لحاظ یکی آنکه مهارت به «صورت» درآوردن دارد و دیگر آنکه «دریافتی» را به صورت در میآورد. او هنرمند است زیرا از دیگران بهتر، سریعتر و ژرفتر، آنچه را در شرف وقوع است درمییابد. آنچه را دیگران نمیبینند و بهسادگی از کنار آن میگذرند، هنرمند میبیند و مییابد و در هنر خویش به «صورت» درمیآورد. دریافت هنرمند (مانند دیگران) تأثیر سوژهای حساس نسبت به موجوداتی محصل در بیرون نیست، دریافت او استوار بر نسبتی پیشین است که او با موجودات و وجود موجودات و حق و حقیقت دارد. بر اساس این نسبت است که او دریافتی از موجودات دارد و آنها را به ذوق حضور درمییابد. هنرمند در ساحت حضور ایستاده است. اما این بدان معنا نیست که او لزوماً حاق حقیقت موجودات را دریافت میکند او آنها را بر اساس دریافتی اجمالی که از حقیقت موجودات دارد، درمییابد. دریافت اجمالی او تابع و یا وابسته به عالمی است که بدان تعلق دارد.
هنرمند با هنر خویش حقیقت موجودات را برحسب عالمی که بدان تعلق دارد، محاکات میکند. به یک معنا او خود را محاکات میکند اما این خود میتواند خودی خود بنیاد باشد که در این صورت تأثرها، آرزوها، احساس و امیال خویش را محاکات میکند و به صورت در میآورد یا ممکن است خودی باشد که خود را بنیاد و اساس عاله و موجودات نبیند و نیوشای سخن حقیقت و حقیقت موجودات باشد دریافت اجمالی هنرمند یا به تعبیر بهتر عالم او را نمیتوان با برنامهریزی و یا تعالیم رسمی و صوری تغییر داد، اصلاح کرد و یا به صورت مطلوب درآورد. با دستورالعمل و آییننامه به زور و فشار هم نمیتوان در جهت تولید آثار هنری ماندگار کاری کرد. آفرینش هنری به ساحت آزادی تعلق دارد. خلاقیت که حاصل شور و وجد هنرمندانه است، در ساحت آزادی شکوفا میشود. هنری ماندگار است که به تعبیری از صرافت طبع هنرمند ناشی شده باشد نه بر اساس ملاحظهها و مصلحتبینیها. آزادی که لازمهی آفرینش هنری است صرفاً آزادی سیاسی و اجتماعی نیست، گشودگی بر وجود موجودات است اما این انفتاح و گشودگی در فضای آزاد اجتماعی و سیاسی (که آزادی حداقلی است) مطمئناً مثمرتر و فراگیرتر است.
اگر امروز مطلوب ما هنر دینی است، توجه کنیم که هنر دینی لزوماً هنری نیست که موضوع امری دینی باشد، هنر دینی به عالم دینی تعلق دارد. هنرمندی که در عالم دینی مشارکت دارد و عالم دو عالم دینی است، هر چه بیافریند، هنر دینی است. و به میزانی که رسوخ بیشتری در مطاوی دینی و دریافت عمیقتری از ساحت قدسی داشته باشد، و از مهارت لازمتر به صورت درآوردن آن دریافتها برخوردار باشد، هنر دینی ژرفتر و ماندگاریتری خواهد آفرید. اما اگر امروزه کمتر شاهد آفرینش هنر دینی هستیم یا هنر بزرگ دینی آفریده نمیشود، شاید به آن جهت باشد که عالم ما عالم پریشانی است. هنر بزرگ هنری است که با تمام شئون زندگی جمعی یک قوم مرتبط است هنری است که از بدو تولد تا هنگام مرگ با انسانهایی که آن هنر به آنها متعلق دام، مرتبط است. به همین جهت هنر بزرگ غالباً هنر به حساب نمیآید. نمونهی آن مساجد جامع در شهرهای (سنتی) ما است که معمولاً در مرکز شهر قرار دارد و تقریباً همهی شئون زندگی افراد در جامعهای سنتی با آن مرتبط است.
روح جمعی مردم با روح هنر بزرگ گویی درهمتنیده است یا هنر بزرگ روح و روحیه و نشاط به مردم میدهد و به زندگی آنها معنا میبخشد. امروزه شاهد هنر بزرگ نیستیم زیرا هنر بزرگ به قول مارتین هیدگر عالمی را بپا میدارد و آن را محافظت میکند، در آن عالم امور و اشیا و انسانها نظم و تربیت و معنای متناسب و هماهنگی دارند، اما اگر عالمی فروپاشیده باشد و نظمی جای آن را نگرفته باشد از هنر بزرگ نیز خبری نخواهد بود. اما به هر حال هنر میتواند راهی باشد برای برون رفت از وضع موجود و گشایش افقهای آینده زیرا هنرمند با خودآگاهی هنرمندانهی خویش گرفتگیها و تنگناها را متذکر میشود و سقف کوتاه آسمان را به یاد دیگرانی که به آن عادت کردهاند، میآورد، این خودآگاهی مایهی امید به گشایش افق آینده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.