تصور اینکه مفهومی چون ارزش در میان اصحاب دانش و فرهنگ و سیاست بدون مناقشه باقی مانده باشد، کمی دور از واقعیت است. ارزش یکی از مفاهیم پرمناقشه در حوزهی فرهنگ و جامعه است که کمتر تصویر روشنی از آن ارائه شده است. همه تصور میکنند که میدانند چه چیزی ارزش است و چه چیزی ارزش نیست. این درک عام و خیلی قطعی نشان از این دارد که ارزشها هم مهماند و هم دچار عوامگرایی شدهاند. هم مفهوم و معنای ارزش و هم واقعیت و مابهازای ارزشها در جامعه دچار این وضعیت بحرانی شده است. البته ریشهی این به هم ریختگی را میتوان هم به نگاهی که ما به فرهنگ داریم نسبت دهیم و هم به صاحبنظر بودن همهی افراد و گروهها در این زمینه. کمتر کسی است که در این زمینه داوری نکرده باشد. از طرف دیگر، محوریت بخشیدن به این مفهوم درست است که به تعارضی شدن آن انجامیده است، ولی زمینهی اهمیت یافتن آن هم هست. ارزشها به دلیل توجه و تمرکز بیش از اندازهی افراد و گروههای حرفهای و غیرِحرفهای مهم شده و مهم باقی میمانند.
با وجود اینکه وفاق در مورد فرهنگ و مصادیق آن در میان اصحاب علوم انسانی و اجتماعی وجود ندارد، هر یک از مدعیان فرهنگشناسی، اعم از مردمشناسان و جامعهشناسان، با محوریت دادن به یک یا دو عنصر فرهنگی به تعریف فرهنگ پرداختهاند. با این وجود، ارزش یکی از کانونیترین عناصری است که همهی مدعیان تعریف فرهنگ بر آن تأکید دارند. ارزش در کنار هنجارها و الگوهای رفتاری اصلیترین عناصری هستند که امکان زیست آدمیان را در شرایط متفاوت امکانپذیر میسازند. ارزشها بیشتر معطوف به مجموعهای از باید و نبایدهای است که زمینه، امکان، و جهتهای متفاوت عمل افراد را معین میکنند. از طرف دیگر، همین نظامهای ارزشی هستند که تعیین میکنند هر جامعه و گروه اجتماعی از چه نوع فرهنگ و جهتگیری فرهنگیای برخوردار است. اینکه گفته میشود جامعهای دارای فرهنگ خاصی است یا اینکه از سطح خاصی از فرهنگ برخوردار است به معنی وجود نظام ارزشی و هنجاری و تجربه و خاطرههای فرهنگی خاصی است. جامعه وقتی اسلامی یا مدرن یا سنتی است که ارزشها و هنجارهای موجود در آن، جهتهای خاصی داشته باشند. فرهنگ با ملاحظهی ارزشهای معینی است که هویت یافته و الزامهای عملی برای افراد و گروهها شکل میدهد. در نتیجه، جهت داشتن جامعه ریشه در ارزشهای اجتماعی آن دارد. اگر ارزشهای اجتماعی از ساختار متنوع برخوردار باشد، نظام اجتماعی دارای قوت و قدرت کافی در رویارویی با مشکلات و بحرانهای متعدد خواهد بود. استعدادی که در نظام ارزشی جامعه در حل مشکلات و بحرانها وجود دارد، ریشه در اهمیت و جایگاه آنها در نظام فرهنگی جامعه دارد.
آیا ارزشهای اجتماعی انشائی است؟
ارزشهای اجتماعی بر اساس نیازها و نظام ایدهآلی جامعه شکل میگیرد. کمتر اتفاق افتاده است که ارزشی بدون هیچ منطقی یا دلیلی وارد فرهنگ شود یا اینکه بیحساب و کتاب از مجموعهی نظام فرهنگی خارج شود. از طرف دیگر، ارزشها با اراده و نظر گروه یا شخصیت سیاسی نیز، بدون وجود زمینه و شرایط، وارد فرهنگ نمیشود و مورد توجه افراد قرار نمیگیرد. ارزشهای اجتماعی با ارجاع به نیازهای اجتماعی و فرهنگی، دامنه و شدت تغییرات فرهنگی، و بنیانهای فکری و اجتماعی کنشگران شکل گرفته و دچار تغییر میشوند. اگر با رویکردی تاریخی به فرهنگ ایرانی و اسلامی تمرکز کنیم، شاهد ورود و خروج و ماندگاری و تغییر بعضی از ارزشها هستیم. بهطور خاص، ارزشی چون فردگرایی در نظام فرهنگی ایران در دورهی معاصر، طی زمان شکل گرفته و دچار تحول شده است؛ همانطور که ارزش جمعگرایی در مسیر تغییر قرار گرفته است. حرکت مخالف این دو ارزش در جامعهی ایرانی به نقش و اثر شرایط متعدد اجتماعی بر میگردد. در زمانی که افراد در قالب گروه و خانواده و طایفه و ایل با یکدیگر پیوسته شده بودند ارزش جمعگرایی حاکم بود و در زمانی که افراد با شرایط جدید اجتماعی روبهرو شدند، جمعگرایی به فردگرایی تغییر یافت. مثال دیگر، ارزشی چون مشارکت سیاسی است. این ارزش در متن مناسبات اجتماعی و سیاسی جدید ظهور کرده است. در حالی که در گذشته، کمتر سخنی از مشارکت سیاسی همه افراد و گروههای سیاسی در تعیین رئیس جمهور مطرح بوده است. چرا؟ چون اساساً به قدرت رسیدن افراد بر اساس مکانیزیمهای دیگری ممکن میشد و در دورهی جدید مکانیزمی چون انتخابات اصل شده است و در نتیجه مشارکت سیاسی افراد و گروههای اجتماعی ارزش شده است. با این توضیح است که کمتر میتوان شاهد ظهور ارزشی با ارادهی فرد یا گروهی بود؛ همانطور که خروج ارزشی از نظام ارزشی و فرهنگی هم سازوکاری متفاوت دارد.
همچنین نظامهای ارزشی به خودی خود باقی نمیمانند و دچار تحول و تغییر میشوند. عواملی و شرایطی مانند مشارکت افراد و گروهها و بقای نیازها و جهتدهی نظامهای ایدهآلی و فرهنگی که در ظهور ارزشها تعیین کننده بودند، در تحول و افتوخیز ارزشها نیز موثر میباشند. در نتیجه نمیتوان مدعی شد که ارزشها خودبهخود میمیرند یا اینکه دچار تغییر میشوند. ارزشها از طریق کلیت نظام فرهنگی با محوریت کنشگران این حوزه که من آنها را کنشگران فرهنگی مینامم پاسداری میشود. روشنفکران به معنی عام و دانشمندان، روحانیون، منتقدان، و هنرمندان، نویسندگان، و... نقش پاسداری ارزشها را دارند. به همین دلیل است که ما شاهد ورود این گروه در شرایط بحرانی هستیم. اکثر این گروهها سعی داشتهاند تا مشکلاتی که در این زمینه ظهور میکند را با نگاه انتقادی مورد بررسی قرار داده و در نهایت راههای برونرفت از شرایط بحرانی را طرح کنند.
ارزشهای اجتماعی به دلیل اینکه حادثاند دچار میرایی میشوند. اما دلایل حادث شدن آنها با دلایل میراییشان متفاوت است. همین تفاوت دلایل در دو سطح است که بر اهمیت ارزشها افزوده و نقش کنشگران فرهنگی را در این زمینه مهمتر میکند. از طریق ارزشهای اجتماعی است که ما با وسعتیافتگی فرهنگ روبهرو میشویم. بهعبارت دیگر با افزایش تعداد و دامنهی نفوذ و اثر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی، فرهنگ ماندگارتر میشود. وقتی ارزشهای اخلاقی در کنار ارزشهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به شکل متنوع درون یک فرهنگ جا میگیرد، زمینهی گستردگی اندیشیدن و عمل کردن برای کنشگران فراهم میشود. در این فرهنگ، گروهها و اجتماعات گوناگون میتوانند متکثر باشند. حضور ارزشهای اساسی چون عدالت، حقطلبی، دموکراسیخواهی، احترام به حقوق دیگران، کار و کسب حلال، قانونگرایی، علماندوزی و مدارا در یک فرهنگ موجب میشود تا فرهنگ و مردم و جامعه قدرتمندتر از دیگر جوامع که بعضی از این ارزشها در آن نیست باشند. حضور فراگیر ارزشها زمینهی فراهم شدن شیوههای متعدد زندگی میشود. رقابت و کشمکش درون نظام و گروه شکل میگیرد که نتیجهی آن ضمن ماندگاری ارزشهای اصلی، ظهور ارزشهای جدید است. وقتی جامعه در پی احقاق حقوق دیگران است، نظام حقوقی و قانونی جدیدی برای حمایت از مورد ستمدیدگان شکل میگیرد. بقای گروههای ستمدیده راهی در ورود ارزشهای آنها در کل نظام اجتماعی و فرهنگی میشود.
آیا کسی که به ارزشهای اجتماعی بیاعتناست، بیاخلاق است؟
وقتی سخن از ارزشهای اجتماعی در جامعهای است، مخالفت یا نفی آنها منشأ مقاومت اجتماعی و فرهنگی و در نهایت مجازات میشود. اگر کسی نسبت به ارزشی چون تخصص کمتوجه باشد، در نهایت از طریق جامعه مورد بازخواست قرار میگیرد. این بازخواست، متفاوت با نحوهی برخوردی است که جامعه در مقابل مخالفان با ارزش برابریطلبی یا دینداری دارد؛ زیرا برابریطلبی و دینداری از ارزشهای بینادی است در حالی که علماندوزی ارزشی ثانوی است. ثانوی بودن علماندوزی به سطح توسعهیافتگی جامعه بستگی دارد. وقتی جامعه دچار ضعف و ناتوانی شد، اولین اولویت ارزشی جامعه کسب درآمد و امکان زیست است. کسانی که به مقابله با این نوع ارزشها بر آمدهاند، بهنوعی به بیاخلاقی شناخته میشوند. همانطور کسانی که شرایط دینورزی مردم را مورد چالش قرار میدهند هم دچار مشکل اخلاقی میشوند. اینطور نیست که اخلالگران حوزهی دین و فرهنگ به خودی خود بیاخلاق هستند. اخلالگران حوزهی سیاست و اقتصاد هم بیاخلاق هستند. فرقی نمیکند که چه کسانی در کدام حوزه قرار گرفتهاند. اصل بر مقاومت و پایداری و تلاش در شفافسازی معنایی برای عمل است. به همین دلیل هم هست که اصلیترین کنشگران حوزهی فرهنگ و علم به دلیل عدم توجه به ساحت ارزشها، غیرِاخلاقی شناخته میشوند.
از طرف دیگر، افرادی که در جامعهای خاص زیست میکنند مکلف -به معنای اجتماعی و فرهنگی- به رعایت نظام ارزشی میباشند. اگر تکلیف وجود نداشته باشد، ارزشها در هر لحظه دچار بحران و در نهایت فروپاشی میشوند. اگر تکلیف در رعایت و تحقق ارزشها وجود نداشته باشد، هر حادثه و هر فرد با هر نوع توان و سرمایهای خواهد توانست منشأ اخلال و در نهایت نابسامانی در نظام ارزشی شود. همین تکلیف و تعهد افراد و گروههای اجتماعی نسبت به ارزشهای اجتماعی است که فرهنگ را ماندگار میسازد. تکلیف به تحقق و پاسداری ارزشها میتواند به سخت شدن زندگی برای فرد مکلف هم بیانجامد. ولی نتیجهی آن بقا و ماندگاری ارزشها خواهد بود. بهطور مثال، وقتی به دینداران و ایمان آوردهها تکلیف میشود تا به پاسداری مسجد و مکانهای مقدس بپردازند، نشان از شیوههای بقای فرهنگ و نظام ارزشی است. درست است افرادی که مکلف به انجام این امور (پاسداری از مسجد و تمیز نگاه داشتن آن) میشوند دچار سختی میگردند و ممکن است آنها از انجام امور عادی زندگیشان باز بمانند، اما دیگرانی که در زمانی که مسجد در معرض حادثه قرار گرفته است حاضر نیستند یا اینکه خود را مکلف ندانستهاند، از نتایج عمل افراد مکلف در حفاظت از مسجد بهره میگیرند. آنها خواهند توانست با فضای اخلاقی و فرهنگی ایجاد شده از بقای مسجد و مکانهای مقدس زندگی سالمتری داشته باشند. این معنی در مورد کنشگران اصلی که مدعی دموکراسیخواهی میباشند و در تحقق آن زحمت بسیار میکشند نیز صادق است. ما در تاریخ معاصر ایران شاهد هستیم که بعضی از افراد و گروههای اجتماعی برای تحقق حقوق شهروندی و دموکراسی داوطلب شده و رنجهای بسیاری تحمل کردهاند بدون اینکه بهرهای از شرایط ببرند. در عوض، بسیاری از مردم بدون اینکه دچار رنج و زحمتی شده باشند از نتایج کار گروه پیشگام بهرهها میگیرند. همین افرادی که از شرایط ایجاد شده بهرهمند میشوند، با میانداری در جامعه و درخواست مشارکتجویانهشان بر بقای ارزشی چون مشارکت تأکید میکنند. این تأکید افراد جدید بدون توجه به شرایط گذشتهای که در ظهور ارزش مشارکت وجود داشته، راهی برای بقا و ماندگاری آن میگردد. بهعبارت دیگر، افراد جدید بهگونهای جدید در بقای ارزش مشارکت نقشآفرین بوده و تکلیفدار شدهاند.
جامعهای که در آن زیست میکنیم همینگونه ساخته شده است. بعضی از افراد و گروههای اجتماعی با اگاهی و اراده در جهت استقرار یا سروسامان دادن به ارزشی جدید هستند و بسیاری بدون آگاهی در متن ارزشی قرار گرفته و با عمل به آن بر بقای نظام ارزشی اصرار میکنند. در همین راستاست که ما شاهد حضور افراد و گروههای اجتماعیای هستیم که به مقابله با نظام ارزشی اقدام کرده و از طرف جامعه و فرهنگ متهم شناخته میشوند. این اتهام بیش از اینکه قانونی باشد و از طریق اجبارهای قانونی و حقوقی دنبال شود از طریق فضاهای فرهنگی و اجتماعی دنبال میشود. بهطور مثال بیاعتنایی به ارزشی چون نظافت و پاکیزگی در شهر و خانه و محل کار بیش از اینکه از طریق قانون و مجری قانون پیگیری شود، از طریق مردم و کسانی که شاهد عمل میباشند، مورد موأخذه قرار میگیرند. موأخذه از طرف مردم از طریق تذکر و ایما و اشاره است، در حالی که موأخذه بهواسطه مجری قانون متفاوت است. عدم رعایت ارزشها در جامعه حتماً همراه با موأخذه میباشد. با توجه به اهمیت ارزشهای مورد بیتوجهی قرار گرفته (ارزشهای اصلی و کانونی یا ارزشهای متعلق به گروه خاص و معطوف به امور کماهمیت) واکنش افراد و گروههای اجتماعی متفاوت میباشد. بهطور خاص وقتی در جامعهی دینی از طرف فرد یا گروهی بیحرمتی به امور دینی صورت گیرد فرد یا گروه خاطی با شدیدترین واکنشها روبهرو خواهد شد در حالی که بیتوجهی به ارزش مهماننوازی در مقایسه با ارزش دینداری با واکنش کمتری همراه است. در نتیجه نوع و دامنهی حضور ارزش در جامعه، تعیینکنندهی شدت یا ضعف برخورد با فرد یا گروه خاطی میباشد.
یکی از مواردی که در جامعهی ایرانی شاهد هستیم بیتوجهی به علم و تخصص و کپیبرداری است. در جامعهای که علم و تخصص از ارزش بالایی برخوردار است نظام ارزشی و حقوقی در حفظ و حراست از آثار علمی سامان مییابد و افراد خاطی در این زمینه هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ اجتماعی و فرهنگی مورد موأخذه قرار میگیرند. در حالی که در جامعهی ایران (بهطور خاص فضای دانشگاهی) به دلیل کماهمیت شدن ارزشهای علمی، ما با بلبشو به لحاظ مفهومی و نظری از یک طرف و کپیبرداری روبهرو هستیم. در این فضا کمتر ضمانت اجرایی در شناسایی و مجازات متخلفان وجود دارد. زیرا علم به لحاظ نظام کلی فرهنگی دارای ارزش است ولی هنوز شیوههایی برای حفظ حریم علم و دانشمندان سروسامان نیافته است. به همین دلیل هم هست که ما با به هم ریختگی مفهومی و سازمانی و ایدهای روبهرو هستیم.
آیا ارزشهای اجتماعی حافظ «نظم جامعه»اند؟
ارزشهای اجتماعی بخش مرکزی و عمدهی فرهنگ و جامعه میباشند. تنوع و گستردگی ارزشهای اجتماعی زمینهی گستردگی و توسعهیافتگی فرهنگ است. به میزانی که بر تعداد و دامنهی عمل ارزشهای اجتماعی افزوده میشود، بر سطح توسعهیافتگی فرهنگ هم افزوده میشود. فرهنگی که متشکل از ارزشهای متعارضی چون فردگرایی، جمعگرایی، عدالتطلبی، دموکراسیخواهی، دینورزی، و علمورزی در کنار هم میباشد در مقایسه با دیگر فرهنگها که چند نمونه همراه این ارزشها را در بردارند، از قوت و قدرت بیشتری برخوردار میباشد. درست است که حضور همعرض ارزشهای معارض عمل فرهنگی و اجتماعی درون جامعه را سخت میکند، ولی بقای آنها در درون نظام اجتماعی، راز توسعهیافتگی و قوتیافتگی فرهنگی است. درست است که همراهی علم و دین، همراهی توسعه و عدالت، همراهی دموکراسی و بوروکراسی و همراهی فردگرایی و جمعگرایی در مرحلهی آغازین برای جامعه صور گوناگون تعارضها را بهوجود میآورد اما در فرایند عمل جمعی، به تنوع اجتماعی و فرهنگی انجامیده و حاصل آن هم جامعهای قوی خواهد بود. جامعهای که در بر دارندهی یکی از اشکال دو وجهی ارزشهای اشاره شده باشد در اولین گام دارای انسجام میباشد، اما در مسیر حرکت، بهدلیل سطحی بودن، دچار شکنندگی میشود. حضور همراه و همعرض ارزشهای به ظاهر متناقض، بر پیچیدگی جامعه میافزاید. این پیچیدگی است که از آن به عنوان نظم در جامعه یاد میکنم. پیچیدگیای که در متن مجموعهای از تعارضات به دلیل ارزشهای دوگانه شکل میگیرد به ظهور مکانیزمهای سامانیافتگی میانجامد. درست است که در ظاهر دموکراسی با بوروکراسی معارض جلوه میکند اما بقای هر دو ارزش در جامعه منشأ شکلگیری مکانیزمهای پیوندی بین این دو میگردد. این وضعیت درمورد حضور همزمان عدالت و توسعه هم صادق است. در جامعهای که بر حضور دو وضعیت به ظاهر معارض عدالت و توسعه تا محور شدن یکی بر علیه دیگری تأکید میشود، شیوههای پیوندی ظهور میکند. بهطور خاص میتوان از ظهور ارزش جدیدی چون کمک به آسیب دیدههای جریان توسعه تحت عنوان سیاستهای حمایتی یاد کرد. سیاستهای حمایتی راهی در کاهش تعارض بین ارزش عدالتطلبی و توسعهگرایی در جامعه است. همانطور که ظهور اجتماعات مدنی و گروهها و سازمانهای غیرِدولتی، زمینه و شرایط پیوندی بین فردگرایی و جمع گرایی است. بهعبارت دیگر، در جامعهای که دو ارزش فردگرایی و جمعگرایی بهطور همزمان و همراه جاری است، سازمانهای غیرِدولتی ظهور کرده و برای میانداری بین فردگرایی و جمعگرایی نقشآفرینی میکنند. این سازمانها محل حضور افراد از جمع دور شده میگردد و در آن قواعد عمل جمعی شکل گرفته و ضمن حمایت از حقوق افراد و احترام به تنوع فردی و گروهی، عمل قاعدهمند جمعی را دنبال میکند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.