X

دوران ِ فراتاریخیِ رازآمیز

 
دوران ِ فراتاریخیِ رازآمیز
تأملی در بنیان تکنولوژیک وضع تاریخی معاصر
اشــــاره تحولات چشمگیر در ارتباطات از راه دور و از بین رفتن فاصله‌ها و به‌تبع فرو ریختن مرزبندی‌ها، بیش از هرچیز این پرسش را برمی‌انگیزد که آیا به واقع انقلابی عظیم و تحولی بس شگرف در راه است که ما و جهانیان را وارد جهانی دیگر یا دوره‌ی جدید تاریخ انسانی و یا حتی زمانه‌ای فراتاریخی خواهد کرد؟ لذا فهم اینکه از اساس تکنولوژی و به‌خصوص تکنولوژی‌های ارتباطی و حمل‌ونقلی چگونه شرایط ظهور چنین وضعی را فراهم آورده و چه نسبتی با پدیده‌ی تاریخی جهانی‌شدن دارند، زمینه‌ی تفکر در باب آینده‌ را مهیا خواهد کرد. در این راستا یادداشت حاضر تأملاتی در باب نسبت تکنولوژی و عصر جهانی‌شدن ارائه داده است.

همه‌ی تكنولوژی‌ها ارتباطی هستند. كار ذاتی تكنولوژی كوتاه كردن فاصله و آسان كردن دسترسی است. بیل فاصله‌ی دست تا زمین را كوتاه می‌كند و بنابراین زحمت خم شدن را از كشاورز می‌گیرد. همچنین دستی كه خاك را بر می‌دارد و زیر و رو می‌كند را بسط می‌دهد و آن را به خاك‌های «دورتر» می‌رساند. تكنولوژی هرگز جدا از انسانیت انسان نبوده است. انسان از ابتدا «ارتباطی» و «تكنولوژیك» بوده است

.

ارتباط نیز همواره ارتباط از راه دور است. Communication is always tele-communication. اما رویکرد سنتی ابتدا دو نقطه، دو مرکز، یا دو مبدأ، فرض می‌کند و سپس از ارتباط میان آن‌ها سخن می‌گوید. هر یک از این نقاط بر طبق این رویکرد نزد خود حاضرند. اما اگر هر ارتباطی، حتی ارتباط با خود، ارتباط از راه دور باشد، آنگاه باید گفت: مفهوم مركز، حضور نزد خود به منزله‌ی مبدأ، و وحدتِ مقوم، بعد از این ارتباطی بودن و از راه دور بودن شكل گرفته‌اند و در آنچه تاریخ می‌خوانیم و بیش از هر چیز «نظری» است در ابتدا قرار داده شده‌اند. كلیت و غایت‌مندی تاریخ فقط به شرط فراموشی و سركوب این ارتباطی بودن ذاتی می‌تواند معنایی داشته باشد.

اگر انسان بالذات ارتباطی باشد، آنچه عامل شكل‌گیری جوامع بشری است نیز نه یك وحدتِ مقوم یا تفاهم، بلكه قسمی سوءتفاهم است. انسان‌ها نقطه‌هایی نیستند كه به هم متصل شوند، بلكه خطوطی هستند كه یكدیگر را قطع می‌كنند. نظریه‌های اجتماع معمولاً یك حضور اولیه، طبیعی، وحشی و معصومانه را پیشفرض می‌گیرند و سپس از انحراف از این حضور اولیه سخن می‌گویند. در این رویكردهای سنتی ذات و حقیقت انسان امری غیرانسانی، چه طبیعی و حیوانی و چه روحانی، تلقی می‌شود، اگر آنچه «اكنون» به طور تاریخی به نام انسان «می‌شناسیم» را انسان بخوانیم. اما قرار دادن این سوءتفاهم به منزله‌ی امر مقوم انسان، تعریف انسان بر حسب ذات وی، یعنی بیرونی بودن، است. انسان موجودی است كه از «ابتدا»، از لحظه‌ی انسان بودن، «ارتباطی» است.

از این دیدگاه، می‌توان گفت كه تاریخ انسان از ابتدا تاریخ جهانی‌شدن است. انسان به منزله‌ی موجودی كه از ابزار استفاده می‌كند، موجودی كه ابزار برایش صرفاً فرعی و جانبی و كمكی نیست، بلكه امتداد بدن او است، موجودی كه ابزار در اختیارش نیست، بلكه او در اختیار ابزار است، از ابتدا و بالذات خودنبودن است. اگر ابزار تنها كمكی موقتی برای انسان بود، تمدنی و فرهنگی و خردی حاصل نمی‌شد. همه‌ی موجودات از ابزار استفاده می‌كنند. اما برخلاف انسان، ابزار بر آن‌ها سلطه نمی‌یابد و آن‌ها را تغییر شكل نمی‌دهد. پرنده همواره از تكه‌های چوب برای ساختن لانه استفاده می‌كند، اما پرنده باقی می‌ماند. انسان وقتی خانه می‌سازد از موجودی غارنشین به موجودی معمار بدل می‌شود و بدین ترتیب ماهیتش تغییر می‌كند.

تكنولوژی به تاریخ انسان افزوده نشده است، بلكه تاریخ انسان را ایجاد كرده است. جهانی‌شدن حركتِ دراز شدنِ دست انسان است، حركتی كه از ابتدای تولد او آغاز شده است. این حركت جنبه‌های مختلفی دارد: دراز شدنِ دستی كه دستی دیگر را می فشارد: جهانی‌شدنِ اخلاقی؛ دراز شدن دستی كه از منابع سود می‌برد: جهانی‌شدنِ اقتصادی؛ دراز شدن دستی كه بر دیگران سلطه می‌یابد: جهانی‌شدن سیاسی و دراز شدن دستی كه به قصد شناختن لمس می‌كند، جهانی‌شدن علمی. قضاوت ارزشی در باب جهانی‌شدن نیز متأخر بر آن است. خوب یا بد بودنِ جهانی‌شدن هم‌ارز با خوب یا بد بودنِ انسان، یا بهتر بگوییم، خوب یا بد بودن هستی است.

مسئله‌ی جهانی‌شدن مسئله‌ی ارتباط با بیگانگان است. ارتباط با كسانی كه نمی‌توانیم با آن‌ها ارتباط برقرار كنیم و به همین دلیل برای ارتباط با آن‌ها تلاش می‌كنیم. حرف زدن با كسانی كه زبانشان را نمی‌فهمیم. و البته زبان نیز یك تكنولوژی است، ابزاری جانبی و بیرونی نسبت به انسان بودن ما؛ ابزاری كه فقط باید معنای «انسانی» از پیش موجود در درون ما را منتقل كند و سپس كنار رود. اما به دلیلی كه گفتیم، زبان وقتی كاركرد دارد كه عدم مفاهمه‌ای، سوءتفاهمی، بیرونی، در كار باشد. پس زبان نه برای ارتباط با خودی و ارتباط با خود (آنطور كه هوسرل در پژوهش اول پژوهش‌های منطقی ادعا می‌كند)، بلكه برای ارتباط با بیگانه «ساخته» شده است. تاریخ انسان تاریخ كشف بیگانگان است؛ تاریخ حرف زدن كسانی كه زبان هم را نمی‌فهمند (مضمون اصلی فیلم‌های جارموش و بهتر از آن فیلم‌های اخیر ترنس مالیك، به‌ویژه دنیای نو). البته در دوره‌هایی مقاومت‌هایی در برابر این حركت پیش می‌آید، اما حركتِ جهانی‌شدن هرگز نمی‌ایستد. دولت-شهر متمركز آتنی به «جهان‌وطنی» رواقی-رومی منتهی می‌شود، و اروپامحوری مدرن به مفهوم معاصرِ «جهانی‌شدن».

معنای منفی جهانی‌شدن به عنوان حركت دراز شدن دست، یعنی دست‌درازی و چپاول (كه در این معنا بیش‌تر از آن به جهانی‌سازی تعبیر می‌شود)، نیز از همان ابتدای این حركت با آن و در درون آن وجود دارد و دشوار می‌توان آن را یك انحراف به‌حساب آورد. مهاجرت برای یافتن سرزمین‌های مناسب‌تر برای زندگی از ابتدای انسان‌شدنِ انسان انجام شده است. گفته می‌شود مهاجرت نخستین از آفریقا به شمال، آغاز این حركت است. در این فرضیه هنوز اروپامحوری‌ای مشهود است كه بدویتی را به آفریقا نسبت می‌دهد. شاید این نظریه از پیشفرض گرفتن بدویت آفریقا و متمدن بودن اروپا نشئت گرفته شده باشد (هر چند با منطق «هرچه دورتر، متمدن‌تر» همخوان نیست). اما این فرضیه درست باشد یا نادرست، نمی‌توان به‌سادگی از این ایده گذشت كه مهاجرتی آغاز حركت است. می‌توان چنین ایده‌ای را جدی گرفت بدون اینكه با ساده‌انگاری احكامی قطعی در باب اروپا و آفریقا صادر كرد. انسان یكجا مانده، انسانی كه دستش را دراز نمی‌كند، انسانی كه در درون خود فرومانده، در معنایی كه در اینجا تصویر كردیم، انسان، یعنی موجودی كه ما نواده‌اش هستیم، نیست.

معمولاً در مباحث مربوط به جهانی‌شدن از افزایش سرعت این حركت در یك قرن اخیر صحبت می‌شود و اینكه همین افزایش ناگهانی سرعت و رشد تكنولوژی‌های ارتباطی باعث ایجاد مفهوم و «پدیده»ی جهانی‌شدن گردید. برای قضاوت و ارزش‌گذاری در مورد این «پدیده»ی جدید جهانی‌شدن، نباید فراموش كرد كه این جهانی‌شدن نسبت به جهانی‌شدنی كه تاكنون بدون این نام جریان داشته صرفاً تفاوت كمّی (هر چند تفاوت كمّی شگرف) دارد، نه تفاوت كیفی، هرچند تفسیرگران و متفكران مختلف با شور و احساسی بسیار و با واژگانی همچون انقلاب و تحول و ورود به قرن یا حتی جهانی دیگر از آن سخن گفته‌اند. اكثر متفكرانی كه به این تغییر و تحولات به‌چشم تحولی كیفی نگریسته‌اند، در مقابل آن مقاومت نشان داده‌اند. جان دیویی از اصطلاحات «دنیای نو» و «جنون تغییر و سرعت» برای اشاره به جهانی كه در آن برق و تلفن و ماشین‌ها وجود دارند استفاده می‌كند و البته نسبت به این جهان رویكردی همراه با نگرانی دارد. از نظر وی در این دنیای نو چیزهایی از دست می‌روند، چیزهایی كه برای مفاهیم شهروندی و همبستگی ضروری‌اند. مارشال مك لوهان اصطلاح «دهكده‌ی جهانی» را با نگرشی رسانه‌ای به جهانی‌شدن ابداع كرد و البته او نیز نسبت به این كوچك شدن جهان نگران بود. پل ویریلیو معتقد بود تغییرات اخیر در زندگی اجتماعی گرایشات سیاسی استبدادی را افزایش داده‌اند. هایدگر نیز ناپدید شدن مكان در دوران معاصر را به ‌معنای همگن، یكنواخت و تك‌بعدی شدن، و از میان رفتن تفاوت در نظر می‌گیرد و نسبت به آن اظهار نگرانی می‌كند. ماركس نیز كه از نخستین متفكرانی بود كه ایده‌ی جهانی‌شدن را مطرح كرد، جهانی‌شدن را ابزار سرمایه‌داری برای گسترش یافتن به همه‌جا توصیف می‌كند و البته از مقاومتی جهانی، یعنی اتحاد كارگران جهان، برای مقابله با این جهانی‌شدن بورژوازی سخن می‌گوید. به ‌نظر می‌رسد كه دیدن وجوه مثبت جهانی‌شدن ضرورتاً باید با مشاهده‌ی آن به‌منزله‌ی تغییری كیفی، یعنی بسط دادن آن به تمام تاریخ انسان، همراه باشد. تنها به این شرط است كه می‌توان چیزی ایجابی، امری واقعی، را در این تغییر شكل جهان مشاهده كرد. مثلاً قلمروزدایی و ارتباطات فرامرزی كه به عنوان ویژگی‌های مكانی جهانی‌شدن معاصر تلقی می‌شوند، هر دو وابسته به مقولات سرعت و وسعت هستند. در مورد این ویژگی‌ها با افزایش سرعت و وسعت مواجهیم، هر چند این افزایش بسیار چشمگیر است.

پس اگر امروزه با حركتی مواجهیم كه در آن مرزها سفتی و سختی خود را از دست می‌دهند، حكومت‌ها تسلط خود را بر مردمان خود كمرنگ‌تر می‌بینند، بازارها هر مرزی را در می‌نوردند، و اشكال فرهنگی در حال التقاط با هم هستند، كمّی بودن جهانی‌شدن نشان می‌دهد كه مرزها هیچ وقت كاملاً سفت و سخت نبوده‌اند، حكومت‌ها هیچ‌وقت كاملاً بر مردمان خود مسلط نبوده‌اند، بازارها هیچ‌وقت محصور در محدوده‌ای خاص نمانده‌اند، و فرهنگ‌ها هیچ‌وقت بی‌تأثیرپذیری از بیرون شكل نگرفته‌اند.

 

تاریخ رو به پیش می‌رود یا رو به پس؟ بیش‌تر، اگر نگوییم همه‌ی، نظریات فلسفی، جامعه‌شناختی و هنری كلاسیك و مدرن را می‌توان حول این پرسش دسته‌بندی كرد. تقریباً همه‌ی متفكران، از افلاطون تا هایدگر، یا یكی از دو پاسخ را انتخاب كرده‌اند، و یا تركیبی از هر دو. اما تفاوتی در این رویكردها نیست، زیرا پرسش پیش‌فرضی دارد كه هر سه پاسخ را از یك جنس می‌سازد. اینكه تاریخ از جایی می‌آید و اینكه به جایی می‌رود دو روی یك سكه‌اند. چنین فهمی از تاریخ انسان‌مدار است، و پر از استعاره‌هایی كه از زندگی یك فرد انسان آمده‌اند: كودكی، جوانی، رشد، پیشرفت، بلوغ، تربیت تاریخی، عبرت از تاریخ و... دوره‌های تاریخی، افرادی در نظر گرفته می‌شوند كه به شیوه‌ای دیالوگی و دیالكتیكی با هم در ارتباطند: برخورد تمدن‌ها و گفتگوی تمدن‌ها. در این تاریخِ انسانی جایگاه تكنولوژی و وضعیت فعلی جهانی‌شدن نیز بسیار انسانی است. آن هم تصویر خاصی از انسان كه خود تاریخی دارد. تا زمانی‌كه در چارچوب این نگرش نسبت به تاریخ باقی بمانیم، تفاوت میان جهانی‌شدن ضروری و جهانی‌‌سازی استعماری وجود ندارد. هر دو دیدگاه مقولاتی را پیش‌فرض دارند كه از بنیاد با تردیدهایی جدی مواجهند. مفهوم تكنولوژی باید بر این مفهوم از تاریخ تقدم یابد تا صلبیت آن را سست كند. آنچه امروز با عنوان تكنولوژی می‌شناسیم تابع نظم تاریخی موجود است. اما آنچه این نظم تاریخی ثانوی می‌شمارد، آنچه همواره با ترس و تردید با آن مواجه می‌شود، ابزاری است كه با ریشه‌ای‌سازی آن می‌توان گشودگی‌ای در صلبیت ساختاری كه در آن به سر می‌بریم، ایجاد كرد.

در این معنا دوران ریشه‌ای شدن تكنولوژی، دوران بی‌مكان شدن جهان، دورانی فراتاریخی است؛ البته در معنایی از تاریخ كه به آن اشاره كردیم و برایمان بسیار آشناست. تكنولوژی تاریخ را رازآمیز می‌كند. این پیامد اصلی جهانی‌شدن تكنولوژیك جهان است. تكنولوژی به دلیل ماهیت «بیرونی» خود باعث می‌شود كه هر فهم پیشینی از «ما و آن‌ها»، «درون و بیرون»، «دور و نزدیك»، «خودی و بیگانه»، «واقعی و مجازی» و غیره، متزلزل شود؛ و به همین دلیل یك بحران است. اما این بحران از «بیرون» فرود نیامده است. این بحران شكافی در یك روند سرراست تاریخی است كه گمان می‌كردیم با «امر واقعِ انسانی» تطابق دارد.

پس جهانی‌شدن امری عارضی و یك وضعیت موقتی نیست. نمی‌توان با یك «ستاد بحران» به مواجهه با آن رفت. متعلق به بخش خاصی از جهان و یك نقطه‌ی خاستگاه كه از آنجا به دیگر مناطق صادر شود، نیز نیست. جهانی‌شدن تقسیم جهان به شمال و جنوب و شرق و غرب، و همینطور تقسیم تاریخ به كلاسیك، مدرن، و پست‌مدرن را پیچیده و مبهم می‌سازد. جهانی‌شدن تكنولوژیك به ایجاد اتصالاتی متقاطع منجر می‌شود كه مرزبندی‌های موجود را متداخل می‌كند. البته رویكردهای سیاسی مختلف سعی در مرزبندی دوباره‌ی وضع بحرانی موجود دارند، رویكردهایی كه خود در شكل‌گیری این بحران نقش داشته‌اند. این مرزبندی‌های دوباره تلاش می‌كنند اتصالات متقاطع را همراستا كنند و این همراستا كردن در برخی موارد زور زیادی می‌طلبد. اما در نهایت به دلیل كثرت مراكز نیرو، نتیجه صرفاً جهانی‌شدن بیش‌تر خواهد بود.

در قرن گذشته آثار بسیاری در حوزه‌های نظریه و نقد، و همچنین هنر، ادبیات و سینما، به ریشه‌ای شدن (یا بودن) كثرت در انسان و هستی پرداخته‌اند. از فرانكشتاین مری شلی تا «هویت چهل‌تكه»‌ی شایگان و زودیاك دیوید فینچر. مثلاً پیام اصلی زودیاك، كه كمی تأمل بر آن می‌تواند برای بحث ما آموزنده باشد، این است كه زودیاك یك نفر نیست، متعین نیست، هرگز به‌طور كامل قابل رمزگشایی نیست، اصلاً چیزی نیست جز علایق «ما»یی همچون گری اسمیتِ كاریكاتوریست. هروقت كه مطمئن می‌شویم او را كاملاً به دام شناخت و تعین انداخته‌ایم، چیزی، هر چند كوچك جور در نمی‌آید، مثلاً شیوه‌ی نوشتن حرف«k». باز هم تلاش برای دوباره مرزبندی ادامه می‌یابد: «او با دو دست می‌نویسد». اما پرسش اصلی این است: آیا فرد در حال نوشتن خودش است؟ آیا عادت‌ها می‌توانند پاسخی «مناسب» برای پرسشِ «من كیستم؟» باشند؟ كتابِ گری اسمیت منتشر می‌شود و پرونده‌ی زودیاك باز باقی می‌ماند، اما تمایلی برای بستن پرونده‌ها همه‌جا وجود دارد؛ تمایل برای فروكاستن راز به پاسخ، و كسب آرامش. زودیاك یك «معضل» است زیرا ما برای ادامه دادن «زندگی عادی» به پاسخ‌ها نیاز داریم، نه پرسش‌ها، به آرامش نیاز داریم نه بی‌قراری.

جهان جهانی‌شونده‌ی امروز، جای مناسبی برای آرامش نیست. افزایش سرعت، و ارتباطات متكثر و متقاطع، قرار را دشوار ساخته است. در این جهان پاسخ دادن به این پرسش كه «من كیستم؟» دشوار یا به‌عبارت بهتر ناممكن است. البته پاسخ‌های موقتی همواره ارائه می شوند و ما نیز چاره‌ای جز این نداریم كه آن‌ها را بپذیریم. اما اگر چشممان را بر بی‌قراری جهان ببندیم و این پاسخ‌های موقتی را ازلی و ابدی در نظر بگیریم، از «درك» آنچه در اطرافمان می‌گذرد عاجز خواهیم ماند. 

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی