X

امریکا پس از اتوپیا

 
امریکا پس از اتوپیا
مصاحبه‌ی ناتان گاردِلز با ژان بودریار
اشــــاره ژان بودریار، منتقد اجتماعی و جامعه‌شناسِ دگراندیشِ فرانسوی، که در سال 2007 وفات یافت، نویسنده‌ی دو کتابِ تحسین‌شده‌ی امریکا* و خاطراتِ خنک** است. وی، پس از هموطنش، آلکسی دو توکویل، که از امریکا بازدید کرد، یکی از تیزبین‌ترین مشاهده‌گرانِ امریکاست. درخششِ خیره‌کننده‌ی فراستِ بودریار، به‌شیوه‌ی جهان‌گرایی محلی*** روشنفکرانِ پسامارکسیستی پاریسی، هم روشنی جلابخش دارد و هم چشم را می‌زند. در سال 1990 من در مُتل مرتفع و رنگ‌ورو رفته‌ی «رویال پَلِس****» لس‌آنجلس، که شهر مورد علاقه‌ی بودریار بود، گفت‌وگویی با وی داشتم. در جهانِ ناهمگن و مرکززدوده‌ی بودریار، لس‌آنجلس بیش از هرچیز به یک مرکز می‌مانست.

  ناتان گاردِلز: تو امریکا را «جامعه‌ی بدوی آینده» خوانده‌ای. مقصودت چیست؟

ژان بودریار: امریکا همچون جوامعِ بدوی گذشته، فاقدِ گذشته است. امریکا فاقد «مرزهای موروثی[i]» است که قرن‌هایی از معنا[ii] را انباشته و مَبادی حقیقت[iii] را پرورده باشد؛ و مرادم از مرزهای موروثی، نه مرزهای سرزمینی، بلکه مرزهای نمادین است. مختصر اینکه امریکا ریشه‌ای ندارد، مگر در آینده و لذا چیزی نیست مگر خیال‌هایی که در سر می‌پرورانَد. امریکا وانموده‌ی مداوم[iv] است. امریکا پیش‌زمینه‌ای[v] غیر از آنچه در واقعیت هست، ندارد. از منظری تاریخی، امریکا بی‌وزن[vi] است...

  گاردِلز: ... «سبُکی هستی[vii]» در مقیاسِ کلان!

بودریار: دقیقاً! امریکا نیز همچون جوامعِ بدوی اصولاً در طبیعت و در قلمرو ناخودآگاهِ اسطوره‌ها و نمادها می‌زید. امریکا فقط طبیعت و مصنوعیت[viii] [:جعل] است؛ مکان به‌علاوه‌ی روحِ داستان‌سازی[ix] [:جعل]. هیچ سطحی از خودآگاهی[x] و درخودنگری[xi]، هیچ سطحِ مدنیت‌پرورِ[xii] آگاهی ناخشنود[xiii]، وجود ندارد که تاریخ‌ساز باشد و بین امر نمادین و امر واقعی فاصله بیندازد. همین فقدان فاصله [بین امر نمادین و امر واقعی] و نیز نداشتنِ استعدادِ تأملِ آیرونیک[xiv] است که خامی و بدویتِ امریکا را موجب شده است. در غیابِ شناختِ آیرونی[xv] است که امر خیالی و امر واقعی در هم می‌آمیزند و از هم تشخیص داده نمی‌شوند. «دیسنی‌لَند»، حقیقی است! تلویزیون و فیلم‌های سینمایی واقعی‌اند! امریکا از هیچ، جهانی مثالی[xvi] آفریده و در سینما به تقدیسِ آن پرداخته است.

 

  گاردِلز: نمی‌خواهید بگویید که این فقدانِ فاصله‌ی انتقادی [بین امر نمادین و امر واقعی]، در تهوعِ زیبایی‌شناختی[xvii] محیطِ مصنوعِ [:جعلی] لس‌آنجلس نیز بازتاب دارد؟؛ در آزادراه‌ها؛ در آگهی‌های تجاری با نشانه‌هایی که برای جلب توجه مصرف‌کنندگانِ رهگذر با هم رقابت می‌کنند؛ با ساختمان‌هایی که از حیث معماری با بقیه‌ی ساختمان‌ها هیچ پیوندی ندارند.

بودریار: لس‌آنجلس فراتر از زیبایی‌شناسی است؛ متعالی از زیبایی‌شناسی است، همچون کویر. فرهنگ در حالتی وحشی قرار دارد که در آن، تمامِ وجوهِ زیبایی‌شناختی در فرایندِ ترجمه‌ی تحت‌اللفظی رؤیاها به زبانِ واقعیت، قربانی می‌شود. به‌عنوان مثال، در تبلیغِ اتومبیل، تفاوتی بین اتومبیل و خوشبختی وجود ندارد. در ذهنِ مصرف‌کننده، واقعیتِ مادی اتومبیل و مفهوم متافیزیکی خوشبختی و خرسندی، عینِ هم است؛ اتومبیل، خوشبختی است. چه چیز بهتر و بالاتر از یک تویوتای جدید؟ زیبایی‌شناسی، مستلزمِ وجودِ پیش‌زمینه است و تنها پیش‌زمینه در امریکا، پیش‌پاافتادگی اسطوره‌ای[xviii] آن است.

ما در اروپا درباره‌ی غایتِ بسیاری چیزها تفلسف می‌کنیم. مع‌الوصف باید صورتِ مثالی[xix] غایتِ فرهنگ [اروپایی] مان را فقط در امریکا جست‌وجو کنیم.

 

  گاردِلز: پس می‌توان گفت میانجی/رسانه، اسطوره است[xx]. با این حساب، چگونه به قول شما امریکا «اتوپیای تحقق‌یافته» است؟

بودریار: اوه! فیلسوفانِ اروپایی انتظار داشتند اتوپیا چه شکلی باشد؟ امریکا، به‌صورتی عینی و انضمامی، نتیجه‌ی تروماتیکِ رؤیاهای اروپایی است. امریکا نسخه‌ی اصلِ مدرنیته است؛ بهشتِ بی‌وزنِ رهایی از گذشته. اروپا نسخه‌ی دوبله‌شده یا زیرنویس‌شده است. آنچه در اروپا فقط به اندیشه درآمده، در امریکا به واقعیت پیوسته است. این ما [اروپایی‌ها] هستیم که می‌پنداریم کمالِ هر چیز به استعلاست و چیزی نیست که جامه‌ی مفهوم نپوشیده باشد. امریکایی‌ها علاقه‌ای به مفهومی‌کردنِ واقعیت ندارند، بلکه علاقه دارند تصورات و مفاهیم را مادیت بخشند.

امریکایی‌ها با صورتِ واقعی دادن به داستان، در داستانِ واقعی سکنی می‌گزینند، لیکن ما محکوم به خیال‌پردازی و نوستالژی برای آینده‌ایم. ما یا با خیال‌پردازی درباره‌ی واقعیت، آن را پیش‌بینی می‌کنیم، و یا با مثالی‌کردن‌اش[xxi]، از آن فرار می‌کنیم. امریکایی‌ها هرآنچه که ما فقط درباره‌اش تفکر می‌کنیم را به‌نحوی رادیکال تحقق می‌بخشند؛ از تساوی‌طلبی توده‌ای[xxii] تا فردانگاری[xxiii] تا آزادی تا فانتزی. بدین‌ترتیب، «اتوپیای تحقق‌یافته» به ضداتوپیا بدل شده است؛ ضداتوپیای بی‌خردی، بی‌وزنی، فراغت از ارزش، بی‌تفاوتی، بی‌تعینی زبان، و مرگِ فرهنگ. با به‌وجودآمدنِ مدرنیته‌ی تن‌داده به واقعیتِ گزافه[xxiv]، واقعیتِ گزافه علیه مدرنیته می‌شورد.

امریکا به‌علتِ بی‌اصالتی[xxv] مبنایی‌اش، از ابتدا «واسازی[xxvi]» شده بود؛ چشم‌اندازِ اصلی شما [امریکایی‌ها] همواره ساحتِ اخلاقی اتوپیایی بوده، در حالی‌که چشم‌اندازِ اصلی ما [اروپایی‌ها]، تاریخ و سیاست بوده است. به‌طور خاص، کالیفرنیا مرکزِ جهانی امرِ غیراصیل است. همچون صحنه‌ی ضداتوپیا، سرزندگی کالیفرنیا، بازتابِ زوالِ ما [اروپایی‌ها] است.

 

  گاردِلز: سرزندگی لس‌آنجلس ناشی از بی‌وزنی است. بی‌تفاوتی فرهنگی دقیقاً همان چیزی است که موجبِ موجِ جدیدِ مهاجرانِ جهانِ سوم می‌شود که مرز‌های موروثی‌شان را ترک گفته‌اند تا در دلِ این ضداتوپیا، اتوپیایشان را بسازند. منظورم نه فقط مهاجران مکزیکی و کره‌ای، بلکه بیشتر مهاجرانِ ویتنامی است که در سایه‌ی ماتِرهورنِ[xxvii] بدلی دیسنی‌لَند یک سایگونِ[xxviii] کوچک را بازسازی کرده‌اند.

بودریار: این‌ها که از مکانِ واقعی به واقعیتِ گزافه مهاجرت کرده‌اند، مدلِ امریکایی را تقویت می‌کنند. آن‌ها دورگه‌هایی هستند مخلوط از اصالت و جعلیت. در این وانموده‌ی قدرتمندِ کالیفرنیا، آن‌ها دارند به داستانشان صورتِ واقعی می‌بخشند.

 

  گاردِلز: در لس‌آنجلس امکان می‌یابی دورگه‌بودنِ سرزنده و سرحال و چندپارگی حیاتِ فرهنگی را لمس کنی؛ پراکندگی واسازی‌شده و مرکززدوده را که این‌قدر فصیحانه در میخانه‌های پاریس درباره‌اش نظریه‌پردازی شده است. اما به من بگو اشتیاق اروپا به بی‌اصالتی [:جعلیت] امریکا را چگونه باید تفسیر کرد؟؛ اشتیاقی که از وجنات ما به‌شدت پیداست: فیلم‌های رئالیسمِ تخیلی که در اغلبِ سینماهای پاریس تقدیس‌شان می‌کنیم، فریبندگی مک‌دونالد در شانزلیزه، و دیسنی‌‌لندی که به‌تازگی در حومه‌ی پاریس گشایش یافته است. چگونه است که این بی‌اصالتی جعلی و وانموده این‌قدر برای ما جذاب است؟

بودریار: ما هم مجذوبِ فرهنگ توده‌ای امریکا هستیم و هم توسط آن پس زده می‌شویم. ما هنوز آنقدر [با امریکا] فاصله داریم که به جای سکناگزیدن در آن، مجذوبِ مصنوعیتِ [: جعلیت] آن می‌شویم.

اما مقاومت، شکننده است. ما چیزی نداریم که به مقابله با این آلودگی فرهنگی برخیزد. ما در عین حال که از حیث فرهنگی و فلسفی تحلیل رفته‌ایم، همچنان در تبدیل‌کردنِ گذشته‌مان به ارزش‌های سرزنده‌ی لایقِ عصرِ حاضر درمانده‌ایم. پادتَن‌های فرهنگی[xxix] ما با ویروسی مصونیت‌یافته مواجه شده‌اند و نمی‌توانند در مقابلِ آن مقاومت کنند.

 

  گاردِلز: آیا نامِ این مصونیتِ ویروسی، سندروم «بی‌تفاوتی» نیست؟ مارسِل دوشان خیلی پیش‌تر تذکر داده بود که آخرین وجه مدرنیته، همین «آزادی بی‌تفاوتی» است.

بودریار: لااقل در اروپا، حسی از خلأ و فقدان با بی‌تفاوتی قرین است. اما در امریکا، نابهنگامی بی‌تفاوتی از قبل موجود بوده است. در امریکا، راهبردِ بی‌تفاوتی از همان آغاز وجود داشته است. در واقع، همانطور که آلکسی دو توکویل با ترسی آمیخته به تحسین گفته است، نبوغِ امریکا امحاءِ مطلقِ تفاوت بوده است. امریکا در پناهِ دوری از تحولاتِ تاریخی‌ای که بسی دورتر از او در حال وقوع بود، بی‌تفاوت به آنچه در جهان می‌گذشت به زیستنش مشغول بود. در داخلِ مرز‌های امریکا، صورتِ رادیکالِ بی‌تفاوتی در چهره‌ی تساهل در قبالِ هر نوع تفاوت جلوه‌گر شد.

در نهایت این آن چیزی است که مسئله‌ی جهانی و فرهنگی واسازی، بدان معطوف است. بدون یک مرکز، بدون پیش‌زمینه‌ای استعلایی، چگونه می‌توان تفاوت‌ها را ارزش‌گذاری کرد؟

در نتیجه‌ی هژمونی غرب، بی‌تفاوتی به واقعیتی جهانی بدل شده است. در آینده، قدرت از آنِ مردمی خواهد بود که بی‌ریشه و بی‌اصالت باشند. قدرت از آنِ کسانی خواهد بود که -همچون امریکا از همان بدوِ پیدایش- بتوانند از خود مرززدایی کنند و بی‌وزن باشند و بفهمند که چگونه از موقعیت تا سرحد امکان بهره‌برداری کنند. بپسندیم یا نپسندیم، آینده از هرگونه مرکزِ تاریخی دور و به اقمارِ مصنوعی [که در حاشیه‌ی یک مرکز می‌چرخند] نزدیک می‌شود.

 

  گاردِلز: تصور تو از جهان شبیه سلمان رشدی است: جهانِ مهاجرانِ بی‌ریشه [:بی‌وطن]، قطعاتِ متلاشی، آت و آشغال‌های روح، ذرات و اجزائی از این طرف و آن طرف؛ همه‌ی این‌ها با حفره‌ای در وسطشان؛ «تُهی‌جایی در اندرونی اصلی»؛ و به لسانِ خودت، بی‌وزنی، اقمارِ مصنوعی‌ای که با بی‌تفاوتی و بدون هیچ پیوندی، دورِ سیاره در گردش‌اند. مع‌الوصف، دیدگاهِ رشدی توسط موطنِ امرِ مطلقِ مرکزمند[xxx]، و آخرین چهره‌ی امرِ ضدمدرن، یعنی [آیت‌الله] خمینی، به چالش کشیده شد.

بودریار: من با رشدی موافقم که همه‌ی جهان، از جمله چین و روسیه، مشمولِ این چندپارگی و بی‌ریشگی [:بی‌وطنی] می‌شود. اما یک استثنا وجود دارد و آن اسلام است. اسلام، چالشی است در مقابلِ بی‌تفاوتی رادیکالی که جهان را درمی‌نوردد.

 

  گاردِلز: به‌نظر می‌رسد که همه‌ی این قطعاتِ متلاشی‌شده‌ی بی‌وزن، بی‌آنکه با هم مخلوط شوند، در حالتی از عدمِ قطعیتِ هستی‌شناختی[xxxi] گرد هم می‌آیند و در کنار هم زندگی می‌کنند...

بودریار: ... و البته این وضع، بی‌ثبات است. شاید به همین دلیل است که غرب تا این حد در مقابلِ یقین‌های اسلامِ رادیکال، ضعیف و آسیب‌پذیر است.

به‌اعتباری، اسلام رادیکال، نوعی انتقام‌گرفتن از تاریخِ مدرن است. غرب با ویروسش آن‌ها را مایه‌کوبی کرده است و حالا آن‌ها در مقابلِ ما مصونیت یافته‌اند. بنابراین اکنون افرادی مانند [آیت‌الله] خمینی می‌توانند کلِ جهان غرب را به خطرِ تروریسم و مرگ آلوده کنند.

شاید پرسش [آیت‌الله] خمینی درباره‌ی غرب، پرسشِ خودِ ما هم باشد: پس از بزمِ بزرگِ آزادی، چه رخ داده است که همه‌ی ما بی‌تفاوت شده‌ایم؟

 

  گاردِلز: در واقع، پس از اتوپیا چه رخ می‌دهد؟

بودریار: شاید ارتجاع! سیرِ رو به جلوی تاریخ متوقف می‌شود. به نظر می‌رسد، از این نقطه به بعد، هر اتفاقی-اعم از خوب و بد- ممکن است رخ دهد. ما نمی‌توانیم در گذشته زیست کنیم، اما طرحی هم [برای آینده] نداریم. هر روز آبستنِ اتفاقاتِ پیش‌بینی‌ناپذیر است: تروریسم، ایدز، ویروس‌های الکترونیکی ... راه نامعلوم است.

 

  گاردِلز: تقدیرِ بشر در حالتی برزخی است.

بودریار: بله! لااقل اروپا همچنان در برزخِ وانموده باقی می‌ماند. ما همچنان در حسرتِ از دست‌دادنِ ریشه‌ها به‌سر می‌بریم و نگرانِ بی‌اصالتی‌ها هستیم. امریکایی‌ها در بهشتِ وانموده به ‌سر می‌برند و مدت‌هاست که از بی‌وزنی شیوه‌ی زندگی‌شان احساس راحتی می‌کنند.

برای اروپا ممکن نیست که از برزخ به بهشت وارد شود، و البته رستگاری ما منوط به گذر از برزخ به بهشت است.

 


[i]*-America

**-Cool Memories

***-parochial universalism

****-Royal Palace

- ancestral territory

[ii]- centuries of meaning

[iii]- principles of truth

[iv]- perpetual simulation

[v]- context

[vi]- weightless

[vii]- lightness of being

[viii]- artificiality

[ix]- spirit of fiction

[x]- self-reflection

[xi]- self-mirroring

[xii]- civilizing

[xiii]- unhappy consciousness

[xiv]- ironic reflection

[xv]- knowledge of irony

[xvi]- ideal world

[xvii]- aesthetic nausea

[xviii]- mythic banality

[xix]- ideal type

[xx]- the medium is the myth

[xxi]- idealizing

[xxii]- mass egalitarianism

[xxiii]- individualism

[xxiv]- hyperreality

[xxv]inauthenticity

[xxvi]deconstructed

[xxvii] Matterhorn: دراصلنامکوهیاستدرسوییسکهباالگوبرداریازآن،سازه‌ایمشابهرادردیسنی‌لَندِکالیفرنیاساخته‌اند. (مترجم)

[xxviii] Saigon: نامپیشینِبزرگ‌ترینشهرویتنامکهامروزه«هوچیمینسیتی» نامدارد. (مترجم)

[xxix]cultural antibodies

[xxx]the centered absolute

[xxxi]ontological uncertainty

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی