امروز بسیار از آینده میشنویم، امید به آینده داریم و انتظار از آینده میکشیم. حوادثی که در جهان انسانی ما روی میدهد، ما را به آینده میخواند. ما آینده را دوست داریم و بهتری را در آینده میجوییم. اما این آینده کدام آینده است و این بهتری کدام بهتری است؟ شاید تصور میکنیم که نگاه به آیندهی بهتر، همیشه با بشر بوده است؟ بشر همیشه به آینده توجه داشته است اما این توجه همیشه یکسان و از یک نوع نبوده است. انسان بسته به ذهنیتی که از جهان و خویشتن داشته است به آینده نگریسته و استمداد و طلب آن را داشته. شاید در گذشته، آینده را بیشتر به تقدیر میسپرده و خود را در آن آینه میدیده است، اما آیا امروز نیز چنین است؟
آیندهای که ما هماکنون میفهمیم سر در دوران روشنگری دارد و به جهان انسانی انسان برمیگردد. همان زمان که انسان تصمیم گرفت آینده را از آنِ خویشتن کند و خود به ساخت آن مشغول شد. روشننگران پرچمدار شدند و از آیندهای که نویدبخش آزادی، برابری و رفاه بود گفتند و آمال بشر جدید را در آن محقق دیدند. زمان خود را سرآمد دوران تاریکی و آینده را آیندهای به دور از فقر و بیماری در سایهی پیشرفت علم دیدند. اگرچه فقر ریشهکن نشد و سلامت کامل عاید انسان نشد، اما انسان با آیندهای در این راه خو گرفت و دیگر گذشتن از آن برای او چیزی قریب به محال شد. حال ما آن آینده را که آنان میخواستند، شنیده و بلکه دیدهایم؛ اگرچه ناتمام، اما تمامشده میبینیم و دیگر در راه رسیدن بیشتر به آن، سر از پا نمیشناسیم. در این راه، دل به آیندههایی میسپاریم که لمس کردهایم و ضعیفشدهی آن را در جاهایی که معاشرت میکنیم، میبینیم؛ و خود را به آن نزدیک میدانیم. برای ما باورپذیرند و از وعده و وعید در آنها کمتر خبری است. این آینده شکل آرمانیتری نیز دارد و ما آن شکل را در آنسوی دنیا محققشده میبینیم. فقط با مقداری مکفی پول میتوان به آن آینده سفر کرد، پس اگر اندکی به خود آییم، آن را صاحب میشویم. امریکای امروز بخشی و یا تمامی این آینده است. همین است که در شهرنشینی و شهرسازی و معاشرت و بالکل، زیست خود به آن تمثل میجوییم؛ حتی اگر در سنت و فرهنگ خود آن را بیمعنا بدانیم. لذا اگر در عالم نظر دشمن امریکاییم، اما رو به سوی امریکایی شدن داریم. «رکورد»ها و «ترینها» را که امروز امریکاییان در حوزهها و بخشهای مختلف علم و سیاست و اقتصاد، سرآمد آنند دوست داریم و دوست داریم که صاحب آنها باشیم. سعی میکنیم بزرگترین کیکها را داشته باشیم، بیشتر از همه روپایی بزنیم، زیر آب بمانیم و... دوست داریم فضا در تصرف ما باشد، محیط زیست را همچون امریکاییان دوست داشته باشیم، اتومبیل شخصی داشتن را میپسندیم و حتی در عالم سیاست در موازنه با امریکا هم بعضاً یکهتازی و سرآمد بودن و برتری و بسیاری دیگر را برای خود موجه میدانیم و خود را در آن مسیر قرار میدهیم.
اکنون کشورها در یک تاریخ میزیند و چشم به یک آینده دارند، آیندهای بهتر، که انسان از رنج و سختی تاریخی که در زیستِ تاریخی خود کشیده است به دور باشد. دیگر انسانها حاضر نیستند در زیست خود قحطی و رنجِ تن ببینند و این خود، خوب در نسل ما قابل مشاهده است. اگر امروز در بین خود پدرانی را میبینیم که برای رفاه فرزندان خود از هیچ زحمتی فروگذار نمیکنند، از آن روست که مرارتهای خود را به خاطر دارند و دیگر آنها را برای فرزندان خود نمیخواهند. آنها را آیندهی خود دیدهایم، لذا رنج و سختی، دیگر معنایی نمییابد و همهی امکانات تاریخ را در همین راه بسیجشده میبینیم.
ما شاهدیم که کشورهایی در رسیدن به این آینده از سنت و فرهنگ خود نیز فروگذار کردهاند و حداکثر آنکه آنها را نیز برای این آینده به خدمت گرفتهاند. رجوع به سنت، امروز در همین دایره معنا دارد و در بخشهایی چون سلامت و پزشکی این پدیده به خوبی قابل رؤیت است.
این رو به آینده بودن کشورها یکسان است و احوال کشورها نیز از چنین حکایتی میگوید. اما این به آن معنا نیست که کشورهای در یک تاریخ، همه زمانهای یکسان نیز دارند، بلکه کشورهایی پیشروتر در زمان هستند و چهبسا دیگران حتی مشاهدات آنان را نیز ندیده باشند. لذا علیالظاهر این دیگران دو راه بیشتر ندارند، یا باید بمانند تا آیندهی آرمانی در رسد و آنان نیز از مشربه و مأکلهی آن برخوردار شوند و یا میتوانند به آیندهی امروز سفر کنند و از مواهب آن متنعم گردند. لذا دیگر لزومی ندارد آینده را تنها در زمان، به انتظار نشست؛ میتوان برای جلو افتادن در زمان، جغرافیا و مکان را تغییر داد و به آینده رفت و از زندگی خوش آینده، بهرهمند شد. کسانی که نمیتوانند منتظر باشند، مهاجرت را برمیگزینند، مهاجرت به امریکا آینهی این زندگی است. انسان، اکنون به فکر رفاه خود است و زندگی در امریکا برای او چنین زندگیای است. انسانها تاریخ و فرهنگ خود و رنج آن را رها میکنند و به سرزمین آزادی پای مینهند، تا در آینده باشند. دانشگاهها و مراکز و محافل رسمی و غیرِرسمی در کشورهای غیرِپیشرفته دست در دست هم، انسانهایی برای چنین هجرتی تربیت میکنند.
اینچنین است که تا زمانی که ما در طلب چنان آیندهای باشیم، مهاجرین به امریکا هستیم، خواه در جغرافیای آن و خواه در غیر آن.
اما یادمان باشد که این زیست رو به آینده، گریز از تاریخ است و انسانی که از تاریخ خود بگریزد هولناک و هراسناک است و لرزان. انسان نمیتواند بدون گذشته باشد که اگر آیندهای برای او باشد، آیندهی همین گذشته است؛ و الباقی ناپایدار و دلهرهآور. چنین است که این «آینده» دوام و قوامی نخواهد داشت و ما هرروز در انتظار فروپاشی آن در هر زمین و سرزمین، هستیم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.