X

بشری مثل بشر اما متفاوت

 
منجی

* تلقی‌های موجود از منجی و ظهور او در جامعه، چگونه در تاریخ ما ظاهر شده و بسط پیدا کرده است؟ آیا می‌توان این تلقی‌ها را به احادیث خاص یا برهه‌ی خاصی از زمان نسبت داد؟

بحث بشارت به منجی در میان بشر، هم شکل اسطوره‌ای دارد و هم شکل دینی آن بیان شده است. به نظر می‌رسد بشارت به منجی خود بر بستری دیگر سوار است و می‌توان آن را بر دو رکن استوار دید. رکن اول این که عالَم سرانجام ختم به خیری دارد و قرار است نوعی از بهشت برین و سعادت در همین دنیا اتفاق بیافتد. رکن دوم این که این سعادت را انسانی که به نیروهای مافوق بشر مجهز است به انجام خواهد رسانید.

پس بشری داریم که یک قدم بالاتر است و در عین اینکه انسان است، اما امر مافوقی دارد. پیامبران نیز در ساحت دیگری چنین انسان‌هایی هستند در عین اینکه بشرند ولی بر آنها وحی می‌شود و این وحی همان چیزی است که آنها را در عین انسان بودن از دیگر انسان‌ها متمایز می‌کند. به تعبیر علامه طباطبایی از نوع دیگری از شعور و درک برخوردارند که ما از آن بی‌خبریم. خداوند در معرفی پیامبر می‌فرماید: «قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُكُم یوحى‏ إِلَی...». منجی موعود نیز اگر چه پیامبر نیست ولی از نیرویی ورای نیروهای بشری برخوردار است.

در میان علمای اسلامی می‌توان گفت تنها یک نفر است که منکر آمدن منجی و منکر روایات مهدی (عجل‌الله فرجه) است و این امر را قبول ندارد و آن ابن‌خلدون است. که او هم با نقد شدید معاصرین خود و بعد از خودش مواجه شده است، زیرا روایات متعدد و متواتر در این باب را نادیده گرفته است. قطعا بررسی کاملی نداشته است. بحث منجی در تلقی دینی شکل‌های گوناگونی نیز پیدا کرده است و در ساحت‌های فلسفه و عرفان و ساحت یک متکلم به شکل دیگری مطرح می‌شود. در این باره روایات و متون‌ متعددی موجود است که خبرهایی از زمان وقوع این امر می‌دهد، و نشانه‌هایی را برای آن مطرح می‌کند مثل خروج سفیانی، یمانی، سید خراسانی، نفس زکیه و... .

* سؤالی که در مقابل این علائم پیش می‌آید این است که مواجه‌ی ما با این نشانه‌ها چگونه باید باشد؟ آیا روش‌های معمول که دائم به دنبال نشانه‌ها می‌گردند، مناسب است و تکرار این امر ضربه‌ای به دینداری مردم وارد نمی‌کند؟

درباره‌ی علائم ظهور این نکته قابل توجه است که روایات در این باب بعضا تواتر معنوی و به طور کلی از تواتر اجمالی برخوردار است. یعنی برخی از علائم به عبارات گوناگون و با معنای یکسانی نقل شده‌اند به طوری که یقین به صدور آنها از معصوم علیه‌السلام پیدا می‌کنیم. از طرف دیگر آن قدر روایت در این­باره بدست ما رسیده است و نشانه های گوناگونی را برای ظهور بیان کرده است که اگر غالب آنها از معصوم نباشد یقین می‌کنیم لااقل برخی از آنها از معصوم علیه‌السلام صادر شده است. درباره‌ی پیامبر خاتم (صله علی علیه و آله) نیز علائمی از قبل وجود داشت که توانستند تشخیص بدهند و اگر این علائم نبود، چگونه شخص پیامبر از یک کذاب تشخیص داده می‌شد. در آیات قرآن در باب علائم پیامبری خاتم الانبیاء می‌فرماید اهل کتاب نشانه‌های او را به گونه‌ای می‌دانستند که فرزندان خود را می‌شناختند: «الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْكِتَابَ یعْرِفُونَهُ كَمَا یعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یعْلَمُونَ»(بقره، آیه‌ی146) كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‌ایم، او[ پیامبر] را همچون فرزندان خود مى‌شناسند؛ (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‌كنند! پس این شیوه که خداوند نشانه‌هایی را برای شناخت کسی یا واقعه‌ای قرار داده باشد و آن را بیان کرده باشد مسبوق به سابقه است.اگر ما در امر منجی و ظهور مترصد این علائم نباشیم، بطلان ماجرای بابیت و بهاییت و مهدی‌های دروغین امکان ندارد، این موضوع مهمی است و نباید دقت در تطبیق منجر به این شود که اساساً نشانه‌ها را از کارایی بی‌اندازد. اما اینکه ما چگونه با این علائم برخورد کنیم و چگونه آن‌ها را تطبیق ‌کنیم، بحث دیگری است. نکته‌ی مهم‌تر این است که آیا ما تکلیف داریم که اخبار و حوادث را رصد کنیم و آن را با علائم ظهور تطبیق دهیم، یعنی زندگی‌مان را منوط کنیم به اینکه چه اتفاقاتی در حال وقوع است. به نظر می‌رسد میان دو وضعیت باید تفاوت قائل شد: وضعیتی که ما صرفا در حال رصد علائم هستیم و از انجام تکالیف فردی و اجتماعی خود که فی‌الواقع بسترساز ظهور است غافل باشیم و وضعیتی که مترصد اوضاع و احوال هستیم ولی از انجام تکالیف فردی و اجتماعی خود نیز غافل نشده‌ایم.

* تلقی خاصی وجود دارد که هر شخصی وظایفی دارد که ملزم به انجام آن‌ها است. آمدن و نیامدن منجی هم تأثیری در این وظایف ندارد؟

گاهی تصور ما از آمدن منجی خیلی عوامانه است و او را در حد حل مشکلات و یا برانگیختن احساسات خود تنزل می‌دهیم. ما باید دوباره بازخوانی کنیم که چرا امام می‌خواهیم و چرا جامعه‌ی بشری نیازمند امام است. دکتر شریعتی کتابی تحت عنوان امت و امامت دارد، اگر چه در برخی مطالب در آنجا اشتباه کرده است ولی نکته‌ای را نیز به درستی بیان می‌کند. در آنجا می‌گوید دو نوع نگاه به حکومت و دولت وجود دارد و از دو نگاه می‌توان نیاز به حکومت را بررسی کرد. یکی نگاه غربی است که در آن وظیفه‌ی حاکم و دولت این است که امیال و خواسته‌های شهروندان را هر چه باشد فراهم کند و دیگری نگاه شرقی است که کار دولت رساندن بشر به سعادتی است که برای آن خلق شده. در نگاه اول کار دولت جز پاسخگویی به خواست شهروندان نیست و قرار نیست دولت در رساندن بشر به سعادت نهایی کاری انجام دهد به همین دلیل نیز دولت در حد شهردار تنزل می‌یابد. اما در نگاه دوم دولت بشر را به سعادت خود می رساند حتی اگر مستلزم تنبیه و سیاست او باشد. به همین دلیل دیگر صرفا با یک شهردار مواجه نیستیم. عین عبارت ایشان در این باب چنین است:« این دو بینش بدون اینکه در تاریخ رسماً مطرح شود و حتی متفکران به اختلاف این دو اشاره کنند، ناخود آگاه (شاید)، در اصطلاحات مطرح شده است.معادل سیاست در زبان یونانی -که اکنون نیز در تمام زبا‌ن‌های اروپایی هم هست، و در همه‌ی متون نیز تکرار می­شود-پلیتیک POLITIQUSاست که از کلمه‌ی پلیس POLICEبه معنای شهر گرفته شده است. پس حکومتی که کارش پلیتیک است- یعنی اداره شهری به بهترین وضع- وظایفش در کشور، از نوع وظایف شهرداری است در شهر. دستگاه شهرداری در یک شهر هرگز متعهد نیست که از لحاظ بینش، مردم را اصلاح کند، زیرا شهردار و شهرداری فقط تعهد خوش گذشتن و اداره آزاد و راحت زندگی جمعی مردم شهر و نظام شهر را بر دوش دارد و رژیم حکومت نیز در محدوده‌ی کشور، وظیفه­اش همین است، یعنی نگاهداری جامعه و سالم داشتن آن و فراهم آوردن امکان زندگی آسوده برای افراد کشور. «اداره‌ی امور مملکت» که این همه یعنی پلیتیک، علتش هم این بود که در یونان هر شهری یک کشور بوده و یکدولت مستقل ویژه‌ی خود داشته (Cite-Etat) مثلاً شهر آتن یک کشور بوده و یک حکومت داشته، پس (Policeپلیس) کشور- شهر است و ناچار شهرداری و کشورداری، شهردار و مملک‌تدار با هم مترادف بوده­اند. از این نظر پلیتیک که اداره‌ی شهر است و مجموعه مسئولیت­های شهرداری، بعدها به اداره‌ی کشور و یا جامعه و مجموعه مسئولیت­هایی که در قلمرو کار حکومت و دولت است اطلاق شده است.اما در شرق بجای «پلیتیک» (اداره‌ی جامعه یا کشورداری) «سیاست» بکار رفته، که معنایش نگهداری مردم و اداره‌ی کشور یا اجتماع نیست، سیاست در معنی لغوی­اش تربیت کردن اسب وحشی است. بنابر این اصل تغییر و تربیت و تکامل در سیاست مطرح است. چنین حکومتی وظیفه دارد که مردم را از وضع روحی، اخلاقی، فکری و اجتماعی یی که اکنون دارند، به وضع روحی، اخلاقی، فکری و اجتماعی‌ایی که ندارند- و باید داشته باشند- منتقل کند.پس حکومت دو نوع فلسفه و مسئولیت دارد: یا باید تعهد رهبری و تربیت مردم را به بهترین شکل و بر اساس یک مکتب تعهد کند که معلم و رهبر مردم است (سیاست) و یا مدیر جامعه است و نگهبان و حافظ آن (پلیتیک!)».

امام قرار نیست که بیاید و حکومت را بگیرد و تنها حاکم باشد، و کار امام از سنخ نگاه دوم است. در واقع جهان ساخته شده است که بشر به سعادت برسد و امام باید دست انسان را بگیرد و به آنجا برساند و حکومت‌داری وی نیز در راستای این مهم است.

* به‌طور حتم نگاه اول در ذهن ما نیست و ممکن است ایده‌آل جوامع دیگری باشد که به‌نوعی به دنبال منجی هستند. یعنی تصورشان از دوران بعد از منجی هم تصوری زمینی است و آن را همان چیزی می‌دانند که الان محقق شده است. در نگاه دوم نیز ما تصوری از جامعه و عصر بعد از ظهور نداریم، همین باعث شده که به دنبال یکسری نشانه‌ها باشیم. در نگاه دوم هدف رسیدن به سعادت است، اما سعادت برای انسان امروزی معنای خاصی ندارد و شاید با شنیدن این واژه همان جامعه‌ی توسعه‌یافته در نظر می‌آید.

بله درست است، در نگاه اول منجی قرار نیست که چیزی را نابود کند، بلکه قرار است محدودیت‌ها را بردارد و زندگی موجود را راحت‌تر کند. در بحث دوم اگر منظور از اینکه تصوری از عصر ظهور وجود ندارد، تصور نداشتن ما و شما و دیگر افراد است، نکته‌ی صحیحی است. اما برای رسیدن به سرچشمه‌ی اصلی دین راه‌هایی وجود دارد و می‌توان تصویر دین از عالَم را دریافت کرد. ما وقتی به متون و به اصلی‌‌ترین متن که همان قرآن کریم است، مراجعه می‌کنیم، تصویری از جهان دریافت می‌کنیم که نشان می‌دهد برای چه باید امام داشته باشیم و جایگاه امام در عالم کجاست. در اولین سوره‌ی قرآن کریم می‌فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِینَ»، خداوند رب و مالک ما است و ما برای او هستیم و او می‌گوید که کجا برویم یا نرویم و مدیریت می‌کند. رب در لغت به معنای مالکی است که مملوک خود را قدم به قدم به مرحله‌ی نهایی از رشد می‌رساند. حضرت موسی علیه‌السلام در پاسخ فرعون که از رب موسی سوال کرد فرمود:« رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَی‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى(طه، آیة50) «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه‌ی آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت كرده است!» خداوند در جای دیگر می‌فرماید:« سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى منزّه شمار نام پروردگار بلندمرتبه‌اترا! الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى همان خداوندى كه آفرید و منظم كرد، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى و همان كه اندازه‌گیرى كرد و هدایت نمود». در واقع به تعبیر نگاه دینی عالَم مدیریت می‌شود و مقصود و هدفی دارد. این هدایت در بعد تکوین به شکل آنچیزی که به آن غریزه می‌گوییم اتفاق می‌افتد. اما در بعد انسانی و آنجا که اختیار بشر مطرح می‌شود شریعت و امر و نهی الهی است که هدایت می‌کند زیرا در عین مختار بودن بشر هدایت باید صورت بگیرد. پس باید راه را نشانش داد و البته او می‌تواند راه درست را انتخاب کند. «إنّا هدیناه السبیل إما شاکرا و إما کفورا». این شریعت از طریق پیامبران آورده می‌شود و به دست بشر می‌رسد. ولی برای آنکه ربوبیت الهی محقق شود و بشر به آن شریعت تربیت گردد صرف رساندن این پیام کافی نیست و باید اینجا تربیت و ارشاد نیز صورت بگیرد. پیامبران اولی مربیان بشرند. بعد از آنها اگر چه وحی دیگر نیست ولی تربیت هست و مربی لازم است و این مربی همان امام است. امام ما را به آن مقصود می‌رساند. در این تصویر، امری در عالم وجود دارد که مافوق است و ما عبد آن هستیم و در این تصویر است که منجی و ظهور معنا پیدا می‌کند. اگر این تصویر را داشتیه باشیم، دیگر اینکه او چه زمانی و چگونه می‌آید مسئله نیست و مسئله این است که من در این ساحت و ساختار عالَم، کجا قرار گرفته‌ام. اینکه ما برای خود تصویر کرده‌ایم که او قرار است بیاید و مشکلات را حل کند، تصویر نادرستی است. قرار است بشر به یک مقام و بلوغی برسد و این در شکل نهایی خود از طریق امام معصوم امکان پذیر است.

* این رویکرد صحیحی است که در زمان غیبت هر کسی وظایفی دارد، اما وظایف هر فرد در این زمان مثلاً با احکام فقهی انجام می‌شود، در حالی که فقه در زمان حاضر و در سطح جامعه نمی‌تواند کاری از پیش ببرد.

به نظر، این ادعای دقیقی نیست. فقه کار آمد است و همین نگاه فقهی است که جریانی مثل انقلاب اسلامی را به راه انداخته است. اتفاقاً کار کسی مثل امام خمینی ره را باید کاملا فقهی ارزیابی کرد. ایشان به فقه عمل کرد که چنین چرکت عظیم و اثرگذاری به راه افتاد. البته فقه بخشی از مسائل را حل می‌کند و جلو می‌برد و قرار نیست فقه و قانون همه‌ی مسائل را حل کنند. چیزهایی قبل از فقه (کلام، فلسفه و مانند اینها) و چیزهایی نیز بعد از فقه (تربیت و اخلاق) قرار دارد. البته نه اینکه فقه اخلاقی نیست. اساساً در نگاه درست دینی دستورهای اخلاقی بخشی از فقه هستند و جزئی از شریعت. اما تحقق این اخلاق نیازمند ارشاد عملی و آموزش و تمرینی است که خود ساحت دیگری را می طلبد.

ما باید فضایی را فراهم کنیم که منجی جایی برای انجام کار خود داشته باشد و وقتی ما کارهای خودمان را به‌درستی انجام ندهیم، جایی برای او نگذاشته‌ایم. او در این عالَم کاری دارد و قرار است نقشی بازی کند و باید فضا برای او فراهم باشد. تصویر ما از ظهور هم اگر این باشد که مدام منتظر نشانه‌ها باشیم بدون اینکه به تکالیف و وظایف خود عمل کنیم، قطعاً خطاست و برای همین تطبیق‌های ما مدام به خطا می‌رود. اگر ما وظیفه‌ی خود را انجام دهیم، یعنی فضا آماده باشد، او خواهد آمد.

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی