شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (74-75) شماره پانزدهم نظام اجتماعی کلیات تسلط ایدئولوژی بر آموزش
مقدمه
یکی از مباحثی که همواره در حوزهی فرهنگ به آن اشاره شده و از عناصر اصلی این مقوله محسوب میگردد موضوع آموزش است. مسئلهی آموزش در نظامات مختلف اجتماعی با توجه به تعریف غایات ایدئولوژیک یا فلسفی هر نظام به بازتولید عناصر و لوازم فرهنگی آن منجر خواهد شد. از این منظر شاید بتوان گفت در حیطهی سیستمهای اجتماعی، مهمترین حوزه برای بازتولید، ترمیم و زایش مفاهیم درونی نظام و بهتبع آن ادامهی حیات آن، حوزهی آموزش محسوب میشود. عنصر آموزش چه در حوزهی فلسفهی تعلیم و تربیت و چه در حوزهی ساختار آموزشی در صورت عملکرد موزون و کارامد به مشروعیتبخشی مبانی کلی یک نظام منتج خواهد شد.
با این تعریف باید گفت که در هر سیستم و نظام اجتماعی مجموعهای از هنجارها، چه در حوزهی ایجابی و چه در حوزهی سلبی، وجود دارند که ساختارهای فرهنگی از جمله ساختار آموزشی وظیفهی حفظ و انتقال بیننسلی آن را بر عهده دارند. این نگاه شاید در وهله اول با برچسب «ایدئولوژیزدگی» تحلیل شود، لکن حقیقت آن است که اگرچه مفهوم ایدئولوژی در تعریف مورد نزاع است اما قدر متیقن وجود یکسری از هنجارها و ارزشها و منابع معنابخش آنها در هر نظام قابل مشاهده است که خود به ایجاد دگماهایی منجر میگردد که یک سیستم خود را ملزم به حفظ آن میداند. بهتعبیر گوتگ، ایدئولوژیها در بازآفرنی و طراحی انسان مطلوب بهشدت به آموزش و پرورش وابستهاند.[i]
همچنین دربارهی نسبت ایدئولوژی و نظام آموزشی، هایک به نکتهی قابل تأملی اشاره میکند و مینویسد: «ایدئولوژیها در رویارویی با برنامهی درسی به دو شکل عمل میکنند. برخی ایدئولوژیها نظیر ایدئولوژیهای تمامیتخواه بهصورت آشکار در برنامهی درسی مدارس وارد میشوند اما برخی ایدئولوژیها نظیر لیبرالیسم بیشتر هدف اقناعی خود را بر برنامهی درسی پنهان مدارس تحمیل میکنند. بنا بر این برنامهی درسی، عرصهی تقابل و رویارویی ایدئولوژیهاست»[ii].
در این مجال قصد بر بررسی تفصیلی تأثیرات ایدئولوژی در نظامات مختلف بر روی سیستم آموزشی نیست لکن بهصورت مروری کوتاه میتوان از تأثیر دو نظام لیبرالدموکراسی و نئولیبرالیسم بر این ساختار سخن به میان آورد.
«لیبرالدموکراسی» و «نئولیبرالیسم» و نظام آموزشی
در بررسی تحولات لیبرالیسم با گذار از دورهی کلاسیک آن که همزمان با قرن هفده و هجدهم میلادی است، پس از 1848 م با مبارزات اجتماعی گستردهای برای بهرهمندی همهی طبقات جامعه از آرمانهای لیبرال روبهرو هستیم که سبب پیوند لیبرالیسم با مفهوم دموکراسی میشود. لذا لیبرالیسمی که خود را با طبقهی مسلط و سرمایهدار تجاری وفق داده بود، میبایست خود را برای آرمانهای دموکراتیک بازسازی کند. با توجه به تحول مفهوم لیبرالیسم میتوان گفت که مفهوم اولیهی لیبرالیسم از آزادی، بهمعنای امنیت جان و مال فرد از هرگونه تجاوز و دخالت، جای خود را به مفهوم جدیدی از آزادی بخشید که در این معنا دولت مؤسسهای به حساب میآمد که می تواند ضایعات ناشی از بازار آزاد را جبران نماید که این معنای جدید در قرن بیستم مبنای نظری پیدایش دولت رفاه شد. اما این وضعیت با پدید آمدن دورهای از رکود اقتصادی دستخوش تجدید نظر شد، و نئولیبرالیسم بهعنوان یک ایدئولوژی اقتصادی پس از جنگ بینالملل دوم پدید آمد. از لحاظ اقتصادی نئولیبرالها، نقش دولت به عنوان عامل تنظیم اقتصادی را مورد تردید قرار داده و بار دیگر بر مزایای نظام رقابت آزاد و بازگشت به اصول لیبرالیسم کلاسیک تأکید کردند.
یکی از تأثیرگذارترین مربیان لیبرال جان دیویی است. لیبرالیسم دیویی آمیزهای از دموکراسی و برنامهریزی اجتماعی است. او در کتاب فردگرایی قدیم و جدید هدف اساسی آموزش را توجه به مفهوم بازسازی جامعه و رشد فردی میداند. به عقیدهی او فرد رشدیافته باید سرسپردهی آزادی اندیشه و بیان و تحقیق باشد. از اینرو دموکراسی، یکی از مهمترین مؤلفههای تربیت مطلوب از منظر دیویی است. دغدغهی دیویی بهعنوان یک فیلسوف تعلیم و تربیت، تکامل جامعه از فردگرایی قرن نوزده به سرمایهداری شرکتی قرن بیست بود.[iii] تأکید بر تفکرات دیویی در آموزش موجب تأسیس و توجه به سه اصلِ پیشرفت و تکامل فردی، برابری اجتماعی و کارایی در امر آموزش شد.[iv]
از جمله نتایج لیبرال دموکراسی بر نهاد آموزش، موضوع آموزش همگانی است. بهطوری که با گذشت زمان، نقش آموزش در کارایی اجتماعی و بهبود سطح زندگی مورد توجه قرار گرفت. کارایی اجتماعی یکی از اهداف آموزش و پرورش بود که در نیمهی اول قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت و بر سه جنبه تأکید داشت: نخست آنکه دانشآموز باید سازمان مدنی کشورش را بشناسد؛ دوم، هر دانشآموز باید از آموزش عمومی و حرفهای کافی و انعطافپذیری برخوردار باشد تا بتواند شهروند مقیدی شود؛ و در نهایت هر فرد بهعنوان شهروند باید از ضعفها و قوتهای کشور خود آگاه شود و آمادگی آن را بیابد که به جامعهاش برای دستیابی به بیشترین بازدهی خدمت کند.[v]
یکی دیگر از اثرات لیبرال دموکراسی بر آموزش و پرورش مسئلهی نفی سیاست های تبعیضآمیز در آموزش کودکان بود که به عنوان مثال تا سال 1954 موجب تفکیک نژادی مدارس سیاهپوستان از سفیدپوستان در آمریکا شده بود.
همچنین آموزش و پرورش برای صلح، یکی از مهمترین جنبههای آموزش بوده است که با الهام از مفاهیم لیبرالدموکراسی شکل گرفته است که البته در این نظام آموزشی، غایات مفهوم صلح هم همخوان با ایدئولوژی لیبرال در جهت احیای حقوق فردی، آزادی، تساهل، کثرتگرایی، منع خشونت بهصورت ذاتی و... تعریف می شود. البته این نگاه در درون خود دچار تضادهایی نیز بود؛ بهطوری که مثلاً تضاد دو آموزهی پرهیز از خشونت و آزادی رسانهها که هر دو از ایدئولوژی لیبرالیسم منتج بودند نگاه کسانی مانند پوپر که خود حامی فرهنگ لیبرالدموکراسی است را نیز جلب کرده است. پوپر معتقد است رسانههای جمعی وضعیتی را بهوجود آوردهاند که کودکان با خشونت انطباق یافتهاند.[vi]
در ادامهی بحث با تأثیرات نگاه نئولیبرال در نظام آموزشی مواجه هستیم. یکی از نتایج تفکر نئولیبرال در نظام آموزشی نخبهگرایی است. در این تفکر اعتقاد بر این است که تربیت باید بهصورت دوگانه انجام گرفته و دو هدف متفاوت را برای دو قشر جامعه پیریزی کند: نخست، آموزش و پرورش برای رهبری؛ دوم، آموزش و پرورش برای دنبالهروی. این برداشت در توزیع نابرابر قدرت و ثروت و مسئولیتپذیری اجتماعی در ایدهی تفکیک برنامهی درسی منعکس شد که خود بهوضوح تغییر رویکرد در آموزهی برابری را در سیر تطور اندیشه لیبرالیسم نشان میدهد.
تأثیر دیگر نگاه نولیبرال در آموزش را می توان در «بازاری شدن آموزش» جستوجو کرد. بهعنوان مثال در جنبش اصلاح آموزشی 1993 انگلستان تعهد نظام آموزش به بازار آزاد و یا بهتعبیر بهتر بازاری شدن آموزش کاملاً مشهود است. اصلاحاتی که نتیجه آن خارج شدن مدارس از کنترل نظام محلی و ورود به به بازار رقابتی بود که تبعاً موجب همسان شدن رویکردهای روشی و محتوایی در سیستم آموزش با بازار تجاری شد. همچنین این نگاه تأثیرات مستقیمی بر نظام آموزش عالی نیز گذاشت، بهطوری که منجر به کاهش بودجهی آموزشی رشتههای علوم انسانی و هنر به نفع رشتههایی شد که با بازار کار تطابق بیشتری داشتند. این نوع نگاه موجب شد تا اساتید نیز به عنوان مبلغان ایدئولوژی نئولیبرال به کار گماشته و دانشجویان نیز به «مصرفکننده و خریدار» تبدیل شوند.[vii]
نکتهی دیگر، تأثیر این نوع نگاه به روند انتخاب دانشگاه توسط خریداران دانش یعنی دانشجویان است. طی تحقیقی که در آمریکا از دانشجویان بین سالهای 1926 تا 1996 انجام شده مشخص شده است که هشتاد درصد دانشجویان در سال 1966 دستیابی به یک فلسفه معنادار برای زندگی را مد نظر قرار دادهاند، در حالی که در سال 96 هفتادوچهار درصد دانشجویان انگیزههای مالی را برای تحصیلشان مطرح نمودهاند.
در مجموع و با توجه به مباحث اجمالی مطرح شده باید به این نکته اذعان داشت که یکی از مهمترین اهرمهای کنترلکننده و حتی شکلدهنده به نظام آموزشی، ایدئولوژیها در نظام های مختلف هستند که به شیوههای گوناگون، تعلیم و تربیت را ساختاربندی و هدفگذاری مینمایند.
شاید از همینرو باشد که حامیان تفکرات رادیکال نسبت به مقولهی آموزش و فرهنگ با بدبینی پیش رفتهاند و اعتقاد دارند مدارس در جوامع سرمایهداری، از طریق شکل دادن به شخصیت و خودآگاهی دانشآموزان به شیوهای کنترل اجتماعی یک طبقه بر طبقات دیگر را تسهیل میکند و عملاً نظام سلسلهمراتبی موجود در نظام سرمایهداری را بازتولید و بسط میدهند.[viii]
آنها معتقدند که پایگاه طبقاتی، اصلیترین عامل تعیینکننده موقعیت فرد است و مدارس نیز همانند یک تسمه نقاله، موقعیت و جایگاه خانوادهها را از یک نسل به نسل بعدی منتقل میسازد.[ix]
در همین راستا علاوه بر مسایل روشی، تحلیل محتوایی بنیانهایی که نظامهای آموزشی مختلف بر اساس آنها تولید مبنا میکنند خود مجالی موسع طلب میکند[x] تا مشخص شود اصلیترین بنیانهای معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی چگونه بر جزییات روشی و محتوایی سیستم آموزش تأثیرگذار است.
[i]- ن.ک جرالد گوتگ، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمهي پاکسرشت، سمت.
[ii]- ن.ک «ایدئولوژی مبنایی برای عملکرد آموزش و پرورش» ، فصلنلمهي پژوهشنامهي مبانی علوم تربیتی، بهار و تابستان 1391، شمارهي 3.
[iii]- کلارک، باری، اقتصاد سیاسی تطبیقی، ترجمهي عباس حاتمی، صفحه404.
[iv]- همان، صفحه 405.
[v]- ن.ک کانال، ویلیام فراسر، تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم، ترجمه حسن افشار، مرکز.
[vi]- ن.ک کازنو، ژان، جامعهشناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمهي باقر ساروخانی، اطلاعات.
[vii]- AppleMcomparingneo-liberalprojectandinequalityineducation409-423 Comparativeeducation37(4)
[viii]- کلارک، باری، اقتصاد سیاسی تطبیقی، ترجمهي عباس حاتمی، صفحهي 338.
[ix]- همان، 338.
[x]- ن.ک میرزامحمدی، حسن، بررسی مبانی لیبرالیسم آموزشی با تأکید بر دلالتهای آن در اهداف، محتوی و روشهای تعلیم و تربیت، فصلنامهي اندیشههای نوین تربیتی، دورهي 4 شمارهي 4
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.