مقدمه
یکی از مؤلفههای پایداری هر قوم و ملتی، خیرخواهی نسبت به یکدیگر است که خود را در مقولاتی چون نقد، سنجش، رعایت، پایش، دعا، امر و نهی و نصیحت بازمینمایاند. کنش نقد در وضع مدرن، وضع خاصی یافته است که بدون توجه به الزامات و استلزامات آن، ره به غایت نمیبرد. در بسیاری از جوامع پیشرفته، کنش نقد توانسته است نوعی از سعادت را برای آن ملل به ارمغان آورد. کنش نقد اجتماعی به ویژه وقتی اهمیت مضاعف مییابد که ملتی سودای توسعه، پیشرفت، تکامل و ترقی را داشته باشد و خود این مقولات وقتی تحقق عینی مییابد که آن ملت در کنار منابع مادی و انسانی به سرمایهی اجتماعی نیز توجه داشته باشد. در این نوشته بر این نکته تصریح میرود که نقد اجتماعی که مقوم توسعه و تکامل هر ملتی است، صرفاً وقتی محقق میشود و به سرانجام میرسد که مبتنی بر ارزشهای مشترک آن قوم باشد. به دیگر سخن، کنش نقد اجتماعی نیازمند یک نظریهی نقد است که آن نظریه وجه بومی داشته باشد و مبانی خود را از ارزشهای مشترک آن جامعه به دست آورده باشد. بدون داشتن نظریهی نقد مبتنی بر ارزشهای مشترک، کنش نقد نه تنها به غایت خود نمیرسد، بلکه پیامدهای سوء نیز دارد که به وجوهی از آنها پرداخته خواهد شد.
1
آدمی تنها موجودیست که میتواند به اندیشیدن دربارهی خویش خطر کند و بپرسد: من کیستم؟ باری، پاسخ به این پرسش کاری صعب و دشوار است، چه قدمت آن به دیرینگی تاریخ تفکر است، و همراهی و همرأیی با بزرگان اندیشه را میطلبد. با اینهمه، من براین باورم که از میانِ ویژگیهایی که فیلسوفان و متألهان و شاعران از انسان به دست دادهاند، بنیادیترین ویژگی وجود خاصِ انسانی، «تناهی(finitude)» است؛ و بیراه نیست اگر این ویژگی بنیادین را دهلیز ورود برای پاسخ به چیستی انسان قرار دهیم.
تصور اینکه مفهومی چون ارزش در میان اصحاب دانش و فرهنگ و سیاست بدون مناقشه باقی مانده باشد، کمی دور از واقعیت است. ارزش یکی از مفاهیم پرمناقشه در حوزهی فرهنگ و جامعه است که کمتر تصویر روشنی از آن ارائه شده است. همه تصور میکنند که میدانند چه چیزی ارزش است و چه چیزی ارزش نیست. این درک عام و خیلی قطعی نشان از این دارد که ارزشها هم مهماند و هم دچار عوامگرایی شدهاند. هم مفهوم و معنای ارزش و هم واقعیت و مابهازای ارزشها در جامعه دچار این وضعیت بحرانی شده است. البته ریشهی این به هم ریختگی را میتوان هم به نگاهی که ما به فرهنگ داریم نسبت دهیم و هم به صاحبنظر بودن همهی افراد و گروهها در این زمینه. کمتر کسی است که در این زمینه داوری نکرده باشد. از طرف دیگر، محوریت بخشیدن به این مفهوم درست است که به تعارضی شدن آن انجامیده است، ولی زمینهی اهمیت یافتن آن هم هست. ارزشها به دلیل توجه و تمرکز بیش از اندازهی افراد و گروههای حرفهای و غیرِحرفهای مهم شده و مهم باقی میمانند.
مقدمه
یکی از مباحثی که همواره در حوزهی فرهنگ به آن اشاره شده و از عناصر اصلی این مقوله محسوب میگردد موضوع آموزش است. مسئلهی آموزش در نظامات مختلف اجتماعی با توجه به تعریف غایات ایدئولوژیک یا فلسفی هر نظام به بازتولید عناصر و لوازم فرهنگی آن منجر خواهد شد. از این منظر شاید بتوان گفت در حیطهی سیستمهای اجتماعی، مهمترین حوزه برای بازتولید، ترمیم و زایش مفاهیم درونی نظام و بهتبع آن ادامهی حیات آن، حوزهی آموزش محسوب میشود. عنصر آموزش چه در حوزهی فلسفهی تعلیم و تربیت و چه در حوزهی ساختار آموزشی در صورت عملکرد موزون و کارامد به مشروعیتبخشی مبانی کلی یک نظام منتج خواهد شد.
در این مقاله تلاش خواهیم کرد به نظریه و نگاه قدما به تربیت اخلاقی بپردازیم. برای پردازش این موضوع دو مرحله بایستی طی شود. در مرحله اول بین علم اخلاق و سیاست قدما و علم سیاست یا اجتماعی مدرن تفکیک قائل خواهیم شد. ورود به نقطهنظر قدما درباب اخلاق و سیاست بدون ترک چارچوب علم اجتماعی مدرن و اتخاذ فهم قدمایی از علم اخلاق و سیاست ممکن نیست. در مرحله دوم به فهم استدلالها و نقطهنظر قدما درباب اخلاق، سیاست، و در نتیجه تربیت اخلاقی خواهیم پرداخت.
ابتدا مناسب است مقصود از ارزش قدری واکاوی شود. بهنظر میرسد ارزش پیوستگی و وابستگی تام و تمامی با رجحان و ترجیح دارد. یعنی در برخورد و مواجهه با دو یا چند امر، انتخاب و گرایش به یک سمت و خروج از حالت بیتفاوتی و لابشرطی، نیازمند دخالت عامل «ارزش» است. هر ترجیحی مستلزم حضور و درک ارجمندی در مورد گزینش شده است.
البته کمتر میپرسیم که ارزش چیست ولی بد نیست با مرور برخی تأملات بنیادین دربارهی مفهوم ارزش، به این پرسش پاسخ دهیم که این تکیهگاهِ همهی مدعیات ما آیا دست آخر خودش بر چیزی تکیه دارد یا نه؟ پاسخ را ساده بگویم ظاهراً آری تکیه دارد. ولی ما چون دائماً از ارزشها چونان ابزارهایی در دستی، اینجا و آنجا، استفاده میکنیم نمیتوانیم از حد چنگ زدن -نفیاً یا ایجاباً- به ارزشهای آشنایمان بیرون آمده و به مقام برسازی نوعی فلسفهی ارزش برسیم. نمیخواهم بگویم ارزشهای آشنای فردی و اجتماعی ما معلقند یا برخوردار از مبنایی نظری نیستند. به هر حال با سنجاقهایی میتوان برخی از ارزشهای جاریمان را به آراء ملاصدرا یا غزالی یا فلان فیلسوف غربی و مانند آنها دوخت. ولی نوعی پیوندِ بیرونی و نهچندان حسابشدهی ارزشهای جاریمان با برخی کلیات نظری و فلسفی را نمیتوان فلسفهی ارزش خواند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.