X

جدال صورت‌ها

 
نسبت صورت انقلاب و صورت توسعه
نسبت صورت انقلاب و صورت توسعه
اشــــاره بعد از انقلاب اسلامی هرچه به پیش می‌آییم، سیاست کلان ما بیش‌تر به سوی سیاست توسعه پیش می‌رود. یعنی هر نوع سیاستی در هر حوزه‌ای ذیل سیاست توسعه طرح و معنادار می‌شود. این سیاست‌ها هر چه که به پیش می‌آییم، بیش‌تر می‌توانند طرح توسعه را محقق کنند؛ این یعنی سرنوشت محتوم ما به سوی سرنوشت توسعه می‌رود. بعد از انقلاب دعوی طرح متمایزی وجود داشت، اما هرچه که پیش‌تر آمدیم، هر طرحی غیر از توسعه دشوارتر می‌شود. سیاست‌هایی که اوایل انقلاب هنوز امکان طرح داشتند، اکنون ذیل عقل توسعه ارزیابی و به‌مرور به کنار گذاشته می‌شوند. آنچه در اقتصاد، اداره و سیاست تا حدودی صورت متمایز و خاص انقلاب را یافته بود، به‌تدریج صورت توسعه را یافته است؛ شاید ماجرای امروز سیاست خارجی ما را اینطور بهتر می‌توان فهمید. اکنون این سؤال جدی‌تر می‌شود که طرح و سیاست متمایز انقلاب اسلامی چیست و یا چه می‌تواند باشد.

1- حیات ما ایرانیان دارای شکل و صورتی است که در دهه‌های گذشته مستمراً مدرن‌تر شده است. مقایسه‌ی ساده‌ای بین اکنون ساحات حیات ما با گذشته‌ای نه چندان دور، این سخن را تأیید می‌کند؛ شهرهای ما اکنون بسیار مدرن‌تر و متجددتر از سی سال پیش هستند؛ لباس ما، غذای ما، وسائل ارتباط جمعی، موبایل و تلویزیون و آموزش، اقتصاد، علوم انسانی و اجتماعی، پزشکی، علوم مهندسی و فنی و... همگی نسبت به قبل بسیار مدرن‌تر هستند. ما به خصوص از سال‌های پس از جنگ تحمیلی از تکنولوژی، که صورت غالب روزگار مدرن پس از جنگ جهانی دوم است، به‌وفور و با فراغ بال بهره می‌بریم؛

پیش‌بینی از آینده نیز این افق را در برابر ما می‌گشاید که این فرایند رو به تزاید است و ما رو به سوی صورتی مدرن‌تر از حیات پیش می‌رویم؛ تهران بیست سال آینده ظاهر و فُرمی بسیار مدرن‌تر، بزرگ‌تر، متروها و اتوبان‌های طبقاتی بیش‌تر و مساحت حدود دو برابر مساحت فعلی خواهد داشت و رایانه‌های ما بسیار سریع‌تر و کوچک‌تر، پزشکی ما مهندسی‌تر و خلاصه تمامی ساحات حیات ما مدرن‌تر خواهد بود. این چشم‌‌اندازی واقعی و محقق است و اصلاً خیال نیست.

2- این چشم‌انداز، «development» است؛ الگویی واحد که پس از جنگ جهانی اول به صورتی مستقیم از سوی آمریکا برای غربی‌سازی جوامع، طوعاً و کرهاً اعمال شد. صورتی که غایت آن حداکثر استیلا و بهره‌برداری و تمتع از حیات این جهانی و مشارکت یک‌پارچه و منظم همه‌ی ابنای بشر برای رسیدن به بهشتی این زمینی و رفاه و لذت بود و هست. شاخص‌هایی تدوین و انتخاب شد تا زین پس جوامع بر اساس آن طبقه‌بندی گردند، جهان به جهان‌ها بدل شد (جهان اول تا چهارم)، رئیس معلوم شد و کارخانه‌ی بزرگ شروع به کار کرد تا تولید کند، تا مصرف کند. هر کس در این کارخانه‌ی بزرگ بهتر کار کند، مزدی می‌برد و هرکس مخالف کند در فقر و فلاکت محکوم به انزوا و مرگ است و می‌شود محور شرارت. این الگو البته مقتضیات بومی را در نظر می‌گیرد، اما اصالتاً واحد است و به‌خصوص غایات مشترکی دارد. میان‌بری در کار نیست. همه باید یک سیر جهانی از جهان چهارم به اول را طی کنند، توسعه البته هزینه‌هایی دارد و نمی‌توان بدون این هزینه‌ها به توسعه‌ی غربی رسید؛ نابودی محیط زیست، کاهش موالید، ایجاد طبقات اجتماعی (حداقل در ابتدای این فرایند)، استثمار دیگران و کشورهای ضعیف‌تر برای جذب منابع طبیعی و انسانی، لیبرالیسم حاد و.... و از همه مهم‌تر آنکه developmentیک بسته و «پک» است و نمی‌توان بخشی از آن را انتخاب کرد و بخشی دیگر را وانهاد. توسعه‌ی اقتصادی متکی بر توسعه‌ی سیاسی و از همه مهم‌تر مبتنی بر توسعه‌ی فرهنگی و لیبرالیسم فکری است. حسن بودن رقابت آزاد، کوچک بودن دولت و عدم مداخله، ولع برای کسب ثروت و قدرت در تمامی افراد جامعه، آزادی‌های سیاسی و مذهبی، تساوی مطلق زن و مرد و خلاصه حقوق بشر مدرن به‌مثابه پایه‌ی توسعه‌ی پایدار، باید لحاظ گردد؛ وگرنه بدون تغییرات بنیادین در نگرش افراد (یعنی بی‌دین شدن) developmentبه‌معنای اصیل خود قابلیت تحقق نخواهد داشت و نمی‌توان مثلاً در آرزوی توسعه‌ی اقتصادی بود و دین هم داشت. مشکل از آ‌نجا آغاز می‌گردد که ما تاکنون در انقلاب اسلامی الگوی توسعه را، حداقل در عرصه‌ی اقتصادی، به‌صورت بی‌کم‌وکاست دنباله‌روی کرده‌ایم و در تصمیمی کم‌وبیش طنز آلود، قصد آن داریم که در بقیه‌ی ساحات، به‌خصوص ساحات سیاسی و دینی، الگوی خودمان را داشته باشیم و توسعه را رها کنیم؛ یعنی از چیزی که تجزیه‌بردار نیست چیزی جدا کنیم و این شده است خیال خام ما!

3- اکنون می‌خواهم از چند احساس سخن بگویم که شاید کم‌تر در مورد آن فکر کرده‌ایم و به زبان رانده‌ایم؛ دلیل کم‌تر سخن گفتن آن بوده است که ما دل در گروی انقلاب اسلامی داریم و این خودآگاه و ناخودآگاه، ما را به‌نوعی به محافظان وضعیت موجود تبدیل کرده است. ایستادن در موضع محافظ، زبان آدمی را تغییر می‌دهد و گاه امکان فکر کردن به برخی چیزها را از آدمی سلب می‌کند. ما نسبت به وضعیت موجود یک حالت پارادوکسیکال به خود گرفته‌ایم؛ از سویی آن را دوست نداریم و جهت و سویی را نیز که می‌رود از ته دل نمی‌پسندیم اما باید از کلیت آن دفاع نیز بکنیم؛ چون وضعیت انقلاب اسلامی را دوست داریم و به آن ایمان داریم. اشکال کار آنجا است که ما (به‌خصوص ما خوانندگان سوره) بین این صورت حیات، که حیات تکنیک‌زده و مدرن باشد (توسعه)، با دین‌داری و انقلابی بودن نوعی تضاد عمیق حس می‌کنیم؛ صورت مدرن با تدین تمدنی جمع نمی‌شود و توسعه، با تقریری که از آن شد، و دین‌داری با هم نمی‌خوانند و باید تمدنی دیگرگون ساخت (تمدن اسلامی). ما بسط این صورت از حیات را منافی تدین به شریعت و انجام مناسک دینی به صورت تمدنی و عمومی می‌بینیم ولی مشکل آنجا است که در آینده‌ای نزدیک تحقق این تمدن را ممتنع حس می‌کنیم. کار به اینجا ختم نمی‌شود، چیز دیگری هم است که دلالت‌های بدتری برای ما دارد. ایرانیان این صورت از حیات را انتخاب کرده‌اند و این یعنی در سالیان آتی، ای بسا عموم ایرانیان فکر و فرهنگ و تمدنی مدرن‌تر، و یعنی کم‌تر دینی‌تر، داشته باشند؛ این یعنی ما از تمدن اسلامی فاصله می‌گیریم و به آن تقرب نمی‌جوییم و تمنای عمومی آن را نداریم. اما چیزی که من را بیش‌تر اذیت می‌کند آن است که این صورت از حیات نتیجه‌ی انقلاب اسلامی است؛ صورتی را که شاه با تعارضات فراوان و از طریق اجبار و زور می‌خواست ما را به آن شکل در‌آورد و ای بسیا یکی از دلائل مهم انقلاب اسلامی مبارزه و مخالفت ‌توده‌های متدین با آن سبک زندگی و صورت تمدنی بود؛ اکنون ما انقلابیون به‌صورت بسیار مدرن‌تر و البته با عنوان‌های ارزشی و دینی، بر مردمان خود غالب و قالب کرده‌ایم. آیا انقلاب اسلامی تئوری موجه‌ساز مدرنیته و عملاً کاتالیزور مدرنیزاسیون ایران، آن هم به‌شکلی سطحی، نبوده است؟ آیا ما از انقلاب و مفاهیم دینی برای توجیه علم مدرن، توسعه به معنای دقیق کلمه، سرمایه‌داری و مشارکت در فرایند الحادی غرب مدرن، سوء‌استفاده نکرده‌ایم؟ آیا کاری را که شاه بیست سال تلاش کرد و انجام نداد، ما در دولت سازندگی و اصلاحات و عدالت و باز دولت سازندگی، به تمامه به انجام نرساندیم و نمی‌رسانیم؟ این سؤال سهمگین و آزاردهنده است؛ به‌خصوص اگر این فرایند را در آینده به همین صورت پیش‌بینی کنیم؛ زیرا ما به چیزی بدل شده‌ایم که از آن گریزان بوده‌ایم.

4- پاسخ روشن است. ما انقلاب نکرده‌ایم. در بسیاری از ساحات ما هنوز انقلاب اسلامی نکرده‌ایم وانقلابیون نباید از این امر ناراحت باشند و از وضع موجود دفاع کنند؛ بلکه باید خوشحال باشند و کار را پیش ببرند. اکنون ساختارهای برساخته شده در ایران بزرگ‌ترین موانع تحقق انقلاب اسلامی در حوزه‌های عمیق فکری ما هستند و به این ترتیب از آن رو که انقلابِ در صورت، متأخر از انقلاب در سیرت و فکرت است ما نمی‌توانیم در صورت تمدنی خود انقلاب کنیم و البته چون دل در گروی نیمه‌‌انقلاب خود داریم، می‌ترسیم که این صورت را بر هم زنیم، نکند که همان نیم‌بند نیز از دست برود و تئوری اصلاح گام به گام را بر تئوری انقلاب ترجیح داده‌ایم؛ تئوری‌ای که تا به حال ظاهراً موفق نبوده است و هیچ چشم‌انداز موفقی هم ندارد. اما نباید عجول بود، اگر در دل ایمان داریم که می‌توانیم آینده را بسازیم، ولو چهارصد سال دیگر باید صبر کرد، ما مردمان صبوری هستیم! و البته هژمونی مدرنیته را فراموش نکنیم؛ هژمونی که همیشه در ساحت عمل نیست، بلکه غالباً نظری است و خرق حجاب نظری کفر غرب، ای بسا سالیانی طول بکشد، حجابی که اکنون بر چشم متدینین و مؤمنین بیش از دیگران است.

5- اما این پاسخ‌ها، نگرانی‌ها را رفع نمی‌کند. آینده چه می‌شود؟ آیا ما در صورت تمدنی انقلاب خواهیم کرد و تمدن آینده از آن ما است؟ این آینده کی خواهد بود؟ آیا ما واقعاً در دوران گذار به سوی یک صورت دینی‌تر و آینده‌ای متشرعانه و متعبدانه در دوران غیبت پیش می‌رویم؟ آیا ما در دوران گذار ناچاریم به همین صورت غرب‌زده‌تر و مدرن‌تر شویم و صورت تمدنی را به خود بگیریم که از آن ما نیست؟ آیا اصولاً اگر انقلاب اسلامی نتواند به انقلاب در تمدن و صورت منجر شود، واقعاً به اهداف عالیه‌ی خود نرسیده است؟ مگر انقلاب چقدر برای صورت حیات ارزش و اصالت قائل است و به چه میزان آن انقلاب در صورت تکلیف ما را معلوم می‌کند و به ما می‌گوید که چه کنیم و چه نکنیم؟

6- ما به زندگی با این نگرانی‌ها عادت داریم. حالت بدبینانه آن است که این فرایند اضمحلال و انحلال در نظام مدرن و سرمایه‌داری به‌آرامی با قالب و اسمی دینی، به‌خصوص از سوی روحانی‌نمایان متجدد، پی‌گرفته شود و مؤمنین نیز به این صورت ملحدانه‌ی ممات، که نام حیات برخود خواهد داشت، خو کنند و با تقیه و سهل‌انگاری صبر کنند تا انقلاب تاریخی و آخرالزمانی خود را درک کنند. اما حالت خوش‌بینانه آن است که ما در تفکر و سیرت هر روز خالص‌تر و دینی‌تر می‌شویم و در صورت و تمدن غربی‌تر و این ناهمگونی، ایران را در وضعیت‌های بحرانی بزرگی قرار خواهد داد؛ شاید در دهه‌های آینده و تا نیم‌قرن آتی ایران به‌خاطر تشدید رادیکالیسم اجتماعی بین نیروهای متدین و غرب‌زده و لائیک خود به آستانه‌ی یک انقلاب بزرگ در سیرت و صورت تمدنی خود برسد؛ آن انقلاب که البته خشونت‌آمیز است یا بسیار دینی یا بسیار سکولار و ملحدانه خواهد بود؛ این نه یک تهدید بلکه یک فرصت است، زیرا زندگی کردن در دهانه‌ی آتشفشان همیشگی نیست و ایران نمی‌تواند این همه بحران را تحمل کند. اگر انقلاب آتی دینی بود، امید آن است که عمق آن تمامی ساحات حیات را در نوردد و با نفی جدی تجددِ ملحد، تمدنی دینی و وحیانی را آغاز کند، چیزی که البته در ما فرزندان انقلاب اسلامی سال 1357 جوانه زده است. اما اگر آن انقلاب غربی و متجدد بود، که چنین مباد، آنگاه متدینین و مؤمنین به همان زندگی باز خواهند گشت که هزار سال تجربه‌ی آن را در دل تمدن و حاکمیت طاغوت تجربه نموده‌اند و در خواهند یافت که اراده‌ی مردمان و خداوند هنوز بر جهانی شدن حق تعلق نگرفته است و دوری جدید آغاز خواهد شد، چنین مباد.

7- ما عادت کرده‌ایم در هر برهه و سنت حاکمی، وظیفه‌ی خود را ذیل آن شرایط انجام دهیم. در زمان غیبت و عسرت، صبر و تقیه و در زمانه‌ی جلوت و علانیت، عبادت و تمدن‌سازی. و البته این همه به آن شرط است که امور بر سبیل عادی و متعارف پیش رود؛ اما اعتقاد ما آن است که ظهور بغتتاً خواهد بود و آنگاه روزگار و زمانه و وقت و حوالت چیز دیگر خواهد بود؛ آن روزگار، روزگار انقلاب در صورت است؛ انقلاب به اصیل‌ترین معنای ممکن!

 

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی