شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم نظام اجتماعی کلیات انتخابات ایرانی: لبیک به فرادهش سنت
به عقیدهي شما، جوهره و ذات انتخابات چیست؟
بدیهی است که جوهرهي انتخابات حقی است که برای اکثریت قائل میشویم. این «قول به حق برای اکثریت» را میتوان در سه سطح مورد بررسی قرار داد، بهعبارت دیگر سه تفسیر در سه سطح متفاوت، میتوان از محق بودن اکثریت ارائه کرد.
در سطح اول، قول به محق بودن اکثریت صرفاً یک استراتژی است و جنبهای خالصاً پراگماتیک دارد. در جمعی که عقاید مختلف دارند، یا باید از راه درگیری به نتيجه رسيد و یا برای اجتناب از درگیری به عقیدهای که بيشترین طرفدار را دارد،گردن نهاد و توافق کرد. در این سطح، حقیقت داشتن عقیدهي اکثریت به هیچ روی، حتی از جانب کسانی که قاعدهي محق بودن اکثریت را وضع کردهاند، تضمین نمیشود. در این مطلب، اساساً ادعا آن نیست که آنچه اکثریت معتقد به آن است، حقیقت دارد. در اینجا تسلیم به عقیدهي اکثریت صرفاً برای اجتناب از تشتت و امکان ادامهي حیات اجتماعی است.
سطح دوم حاضر به قبول این مطلب نیست که محق بودن اکثریت هیچ دلالتی بر حقیقت داشتن رأی و نظر اکثریت نمیکند. در این سطح برای عقیدهي اکثریت یا به تعبیر دیگر «عقل جمعی» حدی از تقرب به حقیقت فرض میشود. استدلال مکتوم در پس این رأی آنست که حقیقت به نحو سلبی، یعنی از طریق اجتناب از خطا، فراچنگ میآید و از آنجا که احتمال خطا هرقدر که تعداد عقول بشری بيشتر باشد، کمتر میشود؛ لذا عقیدهي اکثریت، احتمال اصابت بيشتری به حقیقت دارد. اکثر کسانی که قائل به دموکراسی هستند، چنین نظری راجع به وثاقت رأی اکثریت دارند، نمونهي بارز آن دموکراسیخواهان ایراني هستند.
در سطحی عمیقتر هم میتوان قائل به وثاقتی برای اکثریت شد. اما درک حجیتی که در این سطح برای اکثریت میتوان قائل شد، اندکی دشوار است. اصل کلام این است که سنت جاری به هر روی، منشأ حقیقت است. حقیقت نه از طریق نفی و انکار سنت جاری، بلکه از طریق حفظ قائمههای اصلی آن و البته امکان تغییر بسیاری از دیگر عناصر سنت فراچنگ میآید. انقلابیترین تغییرها با محافظهکارانهترین حرکتها در این نکته مشترک هستند که هرگز ممکن نیست کل سنت فراداده را زیر و رو کنند. هرگونه تغییری الزاماً در قالب امکانات خود سنت صورت میگیرد. آنان که بدین نکته تفطن ندارند، بیشک دچار بیریشگی و ابتذال میگردند. گاندی میگفت: «هر تغییری که ریشه در سنت نداشته باشد، ابتذال است». به هر جهت قول به حقیقت داشتن رأی اکثریت در این سطح، از قول به نشأت گرفتن حقیقت از سنت، سرچشمه میگیرد. اکثریت در اینجا نماد و نمود سنت جاری است و حقیقت وثیقترین و عمیقترین ربط و نسبت را با اکثریت دارد. حتی میتوان گفت که در این سطح، حقیقت اولاً و بالذات امری اکثری است.
به نظر شما پشتوانهي فلسفی «محق بودن اکثریت» در ایران کدامیک از اقوال سهگانهای است که برشمردید؟
واقع آنست که این اقوال سهگانه کمتر مورد تصریح قرار میگیرند و ما با توجه به مختصات عمومی یک جامعه حدس میزنیم که در لایهي زیرین تسلیم به رأی اکثریت در آن جامعه، باید چنین یا چنان قول فکری فلسفیای نهفته باشد. از مختصات نظام سیاسیای که انتخابات ایران در چارچوب آن انجام میگیرد و نیز از سایر مختصات جامعهي ایران چنین برمیآید که تسلیم به رأی اکثریت در ایران بيشتر بر بنیاد قول سوم مبتنی است. اساساً جمهوری اسلامی در برابر نوگرائی مبتذل (نوگرايی غیرمبتنی بر سنت) داعیهی ابتناي بر سنت را داشت. جمهوری اسلامی بیش از نظام سیاسیای که به جای آن نشست (مشروطهي سلطنتی از نوع پهلوی آن)، خود را در امتداد سنت میدید و این خود را در امتداد سنت دیدن بهتدریج غلیظتر هم شد. فیالمثل در اوائل انقلاب تمام سلسلههای پادشاهی تاریخ ایران تقریباً به یک اندازه تقبیح میشدند (زندیه یک استثنا بود) و بدین نحو جمهوری اسلامی ارتباط خود را با بخشی از فرادهش گذشتهي ما که مربوط به نظام سیاسی حاکم میشد، میگسست. این گسست بهتدریج کمتر شد و اکنون احساس میشود که جمهوری اسلامی بهعنوان مثال چندان خواهان تبری جستن از صفویه یا بعضی از سلسلههای شیعی مثل آل بویه و ... نیست؛ در مقابل، تجددگرايیای که حکومت پهلوی داعیهدار آن بود، نهتنها با فرادهش سیاسی ایران بعد از اسلام بلکه با سایر عناصر سنت نیز سر ناسازگاری داشت. در یک کلام جمهوری اسلامی بیش از نظام سیاسی پیشین، خود را متعلق به سنت میدانست. به دیگر بیان میتوان گفت که جمهوری اسلامی –که بحث ما دربارهي انتخابات در چارچوب آن است- قول به نوعی حجیت و وثاقت برای سنت داشته و سنت را منشأ حقیقت میشمارد.
مقید به قیود بودن انتخابات در ایران، خود گواهی بر این مدعاست که پشتوانهي تئوریک «محق بودن اکثریت» در این انتخابات، تعلق ذاتی سنت و حقیقت به یکدیگر است. در انتخابات ایران دایرهی انتخاب مردم توسط نهادهايی محدود و مشروط میشود و این البته مصرح قانون اساسی نیز هست. تفسیر بنده از جایگاه چنین نهادهايی آنست که آنها تضمینکنندهي تعلق انتخاب اکثریت به سنت هستند. در ایران چنانکه احتمالاً بحث ما به آنجا نیز خواهد کشید، در هر انتخاباتی در واقع امر، این سنت است که به رفراندم گذاشته میشود. نهادهای نگهبان چنان میکنند که «نه» گفتن به سنت، بهجای آنکه در انتخاب کاندیداي خاصی متبلور شود، چارهای جز این نداشته باشد که در قالب شرکت نکردن در انتخابات ظهور پیدا کند. بدین ترتیب نهادهای نگهبان در حقیقت نگهبان آن هستند که محتوای انتخابات و آنچه از صندوق رأی بیرون میآید، تعلق به سنت –بهمثابه منشأ حقیقت–داشته باشد.
آیا میتوان گفت بنیاد فلسفی انتخابات نوعی تکیه بر اختیار بشری است که در دوران مدرن مورد تأکید قرار گرفته و بهصورتی مکتوم متضمن نفی اختیار تام خداوند در رقم زدن سرنوشت بشر است؟ آیا پدیدهی انتخابات بر بنیاد خودمختاری انسان شکل گرفته است؟ آیا این پدیده نشاندهندهی تغییری در نسبت انسان با وجود است؟
حتی اگر خود را ملزم نبینیم که اصطلاح مرحوم فردید و دکتر داوری یعنی «تغییر نسبت با وجود» را که برگرفته از تفسیر آنان از اندیشهي هایدگر است، به کار بریم، باز هم میتوان گفت که انتخابات که بر مبنای حق تعیین سرنوشت توسط بشر تثبیت گردیده، بهنوعی بر خودمختاری عقل بشری مبتنی است. به عبارت دیگر پدیدهی انتخابات صرفاً در ساحت عقل خودبنیاد بشر ممکن میگردد. پیش از تکوین نظامهای سیاسی مبتنی بر انتخابات، ما با نظامهای سیاسی «ظلاللّهی» مواجه بودیم. در اینکه اغلب این «ظلالله»ها لایق چنین لقبی نبودند، تردیدی نیست، لیکن سخن بر سر آنست که تلقی بشر از پدیدهي حکومت بر مردم با تلقی حاکم بهمثابه «ظلالله» پیوند خورده بود. به عبارت دیگر سرنوشت سیاسی بشر بهواسطهي کسانی که خداوند التفات ویژهای به آنان داشت، رقم میخورد. این انتساب غیرِمستقیم سرنوشت سیاسی به خدا، امر حکومت را گونهای تقدس هم میبخشید. به هر جهت سیستم انتخابات متضمن گسستی از سیستم «ظلاللهی» بود و این یعنی بشر را در تعیین سرنوشت خویش مبسوطالید دانستن. من تا حدودي آنچه را که طی سؤالتان مطرح کردید قبول دارم.
به عقیدهي شما چه تفاوت جوهری بین انتخابات در ایران و انتخابات در سایر کشورهايی که دموکراسی از آنان برآمده است، وجود دارد؟ انتخابات چه اشتراک و افتراقی با سایر روشها از جمله بیعت –که در تاریخ اسلام به ظهور رسیده –دارد؟
نکتهای که در پاسخ دادن به این سؤال جنبهي کلیدی دارد، آنست که از نظر دور نداریم که در ایران نه با یک نظام سیاسی در مرحلهي پس از استقرار، که هنوز با یک انقلاب در حال استقرار مواجهیم و مهمتر اینکه این انقلاب در راستای استقرار امری بیسابقه و بیبدیل به نام مردمسالاری دینی قرار دارد. اینکه مردمسالاری دینی امری ممکن است یا خیر و آیا واجد تناقضی درونی هست یا نه، نافی این واقعیت نیست که به هر حال این انقلاب در طریق محک زدن مردمسالاری دینی گام برمیدارد. ما هنوز مقام معظم رهبری را بهعنوان رهبر انقلاب میشناسیم و این يعني که انقلاب هنوز تمام قوهی خود را به فعلیت نرسانده و استقرارش به اتمام نرسیده است. این امر بهقوت بر ارزیابی ما از تفاوت بنیادین انتخابات در ایران و انتخابات در کشورهايی که نظام سیاسی کاملاً استقرار یافتهای دارند، تأثیر میگذارد. وقتی یک نظام سیاسی مرحلهي استقرار را پشت سر نهاده است، انتخابات ناظر بر گزینش، گزینهای در مقطع کنونی و فارغ از عقبهي نظام سیاسی است. فیالمثل در آمریکا کسی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکند، به برنامههای یکی از کاندیداها برای ادارهي کشور در مقطع کنونی رأی میدهد، فارغ از اینکه تفکرات کسانی که جمهوریت را در آن کشور پایهگذاری کردهاند، چه بوده است. در رأی دادن کنونی یک شهروند آمریکايی عقبهي سیاسی مورد تأيید یا تنقید قرار نمیگیرد.
در ایران اما به دو دلیل که اشارهای نیز به آنها کردیم در هر انتخاباتی یک عقبه، یک سنت و يا یک تاریخ به رفراندوم گذاشته میشود. دلیل اول آنکه انقلاب هنوز استقرار کامل نیافته و دلیل دوم آنکه این انقلاب قدم در راهی ناآزموده توسط بشریت گذاشته است. اگر ما در انقلاب خواهان لیبرالدموکراسی میبودیم، امروز مرحلهي استقرار به پایان رسیده بود؛ چراکه چنین راهی قبلاًٌ بهکرات توسط تجربهي بشری آزموده شده است. اگر دقت کنیم، در هر انتخاباتی هم موافقان جمهوری اسلامی شرکت در انتخابات را مهمتر از گزینهای که انتخاب میشود، تلقی میکنند و هم مخالفان بیش از انتخاب یک گزینهي خاص، بر عدم شرکت تأکید میورزند. گمان نمیکنم در هیچ نقطهای از دنیا درصد کسانی که در انتخابات شرکت میکنند، اینقدر حائز اهمیت باشد که در ایران هست. البته مشارکت پايین در انتخابات هر کشوری نشانهای از عدم رضایت کلی و یأس مردم است، اما از این درصد پايین تعبیر به نامشروعیت نظام سیاسی نمیشود. مثلاً در انگلیس حتی اگر درصد مشارکت در انتخابات پائین پنجاه درصد هم باشد، بعید میدانم این امر به رد نظام مشروطهي سلطنتی توسط اکثریت مردم تعبیر گردد. حداکثر گفته میشود که نارضایتي مردم انگلیس از عملکرد دولت شدید است. چنانکه میبینیم باز موضوع و متعلَّق عدم شرکت در انتخابات، عملکرد دولت و نه موجودیت نظام سیاسی است.
اینکه شرکت یا عدم شرکت در انتخابات –بیش از هر گزینهای که از صندوق بیرون میآید- هم از سوی موافقان و هم از سوی مخالفان جمهوری اسلامی علامت تأيید یا رد موجودیت کلی این نظام سیاسی است، بسیار معنادار است. ملت ایران با رأی دادن به هر گزینهای در انتخابات کل یک سنت را تصدیق میکنند. آنان با رأی دادن (علیرغم تمام انتقاداتی که به برخی مسائل، حتی مسائل اساسی مثل انقلاب، جنگ، ولایت فقیه، دولت سازندگی و یا همهي چالشهايی که بین دو جناح اصلی سیاسی کشور در گرفته، داشته باشند)، به اين حرکت افتانوخیزان به سوي مقصود، رأی تأيید و موافقت میدهند. مردم به کل تجاربی که از این چالشها فراچنگ میآید، به دیدهي تأيید مینگرند. هرچند خطاها و انحرافها فراوان است، اما برآیند چالشها، حرکت رو به پیش، سوی به ظهور رسیدن امکانات سنت است.
اگر به نحوهای که ملت ما راهی حوزههای رأیگیری میشود، دقت کنیم، اين نظر که مردم با شرکت در انتخابات به فرادهش انقلاب اسلامی من حیثالمجموع «آری» میگویند، بيشتر مشخص میشود. نحوهی رفتار انتخاباتی ملت ما تا آخرین ساعات رأیگیری قابل پیشبینی نیست و حجم قابل توجهی در آخرین ساعت مهلت رأیگیری، پای صندوق میروند. شرکت در انتخابات در ایران، بدان میماند که شما به دلیل کسالت یا برخی مراسم خرافی –که مورد تايید صاحبان فتوا هم نیست–تصمیم گرفتهاید که در مراسم سوگواری محرم شرکت نکنید. در خانه نشستهاید و صدای سنج و دهل و نوحه میآید؛ ندايی در درونتان شما را به پیوستن به دستهي عزاداری میخواند و شما را به گرویدن دعوت میکند و در لحظهي آخر تصمیم میگیرید که هیئت عزاداری را تنها نگذارید و بدان بپیوندید. بنابراین میتوان گفت، شرکت در انتخابات در کشور ما بيشتر از سنخ گرویدن است. مثل گرویدنی که «يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ»[1] داعی بدان است. لبیک گفتن به فرادهش سنت از طریق گرویدن به انتخابات، جوهرهی اصلی انتخابات در ایران است. به اعتقاد بنده تمام انتخابات سیوپنج سال اخیر دقیقاً از جنس انتخابات دوازده فروردین سال 1358 است. در هر انتخابات تمام سنت جمهوری اسلامی، طی این سیوپنج سال با تمامی تجارب عملی و فکری آن، به رفراندم گذاشته میشود. تمامی انتخاباتهاي ما از جنس رفراندم جمهوری اسلامی است؛ شرکتکنندگان «آری» میگویند و کسانی که شرکت نمیکنند، به جمهوری اسلامی «نه» میگویند. در واقع نامی که از صندوق بیرون میآید، در مقایسه با اهمیت این رفراندم اهمیت بسیار کمتری دارد. اگر با این دید به انتخابات ایران بنگریم، تصدیق خواهیم کرد که این انتخابات از جنس همان بیعت است. بیعت با متعلق ساختن خود به سنت که چنانکه گفتیم جمهوری اسلامی داعیهدار آن بود، به معنای بیعت با سنتی است که منشأ حقیقت است.
آیا انتخابات ریاست جمهوری اخیر را از جهاتی منحصر بهفرد میدانید؟
این انتخابات هم از جهاتي منحصربهفرد بود. این مؤید همان است که انتخابات در ایران بیعت با سنت است. انتخابات اخیر در شرايطی انجام شد که کشور با تهدید و دخالت خارجی روبرو بود. هرگونه قسر و جبر بیگانه با سنت، حرکت طبعی سنت به سوی فعلیت یافتن امکانات را با اخلال جدی مواجه میسازد. بخشی از انگیزهي مردم به شرکت در انتخابات به احساس خطر در برابر تهدید این قسر و جبر باز میگردد. بهعلاوه، انتخابات اخیر نخستین انتخابات ریاست جمهوری پس از انتخابات سال 1388 بود. مردم با شرکت در انتخابات نشان دادند که حتی مناقشات رخ داده در حاشیهي آن انتخابات را بخشی از افتوخیز سنت تلقی میکنند و این افتوخیز منشأ حقیقت است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.