ترقی یافتن و توسعه پیدا کردن زندگی به چه معناست و دلالت بر چه امری دارد؟ چرا ما به دنبال ترقی زندگی هستیم؟ چرا به دنبال تغییر مدام سبک زندگی هستیم؟ آیا زندگی بهتری را میجوییم تا لذت بیشتری از آن ببریم؟ چه نقصی در این نحوهی زندگی میبینیم که تمایل به تغییر آن داریم؟ آیا امکانات و ابزارهای آن را ناکافی میدانیم و در زندگی پیشرفتهتر تکمیل این نقص را میجوییم؟ آیا ما زندگی پیشرفتهتر را میخواهیم چون در شکل فعلی زندگی، نیازهایمان بهخوبی تأمین نمیشود و امیدواریم که در زندگی پیشرفتهتر نیازهایمان پاسخ مناسب دریافت کند؟ آیا ترقیخواهی همان معنای بهبودخواهی را دارد؟ آیا اساساً ترقیخواهی غایتی پیش روی خود دارد؟
وقتی طلب ترقی داریم، یعنی چه میخواهیم؟ یا اینکه چه چیزی را نمیخواهیم؟ ترقی یافتن را در به دست آوردن چه چیز و فارغ و منزه شدن از چه میدانیم؟ فارغ از اینکه ترقی یافتن را در چه ببینیم، مفروض عمومی این است که ترقی یافتن، معنای بهتر شدن و بهبود یافتن را به همراه دارد. آنچه ما میخواهیم باشیم، چیزی است بهتر از آنچه اکنون هستیم. یعنی پیشرفت برای به دست آوردن چیزی است که فاقد آنیم. به این معنا ترقی پیدا کردن یعنی بهتر شدن. پس طبق تلقی عمومی، ترقیخواهی ناظر به استمرا همین امر در زمان طولانیتری است؛ پس ترقیخواهی یعنی بیشتر بهتر شدن و همواره بهتر شدن.
برای اینکه از پیشرفته بودن کس یا چیزی نسبت به سایرین سخن بگوییم، لزوماً باید آن را با فاصلهای جلوتر از سایرین ببینیم. حتی برای اینکه کسی به نسبت گذشتهی خود پیشرفت کرده باشد، باید با آن فاصلهای گرفته باشد؛ پس ما وقتی از ترقییافتگی کسی سخن میگوئیم که فاصلهای میان او با دیگران دیده باشیم. این فاصله هم به فاصلهی انسان با دیگران و هم به فاصلهی انسان با پدیدهها اشاره دارد؛ یعنی ما زمانی احساس ترقی میکنیم که از جایمان فاصله گرفته باشیم. این فاصله گرفتن از جایمان همزمان فاصله گرفتن از دیگران نیز هست. این فاصله، ایجاد تفاوت میکند و این تفاوت ما را متمایز از دیگران میکند و در جهانی که انسان هیچ هویت اصیلی ندارد، این تمایز، هویتبخش است. در جهانی که انسان حقیقتی را سراغ ندارد تا کیستی خود را به نسبت آن تعیین کند و بودن خود را با ارجاع به آن اثبات کند، هویت در گرو فاصله و تمایزی است که با دیگران دارد یا برقرار میکند. این تفاوت و تمایز در دورهی جدید امری است که باید ایجاد شود؛ یعنی اینکه به مانند حیات گذشتگان از پیش مشخص نیست. فراهمآوری این تمایز همان جهدی است که آدمیان در مسیر کسب هویت به کار میبندند.
از آنجایی که در دورهی کنونی همه چیز در اجتماع یا جامعه تعریف میشود و از آنجا سرچشمه میگیرد، هویت نیز در این میان نمیتواند مستثنی باشد. هویت اجتماعی مفهومی است با همین معنا. انسان در جامعه و با جامعه تعریف میشود. حتی بیشتر از این، جامعه او را تعریف میکند؛ چیستی او را؛ کیستیاش را و هویتش را. اگر چیزی را جامعه صاحب هویت نداند، رأی به نیستی او داده است. آدمیان بهدنبال کسب هویت در پی تعریف خودشان نیز هستند. بودن یعنی همین از طرف جامعه به رسمیت شناخته شدن. گاهی معنا یافتن حیات نیز بستگی وثیقی با کسب این معنا از جامعه دارد. البته داستان تراژیکتر نیز میشود؛ وقتی که هویت داشتن ربطی با مصرف کردن پیدا میکند.
از آنجاییکه هویت تمایز افکندن میان خود و دیگران است و از آنجا که هویت امری ثابت نیست و سیال است، لازمهی هویت داشتن مداوم، تمایز افکندن مدام میان خود و دیگران است. یعنی هر لحظه باید هویت را اخذ کرد؛ و مهمتر اینکه باید از آن مراقبت کرد. البته هرگونه فاصلهگذاری و تمایزگذاری از سوی جامعه به رسمیت شناخته نمیشود و مشروع نیست. این یعنی جامعه فقط در یک محدودهی خاص جواز کسب هویت را میدهد.
هر لحظه هویت داشتن یعنی التفات به اینکه هر لحظه فاصلهای را بیفکنیم و همچنین توجه به اینکه جامعه چه فاصلهای را بر میتابد. صاحب هویت بودن یعنی همراه بودن با جماعت. جماعتی که همرنگی با آن اتفاقاً صاحب هویت شدن است. کسب هویت، مداوم است؛ چرا که هویت ثابتی وجود ندارد.
اما این هویت را چه چیزی و چگونه به آدمیان میبخشد؟ واضح است که آنچه هویتبخش و هویتساز است در تحلیل نهایی عمل افراد است. منتها هر عملی برای افراد هویت مهیا نمیکند؛ بلکه آن عملی آنها را صاحب هویت میسازد که تمایزساز باشد. برای مثال در دههی هفتاد تقویم شمسی، سکونت در شمال شهر تهران عملی بود که برای عدهای تمایزبخش بود و کسانی که برای کسب هویت اقدام به چنین عملی میکردند، خودشان را از دیگران متمایز میکردند. بعد از مدتی که دیگرانی نیز به این جماعت پیوستند، آنها وجه تمایز خودشان را در معرض خطر دیدند و به ویلاهای شمالیتر تهران مهاجرت کردند و بعد از آن نیز بسیاری از آنها رهسپار کشورهای پیرامونی و در مرحله بعد راهی اروپا شدند. این افراد با این کار از هویت خودشان مراقبت میکردند. هویتی که علیرغم اینکه از دیگران اخذ میشد، بقائش در حفظ فاصله از همین «دیگران» بود؛ به عبارتی وابسته به آنها بود. هویت جدید با تمایز جدید شکل میگیرد.
بهنظر میرسد وصول به هویت جدید برای ما نحوی جلو رفتن و ارتقا یافتن زندگی است. ما توسعهی زندگی را در کسب هویتهای جدیدتر میبینیم. امکانهای ارتقا یافتن ما در زندگی، همان امکانهای کسب هویت برای ما هستند. به میزانی که ما قادر به خلق تمایزهای بیشتری در زندگی باشیم، یا حتی احساسی اینچنین داشته باشیم، زندگی خود را مترقیتر مییابیم. ترقیخواهی در زندگی اشاره به فرایند نوبهنو شدن تمایزها و خلق مستمر هویتهای جدید دارد.
ترقی یافتن زندگی یعنی همین کسب هویت جدیدتر. به این معنا ترقی یافتن معطوف به هیچ مقصد خاصی نیست؛ بلکه مقصد همین نوبهنو شدن و همین کسب هویتهای جدیدتر است. نقطه ارتقایافتگی خاص و ویژهای وجود ندارد که ملاک تشخیص جلو رفتن یا عقب بودن آدمها باشد. کسب هویت، خود اصالت دارد.
میتوان اینگونه گفت که ما ترقی را برای بهبود یافتن زندگی نمیخواهیم؛ بلکه ما مراقب هستیم که بیهویت نمانیم، این مراقبت برای بودن در جامعهی امروز ضروری است. مراقبت از این هویت داشتن برای انسان امروز بهمعنای بهبودخواهی نمیتواند باشد؛ زیرا ملاکی برای بهتر یا بدتر بودن این یا آن هویت وجود ندارد. چراکه اساساً تمایز سویهای ناظر به غایتی فراتر از خود ندارد. هر چه هست، همین تمایز و به تبع همان هویت است. بیشتر از آنکه بهبودی زندگی برای ما مهم باشد، کیستیمان برایمان مهم است؛ بنابراین ترقیخواهی به معنای بهبودخواهی نیست و زندگی ترقیخواهانه مساوی با زندگی بهبودخواهانه نیست.
*کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه شاهد
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.