آیا ما میتوانیم در دوران مدرن زندگی کنیم اما مدرن نشویم؟ در نگاه اول، خاستگاه این پرسش را میتوان به تقابل میان سنت و مدرنیته نسبت داد. اما آیا ما تقابل سنت و مدرنیته را میفهمیم و یا صرفاً آن را به زبان میآوریم؟ آیا جان ما این تقابل را آزموده و زیسته است؟ اگر اینگونه باشد، نشان میدهد که ما هم سنت خویش را میشناسیم، هم مدرنیته را فهم کردهایم و همچنین به وضع اکنون خود ـکه محمل بروز این تقابل استـ آگاهی داریم؛ حال آنکه این سخن در میان اهل نظر، ادعای بزرگی است.
اگر از این بحث صرفنظر کنیم که فهم چیست و چگونه ممکن است و چه شرایط و ویژگیهایی دارد و...؛ و بپذیریم که دستکم پای در راه فهم این تقابل نهادهایم ـولو به اجمالـ تأمل در خاستگاه این پرسش، میتواند در طلب زندگی دینی رهگشا باشد.
یکی از وجوه تأمل در خاستگاه یک پرسش، تأمل در شرایط امکان آن پرسش است. در گذشتهی نهچندان دور که زیست سنتی داشتیم، کمتر از این تقابل با خبر بودیم (ما و راه دشوار تجدد: 293) لذا باید پرسید چه شرایطی (اعم از شرایط تاریخی، فکری، اجتماعی و...) این امکان را فراهم آورده است تا ما ملتفت تقابل سنت و مدرنتیه شویم؟
وقتی پرسشی مطرح میشود، نشان از بههم ریختن نظمی دارد؛ یعنی از یک طرف، ما نظم زندگی سنتی را از دست دادهایم و دیگر همان آدمها نیستیم، و از طرف دیگر، مدرن نشدهایم تا نظم عالم مدرن حاکم شود. نه پا در زمین سنت داریم و نه در راه مدرنیته قدم نهادهایم، ما نه آن ماندهایم و نه در راه این هستیم؛ ما غربزدهایم. حتی وجهی از توجه ما به مسئلهی سنت و مدرنیته، همین غربزدگی ما را برملا میسازد. ما صاحب این مسئله نیستیم و جان ما با دشواریهای برآمده از این تقابل، پیوند ندارد. این مسئله ابتدا در اروپا و بر اثر دشواری راه توسعه مطرح شد و با تفکر پستمدرن، اهمیت بیشتری یافت و در همهجا مورد بحث قرار گرفت (ما و راه دشوار تجدد: 293). اینکه مسائل ما، تابعی از مسائل دوران مدرن شده است ـگرچه فهمی از این مسائل نداشته باشیمـ نشان میدهد ما به لحاظ وجودی، با مدرنیته پیوند خوردهایم. توسعه یک امر تاریخی است و زندگی ما به آن وابسته شده است (ما و راه دشوار تجدد: 279).
ما از طرفی متوجه اختلالاتی در زندگی خود شدهایم و سعی در رفع آنها داریم و دوست داریم زندگیمان دینی شود و از طرف دیگر، زندگی مدرن را دوست نداریم؛ اما آیا این دوستداشتهها و آرزوها امکان تحقق دارند؟ شرایط تحقق آنها چیست؟ باید توجه داشته باشیم که اگر با خوشبینی و سهلانگاری توأم با حسن نیت،
از کنار این پرسش بگذریم و در وهم اصلاح زندگی، آرزوهای خود را جای آینده بنشانیم و از وضع تاریخی خود و پیوند وجودی خود با مدرنیته غفلت کنیم و در جهت رفع اختلالات زندگی، به اصلاحات ظاهری، سطحی و جزئی بپردازیم، روزی خواهد رسید که آرزوهای خود را بربادرفته ببینیم.
تاریخ غربی، صورت تاریخی سایر فرهنگها را مادهی تمدنی خود کرده، و این قدرت تاریخ تجدد، در میان تاریخها بیسابقه بوده است. اگر در گذشته تمدنها با یکدیگر اختلاف داشتند و گاه درگیر میشدند، تضادی بین صورت تمدنی خویش با تمدن دیگر نمیدیدند و تعارضها، ذاتی تاریخ تمدنها نبود. تاریخ تجدد، تاریخی تمامیتخواه و تاریخِ وهمِ تاریخِ واحد جهانی است؛ بدین معنا که تجدد، صورت مطلوب زندگی نوع بشر تلقی میشود. هرچند این طرح ـیا وهمـ تحقق نیافته و عالم کنونی یکپارچه و واحد نیست، اما قدرت آن هنوز پابرجاست و گفتار و کردار مردم عالم با اصول تجدد تعیین میشود (ما و راه دشوار تجدد: 270). از آنجا که فرهنگ مدرنیته در وهم سکولاریته، نسبت به سایر فرهنگها بلاشرط است، توانسته صورت تمدنی سایر تاریخها را مادهی صورت تمدنی تاریخ خویش کند. لذا ما هر صورتی که در زندگی اختیار کنیم، اگر به این وضع تاریخی آگاه نباشیم، رو به مدرنتر شدن داریم.
مسئله این نیست که زندگی ما چه شکل و صورتی به خود بگیرد؛ بلکه مسئله این است که هر صورتی که بگیرد، اگر از سر غفلت یا سهلانگاری یا نافهمی باشد، افق زندگی دینی تنگتر و تنگتر میشود و روزی خواهد رسید که افسوس داشتههای امروزمان را خواهیم خورد و مگر اینگونه نیست که برخی افسوس گذشته را میخورند و گمان دارند که زندگی گذشتگان، هرچند با سختیهایی همراه بود، رنگوبوی دینیتری داشت.
زندگی ما مدرنتر شده است، ما به دنبال ترقی روزبهروز در زندگی خویش هستیم، طبیعت را مادهی تصرفی میدانیم که در جهت بهتر شدن زندگی به کار میآید و در جهانی زندگی میکنیم که تمام شئونات زندگی، از خوراک و پوشاک و مسکن و شهرسازی و حمل و نقل گرفته تا تعاملات اجتماعی و روابط اقتصادی و نظامات اجتماعی و... رنگ و بوی تجدد دارد و طلب نو شدن، تمام وجود آدمیان را لبریز کرده است و حرص مصرف بیشتر رو به تزاید است، در چنین شرایطی، آیا ما راهی جز مدرن شدن در پیش داریم؟
1
عدهای دیندار هستند و بهروزترین تکنولوژیها را مصرف میکنند. سرعت بالا و زندگی ماشینی را میپسندند؛ ماشین شاسیبلند، جدیدترین گوشی و تبلت، لوکسترین امکانات آشپزخانه و... همهوهمه در کارند تا از زمان استفادهی بهینه ـو البته دینیـ کنند. زنگ گوشیشان مداحی است؛ با هواپیما خیلی سریع و هر وقت که دلشان بگیرد، خود را به شهری زیارتی میرسانند؛ در لپتاپشان انواع نرمافزارهای دینی نصب است و دسکتاپشان عکسها و طرحهای دینی را به شکلی جذاب نمایش میدهد، در اماکن متبرکه، زیارت را از گوشی همراهشان میخوانند و یا همنوا با صوت مداح موردپسندشان زمزمه میکنند؛ در انتهای زیارت نیز، عکسهایی یادگاری میگیرند تا بتوانند حال معنوی خود را زنده نگه دارند. وسایل پیشرفتهی آشپزخانه به آنان این امکان را داده است که هرچه بیشتر در جهت آسایش خانواده گام بردارند. و...
اگر از آنان بپرسیم مدرنیته چه مشکلاتی برای زندگی دینی ایجاد کرده، پاسخ میدهند که دینداری را راحتتر کرده است؛ به شرط آنکه درست استفاده شود. ماشین کمک میکند که شرایط آسایش و تفریح برای خانواده فراهم کنیم و وقت و راحتی بیشتری برای عبادت داشته باشیم. البته اینان اشکالاتی را میبینند؛ مثلاً ترافیک و آلودگی هوا را نمیپسندند و معتقدند اگر شرایطی فراهم شود که همه ماشینهای بهتر سوار شوند، هوا هم کمتر آلوده میشود. آنها از کمرنگ شدن صلهی ارحام و احترام بزرگترها و روابط همسایگی و محلی گلایه دارند.
فرهیختگان از این گروه، پیشرفت و نو شدن و تجدد را راه ضروری در تاریخ میدانند که ابتدا غربیها پای در آن نهادهاند و گمان دارند که افق غرب، نهایت کمال تاریخ است و ما از این کمال عقب ماندهایم و با تلاش بیشتر و استفاده از تجربهی غربیها، میتوانیم عقبماندگی خویش را جبران کنیم (ما و راه دشوار تجدد: 17)، حتی برخی قائلند که توسعه، ربطی به غرب و تاریخ غربی نداشته و به سنن دینی بازمیگردد و آنچه در باب عقل و توسعه گفته شده است، مأخوذ از دستورات دین است (ما و راه دشوار تجدد: 276)، حال آنکه مطرح شدن افق توسعه برای کشورهای عقبمانده، خود ناشی از این نگاه غربی است که آنچه در کشورهای صنعتی تولید شده است به تمام جهان تعمیم بیابد و تفاوت کشورها، بهمنزلهی تأخیری دیده میشود که ناعادلانه و غیرقابل قبول است. در نگاه غربی، زندگی خوب و مطلوب بهصورت خیر مشترک جهانی متجلی شده است که طرح واحدی داشته و منجر به یکسانسازی فعالیتهای فردی شده است (نگاهی نو به مفاهیم توسعه: 215 و 216).
جالب اینجاست که تمایل به ارتقای سطح زندگی در میان مردم کشورهای در حال توسعه، بیشتر از غرب است. آنها خواستار زندگی مدرن هستند و اغلب، راه آن را تنها در افزایش درآمد پولی میبینند؛ این در حالی است که افراد در غرب، محدودیتهای ترقی را دریافتهاند و متوجه شدهاند که تلاش برای خوب زیستن بهطور فزایندهای به نفی زیستن منجر شده است. (نگاهی نو به مفاهیم توسعه: 222).
2
برخی نیز بهشدتِ گروه اول مصرفکنندهی محصولات مدرنیته نیستند و کمی نیز اخلاقیتر بوده و متوجه هستند که تکنولوژی با خود فرهنگی دارد که فرهنگ دینی را تغییر داده است؛ اما تلقی آنان از نسبت فرهنگ و تکنولوژی، نسبت مظروف و ظرف است؛ یعنی تکنولوژی ابزاری است که باید در راه خوب استفاده شود؛ برخی ابزارها ظرفیت بیشتری برای کاربردهای دینی دارند و بعضی کمتر و بعضی نیز اساساً کاربرد مناسب ندارند و کار ما گزینش این ظرفها و ریختن فرهنگ دینی درون آنهاست. سینما خوب است اگر مضمون دینی داشته باشد؛ بازی رایانهای خوب است،
اگر مفاهیم دینی را به بچهها بیاموزد؛ بانک خوب است اگر ربوی نباشد. اگر دورهای بوده که صحبت پشت منبر از طریق میکروفن حرام یا مکروه بوده، روزی هم بوده که تماشای تلویزیون نهی میشده و بعدها ویدئو و...، اکنون که مضامین آنها دینی شده و یا آمادگی لازم در عرف متدینین فراهم شده، اشکالی ندارند و اکنون مسائلی همچون استفاده از مکالمهی تصویری و احیاناً شکسته شدن حریمهای شخصی مطرح شده است که بهزودی مرتفع خواهد شد.
در نظر این افراد، تعارضی ذاتی میان دین و مدرنیته نیست و این امکان را در خود میبینند که صورت تمدنی غرب را مادهی حرکت تاریخی خود کنند. شاهد اینکه، در ابتدای مواجهی ما با مظاهر تمدنی غرب، برای علمای ما تجدد بهعنوان صورت تمدن جدید مطرح نبود تا حکمی دربارهی آن صادر کنند؛ و هرآنچه از اروپا میآمد، به این عنوان که ساختهی دیار کفر است، طرد نمیشد (ما و راه دشوار تجدد: 304) و اگر هم در ابتدا مخالفت و مقاومتی بود، پس از گذشت زمان و عادی شدن، مرتفع میشد. این گروه همواره و همگام با رشد تکنولوژی، مصرفکنندهی محصولات آن هستند، منتهی کمی عقبتر از مرزهای علم و تکنولوژی گام بر میدارند و گویی خود را صاحب اراده و اختیار میدانند که چه چیز از تجدد را برگزینند و چه را طرد کنند.
ما نمیتوانیم شرایط تاریخی را بدون فهم وضع تاریخی خویش تغییر دهیم. راه دشوار تاریخ را نمیتوان در امنیت و آسایش طی کرد. ما «میپنداریم هر چه را مطلوب بدانیم و بخواهیم، حاضر و آماده در اختیارمان قرار میگیرد و به دیگران هم درس میدهیم که در راه توسعه، هیچ چیز مفید را از دست ندهند و دامن خود را بالا گیرند که آلوده به هیچ مفسده و زیانی نشوند» (ما و راه دشوار تجدد: 121) انتخاب خوب و رد بد در عالم انتزاع، کاری از پیش نبرده و سودایی بیش نیست و اگر کسی چنین طلبی دارد باید پای در راه گذارد و سختیهای راه را به تن بیازماید.
3
عدهای در دکور منزلشان از فانوس و کوزه و گلیم و مانند آن استفاده میکنند؛ لباسهایی با طرح اسلیمی به تن میکنند؛ از طب سنتی یا طبیعی سخن میگویند؛ برخی از آنها نیز تا جایی که امکان دارد، تکنولوژیهای سطح پایینتری مصرف میکنند. آنها با زندگی مدرن مخالف هستند اما راه دیگری پیش پای خود نمیبینند، در نتیجه میکوشند با صورتهای ظاهراً سنتی یا دینی، درد ناتوانی خویش در برابر مدرنیته را التیام بخشند.
برخی از این افراد دل در سیاست دارند و اگر مخالفتی میکنند، هویت خویش را در مقابله با مظاهر غربی جستوجو میکنند. سیاست به ماهیت چیزها کاری ندارد و به چیزها، بهمثابه وسیلهی نیل به قدرت یا حفظ و تحکیم آن مینگرد. مشکل اصلی جهان توسعهنیافته این است که از طریق سیاست با تجدد آشنا شده است و هنوز هم از این راه با آن پیوند دارد. اما در جهانی که در تصرف و تسخیر رسوم تجدد است و قواعد غرب و تجدد، زندگی مردمان را راه میبرد، چگونه میتوان با تجدد مخالفت کرد؟ تمام شئونات و نظم زندگی و نظامات اجتماعی و علم و هنر از خور و خواب و خانهآرایی و صلهی ارحام و شرکت در کار خیر گرفته تا مدرسه و بانک و شهرسازی و... تابع تجدد است. و ما در وهم مقابله، بیش از حد به سیاست وقع مینهیم. (ما و راه دشوار تجدد: 41، 121، 122)
بازسازی سنت و رجوع به سنت در تاریخی که جلوهای از تجدد است و صبغهی نو شدن دارد، در خلط میان امکانهای جهان کنونی و عالم گذشته رخ مینماید. «همهی کسانی که میخواهند جهان متجدد را با سنن دنیای قدیم زینت دهند، جرأت و جسارت این تصرف را از روح دنیای جدید گرفتهاند، بیآنکه به امکانهای جهان جدید توجه و تذکر داشته باشند. اینها، در عوض، بعضی امکانهای جهان قدیم را که هنوز در یاد دارند با امکانهای کنونی در هم آمیختهاند». (علوم انسانی و برنامهریزی توسعه: 66)
4
کسانی نیز هستند که جانب پرهیز گرفته و زهد پیشه کردهاند تا مبادا به کژیهای دنیای مدرن آلوده شوند. این افراد استفاده از مظاهر تمدنی غرب را مغایر با زیست دینی میدانند و از آنجا که کاری از دستشان برنمیآید، با احکام مربوط به اکل میته، کاملاً حداقلی رفع نیاز میکنند و در کل، ارتزاق از آبشخور تجدد را حرام میدانند.
اما هر روز امکان زیستی اینگونه سختتر میشود و کمتر کسی هست که چنین زاهدانه زندگی کند. اکنون که موارد و مصادیق اکل میته بیشتر شده و امکان زهد تنگتر، اگر بتوانند، از تلفن همراه استفاده نمیکنند، در شهر زندگی نمیکنند، فرزند خود را به مدرسه نمیفرستند، گذرنامه نمیگیرند اگرچه برای رفتن به زیارت باشد و حتی شناسنامه نداشته و از یارانه محرومند. آیا این شیوه در این روابط پیچیدهی نظامات اجتماعی و در جهان ارتباطات، کاری از پیش خواهد برد؟ چه بر سر اکنون و آیندهی خانواده و فرزندان این گروه خواهد آمد؟
شرایط زهد رفتهرفته کمتر شده است و نفوذ مدرنیته در تاروپود زندگی بیشتر. ظهور فرد مطلوبیتگرای جویای به حداکثر رساندن لذت و به حداقل رساندن رنج خویش، سطح زندگیِ بالا را برای همه تضمین نمیکند (نگاهی نو به مفاهیم توسعه: 218). حتی زندگی کسی که سر به بیابان گذاشته باشد، توسط سوژهی مدرن مختل خواهد شد. اگر زهد فردی در هر دورهای از تاریخ ـهر چند شاید در دورهای سختتر از دورهی دیگرـ ممکن است، اما بحث بر سر شرایط اجتماعی و تاریخی زهد است.
5
نهایتاً عدهای هستند که در جامعهی دینی زندگی میکنند اما کاری با دین ندارند و حتی دل در گرو مدرنیته دارند؛ آنها فقط تمنای مصرف محصولات تمدن غربی را دارند و متوجه سختی راه تجدد نبوده و نمیخواهند این راه را طی کنند. آنها اگر بدانند که چه باید از دست دهند تا چه به دست بیاورند، بعید نیست از پیشرفتطلبی منصرف شوند. آنها آسودگی و رفاه مادی میطلبند و آن را در بهشت معهود مدرنیته جستوجو میکنند و از غربی که در آن، این سودای قرن هجدهمی بیاعتبار شده است، غافلند.
«دشواری راه تجدد در زمان ما این است که روندگان این راه، دیگر کاری به راه ندارند، بلکه چیزی را میطلبند که جهان متجدد در طی طریق و مخصوصاً در انتهای راه خود به آن رسیده است و دیگر لازم نمیدانند که راه را بپیماید» ـهرچند اگر لازم بدانند نیز امکان آن نیست و راه تاریخ، پشت سر روندگان آن بسته میشودـ و تنها به دنبال خریداری یا اقتباس از تکنولوژی مدرن هستند (ما و راه دشوار تجدد: 16، 17)؛ غافل از اینکه زندگی صرفاً با مصرف اشیا و ابزار تکنولوژیک قوام نمییابد.
درست است که در این دورهی تاریخی، ما راه و امکانی جز پیشرفت و توسعه نداریم و باید با دست یافتن به مرزهای دانش و تکنولوژی مشکلات زندگی خویش را مرتفع سازیم، اما در این راه، باید توجه داشته باشیم که تمدن کنونی غرب، یک امر طبیعی نیست؛ بلکه غرب، با طلب قدرت تصرف و با طرح ریاضی عالم و عقل نقادی، عالم جدید را بنا گذاشته است (ما و راه دشوار تجدد: 276).
***
انسان جدید ارادهی معطوف به قدرت و تصرف است و در طرح خود از افق زندگی، هرآنچه هست در تصرف اوست. مظاهر تمدنی غرب همهجا را فرا گرفته و کسی نیست که توان زیست در زندگی پیشامدرن ـاگر ممکن باشدـ را داشته باشد و اصلاً چنین تمایلی وجود ندارد. ما به این زندگی راضی هستیم و اگر گلایه داریم میخواهیم سطح زندگیمان بهتر شود. ما طالب بهتر شدن امکانات رفاهی زندگی خویش هستیم؛ زندگی ما وابسته به سطح درآمد شده است و اینگونه نیست که اگر در بازی درآمد بیشتر وارد نشویم، مصون میمانیم؛ چراکه در جهان اقتصادی، به محض اینکه از معادلات سرمایه خارج شویم، پلههای پسرفت و فقر را سریع طی میکنیم. معادلات جهانی و نگاه به زندگی، در جهان مدرن، به نگاهی مادی، رفاهی و اقتصادی تقلیل یافته و اینگونه نیست که با مصرف کمتر، بتوان با آن مبارزه کرد؛ باید شرایطی تاریخی، که نگاه اینگونه را به زندگی به وجود آورده است، فهمیده شود تا امید به تغییر آن باشد. این در حالی است که طلب زندگی مترقی همواره رو به تزاید بوده و نگرش اقتصادی به وضع زندگی غالب شده است و همه درگیر پول هستند. معنای زندگی رضایتبخش تغییر کرده است و تنها رفاه مادی، ملاک تصمیم شده و یا حداقل، رضایتمندی پیوند وثیقتری با رفاه مادی پیدا کرده است. دلمشغولی سطح زندگی، دلمشغولی دوران مدرن است و وابستگی زندگی به سطح درآمد، به عصر صنعتیشدن بازمیگردد و از آن زمان است که دستمزد، جزء اساسی سطح زندگی شده است (نگاهی نو به مفاهیم توسعه: 211).
سوژهی مدرن و تاریخ مدرنیته مجال و امکانی برای دیگری قائل نیست و جهان عرصهی فراگیر سوژهی مدرن و تاریخ، تاریخ واحد جهانی است و راه فرا رفتن از آن، فهم سوژه مدرن در تاریخ آن است؛ به بیان دیگر، با فهمیدن آن است که میتوانیم از آن خارج شویم. با این فهم و بینش است که میتوان افق دینی را بسط داد، نه اینکه در این وهم بمانیم که میتوانیم هرچه را که بخواهیم و بپسندیم، محقق کنیم.
مسئله، مقایسه و انتخاب یک صورت از میان چند صورت زندگی نیست و سخن این نیست که کدامیک از این صورتهای زندگی، رنگوبوی دینی بیشتری دارد، بلکه مسئله، فهم شرایط امکان تحقق آنهاست. جهان را با تغییر ظواهر آداب و عادات نمیتوان دگرگون کرد. برای تغییر زندگی کنونی، باید طرحی از زندگی در افق درک اهل نظر ظاهر شود تا با توجه و تعرض به آن افق، شاید شیوهی زندگی مردمان بهتدریج تغییر کند (عالمی دیگر آدمی دیگر). مشکل اصلی ما با حقیقت و باطن غرب است نه ظاهر آن. درست است که ظواهر زندگی مهم است و بینسبت با حقیقت وجودی زندگی ما نیست، اما همینکه ظاهر قصد شود، از حقیقت جدا افتاده و حقیقت به محاق میرود؛ و البته باید توجه داشت که حقیقت عالم جدید، همین قصد ظاهر است. به بیان دیگر، اگر حقیقت وجودی ما و بهعبارتی، فکر و فرهنگ ما تغییر کند، ظواهر زندگی تغییر میکند، اما با تغییر متصرفانهی مقتصدانهی ظاهر، تغییر در فرهنگ (اگر نگوییم محال) سخت به نظر میرسد (علوم انسانی و برنامهریزی توسعه: 69).
«وقتی شیوهی زندگی را بدون باطن آن در نظر میگیریم، اینگونه پنداشته میشود که میتوان با دستورالعملی ساده، از گسترش سبک زندگی غربی جلوگیری کرد. شیوهی زندگی مصرفگرانهی رو به تزاید، با ملاکهای زندگی دینی سازگار نیست، اما اگر سودای مخالفت با آن یا اصلاح آن داشته باشیم، نهتنها زحمت بیهوده کشیدهایم، بلکه در این پندار گرفتار میشویم که با تغییرات جزئی ظواهر زندگی، خطر استیلای حرص مصرف دیگر وجود ندارد.» (عالمی دیگر آدمی دیگر).
تردیدی در ضرورت تغییر جزئی و اصلاح موضعی و رفع نقایص و نارساییها نیست، اما حقیقت تغییر، مستلزم طرح و برنامه است. تا وقتی که افق و طرحی از زندگی که با جان مردم گره خورده است عوض نشود، با تغییر صورتها اتفاقی نمیافتد. البته اگر ما به خود امید مقاومت و مقابله و اصلاح ندهیم و بدتر از آن، خود را تسلیم جریان غالب کنیم، وضع از آنچه هست بدتر میشود. اما باید توجه داشته باشیم که به امور جزئی نپردازیم و درگیر ظاهر نباشیم و به وضعیتمان آگاه شویم و بدانیم که تغییر زندگی، کار آسانی نیست، و اینکه مقاومت و مقابله جز با شناخت حقیقت صلاح و تعلق به عالم صلاح ممکن نیست. (علوم انسانی و برنامهریزی توسعه: 75 و 77)
ما در وضعیت دشواری قرار گرفتهایم؛ از طرفی، نمیتوانیم پای از بازی مدرنیته بیرون بکشیم و از طرف دیگر، پای در بازی مدرنیته گذاشتن یعنی پذیرفتن تمام بازی. مخالفت، بیتوجهی، پرهیز، تطهیر و یا همراهی با ترقی، نو شدن، توسعه و تجدد، هیچیک برای ما در گذر از تجدد و طرح زندگی دینی، افقگشا نیست؛ اگر ما در تمنای زندگی دیگری باشیم، امکانهای آن را اجمالاً خواهیم یافت و این جز با فهم وضع خود، که برزخی است میان سنت و تجدد، ممکن نیست. نباید تمنا را با آرزو اشتباه بگیریم؛ تمنا و طلب با استطاعت طالب همخوان و یگانه است. نباید طلب تعجیل داشت، چرا که همهکس، همیشه قادر به درانداختن طرح جدیدی که با جان مردمان یگانه شود، نیست و هر روز نمیتوان فرهنگی را کنار نهاد و فرهنگی نو آورد. باید استعدادها و ناتواناییهای خود را بشناسیم و آینده را متناسب با آن طراحی کنیم (علوم انسانی و برنامهریزی توسعه: 86).
منابع:
داوری اردکانی، رضا 1389، علوم انسانی و برنامهریزی توسعه، تهران: در انتظار فردایی دیگر
داوری اردکانی، رضا 1389، ما و راه دشوار تجدد، تهران: نشر رستا
داوری اردکانی، رضا 1389، عالمی دیگر آدمی دیگر، ماهنامه سورهی اندیشه، شمارهی 49ـ48 ص 51
لاتوش، سرژ 1377، مقالهی سطح زندگی در کتاب: نگاهی نو به مفاهیم توسعه، ترجمهی فریده فرهی و وحید بزرگی، تهران: نشر مرکز
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.