توسعه و هژمونی غرب
پس از جنگ جهانی دوم و استقرار نظمی عمومی در جهان، پرسش از اختلاف فاحش سطح رفاه زندگی در میان ملل و کشورهای جهان، ذهن عالمان اجتماعی غرب را به سمت این پاسخ سوق داد که حاکم نشدن تفکر مدرنیته بر ارکان زندگی جوامع سنتی عامل عقب ماندگی و به وجود آمدن شکاف بزرگ در میان جوامع است و تنها راهکار حل این بحران، تجدد زندگی است و از همین دوران بود که مفهوم توسعه (development) به عنوان راهکاری برای بسط شیوهی زندگی غربی در جهان مطرح شد.
این روزها زندگی ترقیخواهانه محور و هدف کنشهای ما در زندگی روزمره قرار گرفته است، انگارهای که برآمده از سبک زندگی خاصی است که به تدریج وارد زندگی ما شد و در حال حاضر به یکی از چارچوبهای اصلی شکلدهنده و هدایتکنندهی زندگی اجتماعی در جامعهی ایران تبدیل شده است. اما مسئلهی اساسی و قابل توجه این است که این سبک زندگی که همهی جوانب و ابعاد زندگی ما را در برگرفته و تصور میشود که ترقی در زندگی از راه آن میگذرد، خود به عاملی برای رنج و بازتولید رنج در زندگی روزمره تبدیل شده است.
نیهیلیسم بیش از آنکه سویهای انتقادی در زمانهی ما داشته باشد، سویهای روایتگرانه دارد. آنان که به این سویهی روایتگرانه توجه نکنند و از نیهیلیسم در جهت نقادی سود جویند، خود در وضعیتی فرو رفتهاند که نیهیلیسم در مقام روایتگری از آن است. نیهیلیسم، روایتگر «بحران» است، بحرانی که با فرو رفتنِ جهان در خودش آغاز شد.
آیا ما میتوانیم در دوران مدرن زندگی کنیم اما مدرن نشویم؟ در نگاه اول، خاستگاه این پرسش را میتوان به تقابل میان سنت و مدرنیته نسبت داد. اما آیا ما تقابل سنت و مدرنیته را میفهمیم و یا صرفاً آن را به زبان میآوریم؟ آیا جان ما این تقابل را آزموده و زیسته است؟ اگر اینگونه باشد، نشان میدهد که ما هم سنت خویش را میشناسیم، هم مدرنیته را فهم کردهایم و همچنین به وضع اکنون خود ـکه محمل بروز این تقابل استـ آگاهی داریم؛ حال آنکه این سخن در میان اهل نظر، ادعای بزرگی است.
زندگی ما چگونه سرد و بیمعنا و چگونه سرشار از شور و حرارت میشود؟ چه تغییراتی و چگونه در زندگی مهم و چه تغییراتی در چه شرایطی در نظر ما بیوجه میشود؟ در صد سال اخیر تغییر و تحولات در صورت زندگی ما ایرانیان بسیار گسترده و محسوس بوده است.
ما امروزه با یک تحولگرایی، ترقیخواهی و نوگرایی در زندگی مواجه هستیم و تصوراتی را نسبت به آینده داریم، آیا این سنخ تحولگرایی و این نوع تلقی از آینده، همواره در دورههای مختلف حیات بشر وجود داشته است؟
ترقی یافتن و توسعه پیدا کردن زندگی به چه معناست و دلالت بر چه امری دارد؟ چرا ما به دنبال ترقی زندگی هستیم؟ چرا به دنبال تغییر مدام سبک زندگی هستیم؟ آیا زندگی بهتری را میجوییم تا لذت بیشتری از آن ببریم؟ چه نقصی در این نحوهی زندگی میبینیم که تمایل به تغییر آن داریم؟ آیا امکانات و ابزارهای آن را ناکافی میدانیم و در زندگی پیشرفتهتر تکمیل این نقص را میجوییم؟ آیا ما زندگی پیشرفتهتر را میخواهیم چون در شکل فعلی زندگی، نیازهایمان بهخوبی تأمین نمیشود و امیدواریم که در زندگی پیشرفتهتر نیازهایمان پاسخ مناسب دریافت کند؟ آیا ترقیخواهی همان معنای بهبودخواهی را دارد؟ آیا اساساً ترقیخواهی غایتی پیش روی خود دارد؟
یکسانسازی
ما امروزه خود، زندگی و همه چیز را با مفهوم پیشرفت ارزیابی میکنیم و تقریباً همهی مطلوبها و نامطلوبها را با مفهوم پیشرفته بودن و عقبماندگی میفهمیم. گویا مسیری مشخص برای زندگی همگان ترسیم شده است که همه در این مسیر با هم رقابت میکنند. این تلقی ترقیخواهانه از زندگی و نگاه به زندگی از دریچهی پیشرفت، مبتنی بر چه بنیانی در تفکر است؟ اولین شرط برای اینکه من وارد مسابقهای شوم، این است که خود را با دیگران در یک مسیر ببینم؛ زیرا مسابقه در مسیرهای مختلف بیمعنا است. پس میتوان حاکمیت مفهوم پیشرفت در زندگی را نشانهی آن دانست که گونههای مختلف زندگی، همگی به یک صورتِ واحد فروکاسته شده است.
موضوع مورد بحث، زندگی ترقیخواهانه است. به نظر شما گرایش مردم ایران به زندگی پیشرفته و تمایل به ترقی و تجدد در سبک زندگی چه بنیانی دارد؟
اگر بخواهیم در خصوص سبک زندگی مردم ایران صحبت کنیم، ابتدا باید به شناختی از عناصر هویتی مردم این سرزمین دست یابیم. در این میان برخی موارد بارز و برجسته و تعیینکننده هستند که بدون توجه به آنها نمیتوانیم به درک درستی از جامعهی ایران و زندگی آن برسیم. بهعنوان نمونه، جغرافیای ایران و خصوصیاتی که فلات ایران دارد، یکی از عناصر بارز هویتی مردم ما است. زبان فارسی عنصر دیگری است که نمیتوان بدون درک آن، زندگی مردم را فهمید. مذهب نیز عنصری بسیار بارز و تعیینکننده در میان عناصر هویتی مردم ایران است.
توسعه و انگارهی ترقی
مفهوم و واقعیت توسعه از نظر تاریخی با فهمی خاص از پیشرفت و ترقی (پروگرس) همراه بوده است. نگاهی خطی به زندگی اجتماعی و تاریخ که مسیری ثابت را مفروض میگیرد که جوامع بشری با سرعتهای متفاوت در آن پیش میروند. از این دیدگاه مسلم است که جوامع بشری در طول تاریخ همگی یک هدف را دنبال کرده و میکنند و آن توسعه است. از اینرو بهسهولت میتوان به مقایسهی همهی جوامع و دورهها بر اساس محور پیشرفت پرداخت و آنها را مقایسه کرد و توسعهنیافته و در حال توسعه را از توسعهیافته بازشناخت و هر روز شاهد توسعهی بیشتر توسعهیافتهها بود و البته مسلم و مفروض است که این مسیر رشد به سوی توسعه هیچ نهایتی ندارد و توسعه مسیری بیپایان است که هر گام آن نسبت به گام قبل بهتر است. بدون چنین نگاهی به تاریخ و رشد، تحقق توسعه غیرممکن است.
کهنگی و نوبودگی
تفکیک و نسبت میان «انسان در حال توسعه» و «انسان توسعهیافته» قرابتهایی با تفکیک و نسبت جوامع انسانی به «جامعهی در حال توسعه» و «جامعهی توسعهیافته» دارد. بنابراین، کاربرد صفت «ترقیخواه» برای هر دو انسان فوق، صحیح نبوده و بخش قابل توجهی از واقعیت را نادیده میگیرد. انسان متجدد همهی امور را در حال تجدید میبیند و لحظهای از تلاش در جهت نوبودگی فروگذار نمیکند و این تلاش و کوشش فرد فرد ملت است که جامعهی متجدد را پدید میآورد. بدینجهت شاید بتوان از انسان، جامعه، بازار و مرام مدرن، به انسان، جامعه، بازار و مرام New یاد کرد. روی دیگر این نوبودگی، تجدید و تجدد؛ کهنگی، تکرار و تأخر است. از اینرو تجدد و انسان ویژهاش، با سنت و انسان ویژهاش سر ناسازگاری دارد و آن را کهنه و تاریخ مصرف گذشته میداند.
خانهی بزرگتر، ماشین مدلبالاتر، مدرک بالاتر، محلهی بهتر، خوراک متنوعتر و لذیذتر، پوشاک شیکتر، قیافهی زیباتر، هیکل خوشاستیلتر، پول بیشتر، محبوبیت اجتماعی و شهرت بیشتر، مقالات پژوهشی بیشتر و...؛ اینها همه «تر»هایی است که ما و آدمهای مختلفِ پیرامونمان با چندی از آنها مشغول هستیم و با آرزوی دستیابی بدانها، صبح را به شب و شب را به صبح میرسانیم.
در مقطع تحصیلات ابتدایی و راهنمایی که بودم، میدیدم دانشآموزی تکلیف و یا آنچه را که معلم از او خواسته بود، انجام نداده و بر سر کلاس آمده، معلم او را بازخواست میکرد و علت را میپرسید. جواب میشنید که فراموش کردهام. معلم با عتاب میپرسید چطور فراموش نکردهای که صبحانه و یا ناهار بخوری!؟ معلم نمیخواست بگوید تو دروغ میگویی و فراموش نکردهای، بلکه میخواست بگوید از آنجا که برای تو خوردن صبحانه و ناهار مهم است هیچوقت فراموششان نمیکنی اما تکلیف و درس چون برایت بیاهمیت است از یادت میرود، پس اینکه میگویی «تکلیف را فراموش کردم»؛ یعنی «تکلیف مهم نیست» و این عذر بدتر از گناه است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.