شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (74-75) شماره پانزدهم سبک زندگی کلیات امتناع زندگی دینی و ملامتیه (2)
هبوط بشر به یك معنا باز شدن چشم حضرت آدم (سلاماللهعلیه) و در افتادن وی در فتنهی اقتضائات زمین بود. دین و اخلاق از زمان هبوط در خطر بود. و اصلاً معنی هبوط تاحدی پیشامد چنین خطراتی است. اما دقیقاً به همین دلیل است كه باید دوباره بدانها باز گردیم.
بیان چیستی دین و اخلاق و تعیین حدود آنها ساده نیست ولی راههای رسیدن به یك زندگی طیب و پاكیزه پیچیدهتر است و اگر بخواهیم آن را تبدیل به نظم زندگی عمومی كنیم، پیچیدگی، افزون هم میشود. بعضی اعتقاد دارند با نگاه كردن به نظم زندگی عمومی و در نظر آوردن فرد واقعی انسانی باید در حدود اخلاق و چیستی دین قضاوت كرد.
معهذا اهل دیانت بهترین اخلاق را كردار توصیهشده از سوی پیامبر خویش میدانند. به آنها میتوانیم بگوییم پیامبران، ادیان را به تناسب زمانهی خود آوردهاند. خداوند كه در قرآن حضرات هود و لوط و... را برادران قوم خویش نامیده و دین را به قدر ظرفیت اقوام نازل كرده است.
بحث در اینباره به هرجا ختم شود باز حساب كسانی كه اخلاق را كافی میپندارند و دینداران را به باد انتقاد میگیرند جداست. آنها زمانی زبان باز كردند كه دین و دینداران در شرایط نابرابری هستند.
كافی است به حرفهایی كه در افواه، رسانهها و آثار ادبی علیه دینداران، سازمان یافتهاند توجه كنیم. اینان وقتی دینداری را مشغول بدی میبینند بهراحتی بدكاری وی را به عهدهی دین میدانند و در خوشبینانهترین حالت، مسئول بیدینی دیگران را بددینان فرض میكنند. انگار مردم نشستهاند تا ببینند اگر از اهل ظاهر دین، زشتی سر زند از مذهب خود استعفا دهند. این دعاوی تنها میتواند به كار كسانی بیاید كه دیندارند و قصص انبیا و روایات را قبول كردهاند كه در آن بزرگان دین از انبیا و اوصیا كه هیچ از راه صلاح، پا بیرون نگذاشتهاند چگونه غریب بودند.
اما خوب است دیگران بگویند چرا بداخلاقی آدمهای ظاهراً اخلاقی را به گردن اخلاق نمیاندازند و نمیگویند فلان آدم بد میكند، چون اخلاق بد است یا كژروی بیدینان را به بیدینی باز نمیگردانند. ما چگونه داورانی هستیم كه بدكرداری عدهای را به عقایدشان میدانیم و انحراف بقیه را به عهدهی خودشان میگذاریم. در اینجا قصد شماتت آنها را ندارم؛ ولی این قضاوتهای رایج را نشان زمانهای میدانم كه مردمانش به قولی «فلكزده» هستند. زمانهای كه فلك آنها را زده و آنها نیز از امر فلكی دلزده هستند.
زمانی «رازی» معروف به امامالمشككین رسالهای در تردید نسبت به عصمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نوشت. آن رساله چه میتوانست بكند. در دورهای كه اهل فضل رسالههای زیادی علیهاش نوشتند، منبریها موعظه كردند و مردم كوچه و بازار هی لعن و نفرین بود كه به نامش میفرستادند. یعنی در زمانهی دینداری سخن علیه یكی از مشهورات دینی امر دین را فربه و آماده میكرد. حالا تصور كنید دینداری پیدا شود و مثلاً در قبح همجنسبازی مقالهای بنویسد؛ دست به قلمها وی را منكوب میكنند، متخصصین نظرش را غیرِعلمی میدانند و اهل سیاست و مردمانشان طرف را در فهرست بنیادگرایان میآورند و خطرناك میخوانند. یعنی در زمانهی غلبهی بیدینی حرف دینداران چهبسا بیدینان را حاضریراق كند.
پس اگر می خواهیم دین و اخلاق را به قوارهی مردم دوران بدوزیم و برخی احكام شریعت و اخلاق را ذیل اعتباریات بگنجانیم، مراقب باشیم كار واقعبینی را با دورانشناسی به جا آوریم تا مبادا یكسره دین واخلاق را تابع اهوای مردم هر زمانه كنیم، طوری كه از آن چیزی نماند. به قول مولوی: شیر بی یال و دم و اشكم كه دید/ این چنین شیری خدا كی آفرید.
در چنین عصری كسانی از آن سوی جزمیت افتاده، نسخههای اخلاقی برای دینداران میپیچند. میگویند كتاب اخلاق نمیتواند فقط نسخهای از حسنها و قبحها باشد، بلكه باید خود، مخاطب را متخلق كند. راست میگویند، اگر نه از قواعد خوب ولی خشكوخالی فقه و اخلاق، بدون روحی افروزنده چه بر میآید. مولوی در فیه ما فیه آورده «چراغ افروخته، چراغ ناافروخته را بوسه داد و رفت». باری شعلهای بایست كه در مراتع خشك بیفتد و بسوزاند. و الا كار دین و اخلاق بی سوزوگداز راست نمیشود.
عجیب است كه بعضی میخواهند كار دشوار نائل آمدن به دینداری و اخلاقورزی را با كار سادهتری چون تعیین حدود آنها یكسره كنند. به هر حال كسانی باید این حدود را بشناسند و بشناسانند. اصلاً انگیزهای كه ایشان را بر سر شناخت حدود و تشخیص قواعد آورده غمخواری دین و اخلاق بوده؛ اما بیاخلاقی برخی معلمین اخلاق و بیدینی گروهی از دینداران نشان میدهد این مهم با صرف دانستن پارهای قواعد رفعورجوع نمیشود.
در قرآن كریم آمده اگر به آنچه میدانید خالصانه عمل كنید خداوند شما را هدایت میكند. یعنی عمل به دانستهها ضامن داشتههای بعدی و اعمال سپسین است. لذا میتوان پرسید چگونه به آنچه میدانیم جامهی عمل بپوشانیم.
راستی چرا ما نمیرویم به دانستهها عمل كنیم و اجازه نمیدهیم جهان را صفا و صمیمیت پركند. مسئول بدیها شیطان یا اهل ظلم هستند. اما شیطان به ناخالصین طمع دارد و عملهی ظلم تنها در زمینی آماده میتواند تخم تجاوز بكارد.
تا به حال هیچکس نشنیده كه شیطان از مقامش استعفا دهد و ظالمان هم طبق قاعده حافظ كه گفته بود «از كران تا به كران لشكر ظلم است.» در سرتاسر زمین و زمان پراكندهاند. پس باید فكری برای نفس افراد و نفوس جماعات كنیم. آدمهای خوبی كه نسخههای خوبی را در دست گرفتهاند و بر سر هر رسانه قواعد كردار نیك را جار میزنند، میدانند كه مؤمن و مؤمنین در زمین و زمان مأمن دارند. یعنی جایی كه آنها نساختهاند و قواعدش را وضع نكردهاند.
ما وقتی به زمین آمدیم كه كارها از پیش در روال بود و حالا كه آن رویه را نمیپسندیم، نمیتوانیم راه خود را به زمان و زمین دیگری كج كنیم. لسانی كه از غیب گفته بود «آدمی در عالم خاكی نمیآید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.» به دشواری بازجست دین و اخلاق اشارت داشته. حتی اگر امكان دیگرگون كردن عالم و آدم را از پیش مفروض بدانیم باید ابتدا به شناخت كنیم.
آدمی بستهی عالم است؛ زیرا در آن میبالد و هوای زمان و مكان هرچه باشد در شكلگیری و صورتبندیاش اثر دارد. گفتهاند زمین و زمانها در دورههای متفاوت، طورهایی مختلفاند. انسانها نیز هرچند از ابتدا تا امروز و احتمالاً در قرون آینده مشتركاتی دارند (طوری كه در نهایت از سایر موجودات قابل تمیزند) فرقهایی دارند كه مایهی افتراق دوران میگردند. انسان جدید كه علم و هنر و سیاست و فكر جدیدی را ظاهر كرده به همین تجدید بنا مینازد، اما افتخارهایش بیآنكه دستكم گرفته شود هنوز قرین دردهاست. فیالمثل دشواری دینداری و اخلاقورزی كه هر زبانی گلایهگوی آن است درد كمی نیست. چطور بدون مأمن دین و آسایش اخلاق میتوان آسوده زیست. نگوییم بیشتر مردم دنیا یا لااقل در جاهایی كه واجد قدرت سیاسی و فرهنگی و علمی و نظامی هستند كسی پروای دین ندارد. آنها اگر دین نداشته باشند به هر حال در دهکدهی جهانی همسایه كسانی هستند كه هواخواه دیناند.
آیا برای رفاه بیدینانی كه از دینداران ناآرام میترسند، بهتر نیست گمشدهی طالبان دین را به ایشان برگردانند. پاسخ واضح است اما چگونگیاش را كسی نمیداند. یا لااقل سروصداهای رو به تزاید خاورمیانه نشان میدهد كه تا به حال كسی نتوانسته است.
در غرب، اخلاق را از سیاست جدا كردهاند. اما در جهانی كه سیاست همهچیز است و بر همهجا تسلط یافته، اخلاق بی توشوتوان به زاویههای افراد خزیده. این افراد زندگی خود را با سیاستی غیرِاخلاقی (نگوییم ضداخلاقی) راه میبرند. میدانیم كه زندگی ما نیز در معرض قدرت آنهاست که به نظمی سیاسی و غیرِاخلاقی تن دادهاند. البته این درد برای ما آشكارا مضاعف است. زیرا كسی كه دو چیز میخواسته و ندارد از كسی كه یك چیز میخواسته و ندارد فقیرتر است.
مشكل ما اینجاست كه نهتنها از بیدینان شكست خوردهایم (مقاومت انقلاب و جمهوری اسلامی را به حساب تدارك شكستی بدانیم كه پشت سر گذاشتهایم) بلكه در دیندار بودن خویش نیز شكسته و خستهایم. برای درنگ در این شكست و سپس مقاومت میتوانیم به صورتهای گوناگون دینداری خویش نگاه كنیم. زیرا آنچه در عالم خارج ظاهر شده، واقعیت دارد و برای رسیدن به حقیقتی كه در درك وقایع نهفته، راهی جز درنگ در پدیدارها نداریم.
افرادی كه با دغدغهی دین زندگی میكنند، در یك ارزیابی شتابزده به چند دسته تقسیم میشوند. اهل عُجب وریا، ملامتیان، مردمانی كه به هر طریق منزوی شدهاند و گردنفرازانی كه بر اوضاع و احوال، ولایت یافتهاند. كسانی كه مذهبروی میكنند باید ابتدا از مانع خودپرستی كه با عجب و ریا آغشته است بگذرند و تنها در این صورت است كه «مخلصین له الدین» میشوند و از گزند شیطان مصون میمانند. خودپرستی یا همان عجب و ریا هرچند همواره در زمین بوده، در روزگار تسلط بیدینی گویا غلیظ شده. در چنین دورانی عجب و ریا از حالت مفاسد شخصی خارج شده و صورت وضع و نظم زمانه را یافته است.
در این دوران خلوت از عجب و جلوت از ریا انباشته است و هر آن كسی كه به آن تن دهد مغلوب خودپرستیست. عجب و ریا را بهسادگی رد نكنیم. این دو وضع، فریبهایی هستند كه شیطان در برابر پیروزی پیامبران و اولیا آورده است. در جایی كه پیامبری نیامده یا آمده ولی محترم نیست، مردم دست بالا تظاهر میكنند. با پیروزی پیامبران و مصلحان، تعصب خونی و تظاهر و زشتی عقب رانده میشوند و برای حضورِ دوباره، لباس ایمان میپوشند؛ اما چهبسا رفتهرفته از زیر نقاب نفاق بیرون آمده، گسترش یافته و تبدیل به نظم عمومی شود. بنیامیه و بنیعباس مصداق عجب و ریای نظاممند و شرحصدریافته بودند. در چنین دورههایی فغان از خودپرستی سازمانیافته به شكل ملامتیگری سر باز میكند. در زمانهای كه تشبه به دینداری بوی عجب و ریا دهد كسانی چهره در هم میكشند و دست به كارهایی میزنند تا در معرض ملامت قرار گیرند.
پس از اینكه ملامتیه به عنوان فرقهای متشكل از هم پاشیده شد، ازمیان نرفت و حتی در پارهای از گفتارها و كردارهای بزرگانی چون عطار و مولانا و سعدی و حافظ باقی ماند. چیزی كه در تاریخ اسلام اینقدر پایدار بوده نمیتواند سرسری باشد. اما هرچه در این تاریخ ادامه یافته، با قابلیت رجوع به سنن رسول اسلام (صلیاللهعلیهوآله) میپاییده. قوم رسولی كه قرآن آورده، حكومت كرده، اندیشیده و مراقبت كرده، تفسیر میآورند و حكومت میكنند و فلسفه میگویند و عارف میشوند. نسبت ملامتیه به صاحب شریعت دشوار است. ولی در طرد آنها تعجیل نكنیم. هرچه باشد آنها پیرو پیامبری بودند كه اُمی خوانده میشد و هیچگاه این صفت را رد نكرد. امی بودن در دست دشمنان بهانهای بود تا نسبت به حضرتش كنایه و طعنه بیاورند. اگر بتوانیم از افراط و تفریطهای اهل ملامت صرفنظر كنیم، بهتر میتوانیم وضع ایشان را در یابیم. ملامتیه كه در همین دههی اخیر بیشتر هم شدهاند، لااقل از كسانی كه به هر نحو در انزوا خراب و سر به زیر افتادهاند اجتماعیترند. یافتن آنها دشوار نیست. زیرا پرجنبوجوشاند. وقتی زمانه تنگ میگیرد كسانی كه بتوانند به مقام ولایت برسند كمیابند. اگر ما هم به مقام ولایت بر دوران نرسیدهایم لااقل خریداران ملامت را نرانیم. صدای ناهنجار آنها زخمخوردهی استخوانی است كه در گلو دارند.
ملامتی از دو نظم بیرون جسته، نظم بیدینی و عجب و ریای نظاممند. كسی كه از خانهی بیدینی و خانهی بددینی بیرون است، رنج بیخانمانی میكشد و تا زمانی كه در خانهی ولایت سكنا نگزیند بی سكینه میماند و حال كسی را دارد كه عراقی گفته «به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند/ كه تو در برون چه كردی كه درون خانه آیی.» این بیت به یك معنا شرح حال بنیادین آدمی است كه از بهشت اول رانده شده و در هبوط افتاده، و هنوز به حكم غیبت بقیةالله به بهشت باقی نرسیده است. اما هبوط دوران ما خواص خود را دارد.
در دورانی كه بیدینی، كفر و غفلت است و بددینی شرك و اغفال و انزوا و مهمل افتادن، سرگردانی سرنوشت محتوم كسانیست كه از مقام ولایت بازماندهاند و در حال غرقه، معلقاند. سرگردانی ماهیت روبهسویی ندارد.
قوم حضرت موسی منتظر بودند و وقتی گردن از حكم پیامبر پیچیدند سرگشتهی بیابانهای حیرت شدند. راستی وضع امم ادیان ابراهیمی چیست؟ حضرت عیسی در آسمان چهارم و حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در پردهی غیبت هستند. این دو بزرگوار هركدام یكبار به نبوت و امامت رسیدهاند. هردو را به قصد شهادت تعقیب كردهاند و در نتیجه حالا ماییم و استبعاد غیبت.
اگر سرگردانی بنیاسرائیل واجد وضع روبهسویی نیست، مسلمین همزمان آواره و منتظر هستند. سرگردانی بیقراری دارد و انتظار قرار میآورد. میگویند جمع نقیضین باطل است ولی این نقیضه در ما جمع شده و شاید وضعیت آخرالزمانی همین نقیضه باشد. در اینصورت درك وضعیت كنونی، درك نقیضهای است كه در آن به سر میبریم. نقیضهی پیش رو به تعبیری دیگر جمع ملامتی به عنوان سرگردان و ولی بهمثابه منتظر است. این نقیضه تعیین حدود دین و اخلاق و كاروكردار به وفق آن دو را بغرنج كرده است. در این معركه چقدر كار كسانی كه آسوده كنار گود ایستادهاند و نسخه میپیچند عجیب است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.