انکشاف یا کشف حجاب در فلسفهی مارتین هایدگر فرایندی است که طی آن اموری چون علم، تکنولوژی و هنر با یکدیگر مرتبط میشوند و حتی سرشتی همسان مییابند؛ چرا که هر سه با کشف حجاب از امر مستور و پنهان، پا به قلمرو و ساحت حقیقت میگذارند. برای ملاحظهی آنکه چگونه چنین اتفاقی در فلسفهی هایدگر بهوقوع میپیوندد، باید به روش خود او، بار مابعدالطبیعی روی الفاظ و ترکیبات قدیمی را برداشته و آن معانی را که انسان یونانی از الفاظ مرتبط مراد میکرده است، مرور کنیم.
علم و هنر در اندیشهی هایدگر بهواسطه تکنولوژی ـ که چون حلقهی مفقودهی بین این دو عمل میکند ـ بههم مرتبط میشوند. هایدگر از یک سو تکنولوژی و علم را و از سوی دیگر تکنولوژی و هنر را بههم مرتبط میکند. ریشهی یونانی لفظ تکنولوژی، واژهی تکنیکون2است. تکنیکون عبارت است از امری که به تخنه3تعلق دارد. اما تخنه در نگرش انسان یونانی دو گونه دلالت دارد: نخست آنکه تخنه، صفت کار و مهارت صنعتگر است و نیز نامی که برای مهارتهای فکری و هنرهای زیبا بهکار میرود. تخنه، به فراآوردن تعلق دارد. فراآوردن اتفاقی است که در آفرینش هنری رخ میدهد. طی آفرینش هنری و فنی آنچه حضور ندارد، حضور مییابد. هایدگر در این فقره به افلاطون در محاورهی «مهمانی» ارجاع میدهد که در آن هرگونه بهراهآوردن آنچه معدوم و ناحضور است را نوعی فراآوردن یا پوئیسیس میشمارد. پوئیسیس یا فراآوردن تنها تولید فنی و هنری نیست بلکه فوزیس4یعنی از خودبرآمدن نیز نوعی فراآوردن است و از این هم بالاتر، فوزیس والاترین شکل پوئیسیس است. چراکه آنچه به اعتبار فوزیس حضور مییابد، چیزی خودشکوفا است مانند غنچهای که میشکفد. حال آنکه فرآوردهای فنی مثل شمشیر، سپر، جام و یا فرآوردهای هنری چون شعر، فراآوردن و شکوفایی خود را مدیون صنعتگر و هنرمند است.
از طرفی دیگر ظهور و بروز امر معدوم و مستور، طی فراآوردن، همان چیزی است که یونانی بدان انکشاف میگوید و لفظ آلتیا را برای آن بهکار میبرد. هایدگر میگوید ما به جای آلتیای یونانی و یا وریتاس رومی، میگوییم حقیقت و منظورمان از آن، معمولا صدق و کذب تصوراتمان است و البته که صدق و کذب، حوزهای است که به علم مرتبط میشود.
از سوی دیگر لفظ تخنه از ابتدا تا زمان افلاطون با کلمهی اپیستمه مرتبط بود و هر دو کلمه دلالت بر شناخت بهمعنای وسیع کلمه داشتند؛ شناختی عمیق به زیر و زبر یک چیز و به آن معرفت داشتن. حتی تمایزی که ارسطو در اخلاق نیکوماخوس و در فصول سوم و چهارم بین اپیستمه و تخنه قائل میشود، تمایز در آن چیزی است که توسط آنها منکشف میشود. به این نحو که تخنه نحوی آلتوئین5است که از آن امر مستور کشف حجاب میکند که خود را فرا نمیآورد و تا پیش از کنش صنعتگر یا هنرمند هنوز خود را فرا روی ما قرار نداده است. چیزهایی چون خانه، جام و شعر.
آنچه نقل شد، دیدگاههای هایدگر متأخر در مقالهی معروف «پرسش از تکنولوژی» است که در آن مفاهیمی چون علم، تکنولوژی و هنر را به میانجی تکنولوژی و با تحلیل ریشههای واژهها بههم مرتبط میکند. اما هایدگر متقدم نیز در «هستی و زمان» و در تحلیل ابزار و تفسیر نسبت وجودی آن با دازاین، رهیافتهای مشابهی دارد که در واقع سنگبنای رهیافت متأخر اوست. هایدگر در هستی و زمان چنین میاندیشد که کنش بر نظر متقدم است. کنش در مواجهه با امر «دمدستی»6رخ میدهد که در همان ابزارهای سادهای چون چکش و میخ رخ میدهد. ولی همین امر دمدستی راه به امر «فرادستی»7میبرد که مفاهیم انتولوژیک و حتی شناختی در پرتو آن نمایان میشوند. تحلیل فوق در هایدگر متأخر شکل کاملتری یافته و بدل به تقدم انتولوژیک تکنولوژی بر علم میشود.
هایدگر در همان مقالهی «پرسش از تکنولوژی» درصدد پاسخ به برخی از انتقادهای وارد بر موضعش برمیآید. چرا که یک واکنش به دیدگاه هایدگر میتواند از این قرار باشد که آن نسبتی که او بین علم، تکنولوژی و هنر برقرار میسازد، مربوط به یونان باستان است و ربطی به دنیای امروز ندارد. هایدگر پاسخی نه کامل و نه قانعکننده به این انتقاد دارد. پاسخ او به این شرح است که این نسبت در دنیای نو نیز بین علم و تکنولوژی وجود دارد. او تصریح میکند که فیزیک نوین بهعنوان علمی آزمایشگاهی به ابزارهای فنی و به پیشرفت در ساخت این دستگاهها اتکا دارد و تنها تفاوت در جنبهی انکشافی تکنولوژی، خاصیت تعرض است که طبیعت را در برابر این انتظار بیجا قرار میدهد که تأمینکنندهی انرژی باشد.
پاسخ هایدگر در این فقره کامل نیست چون چندان ربطی به موضوع هنر پیدا نمیکند و صرفاً در محدودهی ارتباط بین تکنولوژی و علم باقی میماند. پاسخ او همچنین قانعکننده نیز نیست چراکه با این رویکرد، التقاطی از مفاهیم صدق، کارکرد، شناخت، ارزش و غیره حاصل میشود که تبعات خطرناکی برای شناخت علمی دارد: «بهعنوان یک واقعگرا تصور میکنم نظریهی علمی بهتر، آن نظریهای است که صادقتر باشد اما ابزار بهتر آن است که کارآمدتر باشد. اهداف علم را شناختی و اهداف تکنولوژی را غیرِشناختی و بیشتر مبتنی بر نیاز میدانم» و سایر مواردی از این دست که خارج از مقوله و حوصلهی این نوشته است.
از انتقادهای فوق نسبت به التقاط علم و تکنولوژی عبور کرده و به موضوع هنر باز میگردیم. هنری که هایدگر در «پرسش از تکنولوژی» بدان میپردازد، هنر یونان باستان است. چنین بهنظر میرسد ایدهی هنر برای هنر، آنهم در اختیار تودهی عظیم مردم از هر نژاد و طبقه و برای بیان هر فکر و اندیشه و آمال و آرزو و بیم و امیدی چندان در دوران باستان مقبولیت و مشروعیت و جای طرح نداشته است. برعکس، هنر در دوران باستان همچون علم و تکنولوژی در نسبت با باورها و اهداف جمعی و در راستای خدمت به ایدههای مشترک بهکار گرفته میشده است. هنر البته در چنان جوامعی از همان اسطورهها و باورهایی سخن میگفت که در علم و حتی تکنولوژی حضور و بروز داشت.
اما هنر نو هیچ التزامی به هویات و هستارهایی که علم معاصر از آن صحبت میکند، ندارد. حتی اگر هم بدان مفاهیم بپردازد، در راستای قوهی تخیل هنرمند تبدیل به چیزی متفاوت از مفاهیم علمی میشود. بهعنوان مثال ایدهی سفر در زمان که در اغلب داستانها و فیلمهای علمی و تخیلی بهکار گرفته شده است، ربط چندانی به مفهوم نسبیت زمان در نظریه نسبیت ندارد و یا بهعبارت بهتر علمی و صادق نیست و حکایت از آن جهانی نمیکند که دانشمند مدعی آن است. برعکس هنرمند با الهام از آن ایده، چیزی را در ذهن خود پرورده است که مقصود فیزیکدان نیست. در مواردی دیگر هنرمند با الهام از برخی مفاهیم علمی، شکل اثر هنری خود را تغییر میدهد.
این در حالی است که هنر باستان به روش خاص خود درصدد بازنمایی آن جهانی است که واقعی میپندارد. در واقع آنچه ما مجسمهها و اشعار و نمایشنامهها و تصاویر اسطورههای یونان باستان میخوانیم، اتفاقاً بازنمودهایی از جهان واقعی انسان یونانی بوده است؛ بهخصوص یونان پیش از سنت حکمای طبیعی ـ که هنوز مرزی بین اسطوره و خرد خودبنیاد قائل نشده بود ـ و اتفاقاً آمال هایدگر نیز همین یونانی است که بنا به ادعای او در مواجههی مستقیم با هستی بوده است.8
بهراستی که تمیز بین هنر، علم و تکنولوژی جهان باستان چندان ساده نیست و بههمین دلیل نیز اصطلاحات هنرمند، دانشمند و صنعتگر به آن روشنی و وضوحی که در جهان حاضر به اصناف خاصی اطلاق میشوند در آن دوره بهکار نمیرفته است. چون هنر، علم و فن این دوران در خدمت ایدهی واحدی است. بیدلیل نیست که فیثاغورثیان ریاضیات را روشی خفیّه جهت کشف اسرار طبیعت میدانستند و موسیقی و ریاضیات، معرفت یکسانی محسوب میشد چون غرض، شنیدن موسیقی افلاک و تناسباتی بود که در ریاضیات و موسیقی کشف میشد. این تناسبات ندایی از افلاکی بود که خدایان یونان باستان در آن، جا داشتند. پس کیهانشناسی و زمینشناسی ایشان نیز همان خدایانی را میدید که مجسمهسازان میساختند و شعرا میسرودند. تکنولوژی این دوره نیز در خدمت ساخت معابدی است که محل پرستش همین خدایان بود و به کار ساخت سلاحهایی میآمد که در جنگهای پیروان خدایان مختلف مصرف میشد. بنابراین جای تعجبی ندارد که ریشهیابی معانی واژههای مرتبط با علم، هنر و تکنولوژی به یک سرچشمه برسد.
اما تسری این روش به هنر، علم و تکنولوژی عصر حاضر یک قیاس معالفارق و اشتباه روششناختی است. هنر دوران نوین هیچ تعهدی به بازنمایی جهان علم ندارد و اگر هم از مفاهیم علمی استفاده میکند صرفاً ابزاری در جهت بیان دیگرگونهی دغدغههای خویش است. بگذریم از این که برخی از نهضتهای هنری چون رمانتیسیسم نوعی عصیان علیه تعقل علمی بودهاند.
جالب اینجاست خود هایدگر نیز در پایان «پرسش از تکنولوژی» به اعتبار تفاوت بنیادی هنر با تکنولوژی است که بشارت پرسشگری و مواجهه با خطر تکنولوژی را در وادی هنر میدهد؛ اما آنقدر که در تشریح وحدت مفهومی هنر، علم و تکنولوژی در جهان باستان کوشیده است، تفاوتهای بزرگ و چشمگیر روششناختی، هستیشناختی و شناختشناسی بین این مفاهیم را در دنیای نوین روشن نساخته و مخاطب را در التقاطی از این مفاهیم، معلق میگذارد.
پینوشت
1- دانشجوی دکتری فلسفه علم
2-technikon
3-techne
4-physis
5-aletheuein
6-ready to hand
7-present in hand
8- هایدگر سنت مابعدالطبیعی حکمای طبیعی را آغاز فاصله گرفتن از هستی و حجاب آن میداند. از نظر او به خصوص از سقراط به بعد و با افلاطون و سایر نظامها و مکاتب مابعدالطبیعی، انسان از هستی غافل شده و به مابعدالطبیعهی ساخته و پرداختهی فلاسفه پرداخته است. غرض او از روش هرمنوتیکی که در بیان ریشههای واژگانی چون علم، تکنولوژی و غیره دارد، کشف حجابی است که این سنت مابعدالطبیعی روی الفاظ کشیده است تا بدینوسیله وجوهی از هستی را برای مخاطب، نامستور و منکشف سازد.
منابع:
1- Heidegger, Martin. “On Time and Being”. In Continental Philosophy of Science, by Gary Gutting, Oxford: Blackwell Publishing , 2005
2- Ihde, Don. “Heidegger’s Philosophy of Technology”In Technics and Praxis, by Don Ihde, Dordrecht: Reidel Publishing, 1979, pp. 29-103
3- Instrumental realism Indianapolis: INDIANA UNVERSTY PRESS, 1991
4- Rouse, Joseph. “Heidegger on Science and Naturalism.”In Continental Philosophy of Science, by Gary Gutting, Oxford: Blackwell Publishing , 2005
5- آیدی، دن. مقاله «هنر و تکنولوژی» در فلسفه تکنولوژی. ترجمه شاپور اعتماد. تهران: نشر مرکز، 1386
6- مقاله «تقدم وجودی و تاریخی تکنولوژی بر علم» در فلسفه تکنولوژی. ترجمه شاپور اعتماد. تهران: نشر مرکز، 1386
7- هایدگر، مارتین. مقاله «پرسش از تکنولوژی» در فلسفه تکنولوژی. ترجمه شاپور اعتماد. تهران: نشر مرکز، 1386
8- هستی و زمان. ترجمه سیاوش جمادی. تهران: نشر ققنوس، 1386
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.