شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم نظام اجتماعی کلیات روسو و بحران خاموشی ارادهی عمومی
کمتر فیلسوفی را میتوان یافت که به اندازهی ژان ژاک روسو دارای منتقدان سرسخت و پیروان و ستایشگران پرشور باشد. به همین نحو کمتر اندیشمندی را میتوان یافت که آثارش به اندازهی روسو با برداشتها و قرائتهای گوناگون روبرو شده باشد.
برای بسیاری، آثار او را مشوق و محرک نظامها و رهبران توتالیتر در سدهی بیستم بوده است. در مقابل برخی نویسندگان او را فیلسوفی آزادیخواه با گرایشهای آشکار لیبرالی دانستهاند؛ و عدهای او را نظریهپردازی رادیکال خواندهاند که آرا و افکارش الهامبخش انقلابیون، از انقلاب فرانسه تاکنون، بوده است. ظاهراً تفسیرها و قرائتهای بالا و برداشتهایی اینچنین دور از واقعیت نیست و پژوهشگران گوناگون میتوانند بهگونهای قانعکننده از روسوی توتالیتر، روسوی لیبرال، روسوی رادیکال، روسوی انقلابی و روسوی محافظهکار سخن بگویند[1]. دلیل این تنوع و تعدد برداشتها را اساساً باید در پیچیدگی اندیشهی او جستوجو کرد که با هیچ سنت ایدئولوژیک قابل تطبیق نیست[2].
در این نوشتار کوتاه فقط به یکی از مفاهیم فلسفهي سیاسی او، یعنی «ارادهی عمومی»، اشاره میکنیم تا نشان دهیم چگونه میتوان از این مفهوم برای ارزیابی نظامهای سیاسی بهویژه آسیبشناسی نظامهای سیاسی فاسد و منحط استفاده کرد. این مفهوم بهانهی خوبی برای ورود به اندیشهی سیاسی روسو است، زیرا ارادهی عمومی از دیدگاه روسو نه ارادهی همگان است، نه مصالحهی بین ارادههای منفرد و نه میانگین ارادهی افراد یک جامعه. این اصطلاح، به مفهوم خیر و مصلحت عمومی نزدیک است؛ خود مفهوم مصلحت عمومی نیز دستخوش تفاسیر گوناگون است و تأمل در برداشتهای مختلف از آن میتواند راهنمای ارزشمندی برای فهم ژرفتر مسائل، مشکلات و بحرانهای جوامع کنونی باشد.
روسو بین «ارادهی همگان» و «ارادهی عمومی» فرق میگذارد. ارادهی همگان منافع خصوصی را در نظر میگیرد و ارادهی عمومی منافع مشترک و عمومی را مبنا قرار میدهد. از آنجا که ارادهی همگان بازتاب منافع خصوصی است نمیتواند از حد عقاید و افکار عمومی فراتر رود. اندک تغییر در کمیت، کیفیت و نسبت منافع میتواند بهطور مستقیم بر عقاید و نگرشهای همگان تأثیر بگذارد و آن را دگرگون سازد. از این رو، ارادهی همگان، مقولهای بیثبات و ناپایدار است؛ زیرا هر لحظه چیزهایی بر آن اضافه و چیزهایی از آن کم میشود.
در مقابل، ارادهی عمومی با مفهوم خیر و صلاح عمومی در پیوند و از اغراض و اختلافات شخصی تأثیر نمیپذیرد؛ حتی وابسته به کمیتهای مقداری، عددی و تابع معیار اکثریت مردم یک جامعه نیست. به گفتهی روسو آنچه سبب عمومیت اراده است، بيشتر علاقهی مشترک است که افراد و نه کثرت آرای آنها[3] را، به هم مربوط میکند. بدینسان، ارادهی عمومی از آن رو «عمومی» است که هدف و میل مشترک و عمومی افراد یک جامعه را منعکس میکند و البته، در جامعهی خوب ارادهی عمومی مطابق با ارادهی اکثریت است. ارادهی عمومی که ترجمان خیر عمومی است، مستقل از ضوابط و معیارهای اقلیت و اکثریت عمل میکند. منافع عمومی متضمن عالیترین آرزوها و آرمانهای یک جامعه است که بهمثابه پیکرهای واحد تمامیت، بقا و آسایش جامعه را تأمین و تضمین میکند.
از نظر روسو، ارادهی عمومی زمانی میتواند بالاترین ظرفیت و قابلیت خود را برای رفاه و امنیت جامعه متحقق کند که همهی شهروندان ارادهی عمومی را بر تمایلات شخصی برتری بخشند. در این حالت «منافع عمومی همهجا بهطور بارزی نمایان است و کمی عقل سلیم برای تشخیص آن کافی است»[4]. اما در شرایطی که منافع خصوصی اهمیت و اولویت مییابند، دیگر تشخیص منافع عمومی بهسادگی و روشنی ممکن نخواهد بود. این شرایط، نشاندهندهی بحران اخلاقی و خط فروریختگی سامان اجتماعی است. از نظر روسو انسانها در سرشت خویش پرخاشگر، برتریجو و خودپرست نیستند، بلکه قوانین و نهادهای فاسدند که انسان را به تباهی میکشانند. در جامعهی فاسد، رذیلتها پررنگ و شایع است و اما فضیلتها کمرنگ و نادر میشوند؛ همچنین پیوند میان مردم سست میشود و منافع خصوصی و فردی بر منافع جمعی و عمومی غلبه میکند. در این حالت، «دیگر در هیچ امری اتفاق آرا حاصل نمیشود و ارادهی عمومی، ارادهی همگان محسوب نمیگردد. آنگاه جر و بحثها زیاد میشود، نظریات موافق و مخالف با هم به مبارزه میپردازند و حتی بهترین عقیدهها نیز بدون مشاجره به تصویب نمیرسند»[5].
روسو در پاراگرف بالا بر یکی از جدیترین آسیبهای نظام اجتماعی انگشت مینهد و هشدار میدهد که برتری و غلبهی منافع خصوصی بهگونهای اجتنابناپذیر به سست شدن پیوندهای اجتماعی و گسترش دروغ و دغل و فریب و ریا میانجامد. «بالاخره، وقتی دولت نزدیک به زوال است و فقط شبحی بیخاصیت از آن باقی است و هنگامی که پیوند اجتماعی در تمام قلبها گسسته میشود و کثیفترین منافع خصوصی نام مقدس سعادت عمومی را زینتبخش خود میسازد، ارادهی عمومی بهکلی خاموش میشود. گویی که دیگر دولتی وجود ندارد و تمام افراد به علل نامعلوم و بدون در نظر گرفتن منافع میهن رأی میدهند: بدینترتیب احکام ظالمانهای که فقط به منافع خصوصی توجه دارد بهدروغ به اسم قانون به تصویب میرسند»[6].
دشواری کار در این است که در چنین اوضاع و احوالی مرز بین خوب و بد و درست و نادرست و خیر و شر و عمومی و خصوصی مخدوش میشود. اینها نشانههای بحران فراگیر در نظام اجتماعی است؛ بدین معنا که همهی مردم کموبیش دستخوش آلودگی و تباهی میشوند. روسو میگوید وقتی تشکیلات دولت درست و سالم باشد، منافع عمومی بر منافع خصوصی برتری مییابد و حتی اهمیت مسائل خصوصی کمتر میشود. در این حالت سهم یکایک افراد از سعادت بيشتر میشود و مردم با رغبت به سوی جامعهی ملی میشتابند. اما مردمی که با حکومتهای منحط سروکار دارند، رغبت نمیکنند به انجمنهای عمومی گام نهند و با آنها همکاری میکنند؛ زیرا همگان میدانند که راهبر این انجمنها ارادهی عمومی و خیر مشترک نیست؛ بلکه منافع شخصی بر آنها چیره شده است[7].
پرسش بسیار مهم این است که آیا ارادهی عمومی همیشه بر حق است و مسیر خیر عمومی را میپیماید؟ پاسخ روسو قاطعانه این است که «ارادهی عمومی همیشه درست است و همیشه به نفع عمومی تمایل دارد». روسو بیدرنگ اضافه میکند که «ولی نمیتوان نتیجه گرفت که تصمیماتی که ملت پس از مشورت میگیرد، همیشه صحیح است»[8]. درست است که افراد برای ادارهی زندگی خود باید پیوسته فکر کنند و تصمیم بگیرند و اساساً تصمیمگیری برای بهبود زندگی و رسیدن به سعادت حق مسلم هر فرد است اما همواره این احتمال وجود دارد که آدمیان بهصورت فردی یا گروهی و جمعی دچار اشتباه شوند؛ خواه در تشخیص مفاهیم یا مصادیق و خواه در تعیین اهداف یا روشها و وسایل. سدهی بیستم سرشار از تصمیماتی است که ظاهراً به دست مردم یا نمایندگان آنها اتخاذ شد و نهایتاً به وحشیانهترین و هولناکترین جنگها و نسلکشیهای تاریخ بشر انجامید. روسو این واقعیت را بهصورت قاعدهای کلی بیان میکند: «انسان همیشه نفع خود را میخواهد، اما همیشه آن را تشخیص نمیدهد»[9]. به دیگر بیان، انسانها ظاهراً همهجا به دنبال خیر خویشند، اما همواره این احتمال وجود دارد که در تشخیص و تعیین خیر، جزئاً یا کلاً، دچار خطا شوند. برای مثال، خیر و مصلحت بشر ایجاب میکند که مسائل و بحرانهای زیستمحیطی را جدی بگیرد؛ با این همه بيشتر انسانها همهجا و هر روز بهگونهای روزافزون دستاندرکار تخریب محیط زیست خود و محیط زیست کل انسانها هستند؛ بشر امروز با وجود دانش بسیار دقیق و گستردهای که از روند تخریب و ویرانی محیطزیست و خطرات و تهدیدهای آن در اختیار دارد، راحتی امروز را بر امنیت و سعادت فردای خویش و نسلهای آتی ترجیح میدهد. اندیشهي روسو الهامبخش حل مشکلات بسیاری شده است: «هرگز نمیتوان ملتی را فاسد نمود، ولی اغلب ملت را گمراه میکنند و آنگاه چنین به نظر میرسد که ملت زیان خویش را میخواهد»[10].
در نظر روسو گرچه انسانها آزاد به دنیا آمدهاند، اما همهجا در بندهایی که بر دستوپای آنها زده شده است، اسیر و گرفتارند. «وقتی انسان از حالت طبیعی وارد حالت مدنی میشود، تغییرات بسیاری در او انجام میگیرد. در رفتار او عدالت جایگزین غریزه میگردد و اعمال او برخلاف سابق تابع قوانین اخلاقی میشوند. فقط آن زمان است که ندای وظیفه جای شهوات نفسانی را گرفته و حق جای هوس را میگیرد و انسان که تا آن زمان فقط به خود توجه میکرد، مجبور میشود، طبق اصول دیگری رفتار کند و قبل از پیروی از تمایلات خویش با عقل خود مشورت نماید». در بحث روسو از ارادهي عمومی و منفعت عمومی، اخلاق جایگاه برجستهای دارد.
[1]- برای آشنایی با تفسیرهای گوناگون از آرای روسو بنگرید به: الستر ادوارد، جولز تاونزند، تفسیرهای جدید بر فیلسوفان سیاسی مدرن از ماکیاولی تا مارکس، ترجمهي خشایار دیهیمی (تهران: نشر نی، 1390)، صص 183-208.
[2]- همان، ص 214.
[3]- ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمهي منوچهر کیا (تهران: انتشارات گنجینه، 1369).
[4]- همان، ص 38.
[5]- همان، ص130.
[6]- همان، ص 132.
[7]- همان، ص 132.
[8]- همان، ص 119.
[9]- همان، ص 34.
[10]- همان، ص 34.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.