اجمالاً لفظ تاریخ مفید سه معنا به نظر میرسد: زمان، رویداد، گزارش رویداد. فراتر از این آنچه در حوزهی شناختِ مفهوم و معنایِ تاریخ قابلیت بحث پیدا میکند به علم و فلسفهی تاریخ مربوط میشود.
امر «فهم»، بالذاته خود میتواند یک مسئله و موضوعِ تاریخی تلقی شود و از اینرو «فهم تاریخ» و «معرفت تاریخی» یعنی بررسی و بازشناخت سیر تطور فهم، فهم تاریخ، موضوع و مسئلهی قابل مطالعه تاریخی میتواند باشد. ادراک، علیالاطلاق منوط به خودآگاهیِ خودشناسانهی شناسا از خود است، در وهلهی نخست تا مفهوم «خود» یا «من» برای خود یا من معلوم نشده باشد، شناخت وابستهی به خود یا ظاهراً غیر خود ممکن نخواهد شد. هرگونه معرفتی مبتنی بر معرفت نفس است. فهم معنای تاریخ معطوف و منوط به ادراک معنای زمان و انسان است. تنها موجودی که زمان را فهم میکند آدمی است، علی قدر مراتبهِم؛ درک مفهوم و معنای زمان از جمله غامضترین اموری است که آدمی از گذشته تا حال و همیشه با آن درگیر بوده است. در مرتبهی تلقی و تعریف از تاریخ به مفهوم متعارف، آگاهی به تاریخ متکی بر درک و دریافتِ اکنون است، زمانِ حال. همه چیز در حالِ جاریِ بلاانقطاع رخ میدهد؛ اعتباراً گذشته مسئله تاریخ است، حال آنکه در مطالعاتِ تاریخی ما از موضع و منظر اکنون به گذشته مینگریم، خود این حال هم ثابت و ساکن، منجمد و ایستا نیست. کَانّه مورخ گذشته را از موضع حال مینگرد و به حالِ اکنون خود میآورد، بازگشت به گذشته در فرض ممکن است نه در امر واقع.
گذشته، حال سپری شده است و آینده حال ناآمده و مورخ ـ چه در معنای تاریخشناس یا تاریخنگار ـ در این میانه ایستاده است. تاریخ نحوهی پرسش و تفکر ماست از موضع اکنونِ جاری نسبت به حالِ گذشته و گذران حالِ موجود و شونده. انتزاعاً ذهن میتواند قائل باشد به وجه وجودی امری خارج از ذهنِ انسانی، اما نکته این جاست که قائل بودن به واقعیتِ موجود و وجود واقعیتِ خارج از ذهن نیز بدون وجود قوهی ادراک و ذهن ناممکن است. این بحثی است دراز دامن که اساساً در قلمرو شناختِ شناخت پیگیر آن میتوان شد. در نگاهِ تاریخیِ فراتاریخیِ متعارف، سُنن الهیّه از آن جمله امورند، برخی برآنند اینگونه مفاهیم و امور را کَلانِ وجدان و ادراک نوعِ انسان درمییابد و بدان اشعار پیدا میکند. مسئله این است که تعریف و تلقی و خوانش ما از تاریخ و معرفتِ تاریخی چه باشد.
به وجهی میتوان گفت تاریخ، در معنی شناخت و گزارش شناخت، معطوف اهتمام انسان پُرسنده از چگونه و چرا بود و شد است، سیر و تطور آمال و اعمال آدمیان است در یک بُرش خطیِ کمّی از زمان، زمانه و زمینهای که در آن به عرصهی این جهانی پای گذاشته، زیستهاند و درگذشته و ناگذشتهاند. مسئله اساسی از این نگرِ حیات و شیوهی اندیشه و عمل آدمی است، مرگ هم از این حیث در متن زندگی معنا مییابد، بلکه تداوم و بقای راز تاریخ را تفسیر میکند. از این دید محدود و معلوم نگر، تاریخ در فاصلهی «از» تا «تا» دیده و گزارش میشود.
انسان تاریخ را میسازد و تاریخ نیز انسان را، اما در اینجا دو کلمهی تاریخ لفظاً مشترک و معناً متفاوتاند؛ اما نقطهی کانونی وجود و تکوین تاریخ، انسان است؛ تاریخ ـ از دید اهل حکمت و تربیت ـ آنجا که بهمثابهی آینه (گرچه نهچندان شفاف و روشن)، کارنامه اعمال و آمال آدمیان را فراروی آنان میدارد تا بدان بنگرند و از گذشته «درس» و «عبرت» فراگیرند، درسآموز است، از اینرو تاریخ میتواند دستمایه و طریق اصلاح نفس و تذکار به خود نیز باشد و بشود؛ سهل است گشتوگذار در آرامستانها و گورگاهها و مزاراتِ خاموش هم میتواند متذکر و متنبه انسانِ درگیرودار این جهانی نیز باشد، بلکه جای و مکانی برای التیام خاطر در غوغاهای بیپایان روزگاران.
حقیقت چیست که بتواند و بشود که در تاریخ ظاهر شود؟ حاق امر واقع کما هو حقه، هیچگاه، در تاریخ مصطلح امکانِ وقوع ـ وقوع روایت و شناخت ـ نمیتواند یافت. آنچه در قوهی محدود و زاویه امکان دید و اسباب شناخت دسترس (اسناد و شواهد و مدارک) از برای فهم و شناخت تاریخ متعارف وجود پیدا میکند، کامل نیست؛ آرزو ـ و نه ادعا ـ ی تاریخ آن است که در حد امکان بتواند به حدود و ثغور امر واقع نزدیک شود و در حد امکان «دربارهی آن» ـ نه از آن ـ دیگران را آگاه کند مسئله این است ـ و جای شرح آن نیست ـ که همان طُرق شناخت و اظهار واقعه، ضمن آنکه شناسانندهاند و کاشف، ناکافیاند و ساتر و بسا که در کلمه و کلام و سطر و پیام، گفتها ناگفت بماند و بشود.
واقع واقعات و حقایق امور ـ ورای ادراکهای شهودی محدودِ اندکشمار خواص ـ در نشئهی تبلی یوم السرائر معلوم خواهد شد، آنگاه که همین زبان گفت و اظهار و روایت این جهانی به ناگفت بودن خود رسیده باشد.
پی نوشت:
1- نویسنده و پژوهشگر تاریخ
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.